نظرتون راجع صادق هدایت چیست؟ من کلا خیلی کار هاش رو دوست دارم ، ولی ممکن واقعا تاثیر بد بگذاره روی انسان.:17:
نمایش نسخه قابل چاپ
نظرتون راجع صادق هدایت چیست؟ من کلا خیلی کار هاش رو دوست دارم ، ولی ممکن واقعا تاثیر بد بگذاره روی انسان.:17:
این نویسنده بزرگ در تاریخ معاصر ایران از معدود اشخاصی است که می توان حقیقتا روی او نام روشنفکر گذاشت.
هدایت دهه ها از جامعه خود جلوتر بود و به همین دلیل مردم آن روز ایران او را نفهمیدند.
به جز شاهکار او که همانا ((بوف کور)) است و اصلا خودش یک رده جدا محسوب می شود من ((افسانه آفرینش)) و ((محلل)) و ((آبجی خانم)) و ((داش آکل)) هم خیلی دوست دارم.
اگر در حد فاصل سالهای پیش از مشروطه تا روی کار آمدن حکومت آخوندی تنها 10 تا صادق هدایت داشتیم خیلی وضعیتمان تفاوت داشت هر چند که تاریخ را با اما و اگر نمی نویسند.
صادق هدایت نمونه یک روشنفکر ایرانی و نویسنده ای که هم بر جریان روشنفکری و هم داستانویسی معاصر تاثیر زیادی گداشته هست ...احتیاجی نیست که به گفته های دیگران مراجعه کنید تا متوجه این موضوع بشید کافیه که چند تا از کتابهاشو (که اکثرا کوتاه هم هستند) بخونید تا بفهمید این آدم چقدر از زمان خودش جلوتر بوده فقط کاش عمرش اینقدر کوتاه نبود و 4 تا کتاب دیگه مثل توپ مرواری و البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه مینوشت تا خیلی بیشتر از این هیکل اسلام عزیز رو مورد عنایت قرار میداد(این نظر شخصی منه)..اما کارهای هدایت محدود به این تیپ آثار نمیشه همونجور که خردگرا گفت بوف کور بهترین اثر هدایت(از نظر ادبی و کلا مخاطب بین المللی) هست و با همه کارهاش فرق داره ..این قسمت از کتاب توپ مرواری این روزها تو بالاترین به عنوان مانیفست دین حنیف خیلی کاربرد داره:71::
گفتآورد:
میان خودمان بماند مگر برای ما چه آوردند؟مذهب آنها سیکیم خیاردی هست!معجون دل به همزنی از آرا و عقاید متضادی هست که از مذاهب و ادیان و خرافات سلف هول هولکی و هضم نکرده استراق و بی تناسب بهم آمیخته است. دشمن ذوقیات حقیقی آدمی و احکام آن مخالف با هرگونه ترقی اقوام و ملل است که بضرب شمشیر به مردم زورچپان کرده اند.یعنی شمشیر بران و کاسه گدایی است.یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را میبریم و هرچه پول و جواهر داشتیم چاپیدند آثار هنری مارا از میان بردند هنوز هم دست بردار نیستند هر جا رفتند همین کار را کردند. ما که عادت نداشتیم دخترانمان را زنده به گور کنیم ، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمیدانستیم همه اینها را از ما گرفتند وبجاش فقرو پشیمانی ومرده پرستی و گریه و گدائی و تأسف واطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلأ رفتن برایمان آوردند ، همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی ذوقی و مرگ و بدبختی است.چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان چوس ناله است چونکه با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه اش سرو کار دارند.برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند.
... ، در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی َگند خَلأست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادتشان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفی که دست و پای چرکین خودشان را در آن می شویند و به آهنگ نعره مؤَذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست میشوند و برای خدای خونخوارشان ِورد و اَفسون میخوانند.
... , عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران انجام میگیرد. دوره مردانگی و هنرنمایی و دلاوری با هرکول و رستم سپری شد در اسلام باید از روی پهلوانانی مانند زین العابدین بیمار و امام حسین که تکیه بر نیزه غریبی زده گرده برداشت... خدای جهودی آنها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را میدهد وپیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را میفرستد تا حسابی دَخل اُمتش را بیاورد و آنقدر از آنها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اَش زیر سلطه اَموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی وهنری بپردازند ، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه استعامنه قلیله و کثیره بحث کنند.این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده!تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پائین تنه را از آن حدف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سرو کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطرق برای اغفال مردم بسازند ویا تحویل بدهند. سرتا سر ممالکی را که فتح کردند، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جا سوسی و دوروئی و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند..
به نظر من، صادق هدایت فقر انسانی را واقعاً حسّ و درک کرده بود. من نخستین بار داستان سگ ولگردش را از کتابخانه پدرم ورداشتم و خواندم. (البته، وقتی پدرم فهمید، کتاب را از من گرفت و گفت این کتاب برای سن تو مناسب نیست.) امّا، دیگر دیر شده بود و من داستان سگ ولگرد را خوانده بودم. ... من شخصاً صادق را یک قدیس میدانم. (من شخصاً چند شخصیت از تاریخ معاصر ایران را قدیس میدانم. یکیشان همین صادق هست.)
صادق هدایت یک پوچ گرا بود ، من اولین کتابی که از صادق هدایت خوندم زنده به گور بود و این دقیقا زمانی بود که یه شکست عشقی شدید خورده بودم ، خوب اگر آدمهایی توی اون موقعیتهای روحی بیایند کتابهای این بابا رو بخونند که کلا از دست میروند ،حالا من شانس آوردم سالم از این پوچ گرایی صادق هدایت بیرون اومدم. دین ستیزی او هم به نظرم از روی پوچ گرایی اون بوده و چون کلا همه چیز رو بی معنی و مزخرف میدونسته ، دین هم شامل اونها میشده.
دوست من به هیچ وجه اینگونه نیست. خیلی از سنت ها و عقاید جامعه ایران چه در آن روزگار و چه حتی همین امروز مزخرف بوده.
درباره تجربه شخصی شما هم باید بگویم که چنین شرایطی ممکن است با خواندن هر کتاب و یا حتی منظومه های عاشقانه ادبیات ایران به شما و یا افرادی که در آن شرایط باشند و در واقع آن کتاب هر چه که باشد در آن شرایط از دیدگاه شخصی من بهانه ای بیش نیست.
مثلا با تمام تبلیغاتی که چپول ها برای مصادره این نویسنده بزرگ به سود خودشان می کنند بر خلاف آنها صادق هدایت هیچگاه میهن دوستی را بد ندانست و خودش ایران را دوست داشت.
هدایت و دیدگاه هایش می توانند در ردیف بزرگانی مانند رازی و خیام قرار بگیرد.
تجربه شخصی من هم میگه شکست عشقی و علاقه به صادق به هدایت رایطه دارند.
البته میشه از کتب ادبی برداشتهای متفاوتی داشت.
یه جوری در مورد پوچ گرایی حرف میزنید انگار هر کی پوچگرا باشه یعنی که خیلی بده. صادق هدایت پوچگرا بود چون میدونس چیزی نیست در واقع. به اصل زندگی پی برده بود. و حماقتها و جهل مردم اطرافیانش عذابش میداد.
پوچگرا بودن بد نیست، اشراف به همین حقیقت که این زندگی در واقع چیزی برای ارائه نداره و همه بالاخره دیر یا زود میمیریم و انگار که از اول نبودیم یه جوری پوچ بودن زندگی معنی میده. وقتی این پوچگرایی بد میشه که در اثر این آگاهی شخص دچار افسردگی و ناراحتی بیش از حد بشه و دست از هر تلاشی برای بهتر زندگی کردن بکشه. صادق هدایت هم شاید جز این دسته بوده چون دایم در پی راههای خودکشی بوده. و از هیچکدوم از نوشته بوی شادی و سرزندگی نمیاد. و و خیلی هم خودویرانگر بوده. در اخر هم که خودکشی میکنه.در هر صورت اون ذهن آگاه و فکر روشنی داشته و همچنین خوب بلد بوده افکارشو انتقال بده و این اونو به نویسنده ای بزرگ تبدیل کرده.
البته دانستن اینکه بقولی از غبار ستارگان بوجود آمده ایم و بعد از مرگ میپوسیم لزوماً به پوچگرایی و نهیلیسم ختم نمیشه.
نميدونم. شايد پوچگرايي به ديدگاه بدبينانه به همين واقعيت گفته ميشه. ولي من فکر ميکردم اينکه اعتقاد داشته باشي زندگي پوچه و هيچ فلسفه اي اول و اخرش نيست ميشه پوچگرايي. آخه با همچين ديدگاهي هم ميشه شاد و خوب زندگي کرد.
باید دید که منظور از پوچ گرایی چیست. اگر منظور این باشد که بیشتر چیزهایی که از ابتدای به دنیا آمدن به ما گفته اند دروغ و خرافات است یا اینکه تا به حال اثبات نشده که پس از این زندگی دنیایی دیگر با پاداش و مجازات در انتظار ماست اینها پوچ گرایی نیست. اینها بر اساس علم سخن گفتن است.
مجموعه داستان های صادق هدایت
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/6.jpg
شرح حال یک الاغ هنگام مرگ
Sharhe hale Yek Olagh Hengame Marg
انسان و حیوان
sadegh hedayat - ensan va heyvan
فواید گیاهخاری
Favayede_Giahkhari
بوف کور
sadegh hedayat - bof kor
کاروان اسلام
Sadegh Hedayat - Karevan Eslam
توپ مرواری
Sadegh Hedayat - Toop Morvary
افسانه ی آفرینش
http://www.up2www.com/uploads/1384713450651.rar
سگ ولگرد
Sadegh Hedayat - Sage Velgard
تاریکخانه
Sadegh Hedayat - Tarikkhane
حاجی آقا
Sadegh Hedayat - Haji Agha
حاجی مراد
Sadegh Hedayat - Haji Morad
سه قطره خون
sadegh hedayat - 3 ghatre khon
زنده به گور
Sadegh Hedayat - Zendeh Be Goor
صورتک ها
Sadegh Hedayat - Soratakha
مرگ
Sadegh Hedayat - Marg
تجلی
Sadegh Hedayat - Tajalli
آیینه شکسته
Sadegh Hedayat - Ayene Shekaste
گجسته دژ
sadegh hedayat - gojaste dej
لاله
Sadegh Hedayat - Lale
اسیر فرانسوی
Sadegh Hedayat - Asir Faransavi
آتش پرست
AtashParast
مرده خورها
Sadegh Hedayat - MordeKhorHa
میهن پرست
Mihanparast
ترانه های خیام
Taranehaye Khayam
مازیار
sadegh hedayat - maziar
پروین دختر ساسان
Sadegh Hedayat - Parvin Dokhtare Sasan
سایه ی مغول
Sayeye Moghol
تخت ابوالنصر
Sadegh Hedayat - Takhte Abounasr
گزارش گمان شکن
Sadegh Hedayat - Gozaresh Goman Shekan
محلل
Sadegh Hedayat - Mohallel
گرداب
Sadegh Hedayat - Gerdab
طلب آمرزش
Sadegh Hedayat - Talab Amorzesh
ناز
naz1
هوسباز
Sadegh Hedayat - Havasbaz
آقا موشه
Sadegh Hedayat - Agha Moshe
مادلن
Sadegh Hedayat - Madlen
آبجی خانم
Sadegh Hedayat - Abji khanom
علویه خانم
Alavieh Khanom
وغ وغ ساهاب
Sadegh Hedayat - Vagh Vagh Sahab
س.گ.ل.ل
Sadegh Hedayat - SeGeLeLe
آب زندگی
Abe Zendegi
آقا بالا
Agha Bala
سنگ صبور
Sang Sabor
بن بست
Bonbast
آخرین لبخند
Akharin Labkhand
زنی که مردش را گم کرد
Zani Ke Mardash Ra Gom Kard
شب های ورامین
Sadegh Hedayat - Shabhaye Varamin
دن ژوان کرج
Don Jouane Karaj
اصفهان نصف جهان
Sadegh Hedayat - Esfahan Nesfe Jahan
پدران آدم
Sadegh Hedayat - Pedaran Adam
مردی که نفسش را کشت
Mardi Ke Nafasash Ra Kosht
سایه روشن (مجموعه داستان س.گ.ل.ل ، زنی که مردش گم کرد ، عروسک پشت پرده، آفرینگان ، شب های ورامین، آخرین لبخند، پدران آدم)
Sadegh Hedayat - Saye Roshan
مجموعه 82 نامه به حسن شهید نورایی
82 Name Sadegh Hedayat Be Shahid Hasan Norayi
بیخود و بی جهت پاپی من می شوند و توی مجلات و روزنامه ها فحش می نویسند و مادرقحبه بازی درمی آورند.
با وجود اینکه سال هاست کنار نشسته ام باز هم دست بردار نیستند، مثل اینکه ارث پدرشان را می خاهند!
از میان نامه ها به شهید نورایی
نامه ی 77
یک شب مرا سر بالین ناخوشی بردند تا برایش دعا بخانم. دیدم دختر هشت یا نه ساله ای در آن میان می پلکید. آقا با یک نظر گلویمان پیش او گیر کرد!
پیش از او دو تا صیغه داشتم که هر دو را مطلقه کرده بودم، ولی این چیز دیگری بود!
دو روز بعد عقدش کردم. شب که او را آوردند آنقدر کوچک بود که بغلش کرده بودند. من از خودم خجالت کشیدم. از شما چه پنهان؟! این دختر تا سه روز مرا که می دید مثل جوجه می لرزید.
حالا من که سی سالم بود جوان و جاهل بودم، اما آن مردهای هفتاد ساله را بگو که با هزار جور ناخوشی دختر نه ساله می گیرند!
محلل http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/7.jpg
مادلین با توپ بزرگی که در دست داشت آمد پهلوی ما نشست و شروع به صحبت کرد. مثل این بود که چندین سال است مرا می شناسد. گاهی بلند میشد و با توپی که در دستش بود بازی می کرد دوباره می آمد پهلوی من می نشست. من توپ را به شوخی از دست او می کشیدم، او هم پس می کشید دستمان به هم مالیده میشد. کم کم دست یکدیگر را فشار دادیم.
دست او گرمای لطیفی داشت. زیر چشمی نگاه می کردم: به سینه، پاهای لخت و سر و گردن او . با خودم فکر می کردم چقدر خوب است که سرم را بگذارم روی سینه ی او و همین جا جلوی دریا بخابم!
مادلین
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/8.jpg
بی خایه را به قدر جهان مایه داده اند / ما را به قدر مایه ی او خایه داده اند!
توپ مرواری
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/9.jpg
سرتاسر ممالکی را که فتح کردند مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دورویی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند.
درست است که عرب پست تر از این بود که از این فضولی ها بکند و این فتنه را جاسوسان یهودی راه انداختند و با دست خودشان درست کردند برای اینکه تمدن ایران و روم را براندازند و به مقصودشان هم رسیدند، اما مثل عصای موسا که مبدل به اژدها شد و خود موسا از آن ترسید این اژدهای هفتاد سر هم دارد این دنیا را می بلعد.
توپ مرواری
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/10.jpg
فلانی از کار و گرفتاری اداری و خانوادگی زیاد می نالد. شاید هم حق دارد.
مثلی است به فارسی که می گوید آنوقت که جیک جیک مستانت بود فکر زمستانت نبود؟!
همه ی کسانی که زناشویی کرده اند مخصوصن آن هایی که بی پولند همین شکایت را دارند و به حال بی زن ها حسادت می کنند.
برای کسی که پول و وسیله ی زندگی دارد آن هم یک جور تفریح است. مثل دیگری هم هست که می گوید سگ که می خاهد استخان بخورد اول به کونش نگاه می کند!
نامه به نورایی - شماره ی 23
مسافرت فرنگ برای بچه تاجرها و دزدها و جاسوس های مام میهن است. ما از همه چیز محروم مانده ایم، این هم یکیش!
وقتی که در اینجا نمی توانم زندگی ام را تامین کنم فرنگ به چه درد من می خورد؟!
نامه ی 17 به نورایی
من این چند روز بوف کور رو خوندم چون گفتید که بهترین اثر صادق هدایت است.
ولی حقیقتش چیز زیادی ازش دستگیرم نشد! یعنی اصلا معلوم نیست چقدرش و کجاهاش هذیانه و کجاهاش نیست و اصلا این داستان همش تخیلیه یا داره واقعا زندگی و سرگذشت خودش رو میگه. همینطور هم یکسری پرت و پلا رو تکرار میکنه.
البته در کل جالبه خصوصا یه جاهاییش که از بی اعتقادی خودش و ریاکاری و سطحی بودن و فساد بقیهء مردم و جامعه میگه و به تمسخر میگیره آدم حال میکنه، ولی با این حال من فکر میکنم تاحدی هم بیش از حد اغراق و منفی نگری و سیاه بینی/نمایی بیش از حد و پوچ نگری کاملی داره که گاهی آدم فکر میکنه طرف احتمالا خودش دچار بیماری روانی هم بوده.
یکی میشه در مورد این اثر برای من بیشتر توضیح بده؟
راست راستی اون زنش بوده که بهش نمیداده و این طرف یک عمر از سکس محروم مونده و اینا؟
ظاهرا آدم ضعیفی بوده از نظر بدنی بیچاره! و یک عمر ضعیف/بیمار زندگی کرده.
ورزش میکرد و میرفت باشگاه کنگفو براش خوب بود :e415:
این داستان رو که میخوندم زیر لب همش میگفتم: مرد بیچاره! مرد بیچاره!
بنظر من احتمالا مشکل روانی هم داشته. بخصوص که آخرش هم خودکشی کرده.
درسته شهوت جنسی خیلی قویه و اگر ارضا نشه آدم فشار زیادی بهش میاد، ولی من فکر میکنم بازم میشه در برابرش تاحد قابل توجهی دست به راهکارهای دفاعی و جایگزین برد و از فروپاشی و بیماری/تحلیل رفتن و رسیدن به پوچی و بی هدفی و بی انگیزگی و حس اینکه نسبت به دیگران کاملا محروم و بدبخت هستیم جلوگیری کرد. من خودم یه نمونش :e105: البته باید بگم زمانهء الان شاید امکانهای خیلی بیشتری به آدما میده. مثلا اون زمانها که کنگفو نبود (در نقاط دیگر جهان غیر از چین و اینها شناخته شده نبود)، یا کامپیوتر و اینترنت نبود که حتی یک Nerd هم بتونه از زندگیش استفاده کنه و در تاثیر روی دنیایی که درش زندگی میکنه با دیگران سهیم بشه.
یجورایی شباهت هایی هم بین خودم و روایت صادق هدایت احساس میکنم. یعنی یجوری که فکر میکنم شاید اصلا خودمم یک زندگی گذشته با مشابهت هایی داشتم! اصلا از کجا معلوم شاید من خود صادق هدایت باشم که دوباره به زندگی دیگری برگشتم :e057:
البته امیدوارم که نباشم! ولی احتمالا الان دیگه فرقی هم نمیکنه!! بقول معروف میگن گذشته ها گذشته، و بنظر من نباید و دلیلی هم نداره که اسیر گذشته ها شد. هرچه شد شد، هرچه بود گذشت، تمام شد!
ولی آدم توی کف میمونه خدایی که بشر حتی اون قدیم ترها هم توی همین چرخه و مایه هایی که ما بودیم سیر میکردن و درسته علم و فناوری و امکانات ما خیلی گسترده شده، ولی ما اساسا هنوزم همون انسانها هستیم و از ریشه های روانی و درونی یکسانی رنج میبریم. البته دروغ نگم من فکر میکنم خودم که خیلی پیشرفته تر باشم! این صادق دیگه شورش رو درآورده نمیدونم چرا اونقدر پوچ گرا و ناامید بوده! نمیدونم شاید واقعا آدم خیلی ضعیفی بوده (یک جنبش از نظر بدنی). آقا آدم با یه گوسفند میتونه دوست بشه بهش محبت میکنه کلی حال میبره! یه مرغ رو، یه خروس رو، یک گربه رو نوازش میکنی، حداقل میتونی این کارا رو که بکنی! زندگی که فقط در مشغولیت های عوام خلاصه نمیشه!
ببین یه کسی مثل سهراب سپهری مثلا چقدر روحیش فرق میکنه! بقول ایشون: تا شقایق هست زندگی باید کرد...
اصولن صادق هدایت آدم مهمی یا نویسنده مطرحی یا روشن فکر درست و حسابی نبوده!
حتا یک کتاب در باره فواید گیاه خواری نوشته که درش پر است از اشتباه های علمی و مغلطه و ...
ولی در عین حال حرف حساب هم کم نزده. منتها ایرانیها چون مرده پرست هستند! تا زمانی که این بابا زنده بود آدم حسابش نمیکردند! بعدش شد بت.
عجبا ! چه گیری شما داده اید به گیاهخاری! این از تو ،آن هم از مهربد!
آقا ما کمبود داریم به همین دلیل گیاهخار شده ایم، خوب شد؟! راضی شدید؟! بگذارید به درد خودمان بمیریم!
ما نخاهیم لاشه بخوریم چه کسی را باید ببینیم؟!!!
صادق هدایت را هم آدم حساب می کرده اند و با بسیاری از اساتید دانشگاه تهران و نماینده ها و کلا مراوده داشته است، منتها چون خودش تمایلی نداشته که با دزدها و چاپلوسان و بچه زرنگ ها قاطی شود به همین خاطر تنهایی را ترجیح می داده و هتا هنگامیکه به کافه می رفته در یک گوشه می نشسته و با کسی سخن نمی گفته.
کوروش جان آهسته برو ما هم به شما برسیم!
نخست اینکه شما تا چه اندازه از هدایت شناخت داری؟! از آثار او فقط همین بوف کور را خانده ای؟!
یک جا دیدم گفتی زنش به او نمی داده! جهت آگاهی شما او اصلن زن نداشته!
و البته هنگام ترک ایران به مقصد فرانسه به بهانه ی معالجه بیماری روحی خود مرخصی می گیرد به امید دریافت ویزای سوییس که شوربختانه مه و خورشید و فلک دست در دست هم می دهند تا از زمین و آسمان برای او بدشانسی ببارد و ناکام بماند. اینکه شما بدون آگاهی کافی از شخصیت هدایت او را متهم به روانی بودن می کنی کمال بی انصافیست...!
در مورد بوف کور گفته بودی بله کتاب مبهم و سنگینی هست که هنوز که هنوز است دارند آن را مورد نقد و بررسی قرار می دهند. شما یکی از نقدهای وارده بر بوف کور را بخانی همه چیز دستگیرت می شود.
یک کتاب دیگر هم هست که البته کوتاه تر ولی مشابه بوف کور است به نام "سه قطره خون" . این داستان نقل قولی است از جانب یک آدم دیوانه ، ولی با یک مرتبه خاندن به خوبی آنرا درک نمی کنید و می بایست یکی دو مرتبه دیگر از ابتدا بخانید تا بفهمید ماجرا از چه قرار بوده!
برای اینکه با شخصیت هدایت بیشتر آشنا شوید نامه های او به حسن نورایی را از دست ندهید .
همانطور که میلاد گفت شوربختانه صادق هدایت را در زمان حیات بسیار آزار می داده اند این مردم نادان! طوریکه در یکی از نامه ها به نورایی به آن اشاره می کند و می گوید:
" بیخود و بی جهت پاپی من می شوند و توی مجلات و روزنامه ها فحش می نویسند و مادرقحبه بازی درمی آورند.
با وجود اینکه سال هاست کنار نشسته ام باز هم دست بردار نیستند، مثل اینکه ارث پدرشان را می خاهند!"
به احتمال زیاد این ها پدران همان بوقلمون هایی بوده اند که در کنسرت های سیاسی فریدون فرخزاد عربده می کشیدند : فری باید برقصه!
ایـــــــش!! از اسپاگتی ات هم باشد! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/10/5.gif
خیر ، نسل گذشته در این وادی سیر نمی کردند، منتها از آنجاییکه پس از سال 57 به برکت حکومت اسلامی 100 سال از لحاظ فرهنگی به عقب بازگشتیم هم اکنون تازه رسیده ایم به سال 1300 که هدایت ها و کسروی ها می زیستند!!
صادق تقصیری ندارد، آنطور که به نظر می رسد شما بیش از اندازه الکی خوش تشریف داری!
طوریکه چشمانت را بر روی حقایق زندگانی بسته ای و دوست داری صبح تا شام کنار گل های نرگس و مریم و سوسن حرف های رمانتیک و شاعرانه بزنی! فرق شما و کسی همچون صادق هدایت این است که او واقع گرا بود و شما خیال پرداز و آرمان گرا !
بله البته حالا که دارم فکر می کنم می بینم او براستی مجنون شده بود! البته نه اینکه ا ز ابتدا دیوانه باشد، بلکه همین مردم کوته فکر و سطحی نگر او را به مرز جنون رساندند.
به قول شفیعی کدکنی باید بچشد عذاب تنهایی را / آنکس که ز عصر خود فراتر باشد!
من فقط اشاره کردم به باورهای غلطی که داشت و ترویج اونها بدون اینکه مطالعه کافی داشته باشه! (یعنی خود گیاهخواریش مد نظر نبوده، اصلن مهم نبوده این مساله! آگاهی علمی کمش بیشتر مد نظر بوده)
خوب برید بخورید! ما رو سننه ؟!
خوب نخورید! بروید کاهو و کلم و هویج و برنج و سیب زمینی و یونجه و علف و ... بخورید! نوش جان. (این یونجه بر خلاف اسم بدی که در فرهنگ ایرانی داره! چیز باحالیه اینجا میریزند توی سالاد :e00e:)
شعبون بی مخ هم با شاه و تیمسار مملکت مراوده داشته! ولی آدم حسابی نبوده.
دلایل تخماتیکی میاورید ها!!!
متفاوت فکر کردن هزینه دارد! اگر کسی تحمل پرداختن این هزینه را ندارد یا نباید متفاوت فکر کند یا اگر میکند نباید آن را بروز دهد. و خود این باز یکی از ایرادهای وارد به صادق هدایت است. کسی که متفاوت فکر میکند یک مقداری باید پررو و دریده هم باشد و گرنه کس خُل میشود.
بچه بودم تصادفا سه قطره خون رو هم خوندم.
بهرحال من بوف کور رو که گفتید بهترین اثرشه خوندم و محتوای زیادی توش ندیدم. خیلی هذیان و عبارات تکراری داره توش. دیگه انگیزه ای ندارم که بقیهء آثارش رو هم بخونم، مگر اینکه شما بهم نشون بدید بوف کور چطوری چه محتوا و ارزشی داره!
خب من فکر کردم احتمالا داستان بوف کور به خودش مربوط میشه. البته اینطور که میگید زن نداشته (عزب هم بوده؟) بنظرم احتمالا این داستان یجورایی انعکاس عقده ها و روایت خودشه.گفتآورد:
یک جا دیدم گفتی زنش به او نمی داده! جهت آگاهی شما او اصلن زن نداشته!
من از روی اثر خودش که پر از هذیان و پوچ گرایی محضه اینو گفتم، و اینم که خودکشی کرده خودش نشانه ای دیگر! بنظر شما آدم از نظر روانی سالم خودکشی میکنه؟گفتآورد:
اینکه شما بدون آگاهی کافی از شخصیت هدایت او را متهم به روانی بودن می کنی کمال بی انصافیست...!
والا من دیگه انگیزه ندارم با هر گفته و نظری برم وقت و انرژی بذارم یه چیزی رو بخونم. همون بوف کور خوندم واسه اطلاعات عمومی هم که شده کافی بود نمیگم پشیمون هستم ولی دستگیرم شد که چیزی نیست که چندان به درد من بخوره و ارزش صرف وقت و انرژی رو داشته باشه.گفتآورد:
در مورد بوف کور گفته بودی بله کتاب مبهم و سنگینی هست که هنوز که هنوز است دارند آن را مورد نقد و بررسی قرار می دهند. شما یکی از نقدهای وارده بر بوف کور را بخانی همه چیز دستگیرت می شود.
شما میتونی خودت یه توضیح و تفسیری چیزی اینجا ارائه بده یا نشون بده من چرا کجا چه اشتباهی کردم درموردش.
من این کتاب رو بچه بودم خوندم. تصادفا توی خونه ما بود! نمیدونم از کجا اومده بود و کی خونده بود. اتفاقا سه قطره خون بنظر من خیلی ساده تر و روشن تره. وجه مشترک این دو اثر بیشتر همون سیاه بینی و پوچ گرایی و البته بخصوص عقدهء سکس است که در دوتاش به وضوح دیده میشه.گفتآورد:
یک کتاب دیگر هم هست که البته کوتاه تر ولی مشابه بوف کور است به نام "سه قطره خون" . این داستان نقل قولی است از جانب یک آدم دیوانه ، ولی با یک مرتبه خاندن به خوبی آنرا درک نمی کنید و می بایست یکی دو مرتبه دیگر از ابتدا بخانید تا بفهمید ماجرا از چه قرار بوده!
این بابا (صادق هدایت) بنظرم یه آدم ضعیف و سکس نکرده (یا خیلی کم سکس کرده) بوده و این غریزه توی وجودش اساسی بوده ولی چون بعلت اینکه توانایی یا شانس دیگران رو نداشته و جایگاه اجتماعی و پول و قیافه و هیکل و غیره نداشته احتمالا یا به هر دلیل به علت عوامل دیگری نتونسته به گرایش ها و خواسته های خودش در این زمینه برسه براش عقده شده بوده و تمام عالم و آدم رو در این مسئله میدیده که در اثرهاش هم تاحد زیادی منعکس شده.
البته این تاحدی قابل درکه و زیاد دور از واقعیت هم نیست (فروید هم دربارهء اهمیت این غریزه و عوارض ارضا نشدنش حکم تایید زده) ولی خب دیگه این بابا فکر کنم یجورایی اوج این مسئله بوده و به حالت کامل سیاه و مطلق برده اون رو و گویی هیچ هدف و استعداد و علاقهء و توانایی و مشغولیت دیگری جر این نداشته.
البته میگم با این حال من ایشون رو زیاد هم مقصر نمیدونم و سرزنش نمیکنم بخصوص در اون دوران که نمیتونم دربارش دقیقا قضاوت کنم و شاید دانش و امکانات و آلترناتیوهای همگانی اون زمان محدودتر از الان بوده.
ولی چیزی که هست میگم دیگه جز این چندان محتوایی نداره و به درد من یکی نمیخوره بنابراین، مگر یه بخشهایی که به تمسخر و زیر سوال بردن اعتقادات عوام و ادعاهای مدعیان دین و خدا میپردازه و از این جهت آدم متفاوت و مفیدیه.
باشه سرفرصت شاید سرچ کنم یه چیزایی بخونم ببینم حرفش چی بوده.گفتآورد:
برای اینکه با شخصیت هدایت بیشتر آشنا شوید نامه های او به حسن نورایی را از دست ندهید .
حقایق زندگی؟گفتآورد:
طوریکه چشمانت را بر روی حقایق زندگانی بسته ای و دوست داری صبح تا شام کنار گل های نرگس و مریم و سوسن حرف های رمانتیک و شاعرانه بزنی! فرق شما و کسی همچون صادق هدایت این است که او واقع گرا بود و شما خیال پرداز و آرمان گرا !
حقیقت زندگی اینه که آدمهای متفاوت همیشه از یه چیزایی، بعضا چیزهای بزرگی مثل سکس یا عشق و با هم بودن، محروم میشن. البته آدمهای متفاوت از اونور هم میتونن از این تفاوت و وقت و انرژی و آزادی بیشتری که خیلی وقتا بدست میارن در جهات دیگری پیشرفت کنن و برتری و بهره مندی بیشتر از جهات دیگری بدست بیارن که تاحدی میتونه اون کمبودها رو جبران کنه و حتی شاید بتونه در کل بهتر هم باشه.
منم اونطور که فکر میکنی نیستم، اتفاقا منم واقعگرا و عملگرا هستم! اونا هم که گفتم فقط حرف نیست بلکه اونا هم واقعیته و قابل لمس. گرچه واقعیت زندگی حتی فرصت این رو هم به آدم نمیده یا خیلی کم میده!
بخاطر همین واقعگرایی است که من مدام دنبال قدرت بیشتر و بیشتر هستم (بخصوص قدرتهای اصیل و درونی). چون در این دنیا بدون قدرت آدم هیچی نیست و نمیتونه بهره مند باشه و حتی انسان بمونه! ضعیف باشی، بنظرم خطر یه چیزهایی مثل خودکشی هم خیلی بیشتر تهدیدت میکنه، همونطور که افرادی مثل هدایت خودکشی کردن! من باز خودم رو به چیزهای دیگری مشغول میکنم و دلخوشی ها و پیشرفت و برتری و بهره مندی های خودم رو دارم، پس حداقل به این زودی ها نیازی ندارم فکر خودکشی بیفتم.
ضمنا یخورده معنویت داشتن هم چیز خوبیه بنظرم! هدایت دیگه خیلی مطلقا بی اعتقاد بوده. هرچند بازم من به این خاطر سرزنشش نمیکنم، چون خودمم هنوز به این مسئله هم شک دارم و خیلی وقتا تردید جدی میاد سراغم و حس ناامیدی و افسردگی شدیدی میخواد که بر وجودم غلبه کنه.
بهرحال باید مبارزه کرد و زندگی کرد تاجاییکه میشه. شاید به چیزی رسیدیم!
آثار هدایت دیگه خیلی به زانو درآمدگی و ناامیدی محضه و سیاه نمایی و پوچ گرایی مطلق در همه چیز! یعنی یجوریی که بچه 4 ساله بتونه بخونه بفهمه بعدش هنوز زندگی و تلاش نکرده به فکر خودکشی میفته! بابا دیگه ناامیدی و پوچ گرایی اینقدر راحت و مطلق فکر نمیکنم درست باشه و دلیل کافی داشته باشه! حیف زندگی و فرصت نیست؟ در باب خدا و معنویات هم بنظر من باوجود تمام این دلایل هنوزم نمیشه اینقدر مطلقا ناامید بود و همه چیز رو منتفی و بی معنا و بی ثمر و بی ارزش دونست. اینه که طرف بنظر میاد دیگه بیش از حد سیاه بین بوده و بنظر یه مشکلی داشته!
بنظر من وقتی هنوز سالم و سرپا هستی توی این دنیا میتونی دست نوازش سر یه مرغ بکشی، هنوز امید و ارزشی برای زندگی هست.
شما به این میگی خیال پردازی؟
بنظر من وقتی هنوز میتونی پیشرفت کنی هنوز میتونی به قدرت و بهره مندی خودت از هر جهتی که میتونی اضافه کنی، درست نیست مطلقا ناامید و سیاه بین بود.
وقتی هنوز آدم این همه سال در پیش داره، وقتی هنوز پیر و ناتوان نشده، وقتی هنوزم فرصت و احتمالات و امکان تغییرات شگرف ولو تصادفی یا معجزه آسا هست، چرا اینقدر گوشه گیری و منتظر مرگ شدن و گذاشتن که آدم ذره ذره تحلیل بره و انگار که هیچ فرصت و کار دیگری برای انجام دادن وجود نداره در دنیا؟
البته من آدمی نیستم که صبح تا شام کنار گل های نرگس و مریم و سوسن حرف های رمانتیک و شاعرانه بزنم. اشتباه نکن! کاملا بعکس من آدم عمل و واقعیت هستم. ولی لذت یه گربه رو نوازش کردن، یه لذت و محبت واقعیه. چیزی که امید به حقیقت داشتن محبت و شفقت رو در دل آدم زنده نگه میداره، ولو یک شعلهء لرزان کوچک شمع باشه.
هرچند من خودم مدتهاست که حتی فرصت این کار رو هم پیدا نکردم. خیلی حیوانات رو دوست دارم. ولی این زندگی مدرن شهری این امکان رو به آدم نمیده. کم سن تر بودم خیلی گربه بازی میکردم :e415:
فعلا بیشتر با چیزهایی که در دسترسم هست سرگرم و دلخوش هستم. اینکه حداقل هر روز از نظر ذهنی، علمی، جسمی امکان فعالیت و پیشرفت دارم و اینا بهم قدرت و تسلط و برتری و امکان کنترل زندگیم و دنیای درونم رو میدن. همین دلخوشی هم کافیه برای زندگی کردن. منم مثل هدایت یه آدم متفاوت و از جهاتی محروم هستم. ولی میبینم بالاخره از جهات دیگری هم راحتی و بهره مندی دارم عوضش که خیلی آدمهای دیگه ندارن یا در اون حد ندارن.
جهان خشن و بیرحم است، اما برای ما هنوز هم امکان ها و امیدهایی وجود دارند. باید از نیروهای درونی خودمان هم استفاده کنیم. باید هرچیزی را نیز که در برون است سعی کنیم در خدمت قدرتمند کردن خودمان بکار بگیریم. حتی محرومیت هایمان!
مقالهء ویکیپدیای فارسی درمورد صادق هدایت: صادق هدایت - WiKi
اینو هم خوندم گفتم اطلاعاتم درموردش کاملتر بشه (اطلاعات عمومی) و این پرونده رو فعلا به بایگانی بفرستیم!
آدم جالبی بوده و استعدادهاش هم بد نبوده، ولی همونطور که استنباط کرده بودم فکر کنم یک مقدار آدم ضعیف و سرخورده ای بوده (منجمله در مسائل جنسی). در مقالهء ویکیپدیا هم اشاراتی به این مسئله شده! مثلا میگه: «هدایت پس از سفر به هند به شدت در مضیقه مالی قرار داشته و خرج زندگیاش توسط ش. پرتو تقبل میشدهاست، همین فقر و شکست از بیاعتنایی جامعه سبب شد هدایت روی به طنز نویسی بیاورد و همین طنز تلخ زخمهای در سینه وی را بیشتر هویدا میکرد».
یا در بیوگرافی ای که خود صادق هدایت دربارهء خودش میگه: «از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجستهای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دل خونی داشتهاند به طوری که هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شدهاست. رویهمرفته موجود وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد».
البته این صداقت و واقع بینی و جسارت متعاقب در گفتار، واقعا از خصایص برجسته و ستودنی ایشان بوده که به خلق آثار و محتواهای برجسته ایشون منجر شده!
ضمنا بنظر من شرایط بدنی هم روی همه چیز آدمها منجمله روان اونها تاثیر زیادی داره. با توجه به عکسهایی که از صادق هدایت مشاهده میکنیم متوجه میشیم که آدم ظریف و شکننده ای بوده.
حالا برم سرچ کنم ببینم قضیهء اون نامه ها به نورایی که میگید چیه!
--------------------------
اوه اینجا هم مطالب جالبی نوشته: دانلود کتاب هشتاد و دو نامه از صادق هدایت به حسن شهید نورایی
مثلا این قسمت خیلی خوب درونیات هدایت رو توصیف کرده: «هدایت سه مسئله اساسی داشت که طبعاً به هم مربوطند: مسئله شخصی، مسئله اجتماعی و مسئله جهانی یا “کیهانی” (universal). مسئله شخصی بویژه به روان شناسی فردی او مربوط است و از آن جمله آنچه به جنسیاّت مربوط می شود. مسئله اجتماعی این است که آن آدم با آن روحیاّت و خلقیاّت (و جنسیاّت) ایرانی است، نه آلمانی یا هندی یا چینی. و مسئله جهانی اش هم به زبان خیلی ساده این است که آدمی باآن روحیاّت وبا آن حساسیت فرهنگی و اجتماعی درمرکزبرخورد قدیم و جدید و ایرانی و اروپایی، طبعاً کارش می کشد به بحث درباره کائنات، و این که چیست و چطور است و برای چه. . . و اصلاً گور پدرش. این سه مسئله در آثار هدایت – خاصّه روانْ داستان هایش- متجلّی اند.».
چه کسی گفته بوف کور بهترین اثر هدایت است؟! البته سلایق گوناگون است ، ولی به نظر من بهترین اثر او نیست، بلکه معروف ترین اثر اوست. از آنجا که این کتاب به سایر زبان های دنیا هم ترجمه شده و در واقع شهرت جهانی دارد.
در ضمن اینکه شما نمی توانید با این داستان ارتباط برقرار کنید دلیل بر بد بودن کتاب نمی شود.
و اما بهترین اثر صادق هدایت به گمان من "حاجی آقا" است، البته اگر فواید گیاهخاری را فاکتور بگیریم! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/8.png
به جز این ها من برای مطالعه داستان های "مردی که نفسش را کشت" ، "سایه ی مغول" ، "مرده خورها" ، "زنده به گور" ، "صورتک ها" و "بن بست" را به شما پیشنهاد می کنم و یقین دارم که با آن ها ارتباط برقرار خاهید کرد.
مثل شما مانند کسی است که کلاس اول دبستان را هنوز تمام نکرده ناگهان به صورت جهشی می خاهد برود کنکور بدهد!
شما ابتدا به سراغ یکی از سنگین ترین رمان های هدایت رفته اید و طبیعی است که اینچنین توی ذوق تان بخورد!
ولی این داستان هایی که پیشنهاد دادم هم کوتاه هستند و هم درکشان بسیار آسان است. طوریکه جذب قلم شیوای هدایت خاهید شد. مگر آنکه مثل میلاد و امثالهم به طور ذاتی بدسلیقه باشید!! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/07/9.png
اشکالی دارد مگر؟! یعنی میخاهید بگویید شما عقده ای نیستید؟! کتمان نکنیم، همه ی ما نوعی کمبود و عقده داریم (البته به جز مهربد!!) . خب این هنر هدایت بود که اینچنین داستان زندگی خودش را روایت کند. البته بیشتر داستان های او به همین شکل هستند. یعنی شما زنده به گور را بخانید یا تاریکخانه را یا بن بست را ، گویی که نقش اول داستان خود صادق هدایت است!
به نظر من فقط آدم های سالم خودکشی می کنند! ما ترسو هستیم، ما به زندگی مثل زالو چسبیده ایم . ما شهامت خودکشی را نداریم.هدایت در کتاب زنده به گور به شما پاسخ داده است:
من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، مردم ، همه اش به چشمم یک بازیچه ، یک ننگ، یک چیز پوچ و بی معنی است.
می خاستم بخابم و دیگر بیدار نشوم و خاب هم نبینم، ولی چون در نزد همه ی مردم خودکشی یک کار عجیب و غریب است می خاستم خودم را ناخوش سخت بکنم، مردنی و ناتوان بشوم و بعد از آنکه چشم و گوش همه پر شد تریاک بخورم تا بگویند : ناخوش شد مُرد!
عزیزم نخست اینکه زمانی که از تلف شدن آن لذت ببری زمان تلف شده محسوب نمی شود!
باید عاشق باشی، باید شوق دانستن داشته باشی تا بروی پی خاندن آن. ولی اگر از سر رفع تکلیف بخاهی این کار را بکنی همان نخانی سنگین تر است!
راستش من بوف کور شناس نیستم، در نتیجه تحلیل خاصی هم بر آن ندارم. نقدهای نوشته شده هم بسیار است، ولی باید پرس و جو کنم و بهترین آن را بیابم و احتمالن همینجا معرفی خاهم کرد.
در ویکی پدیا هم به صورت خلاصه داستان را توضیح داده به همراه نظر نویسندگان بزرگ ایران و جهان در مورد این رمان کوتاه.
بوف کور - WiKi
این هایی که گفتی مقدمه ی کتاب است به قلم بهزاد نورایی، برو سراغ اصل نامه ها !
صفحه ی 50 به بعد است اگر میخاهی وقت باارزش و گرانبهایت هدر نرود!! http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/6.gif
صحیح است :e105:
جدی میگی؟ چطور؟گفتآورد:
البته به جز مهربد!!
آره منم که گفتم از صداقت و واقعگراییش خوشم میاد. نکات مثبتش اینا بود که بعلاوهء نثر شیوایی که داره موجب ایجاد این اثرهای برجسته شده.گفتآورد:
خب این هنر هدایت بود که اینچنین داستان زندگی خودش را روایت کند. البته بیشتر داستان های او به همین شکل هستند. یعنی شما زنده به گور را بخانید یا تاریکخانه را یا بن بست را ، گویی که نقش اول داستان خود صادق هدایت است!
فک نمیکنم خودکشی شهامت خیلی زیادی بخواد. بخصوص که روشهای سریع و تقریبا بدون دردی در دسترس هست.گفتآورد:
به نظر من فقط آدم های سالم خودکشی می کنند! ما ترسو هستیم، ما به زندگی مثل زالو چسبیده ایم . ما شهامت خودکشی را نداریم.
برای خودکشی علاوه بر اینکه واقعا دیگه از زندگی دل خوشی و امیدی نداشته باشی فقط باید از مرگ نترسی، که منم نمیترسم، و دیگر اینکه از اینکه بعدش خدا و دنیای دیگر و مجازاتی بابت این نباشه مطمئن باشی، که من یکی در این باب اطمینان ندارم و چون خودکشی از اعمال به شدت نهی شده و هشدار داده شده در تقریبا تمامی ادیان و مکاتب است، بنده نمیخوام این ریسک رو بکنم. توی یه کتابی میخوندم که کسی که خودکشی میکنه از رنجی که باید تحمل میکرده راحت نمیشه که هیچ، بلکه رنج بیشتری رو هم بخاطر مکافات این عمل متحمل میشه، بعدش دوباره برمیگرده به این دنیا و باید مسیر و سختی ای رو که طی میکرده بالاخره طی کنه! دقت کنید این مسئلهء شهامت و ترس نیست، بلکه مسئلهء انجام یک کاری است که سراسر ضرر و بدبختیه و نه چیز دیگر، یعنی مسئلهء حماقته. هر انسانی هرچقدر که شجاع باشه و سر نترسی داشته باشه، عقل حکم میکنه که از صدمه و ضرر و رنج بیهوده اجتناب کنه، چون هیچ فایده و ارزشی درش نیست.
اتفاقا همون روز دانلود کردم دارم از صفحهء اولش شروع کردم به خوندن و تا الان چندتا از متن نامه هاش رو هم خوندم.
باید بگم این نامه ها خودشون اثرهای قابل توجهی هستن و بیشتر ما رو در باب واقعیات زندگی و شخصیت این افراد و همچنین شرایط زمانه روشن و مطمئن میکنن.
بنده قصد توهین و کوچک شمردن هدایت رو نداشتم، ولی بقول sonixax فکر کنم مسئله اینه که ما هدایت رو باید بعنوان یک انسان صادق و واقعگرا و روایتگری برجسته و هنرمند که زندگی و روایت خودش نمونه ای تمام عیار و مهمه از واقعیت های انسان های فرودست و تاریخ، درنظر بگیریم تا یک روشنفکر و فعال در جنبش روشنفکران و سیاست و اینطور مسائل. البته اثرهای ایشون میتونه توسط روشنفکران هم مورد استفاده و منبع الهام باشه، ولی بیشتر بخاطر اینکه خیلی خوب درونیات انسان و واقعیات زندگی و زمانه و تاریخش رو به تصویر میکشه و واضح میکنه و جنبه های واقعی انسانها رو که در خیلی از تفکرها و فضل فروشی ها و ایسم ها تاحد قابل توجهی به فراموشی سپرده شدن دوباره بعنوان موضوع محوری و سرنوشت ساز مطرح میکنه.
هدایت بر اساس معیارهای زمان خودش صرفا یک انسان میانه و حتی فرودست تر است، و حتی شاید الان، ولی صداقتش و هنر بیانش اون رو به یک انسان ستودنی و موثر تبدیل کرده. یعنی همین خصایص مثبت رو که داره، که خیلی های دیگر ندارن یا به این حد ندارن، باعث شده بقیهء کاستی های اون قابل اغماض باشه.
فقط من با بخش خودکشی اصلا حال نمیکنم بنظرم بهرصورت کار درستی نیست. درکل این ناامیدی و بیزاری که نسبت به تقریبا همه چیز داره، بنظر من بیش از حد افراطی و سیاه بینیه و بخاطر همین فکر میکنم شاید از نظر روانی مشکلی داشته. البته گفتم که بنظر بنده ویژگیهای جسمی در روان انسان هم میتونن بسیار موثر باشن. هدایت هم که بقول خودش هیچ نقطهء قوت و برتری و موفقیت خاصی در زندگیش نمیبینه و از نظر جسمی هم انسان ظریف و شکننده ایه، پس بیخود نیست که اینقدر پوچگرا و ناامید بوده.
مرگ دوست انسان های خسته است.
به قول هدایت بشر آنقدر که از نیستی می ترسد از مرگ نمی ترسد!
دیدگاه او در مورد مرگ را می توانید در چند اثر او مثل "مرگ" ، " زنده به گور" و تاریکخانه" بخانید.
او در تاریکخانه گفته است:" با خودم عهد كردم روزی كه كیسه ام ته كشید یا محتاج به كس دیگه ای شدم به زندگی ام خاتمه بدم "
و شگفتا که دقیقن همین کار را کرد.
من پیشنهاد می کنم پیش از داوری در مورد دیگران ابتدا کفش آن ها را بپوشیم و با آن مسافتی را گام برداریم.
در ضمن مایه ی تاسف است که شما سکس زیاد و هیکل آرنولدی و رجاله بودن را یک مزیت به شمار می آوری!
در کل دیدگاهت نسبت به زندگی 180 درجه توفیر می کند با دیدگاهی که ما پوچ گرایان به زندگی داریم.
شما به این دنیا دلبستگی داری و جای شگفتی نیست اگر خودکشی یک فرد را محکوم کنی.
انسان به دنیا آمدنش به اختیار او نیست، ولی تاریخ مرگ خود را می تواند اگر بخاهد خود تعیین کند. این جسم اوست و به هیچکس ارتباطی ندارد که میخاهد با آن چه کند. عذاب های پس از خودکشی هم مزخرف محض است و ساخته پرداخته ی ذهن متوهم مذهبی ها .
البته ناگفته نماند افرادی هم همچون سارتر بوده اند که تا حدودی همچون شما می اندیشیده اند. البته نه به خاطر عذاب آن ، بلکه به گفته ی خودش تنها چیزی که مانع از این میشده که خودش را از این زندگی پر از رنج و درد برهاند این بوده که احساس می کرده پس از مرگ تنهاتر خاهد شد.
همه از مرگ می ترسند، من از زندگی سمج خودم!
چقدر هولناک است وقتی که مرگ آدم را نمی خاهد و پس می زند! تنها یک چیز به من دلداری می دهد، دو هفته پیش بود در روزنامه خاندم که در اتریش کسی سیزده بار به انواع گوناگون قصد خودکشی کرده و همه ی مراحل آنرا پیموده : خودش را دار زده و ریسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بیرون کشیده اند و غیره ... بلاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همه ی رگ و پی خودش را بریده و ایندفعه سیزدهم می میرد!
این به من دلداری می دهد!
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/12.jpg
چندین بار به فکرم رسید که چشم هایم را ببندم بروم جلوی اتومبیل چرخ های آن از رویم بگذرد، اما مردن سختی بود!
بعد هم از کجا معلوم که آسوده می شدم؟! شاید باز هم زنده می ماندم! این فکر است که مرا دیوانه می کند
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/13.jpg
ای مرگ!
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته، باز سنگین آن را از دوش برمی داری
تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی
تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش کرده می خاباند
تنها در گورستان است که خونخاران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خاب شیرینی فرو رفته اند.
چه خاب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند.
مرگ
دخترم هم مثل من پیشونی نداره، یه دختر ترگل و ورگل بود که یه خرمن گیس توی پشتش خابیده بود و از لباش خون می چکید. اول صیغه ی عبدالخالق دلال شد - یه مرتیکه ی تریاکی گند دماغی بود که نگو - مرغ هر چی چاق تره کونش تنگ تره!
با وجودیکه پولش از پارو بالا می رفت از اونا بود که از آب روغن می گرفت. خب تا همچین نباشه که پول جمع نمیشه. از کلیه ی سحر مثل سگ سوزن خورده دنبال پول می دوید.
از هفته ی دوم دیدم یه صیغه ی دیگه هم آورده توی خونه ول کرده، با خودم شرط کردم پیسی به سرش بیارم که توی داستان ها بنویسند.
عاقبت طلاقش رو گرفتم، ولی دستم به جایی بند نبود. آخر حاضر شد مهریه ش رو با یک تومن مصالحه بکنه. من هزار جور کلفت بارش کردم گفتم این پول رو برو ماست بخر به سرت بمال مرتیکه ی بی حیا ! فقط می خاستی آب کمرتو توی دل دختر من خالی بکنی؟!
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/14.jpg
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/15.jpg
تو وجودت دشنام به بشریت است. تو هیچوقت در زندگی زیبایی نداشتی و ندیدی و اگر هم دیدی سرت نشده. یک چشم انداز زیبا هرگز تو را نگرفته ، یک صورت قشنگ یا موسیقی دلنواز تو را تکان نداده و کلام موزون و فکر عالی هرگز به قلبت اثر نکرده .
تو تنها اسیر شکم و زیرشکمت هستی. حرص می زنی که این زندگی ننگین که داری در زمان و مکان طولانی تر بکنی.
از کرم، از خوک هم پست تری! تو پستی را با شیر مادرت مکیدی. کدام خوک جان و مال همجنس خودش را به بازیچه گرفته؟!
تو خون هزاران بی گناه را از صبح تا شام مثل زالو می مکی و کیف می کنی و اسم خودت را سیاستمدار گذاشتی! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/4.gif
صادق هدایت
"حاجی آقا"
سکس زیاد؟گفتآورد:
در ضمن مایه ی تاسف است که شما سکس زیاد و هیکل آرنولدی و رجاله بودن را یک مزیت به شمار می آوری!
خب اگر یک همسری چیزی داشته باشی و همدیگر رو دوست داشته باشید چه اشکالی داره سکس؟ زیادش هم اشکالی نداره اگر قوه و قوتش رو داشته باشی :e057:
منظور من از عقدهء جنسی/سکس، رجاله (هرزه) بودن و سکس بخاطر هوس هر روز با یکی نیست.
من خودم اینطوری نیستم و بخاطر همین خودم جزو محرومان در این زمینه هستم!
از نظر بنده زندگی مسئله ای بسیار جدیست و سطحی بودن و علافی و بیهودگی و بی فکری و بی قیدی و هرزگی کار خردمندانه و مفیدی نیست. ترجیحا ازدواج! ولی ازدواج هم که مسئولیت زیاد و هزینه زیاد دارد و برای داشتن یک زندگی قابل قبول در عین ازدواج با فرد دلخواه، نیاز به قدرت فوق العاده ای است که بنده شخصا هنوز هم در خود نمی بینم.
اصولا این جهان و زندگی ما پر از اضداد است. و گویا باید همیشه دست به انتخاب زد و برای رسیدن به چیزهای بزرگ چیزهای بزرگ دیگری را قربانی کرد. حال باید دید در مجموع و در نهایت چه چیزهایی را میخواهیم و حاضریم چه چیزهایی را قربانی کنیم و محروم شویم. در این میان یک مقدار حداقلی از رنج اجتناب ناپذیر است، اما اگر خردمندانه انتخاب کرده باشی و آگاهانه آن را تحمل کنی، فکر میکنم منجر به قوی تر شدنت میشود. همچون فردی که باید خوب درس بخواند و سالها زحمت بکشد تا در زمینهء علم و دانش پخی شود و گرچه این بهرحال راه دشوار و طولانی است اما این رنج را تا تحمل نکنی و ورزیده نشوی و عادت نکنی و سالها زحمت نکشی، پخی نمیشوی!
هیکل هم لازم نیست آرنولدی باشد! از نظر من ظاهرش مهم نیست، بلکه کارایی اش مهم است. مثلا بروسلی در مقابل آرنولد هیکلی نداشت، ولی فکر نمیکنم حتی آرنولد هم حریفش میشد! و فکر نمیکنم لذتی را که بروسلی از زندگی با آن جسم و آن مهارت ها میبرد آرنولد میبرد!
قدرت جسمانی مسلما برای زندگی در این جهان بسیار مفید است. یک حداقلی از آن هم که ضرورت دارد و باید در فکر تامینش بود. چیز بدیست مگر؟ این یک واقعیت است. ما که نمیتوانیم از طبیعت خودمان فراتر باشیم! نیمی از انسان جسم اوست. نیمی از زندگی ما جسم ماست. بزرگترین سرمایهء مادی ما جسم ماست. رویش سرمایه گذاری کنی ضرر نمیکنی!
نخیر، همان خسته!
تا وقتی که خود انسان در موقعیتش قرار نگیرد نمی تواند درک درستی از آن داشته باشد و احتمالن همواره با دید منفی از آن یاد می کند.
باید همه چیزت را از دست داده باشی تا بفهمی که مرگ چقدر شیرین است!
اشکالی ندارد، ولی نه سکس های بی شمار مزیت محسوب می شود و نه کمبود سکس یک دشواری! البته اگر شما بر این باور هستید که زندگی انسان ها در پایین تنه خلاصه شده است احتمالن حق با شماست!
کسی که این دنیا از دیدگاهش به اندازه ی پشگل شتر هم ارزش ندارد بنابراین تمام مادیات برای او بی ارزش است. پس در نتیجه سرمایه گذاری روی جسم و پرورش آن نیز کاری بیهوده و احمقانه است!
من قبلن همه چیزم را از دست داده ام و همان موقع فهمیدم از دست دادن جان خیلی احمقانه و کار انسانهای ضعیفی است که توانایی مقابله با مشکلات را ندارند و برای همین راحت ترین راه (خودکشی) را انتخاب میکنند. به همین جهت انسانهایی که دست به خودکشی میزنند انسانهای قابل احترامی نیستند چرا که خلق و خوی جنگیدن و جنگندگی ندارند و زود تسلیم میشوند.
اینکه میشه همون که مذهبیون و افرادی مثل کوشا ادعا میکنن که بدون اعتقادات ماورایی آدم پوچ گرا میشه!
شما با این موافقید؟
بعد همه اینطور فکر کنن که خیلی دیگه از آدما هم باید خودکشی کنن!
فقط اونایی که خوب بهشون خوش میگذره خودکشی نمیکنن. اونا هم احتمالا وقتی پیر شدن خودکشی میکنن :e40d:
کلا با این تفکر فکر کنم تمدن بشر خیلی زود با مشکلات جدی مواجه بشه.
بهرحال فکر نمیکنید همونطور که گفتم شرایط جسمی آدم هم در رسیدن به این پوچی و بی هدفی نقش داشته باشه؟ شایدم آدم باید خودش واسه خودش هدف و مشغولیت درست کنه!
در اینکه صادق هدایت روانپریش و به شدت بازنده بود شکی نداریم. «بوف کور» را میتوان تحت عنوان اثری درخور عنایت و هنری بررسی کرد. اما هیچ دیدگاه «فلسفی» از آن خارج نمیشود. صادق هدایت هم «فیلسوف» و متفکر نبود که آثار او را امروزه جوجهفلاسفهی «هنری» این دست آن دست میکنند. صرف داستاننویسی کسی را یک شبه متفکر و اندیشمند نمیکند.
درود رفیق
راسل گرامی، صادق هدایت به شدت امگا بود و زنان را تا حد فرشته بالا میبرد، سپس خود را مقابل فرشتگان آسمانی حقیر و درمانده توصیف میکرد. در جایجای آثار او شکست عشقی و خودویرانگری ِ برآمده از عشق مشهود است! او یکبار در پاریس خودکشی کرد و فرزانه دلیل آنرا شکست عشقی خوانده بود، در آن زمان به فرهیختگان قلم دشنام میداد و آنان را مورد هجو و هزل قرار میداد زیرا او را پشم کیر خود نیز حساب نمیکردند. صادق هدایت زیر دست مادر خود بزرگ شده بود و در رابطه با زنان بازندهی مطلق بود، دلیل روانپریشی و «افسردگی فلسفی!» او را در بوف کور میتوان دید. سمبولهای «لکاته»، «دختر اثیری» و این چرندیات تماما نشان از امگابودگی وی دارد.
عقاید او در مورد سکس هم مهر تایید به آن میزند، او در زندگی یک رابطهی موفق با زنان را هم تجربه نکرده بود. در آثار او نیز هیچ عشقی به فرجام نمیرسد، حتی یکی. پس بدیهیست که نتیجه بگیریم او فردی «داستاننویس» بود، نه یک متفکر و اندیشمند برجسته. نباید صرف ِ استناد به عقاید اسلامستیزی او را «متفکر» بخوانیم. او همان زمانی که دوستانش در بیبیسی نظریات سیاسی میدادند روزهی سکوت گرفته بود و هیچ درکی از سیاست و جامعه نداشت. این جملاتی که در آثار او میخوانید و زیر زبان اسلامستیزان میگردد عقاید چرخشده هستند، نه نظریهها و تزهای سیاسی/فلسفی.
هدایت خودش هم صادقانه اعتراف کرده بوده که سیاست چیز گهی است و در یک مملکت درست و حسابی سیاست را به دست متخصص می دهند نه دست او و امثال او!
بنابراین اگر او در سیاست چندان مداخله نمی کرده به این خاطر بوده که خودش اینطور می خاسته، نه اینکه کسی او را داخل آدم حساب نکند!
در ضمن جناب Crusader ، اینکه شما هدایت را روانپریش خطاب می کنی و بوف کور را چرند توصیف می کنی نظر شخصی شما است. ولی بسیاری خلاف این باور را دارند و با شما همنظر نیستند
در ضمن طوری می گویید او فیلسوف نبوده گویی که همه ی فلاسفه ی جهان از همان ابتدا از شکم مادرشان فیلسوف زاییده شده اند!
شاید نشود صادق هدایت را جزو فیلسوف های معروف جهان به شمار آورد، ولی بی تردید او یک متفکر بزرگ ایرانی بوده است. بر منکرش لعنت!
هدایت که سرآمد متفکران ایرانی نیست، جوجهفلاسفهی جوان نام او را متفکر و فیلسوف علم کردهاند.متفکر برجسته هم قطعا داشتهایم...
از فردید و هدایت که بگذریم ماجرای امضای شما چیست راسل جان؟ :e407::e410:
هدایت خودش تصریح کرده بود "بوف کور" مانیفست او و نوعی سرگذشت زندگی و فلاکتش میباشد. از دید روانکانه کاملا بدیهی و طبیعیست هدایت را روانپریش بنامیم. بطور مثال سه قطره خون را ببینید که داستان اول و اصلی مجموعه از زبان اول شخص (هدایت) روایت میشود و راوی دیوانه و روانپریش است. درد او درد عشقیست و به خاطر آن دیوانه شده و سر از تیمارستان درآورده و... تمام داستانهای هدایت همینست. چیزی که از رواشناسی داستانهای او برمیاید چیزی نیست جز «شکست عشقی» منتج از رابطه با زنان.
نه فقط "بوف کور" و "سه قطره خون"، بلکه "زنده به گور"هم اینگونه است.
ولی به شما اطمینان می دهم همین صادق هدایت به قول شما روانپریش از لحاظ عقلانی از من و شما خیلی عاقل تر و هوشیارتر بوده است!
بله هدایت فیلسوف نبوده، ولی چه کسی می تواند انکار کند که یک جامعه شناس برجسته بوده است؟! او به خوبی ایران و مردمش را می شناخت و شاید به همین خاطر بود که فرار از این سرزمین را معجزه توصیف می کرد و دوست نداشت که دوباره پایش را به آنجا بگذارد.
جایی که مردها خود را برتر از جنس مخالف پنداشته و با اندیشه های گندیده و مردسالارانه ی خود راه نفس کشیدن را بر آن ها بسته بودند.
دوستان دیگر هم دربارهیِ امضا جویا شده بودند. گویا گمان بردهاند که من عاشق شدهام یا چیزی در همین مایه.
دوستان نگران نباشند، کنایه آمیز است.
اما دربارهیِ متفکران ایرانی من باید بگویم که حقیقتا فرد درخوری را نمیشناسم.
بگمانم مسالهیِ این نباشد که من با آنها ناآشنا هستم. البته من روی ایرانی بودم تاکید دارم،
هر کس که تنها در ایران زاده شده باشد و متفکر هم باشد متفکر ایرانی نیست.
بوف کور پر از effect است. حساب و کتاب دقیق دارد. اگر در حالت نئشه بودم که نمی توانستم بنویسم. چرت می زدم. تو هم فکر می کنی که پرسناژ بوف کور من هستم؟! اشتباه، اشتباه محض!گفتآورد:
هدایت خودش تصریح کرده بود "بوف کور" مانیفست او و نوعی سرگذشت زندگی و فلاکتش میباشد
اتفاقن درست برعکس بود. هر صفحه اش را مثل حامل موسیقی جلوی خودم می گذاشتم و تنظیم می کردم.جاهاییش که به نظر خیالی می آید درست قسمت هاییست که کلمه به کلمه سبک و سنگین کرده ام. زهر را ، چون که زهر توش زهر هست، زهر را چلانده ام و چکه چکه روی کاغذ ریخته ام.
اول از خودم می پرسیدم که می خاهم چه بگویم و بعد می گشتم ببینم بهترین شکل و لحن برای گفتنش چیست؟! فقط تو نیستی که عوضی گرفته ای. از تو استادترها هم فکر می کنند که پرسناژ بوف کور خود من است. البته ، چرا. حرف ها مال خودم است، ولی پرسناژش از من سواست. هر خطش به عمد نوشته شده... تصورات افیونی هم نیست. وقتی یک چیز وحشتناک می نوشتم خودم می خندیدم.
چه ایرادی دارد؟ هر نویسندهای را میتوان با بررسی شرایط محیطی و روانی زندگی وی به نقد آثارش پرداخت. شما نمیتوانید منکر این شوید که هدایت بازنده بود، همانطور که نمیتوانید منکر شوید این بازندگی خمیرمایهی تمام آثار او را بوجود میاورد.
چه شده بود؟ :e410:
به سوز و گوز ادبی دیگران که نمیشود. چرندیات فرزانه هیچ سندیتی ندارد و هر خاطرهای را به دلخواه خود جعل کرده و به خورد مردم میدهد. من یادم نیست دیروز ناهار کجا بودهام، آنوقت یک بنگی مثل فرزانه خاطرات دهها سال پیش را مو به مو به سبک سینمایی از هدایت روایت میکند. :e402: آنهم نه یک خاطره، تمام وقایع با ذکر جزئیات کامل! :e412:
پس شریعتی و آل احمد و مطهری و... بزغاله بودند؟ :e410:
جدای از بزغالههای دنیای تفکر و اندیشه در میان متفکران ایرانی من کسروی را از همه بیشتر دوست دارم و به زعم من یکی از متفکران برجسته و مفاخر ایران بوده است، معدود کسانی مثل کسروی هم بودند که براستی میتوان مهر «اندیشمند» به ایشان زد.
به شما خاطرنشان می کنم که فقط به وسیله ی شیوع خرافات و تولید بلوا به اسم مذهب می توانیم جلوی این جنبش های تازه که از طرف همسایه ی شمالی به اینجا سرایت کرده بگیریم. بعد هم یک نره غول برایشان می تراشیم تا این دفعه حسابی پدرشان را دربیاره!
در صورت لزوم ما با اجنه و شیاطین هم دست به یکی خاهیم شد تا نگذاریم وضعیت عوض بشه. عوض شدن جامعه یعنی مرگ ما و امثال ما .
پس وظیفه ی ما رواج قمه زدن، سینه زدن، بافور خونه، جن گیری، روضه خانی، افتتاح تکیه و حسینیه، تشویق آخوند و چاقوکش و نطق و موعظه بر ضدکشف حجاب است. باید همیشه این ملت را به قهقرا برگردانید و متوجه عادات و رسوم دو سه هزار ساله پیش کرد ، سیاست اینطور اقتضا می کنه!
صادق هدایت
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/4.jpg
ما همه مان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندان های گوناگون!
بعضی ها به دیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند. بعضی ها می خاهند فرار بکنند و دستشان را بیهوده زخم می کنند، بعضی ها هم ماتم می گیرند.
صادق هدایت
گجسته دژ
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/5.jpg
آنچه که این مردم را اداره می کند اول شکم و بعد شهوت است با یک مشت غضب و یک مشت باید و نباید که کورکورانه به گوش آن ها خانده اند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/6.jpg
- پدربزرگ من داخل دریا غرق شد
- چه مرگ قشنگی! آدم بمیرد ، آن هم در آب...!
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/7.jpg
دقیقا چه اهمیتی داره که صادق هدایت روانپریش بوده و یا نبوده؟
نامیدن و یا ننامیدن صادق هدایت به عنوان "متفکر ایرانی" چه چیزی رو عوض میکنه؟
یا اگر خودکشی کرده آیا لزوما باعث میشه خوندن کتابهایش باعث بشه خواننده مصمم به خودکشی بشه؟
اونایی که میگن صادق هدایت ضعیف بود چون نموند که بجنگه؟ یادتون رفت بگید که بمونه برای چی بجنگه؟
هدایت با هیچ معیاری"اندیشمند" محسوب نمیشه، یک اندیشمند باید یک ساختار منسجم فکری ارائه بده که خب بعید میدونم هدایت چنین کاری کرده باشه.در زمینه داستان نویسی البته قلم خوبی داشته(هرچند من حتی یکی از داستان هاش رو هم نخوندم!) که خب این ربطی به اندیشمند بودن یا نبودن نداره.+یکی توی فیسبوک میگفت اگر هدایت در اروپا به دنیا می اومد جای کامو رو میگرفت :))))
اگرچه بقدر الاغ سرمان نمی شود و همیشه کلاه سرمان می رود، اما خودمان را باهوش ترین مخلوق تصور می کنیم. http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/6.gif
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/12.jpg
از زمان شاه شهید خدا بیامرز شاگرد به فرنگستون فرستادیم و این حال و روزمان هست، اما ژاپن که خیلی بعد از ما به صرافت افتاد حالا کسی نیست بهش بگه بالای چشمت ابروست!
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/13.jpg
شما و امثالتان موجودات احمقی هستید که می خورید و عاروق می زنید و می دزدید و می خابید و بچه پس می اندازید. بعد هم می میرید و فراموش می شوید.
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/14.jpg
همه ی این ها تقصیر خودمان است که می دانیم و هیچ اقدامی نمی کنیم. همین بی علاقگی و ندانم کاری جلو هر اقدام سودمندی را گرفته. هر کس می گوید : "به من چه؟!"
هر کس می خاهد در میان این هرج و مرج و بخور و بچاپ به بهانه ی اینکه "از نان خوردن نیفتیم" گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و دست به اصلاحات اساسی نمی زنیم.
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/15.jpg
در سرزمین قی آلود وحشتناکی افتاده ایم که با هیچ میزان و مقیاسی، پدر سوختگی و مادرقحبگی اش را نمی شود سنجید. غیر از تسلیم و توکل کار دیگری از ما ساخته نیست. چنانکه شاعر فرموده:
"در کف خرس خر کون پاره ای / غیر از تسلیم و رضا کو چاره ای؟!
نامه ی 28 به شهید نورایی
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/02/11.jpg
متخصصین روضه و گریه تمام لذت های این دنیا را حواله به دنیای دیگر می کردند و مردم را وادار به زوزه و روزه و گریه و چسناله می نمودند و خودشان مدام در عیش و نوش مشغول اندوختن مال و منال بودند و می خاندند:" گریه بر هر دردی دواست!"
مردم به اندازه ای گریه رو شده بودند که اشکشان دم مشکشان بود.
هتا مومنین دوآتشه شیشه ی اشکدان داشتند و اشکی که در مجالس روضه خانی برای اولاد علی می ریختند در آن جمع می کردند و بعد از مرگ این شیشه ها را توی قبرشان می گذاشتند تا در آن دنیا ثابت کنند که روی زمین برای اولاد علی دلشان سوخته و چشمشان حیض شده است.
"توپ مرواری"
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/02/12.jpg
اوضاع اینجا روز به روز گه تر و گندتر می شود. نقشه ی اساسی برای دیکتاتوری کردن اینجا در جریان است. برای اتحاد اسلام بسیار سنگ به سینه زده می شود.
نامه ی 19 به نورایی
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/02/13.jpg
بیخود و بی جهت پاپی من می شوند و توی مجلات و روزنامه ها فحش می نویسند و مادرقحبه بازی درمی آورند.
با وجود اینکه سال هاست کنار نشسته ام باز هم دست بردار نیستند، مثل اینکه ارث پدرشان را می خاهند!
صادق هدایت
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/02/14.jpg
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَّأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَّهُم مُّعْرِضُونَ {الأنفال:23}""هم گر دانست خداوند درشان بهتری تا براستی شنوایشان کند هم گر شنوایشان کند تابراستی روکج کنند هم آنها دورشونده گشته اند 23داراییهای بخشیده شده"
یکی که دست بردار نیست از پیروانشه کافر مقدس هم همانی که ناسزا هم فحش می گوید خود نویسنده آقا صادق هدایت است پس آغاز یقه نویسنده گرفته می شود هم پیروانش بیخود هم بیجهت پاپی خودشان اند تازه جایی دیگر پاشان خورده به سنگ با سربه هوایی نسبت دادند به آیین باورمندان اسلام
خداوندا مرا دوست خودت کن نه نادان دشمنت
آدمیزاد لخت و عور به دنیا می آید و همانطور هم می میرد، هر کس پول جمع کرده یا خودش دزد است یا وارث دزد!
"حاجی آقا"
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/02/1.png
مثلا اگر بابت نوشته هاش بهش جایزه نوبل ادبیات رو میدادن خودش هم میرفت جزو دسته دزدها؟ :e105:
kourosh_iran
نیاز به توضیح نیست که منظور هدایت افراد پول پرستی است که هر چه بیشتر پول جمع می کنند بیشتر حرص پول را می زنند و در واقع سیرمونی ندارند.
حکایت آن جوک معروف که به طرف می گویند اگر یک کامیون اسکناس 10 هزار تومانی به تو هدیه بدهند چه می کنی؟! می گوید 10 هزار تومان دیگر می گیرم و خالی اش می کنم!
اگر خوب بنگریم در اطراف خود کم نمونه از این افراد نداریم
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"( أفمن یخلق كمن لا یخلق أفلا تذكرون ( 17 ) وإن تعدوا نعمة الله لا تحصوها إن الله لغفور رحیم ( 18 ) والله یعلم ما تسرون وما تعلنون ( 19 ) والذین یدعون من دون الله لا یخلقون شیئا وهم یخلقون ( 20 ) أموات غیر أحیاء وما یشعرون أیان یبعثون ( 21 ) إلهكم إله واحد فالذین لا یؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة وهم مستكبرون ( 22 ) )
"آیا بازکسی می آفریند جور کسیست نباشد می آفریند آیا باز نباشد بازگو می کنید 17 هم اگر فزون شماری کنید خوبی های خداوندُ نباشد شماره می آورید چون خداوند تا برای درست سازیست خیلی مهربانی 18هم خداوند می داند چه راز می دارید هم چه آشکار می کنید 19 هم کسانی فرا می خوانند از جدای خداوندُ نباشد می آفرینند چیزیُ هم آنها آفریده می شوند 20مرده هایی بیگانهء زنده هایی هم چه می دانند که کدام گاهی برانگیخته می شوند 21 خدایتانست خدایی یگانه باز کسانی نباشد باور می کنند به دیگر سرا دلهاشان ناشناسیست هم آنها درخواست خودبزرگی گشته هایند 22"
از خداوند می خواهم اندیشه هم دست همه چیزتان را از کار بیاندازد تا بهوش بیایید خداوندا پاس تو برای این همه مهربانیت
درود بر کافر مقدس.
کجا بودی؟ دلمان تنگ شه بود.
خواندن کتابهای صادق هدایت خطرناک است!
- YouTube
اخیراً در روزنامه نوشته بود که زلزلهی مفصلی در خراسان شده، دو هزار نفر تلف شدهاند، خرابی زیاد هم کرده است. بدبختی از همه طرف میآید. هر چه سنگ است پای احمد لنگ است، زلزله هم که میشود در ایران است.
✍صادق هدایت
✉️نامه به تقی رضوی
۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۸
Telegram: Contact @sadeghhedayat0510204
اینجا وطن دزدها و قاچاقها و زندان مردمانش است.
هر چه این مادرمردهی میهن را بزک بکنند و سرخاب سفیداب بمالند و توی بغل یک آلکاپن بیاندازند دیگر فایده ندارد، چون علائم تعفن و تجزیه از سر و رویش میبارد.
✍صادق هدایت
حاجی آقا -ص۹۶
کسیکه از پس زندگی خودش برنیامده و سرانجام کار دست به خودکشی میزند چگونه بزرگمرد است؟
هدایت کتابهای خوبی دارد ولی در ارزیابی اینکه چه اندازه در زندگی کامیاب بوده امتیاز بسیار پایینی میگیرد.
به جای این همه کتاب و نمیدانم واکاوی اجتماع مینشست یک اندیشهای به حال و روز خودش میکرد بهتر نبود؟
کسی که در سن چهل و هشت سالگی خودکشی میکند را نمیتوان گفت از پس زندگی برنیامده.
صادق هدایت از انسانهای دگم بیزار بود و هیج امیدی به اصلاح نداشت، الان هم بعد از تقریبا یک سده میبینیم که بشر رو به انحطاط رفته.
اکثر کتابهای صادق هدایت را مطالعه کردهام، او فردی با احساسات و عواطف بسیار قوی و بسیار حساس به خشونتهای جوامع انسانی چه خشونتهای بین انسانها و چه خشونتهایی که انسانها نسبت به حیوانات انجام می دهند. او دیدی ظریف و نازک داشت و تاب تحمل و دیدن اینهمه خشونت و نامهربانی را نداشت و احتمالا چون قدرت تغییر این شرایط را نداشت دست به عملی زد که خودش را از دیدن اینهمه درد و رنج راحت کند.
نه ، کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست.
در خمیره و در سرشت آنهاست.
✍صادق هدایت
زنده به گور
همه از مرگ میترسند، من از زندگی سمج خودم!
چقدر هولناک است وقتی که مرگ آدم را نمیخواهد و پس میزند!
تنها یک چیز به من دلداری میدهد، دو هفته پیش بود، در روزنامه خواندم که در اتریش کسی سیزده بار به انواع گوناگون قصد خودکشی کرده و همهی مراحل آنرا پیموده: خودش را دار زده ریسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بیرون کشیدهاند و غیره...
بلاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همهی رگ و پی خودش را بریده و این دفعهی سیزدهمین میمیرد!
این به من دلداری میدهد!
✍صادق هدایت
📚زنده به گور
برخی هم معتقدند خودکشی شادروان صادق هدایت ایرادهایی دارد که میتوان به آن شک کرد و فرضیۀ قتل را پیش کشید.
در هر صورت مهم نوشتههای اوست که حال افراد دگماندیش را به شدت گرفته است. زمان مرگ او مقارن با ترور بزرگانی
چون احمد کسروی بوده است. برخی از نوشتههای روانشاد هدایت میتواند نوعی پیشبینی آینده بوده باشد که آن در زمان،
بدبختی امروز ایران را میدیده است!
به همچین کسی نمیتوان نقش الگوی دنبال کردن را داد. کمترین چیزیکه یک کس الگو باید داشته باشد امید و سرسختیست.
وادادن و خودکشی که هنر نیست 👎🏻
اندیشههای 100 سال پیش در ایران چنان بود که کمترین مخالفتها شاید با ترور همراه میشد. در زمان پهلویها کمی بهتر شد اما
دوباره برگشتهایم به همان رفتارهای ضد انسانی پاناسلامیها. در آن اوضاع، سخنان صادق هدایت مانند پتک بر خرافات میخورد.
اینکه در کتاب فواید گیاهخواری گاهی نکتههایی خارج از دانش(دانش امروزی و چند دهۀ اخیر) میبینیم چیز شگفتی نیست. مارکس
هم ناپختگی زیادی در سخنانش بوده است. مهم اینست که در چه زمانی چه چیزی گفته شده است و چگونه این گفتارها خط
فکری برای جامعه ترسیم میکردهاند.
دربارۀ خودکشی وی، اگر واقعیت داشته باشد، همین بس که براستی در کارش صادق بوده است، برخلاف مثلا مارکس!
اتفاقن اصلن مهم نیست که در چه زمانی چه چیزی گفته شده!
یک سخن اشتباه در هر زمانی که گفته شده باشد همواره یک سخن اشتباه است!
این طور باشد بروید به سخنان محمد 1400 سال پیش همواره آویزان شوید چرا که در آن زمان درست میزد و از اعراب ابرقدرت درست کرد!!! هیتلر و استالین و همون مارکس و مابقی جانیان تاریخ هم همچنین!
البته بله صادق هدایت جانی نبود! ولی قطعن آن قهرمانِ روشنفکرِ آزاده ای که ستمهای دنیا را تاب نیاورده و خودش را کشته هم نبوده و نیست!
خود صادق هم چنین ادعایی نداشت و خودش رو اینطور مورد انتقاد قرار داد گفته بود وای به حال مملکتی که من بزرگترین نویسنده اش باشم.
به هر حال صادق هدایت نگرش و افکارش جلوتر از زمانه خودش بوده و به خوبی شرح حال وضعیت جامعه دوره خودش را بیان میکرده.
الان بعد از یکسده ما نویسندهای در حد انگشت کوچک صادق هم نداریم و بنظرت این حرفا کم لطفی نیست؟
اکثر نویسندههای امروز قلم خودشان را فروختن و سانسور و تحریف میکنند. اما صادق بدون رودرواسی به همه چی شلاق میزد و بیرحمانه و رک حرفش را میزد.
بنظر من در مورد فواید گیاهخواری هم گمان میکنم بخاطر روح لطیفی که داشت با اغراق نوشته چون مخالف خونریزی و کشتار بوده، خصوصا در زمان خودش که مردم بیفرهنگ بودن و حیوانات رو آزار میدادن.
اینترویوو میفرمایید؟!
فواید گیاه خواری، فصل دوم پاراگراف اول!!!گفتآورد:
انسان یک موجودی نیست که ساختمان او خارج از قوانینی باشد که زندگانی جانوران دیگر را اداره می کند، او نیز زاده ی طبیعت و در نتیجه ی تکامل حیوانات به وجود آمده و وابستگی نزدیکی با آنان دارد. هرگاه او را روی هم رفته با سایر جانوران بسنجیم، می بینیم نه شبیه است به جانوران درنده و نه به حیوانات چرنده می ماند؛ اگر ساختمان بدن انسان برای گوشت خواری درست شده بود می بایستی بتواند دنبال حیوانات وحشی رفته و طعمه ی زنده را با چنگال و دندان خودش پاره کرده، گوشت خام را با رگ و پی و پوست و استخوان بخورد مانند جانوران درنده؛ اما او تنها خودش را به خوردن عضلات حیوانی که مصنوعی پرورش یافته و مصنوعی کشته و آماده و پخته شده راضی کرده که تمام آن ها بر خلاف طبیعت می باشد؛ ولی فراموش نموده است که یک جهاز هاضمه ی مصنوعی نیز برای خودش اختراع بکند تا خوراک ساختگی او جزو بدنش بشود، زیرا که ساختمان جسمانی انسان کاملاً شبیه است با ساختمان میمون های میوه خوار.
کس شعر مطلق!
فصل ششم پاراگراف دوم.گفتآورد:
پختن، خوراک را از حالت طبیعی خارج کرده، ماده ی حیاتی «ویتامین» را که در آن وجود دارد، می کُشد و برای بدن یک تفاله ی خوراکِ پخته شده که در آن زهرهای کشتار تولید می شود، باقی می گذارد.
از این دست کس شعریجات در نوشتارش موج میزند به خصوص در کتاب فواید گیاهخواری اش!
هااا من فکر کردم میگویید اشتباهاتش را بیاورید!
رومانهایش از آنجایی که تنها و تنها داستان هستند و خرده گیریهای اجتماعی سیاسی هم درشان دیده میشود برای نمونه نمیتوانند شامل اشتباه باشند چرا که داستانند و در داستان همه چیز آزاد است!
ولی وقتی عقاید شخصی را به جای فکت های علمی جا میزند آن هم نه در شکل داستان بلکه در شکل پند و اندرز و ... قطعن کس شعر است و بس.
اگر گیاهخواری را تئوری و یا نظریه و یا ایده فرض کنیم، چه اشتباه و چه غلط از دید پزشکان امروزی و متخصصین تغذیه و سلامت. باز هم نمیشه گفت کسشعر!
به هر حال قبلترها کسانی که ویگن بودن
افلاطون، سقراط، لئونارد داوینچی، فیثاغورث، نیچه، توماس ادیسون، گاندی.
منبع ویکیپدیا
تمامی شواهد تاریخی موجود در طبیعت به گیاهخوار بودن ساختمان بدن انسان از آغاز پیدایش او دلالت دارند. (۱) طبق شواهد، طی میلیونها سال که از دوران آفرینش اولین موجود پستاندار گیاهخوار میگذرد فقط دوران کوتاهی است که او از طبیعت خود دور افتاده و از خوردن خوراکی که بدنش برای آن ساخته شده سر پیچی نمودهاست. (۲) تاریخ گیاهخواری در واقع به تاریخ پیدایش بشر بر روی زمین بر میگردد.
از شواهد تاریخی گذشته معلوم شدهاست که انسانهای اولیه همانند حیوانات تنها خوراکشان میوه درختان بودهاست. برخی دانشمندان عنوان کردهاند که انسانها بواسطه پیش آمدهای گوناگونی مانند زمین لرزه ناگزیر به کوچ به نواحی مختلف شده که بعضاً در آنها میوه کمیاب بوده و بنابراین انسانها ناچار به استفاده از گوشت حیوانات شدند.
پروفسور «هئر» آلمانی دربارهِ خوراک انسانهای اولیه عنوان کردهاست که بشر اولیه تنها از میوههای جنگلی تغذیه میکردهاند. ضمنا من مطلقا نمیگم گیاهخواری درست و یا غلط است اما این هم یک نظریه قابل تامل است. مثل اینکه بگوییم بیگبنگ و فرگشت و دیگر فرضیهها همگی کسشعر است.
هر کس زبان دومی را بداند میشود استاد؟!
پس 4 میلیون ایرانی خارج از کشور از بیخ استاد هستند!!!!
پ.ن: زبان باستانی هم مثل باقی زبانها فرقی ندارد.
نازک نارنحی هستی دفترچه حای شما نیست! کس شعر کس شعر است! استفاده از وازه عفت کلام هم در اینجا مصداق بارز کس شعر گوییست!
چرا میشود!
وقتی عقیده شخصی خود را در شکل بازی با احساس خواننده به جای فکت علمی میپانی چیزی به جز یاوه گویی و کس شعر نیست!
اسلام هم نظریه و ایده است!!!! محض اطلاع!
هیتلر را هم من برایتان اضافه میکنم!
گیاهخواری آدولف هیتلر - WiKi
انسان مدرن هرگز گیاهخوار نبوده چراکه فرگشتش به واسطه خوردن گوشت بوده و مغزش به شکل کنونی فرگشتیده!
داستان خیلی ساده تر از این حرفهاست! وقتی تمام آنچه بدن انسان بدان نیاز دارد با گیاهخواری تامین نمیشود و نیاز به قرص و دارو و ... است پس این بدن برای گیاهخواری فرگشت نیافته. اینکه N سال پیش نئاندرتالها گیاهخوار بوده اند پس ما هم هستیم دری وری محض است!!!
گونه های نخستین که انسان از آنها فرگشت یافته شاید گیاهخوار بوده باشند! که آویزان شدن به چنین استدلالی (مغلطه ای) یاوه بافیست! (یک خط بالاتر توضیحش هست) این طور باشد تمام موجودات زنده دنیا از تک سلولی های نارنجی رنگ فرگشت یافته اند!
ویروسها و باکتری ها را نکشید حتا نامفیدهایشان را :e412:
اینو ببینید بهتر از صد ساعت چک و چونه زدن منه:
https://www.youtube.com/watch?v=zL77RXyF0r4
زبان دوم زبان زنده است و انبوهی استاد برای تدریسش وجود دارد و میتوان میان مردمش رفت.
درحالی که زبانهای باستانی چنین نیستند. انتظار داشتم بیشتر از این متوجه باشید!
تمام کسانی که منتقد صادق هدایت بودهاند توان آموختن زبانهای باستانی را نداشتهاند برای
همین به فحاشی روی میآوردند.
یک زمانی داریم دربارۀ مسائل پزشکی یا جنسی صحبت میکنیم استفاده از نامهای آلت تناسلی
و ارسال تصویرشان هم اشکالی ندارد هرچند بهتر است آنجا هم ملاحظاتی داشت. اما استفاده
از این نامها در گفتار و نوشتارهای بیارتباط صرفا فحاشی است و مفهوم دیگری ندارد.
بحثهای پیشین دفترچه نشون میده ما هیچوقت حریف میلاد نخواهیم شد، در چیزی که مخالف باشه محاله بتونی رایاش رو برگردونی. :e412:
یعنی محکم با پوتک به ملاج مخاطب میکوبد و میگوید همین که من میگویم. :e057:
ولمون کن تو هم در این تارنما آزادی بیان هست، وقتی با فیلترشکن کانکت میشی یعنی اینکه مخالف قوانین ج.ا است. :e057:
منو بگو یکزمانی تحت تاثیر کتاب صادقهدایت تصمیم گرفته بودم گیاهخوار بشم اما هر وقت بوی کباب باربیکیو به مشام میخوره مگر شکم این چیزها حالیشه؟ :e407:
باز هم فاقد ارزش است! هر کس که یک زبان باستانی بداند درست به مانند این است که یک زبان زنده به قول شما را بداند!
زرشک :e412:
کس شعر نه فحاشی و به کار بردن اسامی آلات تناسلی بلکه یکی از بهترین روشها برای توضیح دادن مهملات است! نوشتن درست آن کرسی شعر است که از بیخ ربطی به فحش و ... ندارد! بیخود ننه من غریبم بازی در نیارید که اینجا کار نمیکند!
کس شعر - ویکیواژه
با تکرار یک ادعا درست بودنش ثابت نمشود اخوی!
پیشتر هم گفتیم که مهمل هر زمان که گفته شده باشد مهمل است! این طور باشد استدلالهای قرون وسطی خیلی هم درست هستند چون در آن زمان شعور جمعی انقدر نبوده!!!
پس همانی که گفتیم:
کس شعر (کرسی شعر) همواره کس شعر است چه امروز گفته شده باشد چه صد سال پیش چه هزار سال پیش.
نه اتفاقن! حرف من سادست:
صادق هدایت داستان نویس چیره دستی بوده!
صادق هدایت در بیان مطالب علمی به جاده خاکی میزده!
حالا کسی که میگه نه نمیزده مهملاتی که جای علم هم پاچه کرده از بیخ درست هستند و در آن زمینه ها هم قابل احترام! خوب دار ک.ش میگوید دیگر :e412:
:e412::e412:
مشخصن چیز گُهیست و هیچ پایه و اساس علمی و درستی و درمانی ندارد. از هر پزشک و متخصص تغذیه ای هم بپرسید به شما میگوید متابولیزم بدنتان را میریزد به هم و با ساختار بدن انسان سازگاری ندارد.
تقریبن تمامی گیاهخواران هم از بیماریهای شناخته و ناشناخته رنج میبرند و سلامتی کامل ندارند و اگر دارند در کنارش 1000 تا قرص و مکمل و ... مصرف میکنند که همون مصرف مکمل و قرص برای زنده و سالم ماندن! به روشنی نشان میدهد بدن ما برای همه چیزخواری فرگشت یافته نه گیاهخواری یا گوشتخواری مطلق.
متاسفانه باید بگویم نه!
یادگیری زبانهای باستانی به سادگی زبانهای زنده نیست. اگر شدنی بود امروز باید انبوهی پهلویزبان و اوستازبان
و... میداشتیم. درحالی که همۀ کسانی که زبانهای باستانی را میدانند حتما استاد هستند!
دقیقا درست است. دانش که ایستا نیست و همواره پویاست. یک زمانی علم این بود که اعداد صحیح را میپرستیدند
سپس فهمیدند که اعشار هم وجود دارد و حتی اعداد گنگ!
یک زمانی علم، مکانیک نیوتنی بود و یک زمان دیگر دانش مکانیک کوانتمی پدید آمد....
اینکه در قرون وسطی اروپائیان اگر پای یک نفر تاول میزد فکر میکردند جن وارد پایش شده و آنرا با تبر قطع میکردند،
دانش آن زمان اروپائیان بوده است.
اگر چند سد هزار سال پیش انسانها از سنگهای نوک تیز آتشفشانی برای تراشیدن و ساختن تیرهای شکاری بهره
نمیبردند شاید نسلشان منقرض میشد. پس دانش وابسته به زمان است.
از اینها گذشته هنوز هم واقعا معلوم نیست چه اندازه گوشت برای بدن لازم است زیرا مثلا همان ال کارنتین را بدن
میسازد! منتها مقدارش شاید برای تحقیقات دانشمندان کفایت نکند.
اگر نیازی به یادگیری زبانی خاص نباشد کسی به دنبالش نمیرود! شما بورکینافاسویی بلد نیستید نه به خاطر اینکه سخت است و نشدنیست و ... بلکه به خاطر اینکه به آن نیاز ندارید!!!
پس پاسخ ساده است یادگیری زبانهای باستانی نیز از نظر دشواری و ... با زبانهای زنده امروزی همسانی میکند! دلیل اینکه شمار زیادی به آنها تسلط ندارند این نیست که سخت هستند! بلکه این است که به کار کسی به جز باستان شناسان و ... نمی آید! در ضمن زبانهای باستانی پیچیدگی زبانهای امروزی را نداشته اند!
و همواره چه آن زمان چه امروزه همه آن دانشها مردود و کس شعر بوده اند!
پس شبه دانش ، کس شعر، خرافات یا هر چه که میخواهید بنامیدش همواره و در هر زمانی مردود است!
اگر امروز باور دانشیک بر این باشد که فلان مساله درست است ولی 10000000 سال دیگر معلوم شود نادرست بوده، آن مساله همواره حتا امروز نادرست است تنها و تنها ما نسبت به آن مساله بیسواد هستیم!
به عبارت ساده تر صادق هدایت نسبت به آناتومی بدن انسان و گیاهخواری و مضراتش بیسواد بوده!
آنچه مسلم است بدون مصرف گوش بخش بسیار بزرگی از مواد مورد نیاز بدن تامین نمیشود! پس لازم است.
اینکه چه اندازه لازم است بحث دیگریست، ولی قطعیست که لازم است و بدون آن انسان صد تا مرز میگیرد! کما اینکه هدایت جان هم گرفت و دست آخر خودش را کُشت.
میبخشید اما چون شما در این زمینه کلاسی نگذراندهاید شایستگی نظر دادن ندارید.
اما بدون دانش امروزی دانش 10000000 سال بعد بوجود نخواهد آمد همچنان که اگر انسان نمیتوانست با ساختن نیزههای چوبی
از خودش در برابر حیوانات درنده دفاع کند شاید نسل انسان منقرض میشد و ما هم امروز نبودیم.
هر دانشی شخصیت خودش را دارد. جایگاه خودش را دارد. ما نباید پیشینیان را بخاطر دانش امروزمان ریشخند کنیم.
بخش بسیار بزرگ؟ هنوز تا چنین اندازهای اثبات نشده است. چیزی که ظاهرا اثبات شده این است که اگر گوشت
نخوریم، ناچاریم هر ساعت انبوهی سبزی و میوه و حبوبات و... بخوریم تا پروتئین و مواد معدنی کافی به بدنمان
برسد ضمن اینکه خیلی باید ورزش کنیم تا قند میوهها مصرف شود اما با خوردن گوشت میتوانیم بجز پروتئین، مواد
معدنی خیلی زیادی را هم دریافت کنیم و این میتواند فاصلۀ وعدههای غذایی را زیاد کند تا به کارهای دیگر برسیم!
شما دارید؟!
من میگویم نمیشود که به خاطر یک زبان باستانی دانستن کسی را اُستاد خطاب کرد! آن هم از نوع مرده اش!!!
یک زبان باستانی دانستن! (تازه معلوم نیست چه زبانی) بی ارزش است.
بی جاست!
دقیقن باید بیسوادی پیشنیان را به خاطر بی دانشی و خرافات ریشخند کنیم کما اینکه آیندگان باید همین کار را با ما به خاطر بیسوادیهای احتمالی امروزمان بکنند!
در غیر این صورت خرافات ریشه کن نمیشود.
اراجیف صادق هدایت چه در زمان خودش چه اکنون در باره گیاهخواری اراجیف بوده و هرگونه دفاع از آن خرفتی محض است.