مرگ دوست انسان های خسته است.
به قول هدایت بشر آنقدر که از نیستی می ترسد از مرگ نمی ترسد!
دیدگاه او در مورد مرگ را می توانید در چند اثر او مثل "مرگ" ، " زنده به گور" و تاریکخانه" بخانید.
او در تاریکخانه گفته است:" با خودم عهد كردم روزی كه كیسه ام ته كشید یا محتاج به كس دیگه ای شدم به زندگی ام خاتمه بدم "
و شگفتا که دقیقن همین کار را کرد.
من پیشنهاد می کنم پیش از داوری در مورد دیگران ابتدا کفش آن ها را بپوشیم و با آن مسافتی را گام برداریم.
در ضمن مایه ی تاسف است که شما سکس زیاد و هیکل آرنولدی و رجاله بودن را یک مزیت به شمار می آوری!
در کل دیدگاهت نسبت به زندگی 180 درجه توفیر می کند با دیدگاهی که ما پوچ گرایان به زندگی داریم.
شما به این دنیا دلبستگی داری و جای شگفتی نیست اگر خودکشی یک فرد را محکوم کنی.
انسان به دنیا آمدنش به اختیار او نیست، ولی تاریخ مرگ خود را می تواند اگر بخاهد خود تعیین کند. این جسم اوست و به هیچکس ارتباطی ندارد که میخاهد با آن چه کند. عذاب های پس از خودکشی هم مزخرف محض است و ساخته پرداخته ی ذهن متوهم مذهبی ها .
البته ناگفته نماند افرادی هم همچون سارتر بوده اند که تا حدودی همچون شما می اندیشیده اند. البته نه به خاطر عذاب آن ، بلکه به گفته ی خودش تنها چیزی که مانع از این میشده که خودش را از این زندگی پر از رنج و درد برهاند این بوده که احساس می کرده پس از مرگ تنهاتر خاهد شد.