توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کافه دومگو
برگ ها :
1
2
3
4
5
[
6]
7
8
google
10-04-2013, 08:17 AM
گوگل هستم! نه جوجل!!
نظرت درباره من چیه؟
آخرین بار کی پریود شدی؟
چرا این همه ترول مینویسی؟
بنظرت فایده زن جماعت در جامعه چیه؟
چه نوع سکس رو دوس داری؟
دلم برات تنگ شده بود :e106:
یه نفر
10-04-2013, 08:21 AM
گوگل هستم! نه جوجل!!
نظرت درباره من چیه؟
آخرین بار کی پریود شدی؟
چرا این همه ترول مینویسی؟
بنظرت فایده زن جماعت در جامعه چیه؟
چه نوع سکس رو دوس داری؟
دلم برات تنگ شده بود
- از نظر من جوجولی. مشکلی داری مگه؟؟؟
- آدم خوبی هستی. یه کم عقده ای ...
- 9روز پیش تقریبا
- چون دلم میخواد.. حرفی برای گفتن ندارم. حداقل شوخی میکنم..
- بزرگترین فایده اش اینه امثال شما عقده گشایی کنید بر سرشون
- مگه سکس نوع داره؟!!
- چرا؟ ولی من دلم تنگ نشده بود
بازم سوال داری؟؟
google
10-04-2013, 08:23 AM
انواع سکس نمیدونی؟؟
یه سوال دیگه
یه بوس میدی؟ :e405:
یه نفر
10-04-2013, 08:24 AM
نمیدونم
بوس؟ بیاااا :e05a:
بذار لای لبات :e105: :-)))
گوگل جان نمیدونستم اینقدر سکسی هستی:e105:
یه نفر
10-05-2013, 10:23 AM
undead_knight
آندد نایت عزیز، یه جایی مثال زده بودی نوشته بودی سرما باعث مرگ میشود. من رفتم بیرون. ولی نمردم و ....
همچین چیزی.
هرچی میگردن این نوشته ات رو پیدا نمیکنم.. اگر خودت میتونی برام پیدا میکنی؟
اگر یادت باشه همون موقع هم خیلی خوشم اومد ازش و تشکر کردم ازت..
حالا لازمم شده. ولی پیداش نمی کنم
undead_knight
10-05-2013, 11:39 AM
undead_knight
آندد نایت عزیز، یه جایی مثال زده بودی نوشته بودی سرما باعث مرگ میشود. من رفتم بیرون. ولی نمردم و ....
همچین چیزی.
هرچی میگردن این نوشته ات رو پیدا نمیکنم.. اگر خودت میتونی برام پیدا میکنی؟
اگر یادت باشه همون موقع هم خیلی خوشم اومد ازش و تشکر کردم ازت..
حالا لازمم شده. ولی پیداش نمی کنم
گفتگو پیرامون فمینیسم - برگ 30 (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-881/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-30.html#post45395)
گفتگو پیرامون فمینیسم - برگ 30 (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-881/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-30.html#post45374)
یه نفر
10-05-2013, 11:49 AM
چجوری پیداش کردی!!
مرسی
http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-881/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-31.html#post45417
undead_knight
10-05-2013, 12:54 PM
چجوری پیداش کردی!!
مرسی
http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-881/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-31.html#post45417
سرچ"هوا سرد است" راحت پیدا شد:))
Mehrbod
10-05-2013, 12:56 PM
سرچ"هوا سرد است" راحت پیدا شد:))
Let me google that for you (http://lmgtfy.com/?q=site%3Adaftarche.com+%D9%87%D9%88%D8%A7+%D8%B3% D8%B1%D8%AF+%D8%A7%D8%B3%D8%AA)
:21:
Rationalist
10-05-2013, 03:29 PM
تخطی از فرازیست[1] شدنی است, ولی در کوتاه-زمان[2]. چون کسیکه تخطی میکند خود به خود ژن اش را به زادمان[3] پسین نمیرساند و نیست میشود.
پس شمار کسانیکه در برابر سختیها کم میاورند و خودمیکشند هم در گذر زمان به 0 مینَمد[4], ولی شاید هرگز 0 نشود (اگر از بیخ فرگشت[5] تا آنجاها پیش برود).
اینکه خودتان بیان داشتید که تخطی از فرازیست شدنی است؛ برای من کافیست. لزومی ندارد که ژن ما حتما فرازیود.
نمونهیِ آسان آن اینکه شما از خوردن و آشامیدن (هر دو در راستای فرازیست) خودمیدارید, خوب سرپیچیدید[6] و در دنباله نیست هم میشوید.
فرازیست تنها پالایه (filter) آنجاست که میگوید چه چیزی و چه کنشی درست است (پس باید خوشیآور باشد) و چه کنشی نادرست (و پس دردآور).
چنانچه پیش تر بیان نمودم؛ نیست شدن و مرگ(به مفهوم خواب بدون رویا) همیشه بد نیست؛ بلکه با خردگرایی معنا و ارزش نسبی می یابد.
شایندی[7] ≠ توانمندی
آدم هم میشاید[8] جاودانه باشد, ولی توانمندی اینکه امروز جاودانه شود را ندارد.
من هم ننوشته ام: شایندی = توانمندی
اما هنگامی که پیشرفت روز افزون بشر و مستقل از آن، خودم را در اندک سال های خردگرایی می نگرم؛ افق های روشن امید به آینده، در برابر خردم منطقی؛ و
در برابر ناخودآگاهم، انگیزه آور است. :e402:
sonixax
10-05-2013, 04:02 PM
چجوری پیداش کردی!!
2542
Just Fucking Google It (http://justfuckinggoogleit.com/)
Mehrbod
10-05-2013, 08:37 PM
اینکه خودتان بیان داشتید که تخطی از فرازیست شدنی است؛ برای من کافیست. لزومی ندارد که ژن ما حتما فرازیود.
درست است, ولی کمی بیهوده میزند. چون از دیدگاه من گفتم, میتوان دستگاهی را پنداشت که با پیوست مغز به آن پیوسته به آدم سُهش خوشی بدهد, ولی سود ِ آن چیست؟
میشود این دستگاه را اکنون با فلسفه, کتاب خواندن, ... جایگزین کرد.
چنانچه پیش تر بیان نمودم؛ نیست شدن و مرگ(به مفهوم خواب بدون رویا) همیشه بد نیست؛ بلکه با خردگرایی معنا و ارزش نسبی می یابد.
ارزش راستین گفتیم فرازیست است. مرگ هم باارزش است, چون جا برای آیندگان و ژنهایِ سازوارتر باز میکند. ولی اگر خود ما شایستگی و توانایی دستکاری ژن هایمان
را بیابیم, پس مرگ دیگر نه تنها ارزش نیست, که پادارزش هم میشود: زیرا ما میتوانیم بجای فرگشت کورکورانه, با خرد دوراندیشانه ژنهایمان را دستکاری و سازوار سازیم.
من هم ننوشته ام: شایندی = توانمندی
اما هنگامی که پیشرفت روز افزون بشر و مستقل از آن، خودم را در اندک سال های خردگرایی می نگرم؛ افق های روشن امید به آینده، در برابر خردم منطقی؛ و
در برابر ناخودآگاهم، انگیزه آور است. :e402:
ولی در خود هیچ پیشبردگراییای ندارد!
پارسیگر
Rationalist
10-05-2013, 09:15 PM
درست است, ولی کمی بیهوده[1] میزند. چون از دیدگاه من گفتم, میتوان دستگاهی را پنداشت که با پیوست مغز به آن پیوسته به آدم سُهش[2] خوشی بدهد, ولی سود ِ آن چیست؟
میشود این دستگاه را اکنون با فلسفه, کتاب خواندن, ... جایگزین کرد.
از دیدگاه شما(فرا زیست) آری؛ ولی از دیدگاه من بیهوده نیست. سود آن دستگاه یا فلسفه، همان لذتیست که به ما می دهند.
به باور من؛ با پدیدار شدن خود آگاهی،خرد و اراده در طی فرگشت؛ و قدرت یافتن آنها در تمدن، اکنون زمان آن رسیده که ما از بردگی فرگشت و فرا زیست ژن، رهایی یابیم.
ارزش راستین گفتیم فرازیست[3] است. مرگ هم باارزش است, چون جا برای آیندگان و ژنهایِ سازوارتر باز میکند. ولی اگر خود ما شایستگی و توانایی دستکاری ژن هایمان را بیابیم, پس مرگ دیگر نه تنها ارزش نیست, که پادارزش هم میشود: زیرا ما میتوانیم بجای فرگشت[4] کورکورانه, با خرد دوراندیشانه ژنهایمان را دستکاری و سازوار[5] سازیم.
در درک بی معنا بودن سخنتان (ارزش یعنی فرازیست)، لازم است از دید یک انسان اندیشمند در برابر طبیعت، به جستار بنگرید. نه از جنبه فرگشتیک.
اگر از شما بپرسم؛ تجربه ۴۰ سال زندگی خوش و سرشار از لذت بهتر است؛ یا ۱۰۰ سال زندگی رنج آور و مشقت بار؛ خردتان کدام را برمی گزیند؟!
اگر پاسخت گزینه دوم است؛ در تبیین آن، لطفا بدون تکرار مطالب قبلی و احیانا بی ربط؛ توصیف روشن و کامل تری را بیان بفرما.
Mehrbod
10-05-2013, 09:27 PM
از دیدگاه شما(فرا زیست) آری؛ ولی از دیدگاه من بیهوده نیست. سود آن دستگاه یا فلسفه، همان لذتیست که به ما می دهند.
به باور من؛ با پدیدار شدن خود آگاهی،خرد و اراده در طی فرگشت؛ و قدرت یافتن آنها در تمدن، اکنون زمان آن رسیده که ما از بردگی فرگشت و فرا زیست ژن، رهایی یابیم.
پس شاید ما داریم دربارهیِ گونهیِ دیگری از خوشی سخن میگوییم. برای من خوشی اینکه میدانم کارِ
درست را انجام داده ام, از خوشیِ اینکه به کار بیهودهای بپردازم (بیهوده ولی همواره خوشایند) همیشه بیشتر است.
در درک بی معنا بودن سخنتان (ارزش یعنی فرازیست)، لازم است از دید یک انسان اندیشمند در برابر طبیعت، به جستار بنگرید. نه از جنبه فرگشتیک.
اگر از شما بپرسم؛ تجربه ۴۰ سال زندگی خوش و سرشار از لذت بهتر است؛ یا ۱۰۰ سال زندگی رنج آور و مشقت بار؛ خردتان کدام را برمی گزیند؟!
اگر پاسخت گزینه دوم است؛ در تبیین آن، لطفا بدون تکرار مطالب قبلی و احیانا بی ربط؛ توصیف روشن و کامل تری را بیان بفرما.
بی هیچ گمانی, دومی!
شما اگر همین امروز به من بگوییم تا پایان زندگی بهمان کارِ خوشی آور را
نکنم (بگوئیم, خوردن بهمان خوراک), ولی ١ سال به زندگی ام افزوده شود, باز هم همین کار را میکنم.
در فرهود من بسادگی از خوشی سیگار چشممیپوشم یا الکل بسیار بسیار جسته گریخته
مینوشم (هنگامیکه دوستانم هم سیگاری هستند هم مِیگُسار), برای همین است.
اینها هم برای اینه که کنش فرازیستن برای من خودش خوشیآور است, یعنی اینکه
میدانم راهی را گزیدهام که به فرازیست من میافزاید خودبهخود درد و رنج آن را میپوشاند.
پارسیگر
Unknown
10-08-2013, 10:00 PM
Happiness equals Reality minus Expectations
http://www.youtube.com/watch?v=lpDZVJU0H14
Rationalist
10-08-2013, 10:01 PM
پس شاید ما داریم دربارهیِ گونهیِ دیگری از خوشی سخن میگوییم. برای من خوشی اینکه میدانم کارِ
درست را انجام داده ام, از خوشیِ اینکه به کار بیهودهای[1] بپردازم (بیهوده ولی همواره خوشایند) همیشه بیشتر است.
مهند این است که در بلند مدت؛ بیشتریت خوشی(لذت) را ببرید. اما مقید نمودن خود در فرگشت، همچون بیشینه آدمیان و حیوانات؛ موجب دست یافتن به خوشی بیشتر نخواهد بود.
بی هیچ گمانی, دومی!
شما اگر همین امروز به من بگوییم تا پایان زندگی بهمان کارِ خوشی آور را
نکنم (بگوئیم, خوردن بهمان خوراک), ولی ١ سال به زندگی ام افزوده شود, باز هم همین کار را میکنم.
در فرهود[2] من بسادگی از خوشی سیگار چشممیپوشم یا الکل بسیار بسیار جسته گریخته
مینوشم (هنگامیکه دوستانم هم سیگاری هستند هم مِیگُسار[3]), برای همین است.
اینها هم برای اینه که کنش فرازیستن[4] برای من خودش خوشیآور است, یعنی اینکه
میدانم راهی را گزیدهام که به فرازیست[5] من میافزاید خودبهخود درد و رنج آن را میپوشاند.
همچنان با فرض اینکه فرازیست ارزش برتر می باشد، به پرسشم پاسخ دادید!
چشم داشت من چنین بود که بدون پیش فرض و بدون تاثیر احساسات غریزی؛ صرفا با نیروی خردتان پاسخ دهید!
اگر گمان می کنید که با خردورزی صرف، جهت معنا بخشیدن زندگی و سود شخصیتان در برابر طبیعت؛ چنین پاسخی را نگاشته اید؛
لطفا معنای ارزش فرازیست را کامل تر برایم تبیین نمایید.
Soheil
10-08-2013, 10:18 PM
درود
یه سئوال به ذهنم رسیده بود. اونم اینکه اگر دقت کرده باشید سکسِ مرغهای خانگی همیشه نوعی تجاوز از طرف خروس به مرغ هست. حداقل مشاهدات ظاهری من اینو میگه. آیا این درسته که خروس به مرغ تجاوز میکنه؟ آیا اصلا آمیزش جنسی برای اون مرغ لذتی داره؟!
undead_knight
10-09-2013, 05:12 AM
درود
یه سئوال به ذهنم رسیده بود. اونم اینکه اگر دقت کرده باشید سکسِ مرغهای خانگی همیشه نوعی تجاوز از طرف خروس به مرغ هست. حداقل مشاهدات ظاهری من اینو میگه. آیا این درسته که خروس به مرغ تجاوز میکنه؟ آیا اصلا آمیزش جنسی برای اون مرغ لذتی داره؟!
تجاوز بدون عامل هوشمند و خودآگاه معنایی نداره:))
Mehrbod
10-11-2013, 02:51 PM
مهند این است که در بلند مدت؛ بیشتریت خوشی(لذت) را ببرید. اما مقید نمودن خود در فرگشت، همچون بیشینه آدمیان و حیوانات؛ موجب دست یافتن به خوشی بیشتر نخواهد بود.
خوشی برای من بی ارزش است, اگر بخواهم از چیزی خوشی ببرم میروم یک چایی/قهوه مینوشم و یک کتاب میخوانم.
خوشی و درد چیزی بیشتر از ابزار نیستند و هر دو نیز بمانند هر ابزاری دیگر, گه گاه لغزشمند میباشند: گاهی چیزی بیخود به
شما خوشی میدهد, گاهی چیزی بیخود دردناک است; در پایانِ روز این خردِ شماست که میگوید چه کاری درست است, چه کاری نه.
همچنان با فرض اینکه فرازیست ارزش برتر می باشد، به پرسشم پاسخ دادید!
چشم داشت من چنین بود که بدون پیش فرض و بدون تاثیر احساسات غریزی؛ صرفا با نیروی خردتان پاسخ دهید!
اگر گمان می کنید که با خردورزی صرف، جهت معنا بخشیدن زندگی و سود شخصیتان در برابر طبیعت؛ چنین پاسخی را نگاشته اید؛
لطفا معنای ارزش فرازیست را کامل تر برایم تبیین نمایید.
من نمیگیرم, شما میپرسید کدام را میبرگزینی, من هم میگویم دومی را, اکنون پاسخ من پذیرفتنی نیست, چون با نگرش ات از فربود سازگاری ندارد!؟
پارسیگر
Rationalist
10-11-2013, 04:25 PM
خوشی برای من بی ارزش است, اگر بخواهم از چیزی خوشی ببرم میروم یک چایی/قهوه مینوشم و یک کتاب میخوانم.
اگر خوشی برایتان بی ارزش است؛ پس چرا برای خوشی بردن، قهوه می نوشید یا کتاب می خوانید؟!!!
از دیدگاه فرگشتیک ، اگر خوشی و رنج جایگاه ابزار را برای ارضای غریزه ها و فرازیست دارد؛ همچنان برای موجودات زنده، خوشی(لذت) و رنج معنا می دهد.
زیرا موجود زنده به خاطر خوشی می خوابد، به خاطر خوشی جفت گیری می کند و به خاطر خوشی تغذیه می نماید.
برای نمونه؛ اگر جفت گیری موجود برایش خوشی آور نبود، به آن روی نمی آورد و تولید مثل و فرازیست ژن نیز ادامه نمی یافت.
هر دو نیز بمانند هر ابزاری دیگر, گه گاه لغزشمند میباشند: گاهی چیزی بیخود به
شما خوشی میدهد, گاهی چیزی بیخود دردناک است; در پایانِ روز این خردِ شماست که میگوید چه کاری درست است, چه کاری نه.
هنگامی که چشیدن خوشی بیشتر خودش ارزش باشد؛ خوشی و رنج بیخود چیست؟
"درست بودن" به معنای فرازیستن؟!:e420:
من نمیگیرم, شما میپرسید کدام را میبرگزینی[1], من هم میگویم دومی را, اکنون پاسخ من پذیرفتنی نیست, چون با نگرش ات از فربود[2] سازگاری ندارد!؟
نقطه ی دیدگاه پرسش شما از خرد و پیش فرض هایی که برای آن تعیین نموده اید؛ در کارایی اش دگرسانی ایجاد می نماید.
به باور من، شما همچنان از نقطه ی دیدگاه فرگشتیک و با فرض اینکه فرازیست ارزش اصیل می باشد؛ به پرسشم پاسخ دادید. اگر در اشتباه هستم؛ اصالت معنای فرازیست را برای من به عنوان
انسانی که به سادگی از آن تخطی می کند و حتی از همان کارایی ابزارگونه رنج و لذت در فرگشت نیز در حال تخطیست؛ تبیین نمایید.
Mehrbod
10-12-2013, 12:22 AM
اگر خوشی برایتان بی ارزش است؛ پس چرا برای خوشی بردن، قهوه می نوشید یا کتاب می خوانید؟!!!
از دیدگاه فرگشتیک ، اگر خوشی و رنج جایگاه ابزار را برای ارضای غریزه ها و فرازیست دارد؛ همچنان برای موجودات زنده، خوشی(لذت) و رنج معنا می دهد.
زیرا موجود زنده به خاطر خوشی می خوابد، به خاطر خوشی جفت گیری می کند و به خاطر خوشی تغذیه می نماید.
برای نمونه؛ اگر جفت گیری موجود برایش خوشی آور نبود، به آن روی نمی آورد و تولید مثل و فرازیست ژن نیز ادامه نمی یافت.
من که برایتان روشنگری کردم, شاید ما داریم دربارهیِ خوشی در دو تراز گوناگون سخن میگوییم. شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.
هنگامی که چشیدن خوشی بیشتر خودش ارزش باشد؛ خوشی و رنج بیخود چیست؟
"درست بودن" به معنای فرازیستن؟!:e420:
نمونهیِ ساده میزنم. بیانگارید تن اتان هیچ دردی حس نمیکند (برخی با این کاستومندی ژنتیکی زاده میشوند), اکنون مردن و سوختن یاختگان دست شما با اینکه کوچکترین دردی ندارد, چیز بدی است یا خوب؟
نقطه ی دیدگاه پرسش شما از خرد و پیش فرض هایی که برای آن تعیین نموده اید؛ در کارایی اش دگرسانی ایجاد می نماید.
به باور من، شما همچنان از نقطه ی دیدگاه فرگشتیک و با فرض اینکه فرازیست ارزش اصیل می باشد؛ به پرسشم پاسخ دادید. اگر در اشتباه هستم؛ اصالت معنای فرازیست را برای من به عنوان
انسانی که به سادگی از آن تخطی می کند و حتی از همان کارایی ابزارگونه رنج و لذت در فرگشت نیز در حال تخطیست؛ تبیین نمایید.
من کاری سرراست به ژن هایم ندارم, ولی آماج هستیِ خود ام را از ژن هایم گرفته ام و میتوانم ببینم چرا در این جهان هستم و چه کاری باید بکنم. پس شاید چنانکه بالا و پیشتر گفتیم و شاید بگونهای, بزرگترین کُنش خوشیآور برای من
پرداختن به همان کارِ درست است. دیگر چیزها هم خوشیِ استانداردی دارند که برای من تنها در جایگاه نِشال هستند. هنگام ناشتایی من به سُهش درونی ام پروانه میدهم که به من بگوید
چه خوراکی "دلم" میخواهد و بیشتر از همه به من "مزه" میدهد و پس خوشیآور خواهد بود, زیرا میانگارم نیازهای تن ام خود را در جایگاهِ گرایش به بهمان خوراک میتوانند بنمایانند.
ولی همین رویکرد را زمانیکه نمونهوار پزشکی به من میگوید بهمان چیز را برای بیسار روز نباید بخوری میفروپیچم, زیرا خرد و انجام کار درست ارزشِ بالاتری از آنچه من دلم میخواهد دارند.
پارسیگر
Rationalist
10-14-2013, 02:10 PM
شوربختانه پاسخی به پرسش ها ندادید!
اگر خوشی برایتان بی ارزش است؛ پس چرا برای خوشی بردن، قهوه می نوشید یا کتاب می خوانید؟!!!
"درست بودن" به معنای فرازیستن؟!
پاسختان به این پرسش ها در ادامه گفتگو، بسی مهند می باشد.
من که برایتان روشنگری کردم, شاید ما داریم دربارهیِ خوشی در دو تراز[1] گوناگون سخن میگوییم. شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.
کنش خوشی آور، می تواند همان کار درست (به بیان شما) باشد.
نمونهیِ ساده میزنم. بیانگارید تن اتان هیچ دردی حس نمیکند (برخی با این کاستومندی[2] ژنتیکی زاده میشوند), اکنون مردن و سوختن یاختگان دست شما با اینکه کوچکترین دردی ندارد, چیز بدی است یا خوب؟
در جایی دیگر هم برایتان نگاشته بودم که من قصد اصلاح ویژگی های حاصل از فرگشت را دارم.
اینکه درد را به کلی حس نکنم بد است و انتقال عصبی به شکل فرگشتیک کنونی آن هم رنج آور است؛
پس می بایست با همان کارایی به یک سیگنال بدون درد دگرگون شود.
من کاری سرراست به ژن هایم ندارم, ولی آماج[3] هستیِ خود ام را از ژن هایم گرفته ام و میتوانم ببینم چرا در این جهان هستم و چه کاری باید بکنم. پس شاید چنانکه بالا و پیشتر گفتیم و شاید بگونهای, بزرگترین کُنش خوشیآور برای من
پرداختن به همان کارِ درست است. دیگر چیزها هم خوشیِ استانداردی دارند که برای من تنها در جایگاه نِشال[4] هستند. هنگام ناشتایی[5] من به سُهش[6] درونی ام پروانه[7] میدهم که به من بگوید
چه خوراکی "دلم" میخواهد و بیشتر از همه به من "مزه" میدهد و پس خوشیآور خواهد بود, زیرا میانگارم نیازهای تن ام خود را در جایگاهِ گرایش به بهمان خوراک میتوانند بنمایانند.
ولی همین رویکرد را زمانیکه نمونهوار پزشکی به من میگوید بهمان چیز را برای بیسار روز نباید بخوری میفروپیچم[8], زیرا خرد و انجام کار درست ارزشِ بالاتری از آنچه من دلم میخواهد دارند.
از چه دیدگاهی می پرسید که چرا در این جهان هستید و چه باید بکنید؟
اگر مقصودتان از "کار درست" همان فرازیست باشد؛ همچنان درست بودن آن را از دیدگاه فرگشتیک انگاشته اید؛ و این نمی تواند موجب شود تا برای خرد من نیز، ارزش اصیل، "فرازیست" باشد.
به این معنا که نمی توانم دریابم که چرا باید زندگی مشقت بار طولانی را به زندگی کوتاه و سراسر خوشی آور ترجیح دهم. مگر اینکه پیش تر فرض کرده باشم که فرازیستن ارزش اصیل است!
Mehrbod
10-14-2013, 06:48 PM
شوربختانه پاسخی به پرسش ها ندادید!
پاسختان به این پرسش ها در ادامه گفتگو، بسی مهند می باشد.
کسیکه چیز بسیار آشکاری مانند "خوشی برای من باارزش نیست" میگوید, بیگمان فردید اش این نیست که باارزش نیست, یعنی آن ارزشی که شما به خوشی میدهید را برای خوشی نمیپذیرد.
باید به بافتار سخن هم بنگرید.
کنش خوشی آور، می تواند همان کار درست (به بیان شما) باشد.
میتواند نیست, باید همان باشد! اگر گهگاهی میبینید نیست از روی لغزشهایِ فرگشت است. کسی را بیانگارید که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد و نیاز بی همسری و تنهایی را نمیسُهد, چنین کسی خودبهخود نفرازیسته و در زادمان پسین کسانی همچو وی کمتر و کمتر یافت میشوند تا زمانیکه از بیخ چنین
رویکردی به زندگی نابود شود (کسی دیگر فلسفه را آن اندازه خوشیآور نیابد), پس از این دیدگاه فلسفه ارزش نیست, خوشی بردن از فلسفه هم ارزش نیست, فرازیستن ارزش است.
اینکه درد را به کلی حس نکنم بد است و انتقال عصبی به شکل فرگشتیک کنونی آن هم رنج آور است؛
پس می بایست با همان کارایی به یک سیگنال بدون درد دگرگون شود.
این کار سرگرم کنندهای میتواند باشد, با این دگرسانیِ که چیزیکه دردناک نباشد ولی همچون درد کارکرد داشته باشد, تنها همان درد میتواند باشد و بس. برای
اینکه لغزش خودتان را بهتر بگیرید, بیاندیشید میخواهید سُهش خوشی را با یک چیز دیگر جایگزین کنید که کارکرد خوشی را داشته باشد, ولی همان خوشی نباشد, خوب نون چه میکنید؟ (:
از چه دیدگاهی می پرسید که چرا در این جهان هستید و چه باید بکنید؟
اگر مقصودتان از "کار درست" همان فرازیست باشد؛ همچنان درست بودن آن را از دیدگاه فرگشتیک انگاشته اید؛ و این نمی تواند موجب شود تا برای خرد من نیز، ارزش اصیل، "فرازیست" باشد.
به این معنا که نمی توانم دریابم که چرا باید زندگی مشقت بار طولانی را به زندگی کوتاه و سراسر خوشی آور ترجیح دهم. مگر اینکه پیش تر فرض کرده باشم که فرازیستن ارزش اصیل است!
برای من اینجور است, گزینش راه دراز و سخت و دردناک, همزمان برای من خوشیآورتر از گزینش زندگی کوتاه و خوشیآور است,
چرایش را شاید باید از سرشت یا ژنهای من بپرسید که چرا اینجور هستند, ولی خوشی و دردناکی برای من و هر آدم خردگَری آماج نیستند, راهنما هستند و بس.
در جایی دیگر هم برایتان نگاشته بودم که من قصد اصلاح ویژگی های حاصل از فرگشت را دارم.
درست است, خود فرگشت هم شما و هوش شما را فرگردانیده تا همین کار را بکنید, ولی سنجهیِ درست یا
نادرستی (= ارزش راستین) را آروین و زیستبوم است که میدهد, که براه همان گزینش طبیعی و فرازیست باشد.
پارسیگر
یه نفر
10-17-2013, 11:38 AM
سپاس فراوان از حکومت صفویان که شیعه رو در ایران گستراندند..
شیعه صد شرف دارد بر سلفی هایی که فکر کردن و اندیشیدن در آن جــرم محسوب میشود..
پ ن: تا قبل از صفویان، ایرانیان سلفی بودند چون حاکمانشان سلفی بودند
Anarchy
10-17-2013, 01:05 PM
سپاس فراوان از حکومت صفویان که شیعه رو در ایران گستراندند..
شیعه صد شرف دارد بر سلفی هایی که فکر کردن و اندیشیدن در آن جــرم محسوب میشود..
پ ن: تا قبل از صفویان، ایرانیان سلفی بودند چون حاکمانشان سلفی بودند
بی زحمت یک تعریفی از سلفی ارائه کنید ببینیم اصلا میدونید سلفی یعنی چی... مسائل تاریخی رو هم میذاریم برای بعد از این پاسخ!!
یه نفر
10-17-2013, 02:50 PM
بی زحمت یک تعریفی از سلفی ارائه کنید ببینیم اصلا میدونید سلفی یعنی چی... مسائل تاریخی رو هم میذاریم برای بعد از این پاسخ!!
سَلَفی به گروهی از مسلمانان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86) تندروی اهل سنت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%B3%D9%86%D8%AA) گفته میشود که تمسک به دین اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) جسته و خود را پیرو سلف صالح (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%81_%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD) میدانند و در عمل، رفتار و اعتقادات خود ازپیامبر اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%D8%B3% D9%84%D8%A7%D9%85)، صحابه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8%D9%87) و تابعین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86) تبعیت میکنند. آنها معتقدند دیدگاههای امروز اسلام باید به همان نحوی بیان شود که صحابه و تابعین بیان میکردند، یعنی تنها مرجع متن قرآن و سنت پیامبر باشد و علمای دینی حق اظهارنظر و بیان ادلهای متفاوت که متناسب با شرایط زمانه باشد را ندارند. سلفیها که بسیاری آنها را به تندروی متهم میکنند، مرکز اصلیشان در مکه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DA%A9%D9%87) و مدینه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%86%D9%87) است.
از جمله سلفی های معروف می توان به اسامه بن لادن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D9%84 %D8%A7%D8%AF%D9%86) رهبر گروه القاعده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87) نام برد.
[Le Monde diplomatique - لوموند ديپلوماتيك] (http://ir.mondediplo.com/article1232.html)
تفکر و رویکرد سیاسی سلفی ها (http://basirat.ir/Content/259516/%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D9%81%DB%8C-%D9%87%D8%A7/)
Anarchy
10-17-2013, 05:57 PM
سَلَفی به گروهی از مسلمانان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86) تندروی اهل سنت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%B3%D9%86%D8%AA) گفته میشود که تمسک به دین اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) جسته و خود را پیرو سلف صالح (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%81_%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD) میدانند و در عمل، رفتار و اعتقادات خود ازپیامبر اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%D8%B3% D9%84%D8%A7%D9%85)، صحابه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8%D9%87) و تابعین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86) تبعیت میکنند. آنها معتقدند دیدگاههای امروز اسلام باید به همان نحوی بیان شود که صحابه و تابعین بیان میکردند، یعنی تنها مرجع متن قرآن و سنت پیامبر باشد و علمای دینی حق اظهارنظر و بیان ادلهای متفاوت که متناسب با شرایط زمانه باشد را ندارند. سلفیها که بسیاری آنها را به تندروی متهم میکنند، مرکز اصلیشان در مکه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DA%A9%D9%87) و مدینه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%86%D9%87) است.
از جمله سلفی های معروف می توان به اسامه بن لادن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D9%84 %D8%A7%D8%AF%D9%86) رهبر گروه القاعده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87) نام برد.
[Le Monde diplomatique - لوموند دیپلوماتیك] (http://ir.mondediplo.com/article1232.html)
تفکر و رویکرد سیاسی سلفی ها (http://basirat.ir/Content/259516/%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%88-%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D9%81%DB%8C-%D9%87%D8%A7/)
خب بد نشد به بهانه همین سوال من حداقل یک جستجوی مختصری کردی در این خصوص...حالا سوال بعد :
افکار سلفی از چه زمانی شکل گرفته و از چه زمانی فراگیر شدن در دنیای اسلام ؟
یه نفر
10-17-2013, 06:47 PM
افکار سلفی از چه زمانی شکل گرفته و از چه زمانی فراگیر شدن در دنیای اسلام ؟
چند سال بعد از فوت پیامبر و خلفای راشدی اسلام
Anarchy
10-17-2013, 07:12 PM
چند سال بعد از فوت پیامبر و خلفای راشدی اسلام
اول اینکه راشدی نه و راشدین... بعد هم شما که یک بار جستجو کردید این بار هم جستجو میکردید ببینید سلفی ها از کی اوج گرفتن و البته حکومت هایی که ایران رو تحت سلطه داشتن پیش از صفویه ، آیا اصلا سلفی بودند یا نه !! بعد ببینید چه زمانی حکومت اعراب بر ایران پایان یافت و ببینید آیا صفویه به قول شما همون سلفی ها رو کنار زد یا نه...بعد کمی در مورد دوران حکومت صفویه و جنایاتشون تحقیق کنید...
جواب همه این سوالات رو گام به گام پیدا کنید...
ضمنا لینکی که میدید رو اول نگاه کنید لطفا :
[Le Monde diplomatique - لوموند دیپلوماتیك] (http://ir.mondediplo.com/article1232.html)
ریشه های سلفی گری را باید در تجدد اسلامی پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تحت تاثیرمتفکرانی چون سید جمال الدین افغانی*، محمد عبده و رشید رضا جستجو کرد. این شخصیت ها به بازگشت به دوران محمد پیامبر اسلام و نخستین نسل اسلامی فرا می خواندند (سلف به زبان عربی به معنی نیاکان و پیشینیان است).
یه نفر
10-17-2013, 08:15 PM
منظورم از ایران سلفی، ایرانی که تفکرات سلفی ها رو داره..
یعنی چی؟ :-)
از زمان اتمام خلافت خلفای راشدی ، مسلمانان با یک چالش روبرو شدن. مسائل رو از کی بپرسن؟!
جمعیت سنی مذهب مسلمان بر این باور بودن که : 1- پیامبر و اصحاب 2- تابعین 3- تابع تابعین
من مطالعه جدیدی نکردم. چیزی که در اعماق ذهنم نقش بسته رو به زبان میارم و امیدوارم درست باشه..
سلفی کسی هست که برای حل کردن مشکلش و مسئله اش به عقل رجوع نمیکند و صرفا به احادیث و قرآن رجوع میکند. حتی فکر کردن در اساس سلفی ها نیست..
این نوع تفکر ضد تفکر، از قرن 19 و 18 نبوده آنارشی جان.. دقیقا بعد از مرگ پیامبر اسلام درست شده.. ولی اسمی نداشته!
حاکمان ایران نیز همین تفکرات رو داشتن. زمان رونسانس هم همین بوده.. تا قبل از صفویان فکر کردن به آثار طبیعت جرم بده. اینکه مثلا چرا آب سربالایی نمیره! اگر کسی میگفت خب نیروی جاذبه زمین باعث میشه آب به پایین حرکت کنه، میگفتن تو کفر میگی. این یک پدیده خداوندی هست و عقل بشر نمیتونه درکش کنه.. (میدونم اون موقع نیروی گرانش کشف نشده بوده)
سلفی ها میگن عقل ما درست نیست. واسه حل مشکلشون به افرادی که در زمان پیامبر بودن مراجعه میکنن. یا افرادی که این افراد رو دیدن. همین!
پس فرقه سلفی گری از قرن 19 شروع نشده. از همون اوایل گسترش اسلام بوجود آمده و مردم به سنت ها مراجعه میکردند..
ولی صفویان این نوع تفکر و مذهب رو کنار زدند. چون امامان شیعه این نوع تفکر رو کنار زدند. امام باقر معروف به باقر العلوم خودش یک نماد مخالف سلفی گری بود و درس میداد و مردم رو به تفکر و تعقل فرا میخواند..
منظور من اینه.
اگر ایران امروزی یک کشور با اعتقادات سلفی بود، الان همه ما توی خونمون یک کمربند انتحاری آماده داشتیم تا همدیگر رو بکشیم. به جرم فکر کردن در مسائل مربوط به خدا!
Anarchy
10-17-2013, 10:00 PM
منظورم از ایران سلفی، ایرانی که تفکرات سلفی ها رو داره..
یعنی چی؟ :-)
از زمان اتمام خلافت خلفای راشدی ، مسلمانان با یک چالش روبرو شدن. مسائل رو از کی بپرسن؟!
جمعیت سنی مذهب مسلمان بر این باور بودن که : 1- پیامبر و اصحاب 2- تابعین 3- تابع تابعین
من مطالعه جدیدی نکردم. چیزی که در اعماق ذهنم نقش بسته رو به زبان میارم و امیدوارم درست باشه..
سلفی کسی هست که برای حل کردن مشکلش و مسئله اش به عقل رجوع نمیکند و صرفا به احادیث و قرآن رجوع میکند. حتی فکر کردن در اساس سلفی ها نیست..
این نوع تفکر ضد تفکر، از قرن 19 و 18 نبوده آنارشی جان.. دقیقا بعد از مرگ پیامبر اسلام درست شده.. ولی اسمی نداشته!
حاکمان ایران نیز همین تفکرات رو داشتن. زمان رونسانس هم همین بوده.. تا قبل از صفویان فکر کردن به آثار طبیعت جرم بده. اینکه مثلا چرا آب سربالایی نمیره! اگر کسی میگفت خب نیروی جاذبه زمین باعث میشه آب به پایین حرکت کنه، میگفتن تو کفر میگی. این یک پدیده خداوندی هست و عقل بشر نمیتونه درکش کنه.. (میدونم اون موقع نیروی گرانش کشف نشده بوده)
سلفی ها میگن عقل ما درست نیست. واسه حل مشکلشون به افرادی که در زمان پیامبر بودن مراجعه میکنن. یا افرادی که این افراد رو دیدن. همین!
پس فرقه سلفی گری از قرن 19 شروع نشده. از همون اوایل گسترش اسلام بوجود آمده و مردم به سنت ها مراجعه میکردند..
ولی صفویان این نوع تفکر و مذهب رو کنار زدند. چون امامان شیعه این نوع تفکر رو کنار زدند. امام باقر معروف به باقر العلوم خودش یک نماد مخالف سلفی گری بود و درس میداد و مردم رو به تفکر و تعقل فرا میخواند..
منظور من اینه.
اگر ایران امروزی یک کشور با اعتقادات سلفی بود، الان همه ما توی خونمون یک کمربند انتحاری آماده داشتیم تا همدیگر رو بکشیم. به جرم فکر کردن در مسائل مربوط به خدا!
خب قرار نیست شما هم مفاهیم رو عوض کنید هم تفسیر من در آوردی از وقایع و حقایق تاریخی ارائه کنید...
حقیقتش انقدر اشتباه در نوشته شما هست که تمایلی ندارم توضیح اضافه ای بدم... فقط یک توصیه میکنم اونم اینکه نمودار سمت چپ صفحه این لینک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%81%DB%8C)رو ببینید و کمی هم بیشتر مطالعه دینی و تاریخی کنید تا متوجه اشتباهتون در تقسیم بندی ها حداقل بشید !!
یه نفر
10-17-2013, 10:23 PM
حقیقتش انقدر اشتباه در نوشته شما هست که تمایلی ندارم توضیح اضافه ای بدم... فقط یک توصیه میکنم اونم اینکه نمودار سمت چپ صفحه این لینک رو ببینید و کمی هم بیشتر مطالعه دینی و تاریخی کنید تا متوجه اشتباهتون در تقسیم بندی ها حداقل بشید !!
سفسطه نکن. اینقدر دقیق گفتم که نمیتونی کلمه ای از من ایراد بگیری :-)
نمودار این لینک هم هیچ چیز خاصی نداره. شما که از ابتدا با ادعا و سواد وارد بحث شدید لطفا ادامه بدید. جا خالی نکنید..
Anarchy
10-17-2013, 10:42 PM
سفسطه نکن. اینقدر دقیق گفتم که نمیتونی کلمه ای از من ایراد بگیری :-)
نمودار این لینک هم هیچ چیز خاصی نداره. شما که از ابتدا با ادعا و سواد وارد بحث شدید لطفا ادامه بدید. جا خالی نکنید..
شما اول میگی ایرانی ها قبل از صفویه ، سلفی بودن چون حاکمان سلفی داشتن !! وقتی ما از لینک های خودت سند میاریم ، میای میگی تفکر سلفی بعد از مرگ محمد بود ، اما اسم نداشته... آخه عزیز من وقتی اطلاعات نداری در مورد یه موضوعی ، یه کمی تحقیق کن بعد بیا پست بده...
نمودار هم دقت کن که اهل سنت یه سری مذاهب فقهی دارن ، یه سری مذاهب کلامی ، یه سری هم جنبش های فکری... بعد ببین سلفی جز کدوم دسته هست !! بعد ببین مبانی فقه اهل سنت چی هست... بعد باز ببین تفاوت بین خود مذاهب فقهی ، کلامی و جنبش های فکری چی هست...
بعد یه کم باز فکر کن ببین این تقسیم بندی ها از کی به وجود اومدن... باز یه خورده دیگه فکر کن ببین همون خلفای راشدی(راشدین) به قول شما :e415: و امویان و عباسیان که بر ایران حاکم بودن ، آیا سلفی بودن یا نه !! بعد باز یه کم فکر کن ببین اصلا سلفی ها در اون دوران به شکل یک قدرت مطرح بودن که بخوان حکومت سلفی تشکیل بدن یا نه... بعد باز یه کم فکر کن که حکومت عباسیان رو قبل از ظهور صفویان ، مغول ها بودن که ساقط کردن یا صفویان...
بعد باز یه کم دیگه فکر کن که کمی مطالعه کنی قبل از پست دادن بدک نیست :e405: نه که جوگیر شی یه چیزی روی هوا بگی !!!
یه نفر
10-17-2013, 11:33 PM
شما اول میگی ایرانی ها قبل از صفویه ، سلفی بودن چون حاکمان سلفی داشتن !! وقتی ما از لینک های خودت سند میاریم ، میای میگی تفکر سلفی بعد از مرگ محمد بود ، اما اسم نداشته... آخه عزیز من وقتی اطلاعات نداری در مورد یه موضوعی ، یه کمی تحقیق کن بعد بیا پست بده...
شما ثابت کن تفکر سلفی تازگی ها بوجود آمده. شما که خدای سرچ و تاریخ هستید آیا نمیدانی که در اشعار مولانا از سلفی ها نام برده شده؟! آیا نمیدانی در تذکره اولیا شیخ عطار حکایتی از سلفی ها و طرز فکرشان هست؟!
لابد عطار و سعدی و حافظ و مولانا و .. در همین چندسال اخیر بوده اند و تحت تاثیر آل سعود بوده اند!!!
کمی سرچ کن و یه کم فکر کن :e405:
گنجور عطار تذکرة الأولیاء ذکر سفیان ثوری قدس الله روحه (http://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh15/)
گنجور عطار تذکرة الأولیاء ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه (http://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh13/)
گنجور عطار تذکرة الأولیاء ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز (http://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh38/) ***
گنجور عطار تذکرة الأولیاء ذکر مالک دینار رحمة الله علیه (http://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh4/)
تا تو گرفتی قبول از علمای نجف
فر تو پیشی گرفت از امرای سلف
نصرت و اقبال و جاه پیش تو بربست صف
گشته به تیر بلا سینهٔ خصمت هدف
یه نفر
10-17-2013, 11:41 PM
نمودار هم دقت کن که اهل سنت یه سری مذاهب فقهی دارن ، یه سری مذاهب کلامی ، یه سری هم جنبش های فکری... بعد ببین سلفی جز کدوم دسته هست !! بعد ببین مبانی فقه اهل سنت چی هست... بعد باز ببین تفاوت بین خود مذاهب فقهی ، کلامی و جنبش های فکری چی هست...
سنی هایی که جنبش فکری سلفی دارند را سلفی می نامند! و این یک فرقه است ...
من چه کار به مبانی فقه اهل سنت دارم؟! تفاوتی هم بین جنبش های فکری و کلامی و فقهی اهل سنت نمیبینم!
همشون مثل همه و سر یه چیزای خیلی ریز و جزئی تفاوت دارن.
مثل این میمونه که بگیم شیعه علوی با شیعه اثنی عشری و شیعه جعفری و شیعه زندی فرق میکنه! :-)
همشون یکی هستن! صلـــوات :-)
تو اصل ماجرا رو نفهمیدی و داری بحث رو به حاشیه میکشونی..
یه نفر
10-17-2013, 11:51 PM
بعد یه کم باز فکر کن ببین این تقسیم بندی ها از کی به وجود اومدن... باز یه خورده دیگه فکر کن ببین همون خلفای راشدی(راشدین) به قول شما و امویان و عباسیان که بر ایران حاکم بودن ، آیا سلفی بودن یا نه !! بعد باز یه کم فکر کن ببین اصلا سلفی ها در اون دوران به شکل یک قدرت مطرح بودن که بخوان حکومت سلفی تشکیل بدن یا نه... بعد باز یه کم فکر کن که حکومت عباسیان رو قبل از ظهور صفویان ، مغول ها بودن که ساقط کردن یا صفویان...
بنظرت 700 - 800 سال پیش تقسیم بندی های کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده؟؟؟! نه!
ولی کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده اند!
همه زیر پرچم ایران بوده اند.
قبل از صفویان هم سلفی ها بوده اند. ولی زیر پرچم اهل سنت..
کم کم سنی های افراطی خود را از سنی جماعت جدا کردند و سلفی نام نهادند..
وای خیلی ساده ست. چجور نمیخوای قبول کنی؟ نکنه سنی سلفی هستی؟! آره؟
بله. امویان و عباسیان سلفی بودند. شکی ندارم. شما خلاف نظر منو اثبات کن!
سلفی در ذات سنی هست. همه سلفی ها سنی هستند. برعکسش نه! پس در دربار امویان و به ویژه عباسیان این امکان وجود داره که سلفی بوده اند و بوده اند.
من چکار به سقوط عباسیان و مغول دارم؟! میگم تا قبل از صفویان ، حاکمان و خلیفه ها و پادشاهان ایرانی سلفی بوده اند ..
Anarchy
10-18-2013, 09:04 AM
چه میگی برای خودت دخترم :e403: !!
این اولین نوشته شما که یادت نره چی گفتی !!
سپاس فراوان از حکومت صفویان که شیعه رو در ایران گستراندند..
شیعه صد شرف دارد بر سلفی هایی که فکر کردن و اندیشیدن در آن جــرم محسوب میشود..
پ ن: تا قبل از صفویان، ایرانیان سلفی بودند چون حاکمانشان سلفی بودند
----------------------------------------------------------------
شما ثابت کن تفکر سلفی تازگی ها بوجود آمده. شما که خدای سرچ و تاریخ هستید آیا نمیدانی که در اشعار مولانا از سلفی ها نام برده شده؟! آیا نمیدانی در تذکره اولیا شیخ عطار حکایتی از سلفی ها و طرز فکرشان هست؟!
لابد عطار و سعدی و حافظ و مولانا و .. در همین چندسال اخیر بوده اند و تحت تاثیر آل سعود بوده اند!!!
کمی سرچ کن و یه کم فکر کن
گنجور � عطار � تذکرة الأولیاء � ذکر سفیان ثوری قدس الله روحه
گنجور � عطار � تذکرة الأولیاء � ذکر ذالنون مصری رحمة الله علیه
گنجور � عطار � تذکرة الأولیاء � ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز ***
گنجور � عطار � تذکرة الأولیاء � ذکر مالک دینار رحمة الله علیه
تا تو گرفتی قبول از علمای نجف
فر تو پیشی گرفت از امرای سلف
نصرت و اقبال و جاه پیش تو بربست صف
گشته به تیر بلا سینهٔ خصمت هدف
شما اول همیشه سعی کن قبل از لینک دادن یک نگاهی هم به لینک هات بکنی که مثل لینک لوموند شه !! همین الانم همین 4 تا لینکی که دادی رو چک کن ببین چند بار توش نوشته شده "سلف" و اشاره به چی هست...
بعد هم توجه بفرمایید که هر گردی ، گردو نیست... هر جا گفتن "سلف" منظور "سلفی" به عنوان یک جنبش فکری نیست...
ریشه های این جنبش فکری به افکار احمد بن حنبل بر میگرده اما حداقل تا قرن هشتم هجری ، خبری از اون نبود :
فرقه "سلفیه" چگونه شکل گرفت؟/ خدمتی که نجّار ایرانی به وهابیت کرد + تصاویر - مشرق نیوز | mashreghnews.ir (http://www.mashreghnews.ir/fa/news/214197/%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87-%D8%B3%D9%84%D9%81%DB%8C%D9%87-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D8%AC%D9%91%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1)
کدام "سلف صالح"؟«سلفیّه» در قرن چهارم قمری (323 ه.ق) توسّط گروهی از اهل حدیث به وجود آمد که خودشان را پیرو "سلف صالح" می شمردند و در صدد احیای سیره "سلف صالح" (مسلمانان صدر اسلام) بودند. آنها مدّعی شدند که امّت پیامبر (ص) را از انحراف به راه مستقیم بر می گردانند و برای این منظور از آنچه در دوره پس از پیامبر (ص) افزوده شده بود، برائت جستند. آنان خود را به «احمد بن حنبل» منسوب می نمودند و با بکارگیری هرگونه شیوه عقلی، منطقی و استدلالی برای اجتهاد دینی مخالف بودند، زیرا بسنده نمودن به ظواهر آیات و احادیث نبوی را برای فهم از دین مکفی می دانستند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/10/98.jpg
«محمد ابوزهره مقصود» درباره معنای «سلفیّه» می نویسد: «مقصود کسانی اند که در قرن چهارم هجری ظاهر شدند. آنها تابع «احمد بن حنبل» بودند و گمان کردند که تمام دیدگاه هایشان به وی منتهی می گردد.»، «غشنوی راشدی» نیز می نویسد: ««سلفیّه» طریقی است قائم بر ترک تقلید مذهبی، فقهی و اعتقادی و مراجعه به اصل (یعنی کتاب خدا و سنت و تجربه خلفاء و اصحاب و تابعین). این طریق بر اولویت نصّ مطلق بر طریق عقل قائم است.» («اهل بیت از دیدگاه سلفیّه»- «نقی آقایف»- «فصلنامه طلوع»- 19). از این حیث می توان نگاه صرف سلفیّون به نصّ متون دینی را پایه عقاید انحرافی بعدی دانست، برای مثال برای خداوند جسمیّت قائل شدند و ذات احدیّت را مرکّب فرض نمودند.تاریخ پژوهان، اغلب احیای چنین تفکّری را بعد از یک دوره طولانی از فراموشی (بواسطه ظهور اشاعره) مربوط به قرن 8 ه.ق می دانند، زمانیکه «ابن تیمیه حرّانی» در دمشق به جای پدر بر کُرسی تدریس نشست.http://www.daftarche.com/images/imported/2013/10/99.jpg
اوّلین بار تفسیر وی از آیه «الرَّحمنُ علَی العَرشِ استَوی» برای ساکنان «حماه» مناقشه انگیز شد، وی در این تفسیر برای خدای سبحان مکانی در فراز آسمان ها تعیین نمود که بر عرش متّکی است. متعاقب انتشار تفسیر وی در دمشق و اطراف آن، گروهی از فقیهان بر ضدّ وی قیام کردند و از «جلال الدین حنفی» (قاضی وقت) محاکمه او را خواستار شدند؛ با اثبات انحراف وی طیّ چندین مناظره او به زندان محکوم شد و بعدها نیز با پافشاری بر عقاید انحرافی، توسّط قضّات همه مذاهب اربعه اهل سنّت (شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی) چندین بار به تبعید و زندان محکوم گردید.
بد نیست اول کمی در مورد فرق مختلف اسلامی بدونید ، دوم کمی هم در مورد معتزله و اشاعره و زمانی که افکار غالب بودن در حکومت اسلامی...
مذاهب اسلامی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B0%D8%A7%D9%87%D8%A8_%D8%A7%D8%B3%D9%84% D8%A7%D9%85%DB%8C)
معتزله - ویکی فقه (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B2%D9%84%D9%87)
اشاعره - ویکی فقه (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87)
این هم کمی اطلاعات به زبان شیرین انگلیسی :
Salafi movement - Wikipedia, the free encyclopedia (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#History)
History
Landmarks claimed in the history of Salafi da'wah (http://en.wikipedia.org/wiki/Da%27wah) are Ahmad ibn Hanbal (http://en.wikipedia.org/wiki/Ahmad_ibn_Hanbal) (d.240 AH / 855 AD) who is known among Salafis as Imam Ahl al-Sunnah (http://en.wikipedia.org/wiki/Sunnah), and one of the three scholars commonly titled with the honorific Sheikh ul-Islam (http://en.wikipedia.org/wiki/Sheikh_ul-Islam), namely, Taqi ad-Deen Ibn Taymiyyah (http://en.wikipedia.org/wiki/Ibn_Taymiyyah) (d.728 AH / 1328 AD) and Ibn al-Qayyim (http://en.wikipedia.org/wiki/Ibn_Qayyim_Al-Jawziyya) (d.751 AH / 1350).[43] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-43)[44] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-44)[45] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-45)
Early examples of usage
[*=left]Ibn Taymiyyah (http://en.wikipedia.org/wiki/Ibn_Taymiyyah) wrote: "There is no criticism for the one who proclaims the madh'hab (http://en.wikipedia.org/wiki/Madh%27hab) of the Salaf, who attaches himself to it and refers to it. Rather, it is obligatory to accept that from him by unanimous agreement because the way of the Salaf is nothing but the truth."[30] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-salafipublications.com-30)
[*=left]The term salafi has been used to refer to the theological positions of particular scholars. Abo al-Hasan Ali ibn Umar al-Daraqutuni (d. 995 C.E., 385 A.H.) was described by al-Dhahabi (http://en.wikipedia.org/wiki/Al-Dhahabi) as: "Never having entered into rhetoric or polemics (http://en.wikipedia.org/wiki/Kalam), instead he was salafi."[46] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-Siyar_pg._457-46)
[*=left]Also, al-Dhahabi described Ibn al-Salah (http://en.wikipedia.org/wiki/Ibn_al-Salah), a prominent 12th century hadith specialist, as: "Firm in his religiosity, salafi in his generality and correct in his denomination. [He] refrained from falling into common pitfalls, believed in Allah (http://en.wikipedia.org/wiki/Allah)and in what Allah has informed us of from His names and description."[47] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-47)
[*=left]In another of his works, Tadhkirat al-huffaz, al-Dhahabi said of Ibn al-Salah: "I say: He was salafi, of sound creed, abstaining from the interpretations of the scholars of rhetoric (http://en.wikipedia.org/wiki/Kalam), believing in what has been textually established, without recourse to unjustified interpretation or elaboration.[48] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-48)
[*=left]In his book, Tabsir al-Muntabih, Ibn Hajar al-Asqalani (http://en.wikipedia.org/wiki/Ibn_Hajar_al-Asqalani) mentioned the ascription al-Salafi and named Abd al-Rahman ibn Abdillah ibn Ahmad Al-Sarkhasi al-Salafi as an example of its usage. Ibn Hajar then said: "And, likewise, the one ascribing to the salaf."[49] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-49)
[*=left]Ibn Hajar al-Asqalani also used the term, salafi in describing Muhammad ibn al-Qaasim ibn Sufyan al-Misri al-Maliki (d. 966 C.E., 355 A.H.) He said that al-Malaiki was: "Salafi al-madh'hab – salafi in his school of thought."[50] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-50)
[*=left]In the book Al-Ansaab by Abu Sa'd Abd al-Kareem as-Sama'ni, who died in the year 1166 (562 of the Islamic calendar (http://en.wikipedia.org/wiki/Islamic_calendar)), under the entry for the ascription al-Salafi he mentions an example or more of people who were so described in his time.[51] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-51) In commenting upon as-Sama'ni, Ibn al-Athir (http://en.wikipedia.org/wiki/Ali_ibn_al-Athir) wrote: "And a group were known by this epithet."[52] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement#cite_note-52)
سنی هایی که جنبش فکری سلفی دارند را سلفی می نامند! و این یک فرقه است ...
من چه کار به مبانی فقه اهل سنت دارم؟! تفاوتی هم بین جنبش های فکری و کلامی و فقهی اهل سنت نمیبینم!
همشون مثل همه و سر یه چیزای خیلی ریز و جزئی تفاوت دارن.
مثل این میمونه که بگیم شیعه علوی با شیعه اثنی عشری و شیعه جعفری و شیعه زندی فرق میکنه! :-)
همشون یکی هستن! صلـــوات :-)
تو اصل ماجرا رو نفهمیدی و داری بحث رو به حاشیه میکشونی..
خب فرزندم... کمی مطالعه کن !! شما تفاوتی نمیبینی چون آگاهی نداری... چون اطلاع از معتزله و اشاعره نداری و فکر میکنی تفکرات اهل سنت در طول تاریخ همیشه و در بین همشون یکسان بوده !!
شیعه زندی :e407: ؟ همون زیدی منظورت هست ؟ فرزندم مطالعه کن... جای دوری نمیره !!
ضمنا شما باز هم اطلاعات نداری ، کی گفته همه فرق شیعه مثل هم هستن :
اندیشه قم (http://www.andisheqom.com/Files/whoisshia.php?idVeiw=2062&level=4&subid=2062)
همین اشتباهات و عدم آگاهی شما رو دیدم که گفتم حوصله توضیح ندارم دیگه !!!
بنظرت 700 - 800 سال پیش تقسیم بندی های کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده؟؟؟! نه!
ولی کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده اند!
همه زیر پرچم ایران بوده اند.
جدی میگی ؟ 700-800 سال پیش ترک و بلوچ و کرد و ... نداشتیم :24::24::24: !!
زیر پرچم ایران ؟ اصلا میدونی 700-800 سال پیش دقیقا میشه چه دورانی از تاریخ ایران ؟ یه نگاهی به سمت چپ صفحه این لینک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D8%A7%DB%8C%D8%B1% D8%A7%D9%86) بنداز ، ببین 700-800 سال پیش میشه کدوم دوره !!
قبل از صفویان هم سلفی ها بوده اند. ولی زیر پرچم اهل سنت..
کم کم سنی های افراطی خود را از سنی جماعت جدا کردند و سلفی نام نهادند..
وای خیلی ساده ست. چجور نمیخوای قبول کنی؟ نکنه سنی سلفی هستی؟! آره؟
قبل از صفویان ، ایرانی ها همه سلفی بودن زیر پرچم اهل سنت :24::24::24: !!
سنی های افراطی شدن سلفی :e407: ؟ شما فکر کردی هر کسی سلفی هست ، حتما افراطی و خشونت طلب هست ؟ نمیدونستی یکی از شاخه های سلفی جهادی ها هستن ؟
فرزندم کمی مطالعه کن...
Salafist jihadism is a jihadist (http://en.wikipedia.org/wiki/Jihadism) movement or ideology among Salafi (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi) Muslims. The term was coined by scholar Gilles Kepel (http://en.wikipedia.org/wiki/Gilles_Kepel)[1] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafist_jihadism#cite_note-BLivesey-1)[2] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafist_jihadism#cite_note-terms-2) to describe the beliefs of Salafi (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi) who became interested in violent jihad starting in the mid-1990s. Practitioners are often referred to as "Salafi jihadis" or "Salafi jihadists". They are sometimes described as a variety of Salafi,[3] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafist_jihadism#cite_note-demystif-3) and sometimes as separate from "good Salafis"[1] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafist_jihadism#cite_note-BLivesey-1) whose movement is a "precursor" of Salafist jihadism.[2] (http://en.wikipedia.org/wiki/Salafist_jihadism#cite_note-terms-2)
بله مگه نمیدونستی من از اعضای ارشد القاعده هستم :e107: !!
بله. امویان و عباسیان سلفی بودند. شکی ندارم. شما خلاف نظر منو اثبات کن!
البته اگر لینک های مرتبط با امویان و عباسیان رو بخونی کفایت میکنه... اما یک سوال !!!
شما با ملا نصر الدین نسبتی نداری که میخی رو کوبید به زمین و گفت اینجا مرکز زمین هست ، اگر قبول نمیکنید خلافش رو ثابت کنید :e415: !!
کمی مطالعه و تفکر بد نیست... یک اصل ساده منطق : بار اثبات ادعا بر دوش مدعی هست !!
حالا بفرمایی ثابت کنید امویان و عباسیان سلفی بودن ....
سلفی در ذات سنی هست. همه سلفی ها سنی هستند. برعکسش نه! پس در دربار امویان و به ویژه عباسیان این امکان وجود داره که سلفی بوده اند و بوده اند.
من چکار به سقوط عباسیان و مغول دارم؟! میگم تا قبل از صفویان ، حاکمان و خلیفه ها و پادشاهان ایرانی سلفی بوده اند ..
آها الان شد "امکان" :24::24::24: !! شما پست اولت رو که همین بالا آوردم ببین...
سپاس فراوان از حکومت صفویان که شیعه رو در ایران گستراندند..
شیعه صد شرف دارد بر سلفی هایی که فکر کردن و اندیشیدن در آن جــرم محسوب میشود..
پ ن: تا قبل از صفویان، ایرانیان سلفی بودند چون حاکمانشان سلفی بودند
فرزندم سیر تحول تفکرات اسلامی رو بخون ف مشکلت حل میشه !!
شما ببین خلفای عباسی چقدر قبل از ظهور صفویه دودماشون برچیده شده بود !! بعد ببین حاکمان ایران بعد از کنار رفتن عباسیان و قبل از به قدرت رسیدن صفویان چه کسانی بودن... بعد فکر کن آیا میشه ایلخانان مغول مثلا سلفی باشن !!
حالا بحث در مورد تونل وحشت تاریخ ایران که عصر صفویان باشه و شما خیلی بهش افتخار کردی رو هم زیاد اینجا باز نمیکنم، فقط این ها رو بخون :
رازهای دل: چگونگی پیدایش مذهب شیعه در ایران (http://razhayedel.blogspot.com/2009/12/blog-post_6073.html)
صفويان و تغيير ماهيت مذهبي ايرانيان | صـــدای اهل ســـنـت ایران (http://sedayeahllesonnatiran.wordpress.com/2011/05/30/%D8%B5%D9%81%D9%88%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AA%D8%BA%D9%8A%D9%8A%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87%D9%8A%D8%AA-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86/)
sonixax
10-18-2013, 08:14 PM
آنارشی جان Calm Down ترکوندی دختر مردم رو :e057:
Anarchy
10-18-2013, 08:52 PM
آنارشی جان Calm Down ترکوندی دختر مردم رو :e057:
همون پست اولی دارم میگم انقدر اشتباه تو نوشته اش هست که حوصله ندارم توضیح بدم ، خودش اصرار میکنه که این جوری جوابش رو بدم !!
یه نفر
10-18-2013, 10:43 PM
معذرت میخوام آنارشی جان. ولی اطلاعات شما کاملا ناقص هست. فقط ادعا داری :-)
طبق لینک خودت:
«سلفیّه» در قرن چهارم قمری (323 ه.ق) توسّط گروهی از اهل حدیث به وجود آمد که خودشان را پیرو "سلف صالح" می شمردند و در صدد احیای سیره "سلف صالح" (مسلمانان صدر اسلام) بودند. آنها مدّعی شدند که امّت پیامبر (ص) را از انحراف به راه مستقیم بر می گردانند و برای این منظور از آنچه در دوره پس از پیامبر (ص) افزوده شده بود، برائت جستند.
توی لینکت هم ننوشته بود که احمد حنبل موسس فرقه سلفی هست!
طبق گفته لینک خودت که اوایل قرن چهارم هجری قمری ، سال های آغازین سلفی هاست، یعنی زمان دورمان اواخر عباسیان و یا اوابل طاهریان و صفاریان..
شما کلا متوجه نشدی من چی میگم! میگم صفویان تفکر سلفی گرایی در ایران رو از بین بردن..
واسه حرفم دلیل دارم. چون زندگی نامه ابو علی سینا رو خوندم. چون زندگی نامه بزرگان علم آون زمان رو خوندم. به راحتی نمی تونستند از افکارشون استفاده کنن. دنبال دلیل برای رخ داد های طبیعی گشتن، مخالف شرعیات دینی اون زمان بوده.. استفاده از عقل و خرد و تفکر برای درک و پاسخگویی به مسائل دینی و شرعی ممنوع بوده.. سینای حکیم مگه به راحتی تونسته علمشو ثابت کنه؟؟ ها؟ نه.
لینک دادن شما که بدتر از منه! رفتی توی گوگل سرچ کردی: یه لینک بده سلفی باشه و مخالف حرف های یه نقر !
انگلیسی هم اینجوری سرچ کردی: wat is salafi?
لینک کتاب حنبل و متن قرمزشو و لینک انگلیسیت چیه آخه؟؟ چه ربطی به بحث ما داره؟!
باز هم طبق لینک خودت :
عصر امویان
زمامداران اموى، غالبا از عقیده جبر (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AC%D8%A8%D8%B1) طرفدارى مىكردند و با طرفداران آزادى اراده (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%87) مخالفت و درگیرى داشتند. بدین جهت پیشگامان قدریه (http://www.wikifeqh.ir/%D9%82%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87) را به قتل رساندند، و از آنجا كه معتزله نیز در مسئله آزادى اراده، طرفدار نظریه قدریه بودند، باید گفت: آنان در این زمان از شرایط مناسبى براى نشر عقاید خود برخوردار نبودند. و براى آنكه به سرنوشت اسلاف قدرى خود گرفتار نشوند، روش ملایمت را برگزیدند. ولى پس از مرگ هشام بن عبدالملک (http://www.wikifeqh.ir/%D9%87%D8%B4%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D8%A8 %D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%DA%A9)، حکومت اموی (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D9%85%D9%88% DB%8C) ثبات و اقتدار سیاسى خود را از دست داد و به بىثباتى و تزلزل گرایید. در دوران آخرین زمامدار، مروان حمار (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AD%D9%85%D8%A7% D8%B1) (۱۲۷- ۱۳۲) دامنه شورش و اعتراض علیهامویان (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D9%85%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%86) گسترش یافت و سرانجام حكومتبنى امیه به دست عباسیان (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%86) سقوط كرد [۷] (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B2%D9%84%D9%87#foot7) در نتیجه شرایط یاد شده، در آخرین فصل تاریخ حكومت امویان، متفكران اسلامى زمینه مناسب را براى فعالیتهاى فكرى و فرهنگى فراهم كردند. متكلمان معتزلى نیز به طور كامل از آن بهره گرفته و به نشر افكار و عقاید خود را در نقاط مختلف سرزمین اسلامى پرداختند. رهبرى كلام معتزله را در این دوره، پایه گذار آن، یعنى واصل بن عطا بر عهده داشت، وى در سال ۱۳۱ هجرى درگذشت. و پس از او تا سال ۱۴۳ عمرو بن عبید (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%88_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D8%A8 %DB%8C%D8%AF)، كلام معتزله را رهبرى كرد.
دوره متوکل و پس از آن
با مرگ واثق (متوفاى ۲۳۲) و به قدرت رسیدن متوكل (۲۳۲- ۲۴۷) ، ستاره اقبال و اقتدار معتزله افول كرد، زیرا وى روشى كاملا متضاد با سه خلیفه پیش از خود )مامون، معتصم (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B9%D8%AA%D8%B5%D9%85)، واثق) در پیش گرفت، بحثهاى كلامى را ممنوع كرد، از مخالفان معتزله (اهل حدیث و حنابله) ، و نظریه قدم قرآن (http://www.wikifeqh.ir/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87_%D9%82%D8%AF%D9%85_ %D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86) به شدت حمایت كرد. مخالفت متوكل با افكار و عقاید معتزله- و در حقیقتبا عقل گرایی (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B9%D9%82%D9%84_%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C)- سنتسیئهاى بود كه حكماى عباسى بعد از وى نیز از آن پیروى كردند.
جدی میگی ؟ 700-800 سال پیش ترک و بلوچ و کرد و ... نداشتیم !!
من کی گفتم نداشتیم؟؟ دقت کن ببین چی نوشتم. یک بار دیگه بخون. بولد میکنم...
بنظرت 700 - 800 سال پیش تقسیم بندی های کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده؟؟؟! نه!
ولی کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس بوده اند
ایالت کردستان یا بلوچستانی نبوده.. ولی کرد ها و بلوچ ها بوده اند! خیلی ساده ست آنارشی جان!
قبل از صفویان ، ایرانی ها همه سلفی بودن زیر پرچم اهل سنت=))=))=)) !!
بله. خنده اش کجا بود؟!
شیعه زندی = زیدی. اشتباه چاپی بود. ببخشید
خلفای راشدی = راشدین
لوندویل نیوز - آشنایی با خلفای راشدی (http://lvndvl.mihanblog.com/post/455)
چرا اینقدر ادعایت می شود؟؟ چند سالته عزیزم؟ :-)
یه نفر
10-18-2013, 10:53 PM
همون پست اولی دارم میگم انقدر اشتباه تو نوشته اش هست که حوصله ندارم توضیح بدم ، خودش اصرار میکنه که این جوری جوابش رو بدم !!
جوابتم دیدیم! :e415:
Anarchy
10-19-2013, 03:13 PM
معذرت میخوام آنارشی جان. ولی اطلاعات شما کاملا ناقص هست. فقط ادعا داری :-)
حق با شماست ، اطلاعات من ناقص هست ، اما یه فرقی با شما دارم اونم اینکه قطعا در مورد موضوعی که چیزی نمیدونم اظهار نظر نمیکنم !!
بازم خوبه به بهونه همین بحث ، رفتی یه کم مطالعه کردی !! کلا مطالعه چیز بدی نیست...
طبق لینک خودت:
«سلفیّه» در قرن چهارم قمری (323 ه.ق) توسّط گروهی از اهل حدیث به وجود آمد که خودشان را پیرو "سلف صالح" می شمردند و در صدد احیای سیره "سلف صالح" (مسلمانان صدر اسلام) بودند. آنها مدّعی شدند که امّت پیامبر (ص) را از انحراف به راه مستقیم بر می گردانند و برای این منظور از آنچه در دوره پس از پیامبر (ص) افزوده شده بود، برائت جستند.
توی لینکت هم ننوشته بود که احمد حنبل موسس فرقه سلفی هست!
طبق گفته لینک خودت که اوایل قرن چهارم هجری قمری ، سال های آغازین سلفی هاست، یعنی زمان دورمان اواخر عباسیان و یا اوابل طاهریان و صفاریان..
خب مگه من گفتم موسس سلفی ها احمد بن حنبل هست ؟ احمد بن حنبل در واقعا پدر فکری اونهاست ... شما هنوز درک نکردی که سلفی یکی از جنبش های فکری اهل سنت هست نه تفکر غالب اهل سنت...در اون قرن چهارم هجری هم سلفی ها وجود نداشتن ، بلکه احمد بن حنبل زندگی کرده !!
این بخش رو هم گذاشته بودم که شما بخونید:
.تاریخ پژوهان، اغلب احیای چنین تفکّری را بعد از یک دوره طولانی از فراموشی (بواسطه ظهور اشاعره) مربوط به قرن 8 ه.ق می دانند، زمانیکه «ابن تیمیه حرّانی» در دمشق به جای پدر بر کُرسی تدریس نشست.
پس به واسطه ظهور اشاعره ، تا قرن هشتم هجری ، این تفکری سلفی قدرتی نداشته !! حالا اشاعره چی هست؟
اهم عقاید و مبانی اندیشه اشاعره
۱- اعتقاد اشاعره در مورد عقل:
اشعری اعتماد و اتکاء مطلق به عقل را جایز ندانسته و معتزله را در این مورد سرزنش میکرد. او در زمینهی اعتماد به عقل جانب میانه را گرفته و مذهب اوسط را اختیار کرد، در این باره شهرستانی (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C) از قول اشعری نقل کرده که: معرفت (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA) خدا به عقل حاصل شود و به شرع (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B4%D8%B1%D8%B9) واجب (http://www.wikifeqh.ir/%D9%88%D8%A7%D8%AC%D8%A8) گردد. [۱۱] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot11)
۲- صفات خدا (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA_%D8%AE%D8%AF%D8%A7):
از نظر اشاعره خداوند (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF) قدیم (http://www.wikifeqh.ir/%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85) است و صفات او یعنی علم (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B9%D9%84%D9%85)، قدرت (http://www.wikifeqh.ir/%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA)، اراده (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%87)، حیات (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA)، سمع (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B3%D9%85%D8%B9)، بصر (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A8%D8%B5%D8%B1) و کلام (http://www.wikifeqh.ir/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85) همه قدیمند و در مجموع قدمای هشتگانه (http://www.wikifeqh.ir/%D9%82%D8%AF%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D9%87%D8%B4%D8%AA% E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87) را تشکیل میدهند. [۱۲] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot12)
۳- رؤیت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%AA):
اشاعره معتقدند خداوند (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF) موجود است پس قابل رؤیت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%AA) است. اما در عین حال نباید برای خدا جهت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AC%D9%87%D8%AA)، مکان (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86)، صورت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B5%D9%88%D8%B1%D8%AA) و... تصور کرد و او را در مقابل خود فرض کنیم. [۱۳] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot13)
۴- افعال انسان و مساله ی کسب (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87%E2%80%8C_%DB%8C_%DA %A9%D8%B3%D8%A8):
اشعری معتقد است خداوند خالق افعال است و انسان تنها کسب کننده فعلی است که خداوند آنرا به دست این انسان ایجاد میکند. وی خود معتقد است: «حقیقت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA) در نزد من این است که معنای اکتساب و کسب کردن، وقوع فعل همراه و هم زمان با قوه (http://www.wikifeqh.ir/%D9%82%D9%88%D9%87) حادث است. پس کسب کننده فعل کسی است که فعل همراه قدرت در او ایجاد شده است.» [۱۴] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot14)
۵- تکلیف مالایطاق (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%81_%D9%85%D8%A7%D9%84% D8%A7%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%82) (تکلیفی فراتر از قدرت انسان):
به گفته شهرستانی اشعری تکلیف مالایطاق را جایز دانسته است. [۱۵] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot15) یعنی رواست خداوند بنده ای را مامور به امری نماید که از حوزه ی توانایی او خارج است. مثلا انسانی بدون بال امر به پریدن مثل پرندگان شود.
۶- حسن و قبح اعمال (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%88_%D9%82%D8%A8%D8%AD_%D8%A 7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%84):
اشاعره ملاک حسن و قبح اعمال (http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D9%84%D8%A7%DA%A9_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D9%88 _%D9%82%D8%A8%D8%AD_%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%84 ) را شرع دانسته اند. یعنی هر چیزی که شارع (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%B9) بدان امر کرده حسن است و هر چه از آن نهی کرده قبیح است.
۷- ایمان (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86):
از نظر اشعری ایمان تصدیق (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82) به دل است. اما اقرار (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1) به زبان و عمل به ارکان دین (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D8%AF%DB%8C%D9%86) از جمله ی فروع ایمان (http://www.wikifeqh.ir/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B9_%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7% D9%86) است. اشعری می گوید ایمان توفیقی است که خداوند به بنده هایش عنایت میکند و منظور از توفیق (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D9%88%D9%81%DB%8C%D9%82) آفریدن قدرت بر طاعت (http://www.wikifeqh.ir/%D8%B7%D8%A7%D8%B9%D8%AA) است. [۱۶] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot16)
۸- مرتکب کبیره مومن است یا کافر؟
به اعتقاد اشاعره اگر کسی گناه کبیره (http://www.wikifeqh.ir/%DA%AF%D9%86%D8%A7%D9%87_%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1% D9%87) مرتکب شود، نمیتوان او را مومن ندانست اصولا تعین تکلیف (http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%81) برای چنین مواردی از عهده ی انسان خارج است و باید آنرا به خدا واگذار کرد. [۱۷] (http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D9%87#foot17)
پس یعنی تا قرن هشتم هجری اصولا تفکر سلفی فراموش شده بود !!
قبل از اشاعره هم که معتزله قدرت بیشتری داشته...
شما کلا متوجه نشدی من چی میگم! میگم صفویان تفکر سلفی گرایی در ایران رو از بین بردن..
خب شما داری اشتباه میگی... شما گفتی ایرانی ها همه سلفی بودن چون حاکمان سلفی داشتن !! لطفا چند تا حاکم سلفی رو که بر ایران حکومت کردن نام ببر...
قول میدم حتی شما نمیدونی سلفی گری دقیقا چی هست چون تو ذهنت فقط همین سلفی های جهادی هست(تازه اگه اونم باشه) !! سلفی بودن به خودی خود نسبت به سایر نظرات اسلامی زیاد هم عجیب غریب نیست...
شبکه ایران زنان » فرهنگی » مذهبی، معارف، فقه » سلفیه: روششناسی و سیاست (http://www.iranzanan.com/cultural/cat-20/004771.php)
سلفیه اصطلاح مهمی در فقه اهل سنت است که البته با وضعیت چند معنایی و، بنابراین، با ابهام مفهومی نیز مواجه است. این اصطلاح که از واژة عربی «سلف» به معنای «گذشته» گرفته شدهاست، در گذر تاریخ و به اعتبار زمان و مکان، تحولات پرمعنا و تناقضنمایی را هم سپری کرده است. یکی از شیوههای رایج در مطالعه و فهم این اصطلاح، تقسیم سلفیها به سلفیة قدیم و جدید است. اگر چه سلفیّة قدیم و جدید، از حیث شناختشناسی و روش استنباط، تفاوت چندانی با هم ندارند اما به نظر میرسد که سلفیة جدید بیشتر به رادیکالیسم تمایل یافته، یا حداقل، به اعتبار استعداد درونی خود چنین تمایلاتی دارد، به گونهای که بسیاری از اقدمات افراطگرایانه و خشونتآمیز امروز، با عنوان «سلفیّة جدید» یا «سلفیسم» شناخته شده است. دربارة سلفیة جدید تقسیمات گوناگونی پیشنهاد شده است که از آن جمله میتوان به سلفیة «نصّگرا»، سلفیة «اجتهادی» و سلفیة «جهادی» اشاره کرد.[۱]
سلفیگری به مثابه روش
سلفیان روششناسی ویژهای برای جستوجو و فهم درست دین، به تعبیر خودشان، دارند. به نظر آنان، تنها روششناسی برای تشخیص تفسیر درست شریعت، ابتنای این تفسیر بر قرآن، سنت و سیرة مسلمانان اوایل است. این روششناسی، کم و بیش، در سلفیان قدیم اهل سنت هم وجود داشت. چنان که گذشت شافعی نیز بر استنباط احکام سیاسی بر مبنای قرآن، سنت و عمل صحابه تأکید میکرد و علم ناشی از این سه منبع را «علم با احاطه» میدانست. وی تنها در صورت فقدان دلیل در این منابع سهگانه، به قیاس / رأی تمسک میکرد که البته، «علم بدون احاطه» بود. اما به نظر میرسد که وجه تمایز سلفیان قدیم وجدید، تعریف خاصی است که نوسلفیان از مفهوم «بدعت»، تقابل سنت و بدعت و سرانجام میل به تکفیر غیرسلفیان از مسلمانان دارند. در زیر به اجمال به روششناسی عمومی سلفیه اشاره میکنیم و آنگاه اختصاصات روششناختی نوسلفیه را دنبال خواهیم کرد.[۵]
الف. اصول نظری
۱) تزکیه، توحید در مقابل شرک[۶]
۲) تقدیم نقل بر عقل
۳) ردّ تأویل کتاب و سنت (أننا لو فتحنا باب التأویل لانهدم الدین)
۴) فراوانی استناد به آیه و حدیث[۷]
۵) اتباع در مقابل ابتداع / بدعت
ب. اصول عملی
منظور از اصول عملی، قضایای کلی است که راهنمای بنیادین «عمل» در زندگی سیاسی هستند و مبنای تصمیمات، مواضع و اقدام سیاسی ـ مذهبی سلفیه قرار گرفتهاند. دو اصل زیر مهمترین شاخص عمل سلفی هستند:
۱) برخی از جریانهای سلفی «دعوت»، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، را مبنای عمل خود قرار دادهاند. آنها مهمترین معروف را «توحید» و خروج از شرک میدانند.
۲) برعکس، برخی از سلفیه «جهاد» را اساس اسلام عملی میدانند و «پرچم جهاد» را با این فرض که همه سعی جماعت مسلمانان باید معطوف به جهاد باشد، برافراشتند. این گروه از نوسلفیها امروزه با نامهای «اسلام جهادی»، «مجاهدین»، «گروههای جهادی»، «تکفیریون» و در اصطلاح غربیها، «اسلام رادیکال» خوانده میشوند.[۸]
پس باز هم توصیه میکنم اگر کمی مطالعه کنید به جای ترول بازی ، جای دوری نمیره !!
واسه حرفم دلیل دارم. چون زندگی نامه ابو علی سینا رو خوندم. چون زندگی نامه بزرگان علم آون زمان رو خوندم. به راحتی نمی تونستند از افکارشون استفاده کنن. دنبال دلیل برای رخ داد های طبیعی گشتن، مخالف شرعیات دینی اون زمان بوده.. استفاده از عقل و خرد و تفکر برای درک و پاسخگویی به مسائل دینی و شرعی ممنوع بوده.. سینای حکیم مگه به راحتی تونسته علمشو ثابت کنه؟؟ ها؟ نه.
خب بررسی میکنیم :
ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا و پور سینا (زادهٔ ۳۵۹ ه. ش در بخارا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%A7) -درگذشتهٔ ۲ تیر ۴۱۶ در همدان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86)، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-1))[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-2)[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-3)،[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-4) پزشک و شاعر[۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-Nori-5)ایرانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7% D9%86%DB%8C)[۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-6)[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-7)[۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-8)[۹] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-9) و مشهورترین و تاثیرگذارترینِ فیلسوفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81)-دانشمندان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF) ایران است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه ارسطویی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87_%D8%A7%D8%B1%D8%B3% D8%B7%D9%88%DB%8C%DB%8C) و پزشکی اهمیت دارد. وی نویسنده کتاب شفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%B4%D9%81%D8%A7) یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%B7 %D8%A8) یکی از معروفترین آثار تاریخ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE)پزشکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C) است.[۱۰] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-10)[۱۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7#cite_n ote-11)
خب پس زندگی ابن سینا مصادف بوده با سلسله های سامانیان ، آل زیار ، آل بویه و ...
سامانیان که اجدادشون زردشتی و سپس هم اسماعیلی شدند!!
آل زیار هم که شیعه زیدی ( هم زندی شما :e404: ) بودن !!!
آل بویه هم که ابتدا شیعه زیدی و سپس شیعه 12 امامی شدن !!
خب کدوم یکی از اینها سلفی بودن حالا ؟ یه چیزی شنیدی حالا اومدی یه حرفی بزنی فرزندم...
لینک دادن شما که بدتر از منه! رفتی توی گوگل سرچ کردی: یه لینک بده سلفی باشه و مخالف حرف های یه نقر !
انگلیسی هم اینجوری سرچ کردی: wat is salafi?
نمکت زیاده شد میتونی صادر کنی :e415: !!
لینک کتاب حنبل و متن قرمزشو و لینک انگلیسیت چیه آخه؟؟ چه ربطی به بحث ما داره؟!
گذاشتم بخونی ببینی اصلا سلفی چی هست فرزندم !! مطالعه چیز بدی نیست اصولا...
باز هم طبق لینک خودت :
عصر امویان
زمامداران اموى، غالبا از عقیده جبر طرفدارى مىكردند و با طرفداران آزادى اراده مخالفت و درگیرى داشتند. بدین جهت پیشگامان قدریه را به قتل رساندند، و از آنجا كه معتزله نیز در مسئله آزادى اراده، طرفدار نظریه قدریه بودند، باید گفت: آنان در این زمان از شرایط مناسبى براى نشر عقاید خود برخوردار نبودند. و براى آنكه به سرنوشت اسلاف قدرى خود گرفتار نشوند، روش ملایمت را برگزیدند. ولى پس از مرگ هشام بن عبدالملک، حکومت اموی ثبات و اقتدار سیاسى خود را از دست داد و به بىثباتى و تزلزل گرایید. در دوران آخرین زمامدار، مروان حمار (۱۲۷- ۱۳۲) دامنه شورش و اعتراض علیهامویان گسترش یافت و سرانجام حكومتبنى امیه به دست عباسیان سقوط كرد [۷] در نتیجه شرایط یاد شده، در آخرین فصل تاریخ حكومت امویان، متفكران اسلامى زمینه مناسب را براى فعالیتهاى فكرى و فرهنگى فراهم كردند. متكلمان معتزلى نیز به طور كامل از آن بهره گرفته و به نشر افكار و عقاید خود را در نقاط مختلف سرزمین اسلامى پرداختند. رهبرى كلام معتزله را در این دوره، پایه گذار آن، یعنى واصل بن عطا بر عهده داشت، وى در سال ۱۳۱ هجرى درگذشت. و پس از او تا سال ۱۴۳ عمرو بن عبید، كلام معتزله را رهبرى كرد.
دوره متوکل و پس از آن
با مرگ واثق (متوفاى ۲۳۲) و به قدرت رسیدن متوكل (۲۳۲- ۲۴۷) ، ستاره اقبال و اقتدار معتزله افول كرد، زیرا وى روشى كاملا متضاد با سه خلیفه پیش از خود )مامون، معتصم، واثق) در پیش گرفت، بحثهاى كلامى را ممنوع كرد، از مخالفان معتزله (اهل حدیث و حنابله) ، و نظریه قدم قرآن به شدت حمایت كرد. مخالفت متوكل با افكار و عقاید معتزله- و در حقیقتبا عقل گرایی- سنتسیئهاى بود كه حكماى عباسى بعد از وى نیز از آن پیروى كردند.
مجید جاننننننننننننننن..... اسلاف یعنی پیشینیان ، یعنی قبلی ها !! نکنه فکر کردی اسلاف ربطی به فرقه سلفیه داره :e410: ؟
مجید جان ... فرزندم !!! هر جایی که با عقل گرایی مخالفت شد مساوی با سلفی گری نیست !! فرزندم سلفی یک تعریف به خصوص داره...یک جنبش فکری خاص مربوط به زمان خاصی هست...
همین هایی که کپی کردی نشون میده دعوا بین معتزله و اشاعره بوده و سلفی این وسط وجود نداشته به عنوان یک جریان...
من کی گفتم نداشتیم؟؟ دقت کن ببین چی نوشتم. یک بار دیگه بخون. بولد میکنم...
ایالت کردستان یا بلوچستانی نبوده.. ولی کرد ها و بلوچ ها بوده اند! خیلی ساده ست آنارشی جان!
فرزندم حرفت رو عوض نکن... ایالت کردستان و بلوچستان چه ربطی داره آخه ؟ شما خواستی قیاس مع الفارق کنی که همونم اشتباه از آب در اومد... بله کرد ها و بلوچ ها به عنوان قومیت های جدا همون 700-800 سال پیش هم بودن ، خیلی قبل تر از او هم بودن !!
بله. خنده اش کجا بود؟!
واقعا خسته نباشی... یه حرفی زدی که تاریخی شد خودش و ثبت شد !! پس فهمیدیم ایرانی ها همه قبل از ظهور صفویان، سلفی بودن...چون حاکمانشون سلفی بودن :24::24::24: !!
شیعه زندی = زیدی. اشتباه چاپی بود. ببخشید
خلفای راشدی = راشدین
لوندویل نیوز - آشنایی با خلفای راشدی
اشتباه چاپی همون اشتباه تایپی هست :24::24::24:؟ کلا شما چیزی نگی سنگین تری :e415: !!
بعدم فکر کنم بین کلید "ی" و "ن" تو صفحه کلید یه وجب فاصله باشه پس قطعا معلومه اشتباه تایپی نبوده و اشتباه از بی سوادی شما بوده :24::24::24: !!
اون لینکی هم که دادی بگی مثلا راشدی=راشدین ، رو یکی بی سواد تر از خودت نوشته... اینجاست که میگن کوری عصا کش کور دگر شود :24::24::24: !!
خب یک سرچی میکردی که ببینی راشدین اصلا یعنی چی ، بعد میفهمیدی راشدی اشتباه هست...
راشدین | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-8095c9a1d09a41afb21fc1677abe5232-fa.html)
خلفای راشدین - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%84%D9%81%D8%A7%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D8%B4% D8%AF%DB%8C%D9%86)
چرا اینقدر ادعایت می شود؟؟ چند سالته عزیزم؟ :-)
اینقدر یعنی چقدر :e404: ؟ من به اندازه ای که بلدم ادعا هم دارم اما جایی که چیزی بلد نباشم قطعا سکوت میکنم و با مطالعه بیشتر و خوندن پست های دوستان سعی میکنم یه چیزس یاد بگیرم...
در مورد سن هم فرزندم ، کنجکاوی نکن... من میخوام ادامه تحصیل بدم :24::24::24:!!!
جوابتم دیدیم!
به قول استاد مزدک گرامی... دیدید اما هوش نکردید !!
یه نفر
10-19-2013, 03:30 PM
کصافط !
:-)
به اسپاگتی قسک منم میتونم مثل خودت جواب تک تک جمله هاتو بدمااا. با لینک! ولی خب دیگه. رسیده وقت رفتن..
خوشم اومد ازت.. ترشی نخوری یه چیزی میشی :-)
منم نگفتم اشتباه تایپی بود. چون تند تند مینویسم، از این اتفاق ها زیاد رخ میده.. به هر حال من معذرت خواهی کردم بابت اشتباه چاپیم :-)
در ضمن این که دلیل نمیشه شما لینک بدی بگی درسته. بر حقه. من لینک بدم، بگی نا درسته و یه بیسواد نوشته!
kourosh_bikhoda
10-19-2013, 08:21 PM
معذرت میخوام آنارشی جان. ولی اطلاعات شما کاملا ناقص هست. فقط ادعا داری :-)
اتفاقن این آنارشی بنده اسپاگتی چیزی که نداره ادعا ست.
برعکس کمونیست های دو عالم :e057:
درود
بعد مدتها برگشتم کمی از اطلاعات و دانسته هاتون استفاده کنم
خوبید جناب آنارشی سونیاکس راسل ممد و مهربد گرامی؟:e00e:
Anarchy
10-21-2013, 04:11 PM
درود
بعد مدتها برگشتم کمی از اطلاعات و دانسته هاتون استفاده کنم
خوبید جناب آنارشی سونیاکس راسل ممد و مهربد گرامی؟:e00e:
من که خوبم رویای گرامی ، البته تقریبا خاطره ای از شما در ذهن من باقی نمونده :e417: !!!
یعنی منو نشناختید یا خاطره ای از من تو ذهن ندارید؟
به هر حال من زیاد پست نمی زنم تو دفترچه به خاطر همین خاطره ای ندارید من فقط از نوشته ها و اطلاعات شما استفاده می کنم و می خونمشون
اما اگر نشناختید باید بگم شما ادرس سایت دفترچه رو به من دادید تو سایت هم میهن ومن از طریق شما با دفترچه آشنا شدم به هر حال خوشحالم از اینکه باز برگشتم به دفترچه
Mehrbod
10-22-2013, 12:19 PM
یعنی منو نشناختید یا خاطره ای از من تو ذهن ندارید؟
به هر حال من زیاد پست نمی زنم تو دفترچه به خاطر همین خاطره ای ندارید من فقط از نوشته ها و اطلاعات شما استفاده می کنم و می خونمشون
اما اگر نشناختید باید بگم شما ادرس سایت دفترچه رو به من دادید تو سایت هم میهن ومن از طریق شما با دفترچه آشنا شدم به هر حال خوشحالم از اینکه باز برگشتم به دفترچه
آنجا ruya بودید؟
Mehrbod
10-22-2013, 12:29 PM
رویا 83
هممیهن هم که هیچ پستی نزدهاید رویا جان! (((:
هممیهن هم که هیچ پستی نزدهاید رویا جان! (((:
چرا اونجا کم و بیش پست میزدم اما همون موقع ها
خیلی وقته اونجا هم نرفتم
Mehrbod
10-22-2013, 12:46 PM
چرا اونجا کم و بیش پست میزدم اما همون موقع ها
خیلی وقته اونجا هم نرفتم
خب پس خوش باز آمدید! :e306:
بکوشید در گفتگوها نیز همراه شوید تا ما هم هر چه بیشتر با شما آشنا شویم رویا جان, اگرنه من
هم بمانند دوست امان Anarchy باید چند باریکهای خوب میاندیشیدم تا شما را به یادآورم!
پ.ن.
اگر لغزش نکنم شما هم ایران نبودید؟
پارسیگر
خب پس خوش باز آمدید! :e306:
بکوشید در گفتگوها نیز همراه شوید تا ما هم هر چه بیشتر با شما آشنا شویم رویا جان, اگرنه من
هم بمانند دوست امان @Anarchy (http://www.daftarche.com/member.php?u=31) باید چند باریکهای خوب میاندیشیدم تا شما را به یادآورم!
پ.ن.
اگر لغزش نکنم شما هم ایران نبودید؟
پارسیگر
اخه من مثل شما زیاد چیزی در مورد بحث هایی که میشه نمی دونم به خاطر همین وقتی چیزی نمی دونم نظری هم نمی دم اما با حرفهای شما موافقم
بله من ایران نیستم انگلیس هستم(جالبه که این یادتون بود):e057:
Mehrbod
10-22-2013, 01:07 PM
اخه من مثل شما زیاد چیزی در مورد بحث هایی که میشه نمی دونم به خاطر همین وقتی چیزی نمی دونم نظری هم نمی دم اما با حرفهای شما موافقم
:e00e:
تا زمانیکه سخن نگویید که نمیگیرید کجا لغزش دارید.
من هم بیشتر از ٦٠% نوشتههایِ پیشینم را که میخوانم بیخود و نادرست به چشمم میایند و بیگمان
اینهایی که اکنون مینویسم هم درستِ درست نیستند, ولی با همین نوشتن گرفتن بازخورد دیگران یک چیزهای خوبی
هم دربارهیِ خودمان میاموزیم, هم گفتگویهایِ انجام شده و در گذر زمان لغزشهای کمتر و کمتری خواهید داشت.
بله من ایران نیستم انگلیس هستم(جالبه که این یادتون بود):e057:
آری, چون خود ام انگلیس هستم! (:
:e00e:
تا زمانیکه سخن نگویید که نمیگیرید کجا لغزش دارید.
من هم بیشتر از ٦٠% نوشتههایِ پیشینم را که میخوانم بیخود و نادرست به چشمم میایند و بیگمان
اینهایی که اکنون مینویسم هم درستِ درست نیستند, ولی با همین نوشتن گرفتن بازخورد دیگران یک چیزهای خوبی
هم دربارهیِ خودمان میاموزیم, هم گفتگویهایِ انجام شده و در گذر زمان لغزشهای کمتر و کمتری خواهید داشت.
آری, چون خود ام انگلیس هستم! (:
درسته
جالب شد اخه من فکر میکردم شما آلمان هستید
Anarchy
10-22-2013, 03:52 PM
یعنی منو نشناختید یا خاطره ای از من تو ذهن ندارید؟
به هر حال من زیاد پست نمی زنم تو دفترچه به خاطر همین خاطره ای ندارید من فقط از نوشته ها و اطلاعات شما استفاده می کنم و می خونمشون
اما اگر نشناختید باید بگم شما ادرس سایت دفترچه رو به من دادید تو سایت هم میهن ومن از طریق شما با دفترچه آشنا شدم به هر حال خوشحالم از اینکه باز برگشتم به دفترچه
چرا یادم بود شما رو ... منظورم همین بود که مدت هاست دیگه اینجا لاگین نکرده بودید :e417: !!
به هر حال خوشحالم از بازگشتتون...
:e032:
undead_knight
10-26-2013, 01:22 PM
این احتمالا به قدمت تاریخ مکتوب بشر است و برآمده از Right of passage برای مردان است، که در تقریبا تمام قبایل و جوامعی که من خواندهام مبتنی بر یک عمل بوده(حال آنکه برای زنان یا وجود نداشته، یا رسیدن به یک موقعیت جسمانی بوده نه رفتاری). مردان در کنار هم که قرار میگیرند نیز بیشتر کارهایی که میکنند و حرفهایی که میزنند برای اثبات مردانگی و اینکه ابنهای و ... نیستند به یکدیگر است!
فمینیستها هم بدلیل فقر فلسفی وقتی با این موضوع روبرو میشوند اینکه آشکارا از مردان درخواست میکنند بخاطر منافع زنان از منافع خودشان بگذرند را اصلا ریاکارانه نمییابند، و «مرد خوب» و «مرد واقعی» و ... هم باز به نظرشان اصلا مشروط کردن وجود یک انسان دیگر به پیروی از الگوهای رفتاری که آنها میپسندند نیست. من اما اگر بگویم «زن خوب»(و هرچه درپی آن بگذارم)، یا از آنهم جالبتر، «زن واقعی»، چنان به سرعت به سکسیسم و زنستیزی و عقدهای بودن بخاطر بکارت و چه میدانم، نداشتن یک بیضه و ... متهم میشوم که نمیتوانید بگویید یک دو سه: زن واقعی فوتبال بازی میکند. زن خوب جارو میکشد. زن حقیقی که از این حرفها نمیزند.
درک و بازشناسی این تضادها در برخورد جامعه با تبعیض جنسیتی که توسط زنان روا داشته میشود با تبعیض جنسیتی که بر زنان روا داشته میشود، نخستین گام برای شناخت زنمحوریست.
با تشکر از توضیحاتت ولی منظور من گسترده تر بود، همینکه کلا (خیلی وقت ها هم نه چندان ارادی) به جای اینکه تفاوت ها به رسمیت شناخته بشند اشخاص با استفاده از کلماتی مثل "خوب" یا "واقعی" سعی میکنند آلترناتیوهای دیگه رو از اعتبار بندازند.
نه فقط در مرود نقش های جنسیتی و ن هفقط در اختلافات ایدولوژیک بلکه در زندگی روزمره هم جریان داره.
کلمه خوب بیشتر بار اخلاقی داره وسعی میکنه طرف های مخالف رو تحت فشار اخلاقی بزاره و کلمه واقعی سعی میکنه ژست منطق گرایی بگیره، راستش هرچند هردوشون از دید من منزجرکننده هستند ولی دومی خنده دار هم هست چون اول وجود اون چیز رو به رسمیت میشناسه و بعد وجودش رو تکذیب میکنه:))
Rationalist
10-26-2013, 04:53 PM
میتواند نیست, باید همان باشد!
مقصودم چنین بود که به هر حال، هر دوی آنها؛ "خوشی" هستند. من هم در بسیاری از موارد برای خوشی های بیشتر؛ در جهت سلامتی و فرازیست تلاش می نمایم و از آن خوشی هم می برم.
اما برایم بی معناست که بخواهم هدف اساسی زندگی را فرازیست بدانم.
اگر گهگاهی میبینید نیست از روی لغزشهایِ فرگشت[4] است. کسی را بیانگارید که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد و نیاز بی همسری و تنهایی را نمیسُهد[5], چنین کسی خودبهخود نفرازیسته[6] و در زادمان[7] پسین کسانی همچو وی کمتر و کمتر یافت میشوند تا زمانیکه از بیخ چنین
رویکردی به زندگی نابود شود (کسی دیگر فلسفه را آن اندازه خوشیآور نیابد), پس از این دیدگاه فلسفه ارزش نیست, خوشی بردن از فلسفه هم ارزش نیست, فرازیستن ارزش است.
شما همچنان مطالب واپسین خود را تکرار می کنید! :e403:
چرا ما باید از دیدگاه روند فرگشت؛ " ارزشمندی" را معنا کنیم؟ چه لزومی به پیروی از آن می باشد؟!
ضمنا؛ فرگشت فرازیست شما را تضمین نمی کند؛ فرازیست ژن هایتان را در تولید مثل تضمین می نماید.
این کار سرگرم کنندهای میتواند باشد, با این دگرسانیِ[8] که چیزیکه دردناک نباشد ولی همچون درد کارکرد داشته باشد, تنها همان درد میتواند باشد و بس. برای
اینکه لغزش خودتان را بهتر بگیرید, بیاندیشید[9] میخواهید سُهش[10] خوشی را با یک چیز دیگر جایگزین کنید که کارکرد خوشی را داشته باشد, ولی همان خوشی نباشد, خوب نون[11] چه میکنید؟ (:
گمان نمی بردم تا این اندازه در گرو دریافتن مقصودم، به خطا رفته باشید!!!
درد چیزی جز سیگنالی عصبی در شرایط خلاف فرگشت(آسیب،خطر و...) برای یک موجود بیولوژیک نیست.
این در حالی است که آگاهی از خطرات؛ به خودی خود سودمند است و در راستای خردگرایی می باشد.
ولی آنچه نارساییست، شکل رنج آور آن است. حال چرا نمی توان این ابزار سودمند(اعلام خطر و آسیب) را به شکل سیگنالی بدون رنج دگرگون نمود؟!
برای من اینجور است, گزینش راه دراز و سخت و دردناک, همزمان برای من خوشیآورتر از گزینش زندگی کوتاه و خوشیآور است,
چرایش را شاید باید از سرشت یا ژنهای من بپرسید که چرا اینجور هستند, ولی خوشی و دردناکی برای من و هر آدم خردگَری آماج[12] نیستند, راهنما هستند و بس.
حکم خرد می تواند بسیار متفاوت با حکم ژن ها(غرایز ناخودآگاه) باشد.
در اینجا واضح تر شد که با فرض ارزش اصیل چیزی دیگر بر خرد؛ کارایی خردتان را هم محدود نموده اید. کاری که در شکل ها و تراز هایی دیگر، افراد دیندار با خرد خود انجام می دهند!
Mehrbod
10-26-2013, 05:50 PM
Aristotle maintained that women have fewer teeth than
men; although he was twice married, it never occured to
him to verify this statement by examining his wives'
mouths.
— Bertrand Russell
:e00e:
.It's called naïve rationalism: one simply disregards reality, while maintaining a "purely rationalistic attitude" towards it
Alice
10-26-2013, 11:49 PM
چرا ما باید از دیدگاه روند فرگشت؛ " ارزشمندی" را معنا کنیم؟ چه لزومی به پیروی از آن می باشد؟!
ایشان خوشی و درد ویری را سنجهای برای ارزش و پادارزشها نمیدانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد
فرازیست ژن را آماج میگیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه نیست و خوشی و لذت یکتن
را در راستای زیست و فرازیست ژنهای یک تن و همبود مهند میدانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژنهای همان تن دگرسان گرفتید، ایشان این دگرسانی را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب فرازیست ژنهای خود و دیگران کرانمایی میشود؟!
تازه، ژنهای من در زادمان پسین 50 درسد میشود، در زادمان پسینتر 25درسد و همینگونه کم و کمتر هم میشود تا
یه سفر میگراید. :)
پارسیگر
Rationalist
10-27-2013, 10:29 AM
ایشان خوشی و درد ویری[1] را سنجهای[2] برای ارزش و پادارزشها نمیدانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد[3]
فرازیست[4] ژن را آماج[5] میگیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه[6] نیست و خوشی و لذت یکتن
را در راستای زیست و فرازیست ژنهای یک تن و همبود[7] مهند[8] میدانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژنهای همان تن دگرسان[9] گرفتید، ایشان این دگرسانی[10] را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان[11] باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب[12] فرازیست ژنهای خود و دیگران کرانمایی[13] میشود؟!
تازه، ژنهای من در زادمان[14] پسین 50 درسد میشود، در زادمان پسینتر 25درسد و همینگونه کم و کمتر هم میشود تا
یه سفر میگراید. :)
آنچه از نگاشت های ایشان تاکنون دریافته ام؛ مهند ترین ارزش زندگی را فرازیست منفرد خود می دانند؛ نه فرازیست ژن هایشان را.
اما فرازیستن فرد؛ با فرازیستن ژن هایش متفاوت است و زیستن متفاوتی را ایجاب می کند. و این در حالیست که ایشان بر پایبندی به فرگشت، در راستای فرازیست سخن می رانند!
undead_knight
10-28-2013, 06:08 AM
اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم، ما وجود خودمون رو سمبولیزه میکنیم،ممکنه یک نفر بقای خودش رو در بقای دین(مثلا اسلام)، در بقای یک ایدولوژی(مثلا مارکسیسم) ،یک ایده(مثلا آزادی) یا بقای ژن هاش بدونه ولی اینجا در واقع"شخص" از بین میره و سمبول ها هستند که باقی میمونند.
بنابراین ژن ها ذاتا برای ما مهم نیستند.ما تعیین میکنیم که ژن ها برای ما مهم هستند یا نه.
Mehrbod
10-28-2013, 03:09 PM
ایشان خوشی و درد ویری را سنجهای برای ارزش و پادارزشها نمیدانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد
فرازیست ژن را آماج میگیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه نیست و خوشی و لذت یکتن
را در راستای زیست و فرازیست ژنهای یک تن و همبود مهند میدانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژنهای همان تن دگرسان گرفتید، ایشان این دگرسانی را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب فرازیست ژنهای خود و دیگران کرانمایی میشود؟!
تازه، ژنهای من در زادمان پسین 50 درسد میشود، در زادمان پسینتر 25درسد و همینگونه کم و کمتر هم میشود تا
یه سفر میگراید. :)
پارسیگر
آنچه از نگاشت های ایشان تاکنون دریافته ام؛ مهند ترین ارزش زندگی را فرازیست منفرد خود می دانند؛ نه فرازیست ژن هایشان را.
اما فرازیستن فرد؛ با فرازیستن ژن هایش متفاوت است و زیستن متفاوتی را ایجاب می کند. و این در حالیست که ایشان بر پایبندی به فرگشت، در راستای فرازیست سخن می رانند!
خب دوستان اگر شناختشناسی را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم را سنجهیِ "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما باید
همراه با پدیدههایِ گیتیگ و شناختشناسانه باشد. اینجور بیانگارید که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشتهاید, نون چگونه چیزها را ارزشمیابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر میکندوکاوید و میخواهید دریابید آیا همهیِ این کشنها «آماجی» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوریجُستن از درد میکوتاهد؟
در نگرش فربودین ولی باید خود را از همچندی بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن. میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دستیافتهایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید که انجام تنها یک کار خوشیآور برای ابد خستهکننده میشود, پس دو ارزشیافتهاید:
١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش
٣- ...
سپس در دنبالهیِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزشها چگونه درست شدهاند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایندهایِ سرشتین به پدیدهای به نام فرگشت میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی میفرگرداند, آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست
پس اینجا ما شناختشناسانه توانستهایم به زایندهیِ ارزشها پیببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوهای که تا اینجا
رسیدهایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیدهای به نام فرگشت دارد که جاندارانی میفرگرداند که در راستای زیست و فرازیست میکوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همهیِ این فرایندها و روندها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته بودند: صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13 (http://www.daftarche.com/%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-33/%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%83-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-1239/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-13.html#post47845)
در فرجام, هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کراننماید, ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناختشناسانه پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ چندا» برای ما یکراست دریافتنی نیست, ولی "فربود" دارد و میدانیم سُهش و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!
پارسیگر
مزدك بامداد
10-28-2013, 04:30 PM
اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم،
نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم، و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.
•
پارسیگر
Rationalist
10-28-2013, 05:51 PM
خب دوستان اگر شناختشناسی[1] را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم[2] را سنجهیِ[3] "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما باید
همراه با پدیدههایِ گیتیگ[4] و شناختشناسانه[5] باشد. اینجور بیانگارید[6] که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشتهاید, نون[7] چگونه چیزها را ارزشمیابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر میکندوکاوید[8] و میخواهید دریابید آیا همهیِ این کشنها «آماجی[9]» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوریجُستن از درد میکوتاهد؟
در نگرش فربودین[10] ولی باید خود را از همچندی[11] بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن.[12] میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دستیافتهایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید[13] که انجام تنها یک کار خوشیآور برای ابد خستهکننده میشود, پس دو ارزشیافتهاید:
١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش
٣- ...
سپس در دنبالهیِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزشها چگونه درست شدهاند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایندهایِ سرشتین[14] به پدیدهای به نام فرگشت[15] میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی میفرگرداند[16], آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست[17]
پس اینجا ما شناختشناسانه توانستهایم به زایندهیِ ارزشها پیببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوهای که تا اینجا
رسیدهایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیدهای به نام فرگشت دارد که جاندارانی میفرگرداند که در راستای زیست و فرازیست میکوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند[18] و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همهیِ این فرایندها و روندها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته[19] بودند: صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13
در فرجام[20], هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کراننماید[21], ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناختشناسانه[5] پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ[4] چندا[22]» برای ما یکراست[23] دریافتنی نیست, ولی "فربود[24]" دارد و میدانیم سُهش[25] و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!
در قسمتی که به رنگ قرمز مشخص نموده ام؛ یک ایرنگ ظریف قابل تشخیص است!
هنگامی که ما "خوشی بردن بیشتر" را ارزش اساسی بدانیم؛ پس خستگی از آنچه برایمان خوشی آور بوده؛ خوشی آور بودن آن چیز را ابدی و بی کران نخواهد نمود.
در توضیح ساده تر؛ آنچه ممکن است در دراز مدت برایمان خسته کننده شود؛ پس آن خوشی که توصیف نموده اید؛ نیست. :e420:
پس اگر ما از برخی کنش های خوشی آور خسته می شویم و از کنش های گوناگون سود می بریم؛ همچنان در محدوده همین اصل اساسی خردگرایی(خوشی بیشتر در گرو فربود) عمل کرده ایم.
بحث دیگر اما به نقد دیرینه شما به عدم فربود گرا خواندن من باز می گردد؛ آن جاییکه در خردگرایی، یافتن خوشی های برتر و راستین؛ در گرو فربود و بازخورد آروین ها انجام می شود.
و تاکید من همواره بر شناخت کافی از فرگشت و اصلاح موجود حاصل از آن بوده است؛ نه انکار یا ستیز کامل با آن.
پس درحالی که "خوشی" یا "خودآگاهی" و یا "اراده" در گرو فرگشت به وجود آمده اند؛ و اکنون می توانند از آن تخطی کنند؛ پایبندی به
پاسخِ اینکه چرا در جهان هستی فرگشت روی داده و آماج هستی ما از دید فرگشتیک چیست؛ ضرورتی نخواهد داشت.
و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده ۱ چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد؛ نه خودِ آماج های فرگشت.
چونان که خودتان هم پیش تر معترف بودید که:
شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـ
۱. من برخلاف بسیاری؛ مهندترین ویژگی که موجودی را زنده بنامم؛ در گرو داشتن خودآگاهی و بر آن اساس، درک لذت و رنج برای آن موجود در نگر می گیرم.
undead_knight
10-29-2013, 05:38 AM
نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم، و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.
•
پارسیگر
احیانا منظورتون "کار نهادین" هدف ما که نبود؟چون من هیچ هدف بیرونی یا درونی رو در افزایش آنتروپی نمیبینم ولی خب اگر نتیجه رو بخوای بگی میپذیریم که به هر حال جهان در هر بعدیش داره به سمت افزایش آنتروپی میره.
ژن ها میخواند که خودشون پابرجا بمونند(سر این در حوژه بیولوژی هیچ اختلافی نیست) نیازی به رجوع به آنتروپی و فیزیک نیست:))
دومین مسئله این هست که ژن ها مهمترین چیز براشون گسترده شدن و داشتن "کپی" هست.یعنی برای نمونه از دید ژنی کلون ما ارزشی دقیقا برابر با خود ما داره.
آآ در مورد مقایسه انسان ها و حیوانات یکم زیادی تند رفتید،در حیوانات اجتماعی جنگجو بودن یک ویژگی ژنتیکی هست،یعنی ویژگی های ژنتیکی مثلا مورچه جنگجو با مورچه کارگر فرق داره،مورچه جنگجو به درد کارگری نمیخوره و مورچه کارگر به درد جنگو بودن! ولی در جامعه انسان ها هر کسی میتونه جنگ جو یا کارگر باشه شاید کسی جنگ جو یا کارگر بهتری باشه ولی هیچکس در جامعه ذاتا جنگجو یا کارگر متولد نمیشه.
خب بریم سراغ بحث اصلیمون،من دارم میگم ما انسان ها موجوداتی سمبولیک هستیم،کسی این رو نمیپذیره؟موجود سمبولیک هم یعنی اینکه در نهایت شما هرچیزی رو که سمبل خودتون بدونید مثل خودتون باهاش رفتار میکنید،حالا این سمبل میتونه ژتیک باشه یا نباشه.
Rationalist
10-30-2013, 08:53 PM
cool ؛
برای نظم بهتر جستارها؛ پاسختان را در اینجا می نگارم.
امید است که همچون جستار "فلسفه چیست" ؛ به سادگی از گفتگو به در نشوید و توانایی دگرگونی باورم را داشته باشید!
روشنگری غیر مستقیم چه معنایی دارد اصلا؟!شما معتقدی که در گرو پیشرفت خرد گرایی و جلب توجه سایرین اونها را به سمت تفکر و زندگی بیشتر سوق دهیم خب مشکل اینجاست که دین افیون توده هاست و اگر ما نقد مستقیم نکنیم ادیان ممکن است تا هزاران سال دیگر هنوز برای مردم خوب جلوه کنند!شما وقتی که میخوای مردم به چیز بهتری روی بیارند لازمه اش این است که پوچ بودن افکار پیشین انها را اثبات کنی و آنها را به سوی افکار بهتری سوق بدهی.
دین باوران متعصب بر این باورند که این دنیا برای انها هیچ ارزشی ندارد و در زندگی اخروی به خواسته های خود میرسند.شما هر چقدر تلاش کنی و روشنگری کنی راه به جایی نمیبری مگر وقتی که دین را نقد کنی و اثبات کنی که آخرتی وجود نداردُخدایی وجود ندارد و.....
البته با این حرفتون که اینگونه کارها موجب باز خورد احمقانه ی اجتماع میشود موافقم اما اگر هدف زدودن خرافات باشد ما چاره ای جز این نداریم.
+
سپاس
جدا از جلب توجه سایرین به کیفیت برتر زندگی در بستر خردگرایی؛
روشنگری غیر مستقیم به این معناست که برای مثال؛ شما جهت نقد و بازنگری باورهای خود؛ با یک خداباور یا دیندار به گفتگو می نشینید و اگر قدرت کافی در دفاع از باورهایتان
و رد باورهای طرف مقابل را داشته باشید؛ همان نتیجه که از روشنگری چشمداشت آن را داشتید؛ می تواند روی دهد. پس با یک تیر چند هدف را زده اید!
من منکر تاثیر مثبتِ فعالیت اجتماعی در روشنگری اجتماعی نیستم؛ ولی باورمندم که باید از دید سودگرایی فردی به جستار بنگرید. مگر اینکه مخالف فردگرایی و سودگرایی در راستای آن باشید.
Rationalist
10-30-2013, 10:03 PM
نه دوست گرامی، کار مهادین[1] ما در این جهان، گسارش[2] انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز[3]
یکم، و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری[4] بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند[5]
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان[6] را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی[7] از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت[8]
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده[9] از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند[10], جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان[11]،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته[12] نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.
نقش ژن ها در افزایش آنتروپی و یاآماج آنها هر چه باشد؛ هنگامی که اکنون می توان به عنوان
"موجودی اندیشمند" ، آگاهانه و ارادی از جبر ژن ها رهایی یافت و از خواسته های آنها
تخطی نمود؛ اکنون پایبندی به فرگشت و آماج های آن؛ چگونه معنا و ارزشی برای ما پیدا می کند؟
Alice
10-31-2013, 12:11 PM
فرگشت و آماج های آن؛ چگونه معنا و ارزشی برای ما پیدا می کند؟
چه آماجی میتواند برای هومنی باشد؟! هیچ.
تنها آماجی که آدمی دارد خوشی بردن از زندگی و رسیدن به تراز انرژی پایدار مغزیست که بدست
سیستم پادافره و افره مغزی از راه هورمونها منش و رفتار شما را کنترل میکند. هرکسی هم که
در زندگی بدو بدو میکند و میخواهد همسر خوب بیابد یا پول و جایگاه بالاتری فراهم سازد، تنها
برای رسیدن به خوشی و زندگی بهتر است که چیزی جز تراوش چندین هورمون از غدههای درونریز
و ... نیست. فرزان خیام در این باره میفرماید :
گاویست بـر آسمان قرین پـروین
گاویست دگر نهفته در زیر زمین
گـر بینائی چشم حقیقت بـگشا
زیر و زبر دو گـاو مشتی خر بـیـن*
* در آسمان، نزدیک خوشهی پروین گاوی است. آن گاور همان صورت فلکی "ثور" به چم گاو نرینه
میباشد. چامهسُرا نماره دارد به باورهای خرافی مردم پیرامون گاو بودن این چهرهی آسمانی.
یک گاو دیگر در زیر زمین نهفته است که به باور برخی باستانیان زمین روی شاخهای آن استوار
شده است و اگر گاو بلزرد زمین بهم میخورد. ولی اگر روشنبین و راستیننگر هستی، چشمت را
باز کن و میان این دوگاو یک مشت خر ببین؛ در تکاپوی معنای زندگی نباش و از جستوجوی بیهوده
هم دست بکش! چرا؟ برای اینکه معنای راستین زندگی در یک "پیاله شراب" و هر دم خوشی برگرفتن
از زندگانی است و هرچیز دیگری جز آن، هیچ بر هیچ است:
دنـیـا دیدی و هـر چه دیـدی هیـچ است
وآن نیز که گفتی و شنیدی هیـچ است
سرتا سر آفـاق کــه دویدی هیـچ است،
وآن نیز کــه در خانه خزیدی هیـچ است
پس ما اینجا هستیم که میگساری کنیم و خوشی ببریم. آیا میتوانید آماج دیگری جز این نشان دهید؟!
هرکس که در زندگی دنبال کار و بار تحصیل و عشقبازی و ... است، آماج دیگری جز "خوشی بردن" دارد؟!
نه و نه، دم را دریابیم و تا میتوانیم از زندگی بهره و خوشی بگیریم که این یگانه آماج هستی است! :e108:
پارسیگر
Rationalist
10-31-2013, 02:37 PM
چه آماجی[1] میتواند برای هومنی[2] باشد؟! هیچ.
تنها آماجی که آدمی دارد خوشی بردن از زندگی و رسیدن به تراز[3] انرژی پایدار مغزیست که بدست
سیستم پادافره[4] و افره مغزی از راه هورمونها منش[5] و رفتار شما را کنترل میکند. هرکسی هم که
در زندگی بدو بدو میکند و میخواهد همسر خوب بیابد یا پول و جایگاه بالاتری فراهم سازد، تنها
برای رسیدن به خوشی و زندگی بهتر است که چیزی جز تراوش چندین هورمون از غدههای درونریز
و ... نیست. فرزان[6] خیام در این باره میفرماید :
گاویست بـر آسمان قرین پـروین
گاویست دگر[7] نهفته[8] در زیر زمین
گـر بینائی چشم حقیقت بـگشا
زیر و زبر دو گـاو مشتی خر بـیـن*
* در آسمان، نزدیک خوشهی پروین گاوی است. آن گاور همان صورت فلکی "ثور" به چم[9] گاو نرینه
میباشد. چامهسُرا نماره[10] دارد به باورهای خرافی مردم پیرامون[11] گاو بودن این چهرهی آسمانی.
یک گاو دیگر در زیر زمین نهفته است که به باور برخی باستانیان زمین روی شاخهای آن استوار
شده است و اگر گاو بلزرد زمین بهم میخورد. ولی اگر روشنبین و راستیننگر هستی، چشمت را
باز کن و میان این دوگاو یک مشت خر ببین؛ در تکاپوی معنای زندگی نباش و از جستوجوی بیهوده[12]
هم دست بکش! چرا؟ برای اینکه معنای راستین زندگی در یک "پیاله شراب" و هر دم خوشی برگرفتن
از زندگانی است و هرچیز دیگری جز آن، هیچ بر هیچ است:
دنـیـا دیدی و هـر چه دیـدی هیـچ است
وآن نیز که گفتی و شنیدی هیـچ است
سرتا سر آفـاق کــه دویدی هیـچ است،
وآن نیز کــه در خانه خزیدی هیـچ است
پس ما اینجا هستیم که میگساری[13] کنیم و خوشی ببریم. آیا میتوانید آماج[1] دیگری جز این نشان دهید؟!
هرکس که در زندگی دنبال کار و بار تحصیل و عشقبازی و ... است، آماج دیگری جز "خوشی بردن" دارد؟!
نه و نه، دم را دریابیم و تا میتوانیم از زندگی بهره و خوشی بگیریم که این یگانه[14] آماج هستی است!
:qq_61:
آنجاییکه با دقت و تمرکز به نقد دیدگاه های دیگران می پردازم؛
اگر کسی به من رکیک ترین فحش ها را بدهد؛ خم به ابرو نمی آورم.
ولی هنگامی که کسی با کم دقتی و عدم خردورزی کافی؛ به من پاسخ می دهد؛
کار وی را توهین تلقی کرده و بر آشفته و خشمگین می شوم!
پیش تر نگاشته بودم که:
و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده ۱ چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد
واضح است که گونه ی انسان هم شامل آن اصل کلی می شود.
اما نمی دانم چرا درک تفاوت میان خوشی بردن در مسیر و محدوده فرگشت با خوشی بردن در بستر خردگرایی
که آن را پیش تر بیان نموده ام؛ برایتان مشکل است!
تاجایی که در فهم اندیشه ی خیام حکیم در هنر۱ راستین او به بیراهه رفته اید و چنین پنداشته اید که
باید در زندگی صرفا در پی لذت های دم دستی و کوتاه شده به هورمون های غریزی بود.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
۱. اگر معنای "هنر" را خوشی گذرا در یک دم از شنیدن ترانه ای پاپ؛ و یا گیتار بدست گرفتن جهت
نواختن آکادمیک ساز در مهمانی ها ندانیم؛ شاید بتوان هنر را آرام کننده روح آدمی در بستر حقیقت و حتی
موثر تر از "دانش" در معنا بخشیدن به زندگی دانست. به قول شوپنهاور مایوس، هنر آنچنان تسکین دهنده روح است؛ که آدمی را از غم و تنهایی رهایی می بخشد.
Alice
10-31-2013, 03:19 PM
تاجایی که در فهم اندیشه ی خیام حکیم در هنر راستین او به بیراهه رفته اید و چنین پنداشته اید که
باید در زندگی صرفا در پی لذت های دم دستی و کوتاه شده به هورمون های غریزی بود.
خب؟!
ببینید، خیام در جوانی زندگی تلخی داشته و در جُستوجوی معنای زندگی بوده است و این تلخی را
همواره با میگساری درمان میکرد:
امروز که نوبت به جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم نکنید گرچه تلخ است، خوش است،
تلخ است چراکه زندگانی من است
ولی در این چامههای تلخ و هیچگرایانه، همواره به "خوشی بردن" از دمادم زندگی پافشاری میکرده است!
چراکه دیرتر پی میبرد پیمانهی زندگانی اندک است و باید در این زمان اندک، بیشترین بهره را ببریم و پی
بردن به رازهای آسمانی، زمانی که ما به خاک میرویم و ریزگان تن ما پراکنده میشوند و «هیچ» میشویم،
چه سودی دارد؟
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم؟؟؟!
چون من رفتم، جهان چه محدث چه قدیم.
ولی هنگامی که کسی با کم دقتی و عدم خردورزی کافی؛ به من پاسخ می دهد؛
کار وی را توهین تلقی کرده و بر آشفته و خشمگین می شوم! اما نمی دانم چرا درک تفاوت میان خوشی بردن در مسیر و محدوده فرگشت با خوشی بردن در بستر خردگرایی که آن را پیش تر بیان نموده ام؛ برایتان مشکل است!
شما در جریان هستید من از روی گرفتاریهایی که برایم پیش آمدهاند بسیار کم به این سخنگاه میایم و زمان
ندارم همهی گفتگوهای شما با دیگران را بخوانم! فردید شما از خوشی گرفتن در بستر خردورزی این است که
از بند رانههای زیستشناختی رها باشید و خوشی بگیرید؟!
پارسیگر
Mehrbod
10-31-2013, 08:43 PM
در قسمتی که به رنگ قرمز مشخص نموده ام؛ یک ایرنگ ظریف قابل تشخیص است!
هنگامی که ما "خوشی بردن بیشتر" را ارزش اساسی بدانیم؛ پس خستگی از آنچه برایمان خوشی آور بوده؛ خوشی آور بودن آن چیز را ابدی و بی کران نخواهد نمود.
در توضیح ساده تر؛ آنچه ممکن است در دراز مدت برایمان خسته کننده شود؛ پس آن خوشی که توصیف نموده اید؛ نیست. :e420:
پس اگر ما از برخی کنش های خوشی آور خسته می شویم و از کنش های گوناگون سود می بریم؛ همچنان در محدوده همین اصل اساسی خردگرایی(خوشی بیشتر در گرو فربود) عمل کرده ایم.
درسته, گفتیم شناختشناسانه هر خوشیِ کنونی میبینیم که آستانهیِ کاربرد دارد و از یک مرزی بیشتر خسته
کننده میشود. ما میتوانیم بیانگاریم به خوشیای میتوان دستیافت که هرگز نمیپایاند و خسته کننده هم نمیشود;آیا اینجا پس به ارزش جاودان دستیافتهایم؟
نگرش من اینگونه است:
سازوکار فرگشت <—> خوشی و رنج <—> خردگرایی
شما ولی راه دوسویه نمیبینید, میانگارید چون چیزی به نام خردگرایی آنجا پدید آمده که میتواند خوشی و رنج را بیشیند, پس دیگر نباید کاری به فرگشت
داشت و آنرا سنجه برشمرد, هنگامیکه دوباره از دیدگاه شناختشناسیک, شما در ترازی بالا هستید و برای دریافت ارزش "راستین/سرشتین" هنوز چند لایه باید پایین بیایید.
بحث دیگر اما به نقد دیرینه شما به عدم فربود گرا خواندن من باز می گردد؛ آن جاییکه در خردگرایی، یافتن خوشی های برتر و راستین؛ در گرو فربود و بازخورد آروین ها انجام می شود.
و تاکید من همواره بر شناخت کافی از فرگشت و اصلاح موجود حاصل از آن بوده است؛ نه انکار یا ستیز کامل با آن.
پس درحالی که "خوشی" یا "خودآگاهی" و یا "اراده" در گرو فرگشت به وجود آمده اند؛ و اکنون می توانند از آن تخطی کنند؛ پایبندی به
پاسخِ اینکه چرا در جهان هستی فرگشت روی داده و آماج هستی ما از دید فرگشتیک چیست؛ ضرورتی نخواهد داشت.
و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده ۱ چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد؛ نه خودِ آماج های فرگشت.
چونان که خودتان هم پیش تر معترف بودید که:
شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
۱. من برخلاف بسیاری؛ مهندترین ویژگی که موجودی را زنده بنامم؛ در گرو داشتن خودآگاهی و بر آن اساس، درک لذت و رنج برای آن موجود در نگر می گیرم.
سنجهیِ شما نابجاست, نه کارتان. فرگشت را همچون یک پالایه ببنید که با بیزشِ رفتار آنرا
مهر درست/نادرست میزند. فرمان خرد تنها تا زمانی پذیرفتنی است که در پذیرش فرگشت باشد.
پرسمان اینکه آماج زندگی چیست هم بنادرستی اینجا با خردگرایی و فربودگرایی درهمتنیده شده,
آماج 'زیست' میتواند چیزهای بسیاری باشد, ولی از چه دیدگاهی داریم مینگریم؟ اگر از دیدگاه خودِ
هومن بنگریم آماج زیست وی در همان خوشی و درد میکوتاهد, ولی از این نمیشود فرجامید که:
پیدایش زیست آماجی نداشته.
پیدایش زیست آماجی داشته (همان خوشی بردن ما).
...
اینکه خوشی و درد آماج زندگی ما هومنان است, تنها همین است, آماج زندگی "ما هومنان". این آماج ولی در ستیز با آماج جهان
نیست. همچنانکه گفته شود آماج جهان از پدید آوردن و فرگرداندن جانداران زنده میتواند — اینجور میسَهد — که گُسارش هر چه
بیشتر و تندتر درگاشت باشد و خوشی و رنج ما نیز همراستای همین است: هر چه بیشتر درگاشت را بگساریم بیشتر خوشی* میبریم!
پ.ن.
* ایزاک آسیموف هم بهترین داستان کوتاه خودش را این میداند: The Last Question (http://filer.case.edu/dts8/thelastq.htm) یا برگردان - آخرین سؤال (http://www.fantasy.ir/fantasy/index.php?option=com_flexicontent&view=items&cid=55:translation&id=314:the-last-question&Itemid=105)
پارسیگر
Rationalist
11-02-2013, 09:25 AM
خب؟!
ببینید، خیام در جوانی زندگی تلخی داشته و در جُستوجوی معنای زندگی بوده است و این تلخی را
همواره با میگساری[1] درمان میکرد:
امروز که نوبت به جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم نکنید گرچه تلخ است، خوش است،
تلخ است چراکه زندگانی من است
ولی در این چامههای[2] تلخ و هیچگرایانه، همواره به "خوشی بردن" از دمادم زندگی پافشاری[3] میکرده است!
چراکه دیرتر پی میبرد پیمانهی زندگانی اندک است و باید در این زمان اندک، بیشترین بهره را ببریم و پی
بردن به رازهای آسمانی، زمانی که ما به خاک میرویم و ریزگان[4] تن ما پراکنده میشوند و «هیچ» میشویم،
چه سودی دارد؟
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم؟؟؟!
چون من رفتم، جهان چه محدث چه قدیم.
خیام نیز به سان بسیاری از مشاهیر؛ در گرو مصادره به نفع مکاتب فکری گوناگون بوده است.
از صوفیان و عارفان گرفته تا شهوت پرستان و باده پرستان؛ هر یک به گمان خود و جهت کسب اعتبار
برای اندیشه شان؛ خواسته اند خیام را نیز هم مسلک خود بدانند و برخی تا آنجا پیش رفته اند که در آثار وی نیز به تحریف پرداخته اند.
در این بین؛ شاید در بازشناسی عمر خیام به اندیشه ها و باورهای متناقض و اعجاب آوری برخورد کنیم که
شاید تشخیص اینکه به راستی کدام رباعی متعلق به خیام راستین بوده؛ مشکل باشد.
اما اکنون من چنین می پرسم که فلان رباعی چه از خیام باشد و چه نباشد؛ آیا ما همچون بسیاری از فرومایگان گذشته؛ در پی کسب اعتبار برای مسلک فکری خود با فرنام خیام هستیم؟ یا آنکه با خردِ ناب و اندیشه ای مستقل، جدا از سخنگو؛ به نقد خودِ سخن می پردازیم؟!
نمی دانم شما چگونه از خیام تنها "می" و "خوشی" و "نیستی" را دریافته اید؛ ولی شک دارم بتوانید در دفاع و تبیین اندیشه خودتان؛ چه با نام خیام و چه بدون نام او؛ در برابر من، به کامیابی برسید!
تا آنجا که من از خیام شناسان دریافته ام؛ باورمندم که در فهم اندیشه ی خیام؛ می بایست به دوران و شرایط اجتماعی او نگریست. آنجا که بسیاری از رباعیات وی در بیان هنرمندانه ی اندیشه های فلسفی اش به سخره کردن باورهای دینی و تبیین اندیشه ی مادی اش بوده است.
کسی که فیلسوف، ریاضی دان،شاعر و ستاره شناس بوده؛ در دین و تاریخ دانش فراوان داشته و
آنچنان ریاضیدان برجسته ای بوده که در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس و ابداع نظریهای درباره ی نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس، ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم، تدوین تقویم جلالی و بسیاری دیگر خوش درخشیده است.
همچنین او کتاب ها و رساله های فراوانی به رشته تحریر درآورده که در زمینه هایی چون طب،مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و ... می باشند.
پس آن خیامی که شما می فهمید؛ اگر زندگی را صرفا در شراب و شهوت و خوشی در همان دم می دیده؛ دایم الخمر و شهوت پرستی بوده که به قول صادق هدایت ۱؛ هرگز نمی توانسته به فلسفه،ریاضیات و دانش بپردازد. ولی به هر روی، خیام راستین چه آنکسی باشد که شما در می یابید و چه آن فیلسوف و دانشمندی که من در می یابم؛ دگرسانی ای در تفکر نقادانه ام به سخن او وجود نخواهد داشت!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
۱. ترانه های خیام،صادق هدایت، ۱۳۱۳
Rationalist
11-02-2013, 09:37 AM
شما در جریان هستید من از روی گرفتاریهایی که برایم پیش آمدهاند بسیار کم به این سخنگاه میایم و زمان
ندارم همهی گفتگوهای شما با دیگران را بخوانم! فردید[5] شما از خوشی گرفتن در بستر خردورزی این است که
از بند رانههای[6] زیستشناختی رها باشید و خوشی بگیرید؟!
:e40e:................................!!!!!!!!
اگر مایل بودید:
هر گاه فرصت داشتید؛ با دقت در نوشتارهای پیشینم، چه در این انجمن و چه خارج از اینجا که پیش تر نگاشته ام خردورزی نمایید؛ و اگر ابهام و یا نقدی فراتر از آنچه تاکنون بیان داشته اید؛ به نگرتان رسید؛ مطرح نمایید.
Alice
11-02-2013, 04:01 PM
@Rationalist (http://www.daftarche.com/member.php?u=273) :
اینکه خیام چامههای ستیزنده بسیار دارد، و هر گروه و "فرقهای" همواره میکوشند کیش و آیین
بزرگان تاریخ را به سود خود درستنمایی (مصادره) کنند سخن بیراهی نیست و این رخداد
چه بسا هرچه بیشتر دربارهی خیام که بیدین بود روی داده است. تازه خیامی هم که پیشهی
او چامهسُرایی نبود و رباعیهایی که در نهان میسرود پس از مرگش بدست مردم گرداوری شد.
ولی همانگونه که به نسک "ترانههای خیام" از صادق هدایت نماره داشتید، در آنجا نگارنده چندین
گواه و برگه آورده است که خیام فیلسوفی دهری و ماتریالیست و ملعون (!) بوده است که فرای ماده
را باور نداشت، (نجمالدین رازی هم میگفت که این ملعون به قدیم بودن جهان باور داشت) پس ما سر
اینکه خیام که بود و پیروی از چه فلسفه و کیشی مینمود نگرستیزی نداریم. تازه، این چامههایی هم
که من برایتان آوردم به باور هدایت در دستهی چامههایی میباشد که بی هیچ گمانی برای خیام است.
---
من جایی از "سفستهی دستیازی به آتوریته" پیروی نکردم و سخنانم را چون همسنج با باورهای فرزان
خیام است درست ندانستم، نمیدانم این را از کجا برداشت کردید!
---
باز من جایی نگفتم که خیام "دائمالخمر" و تنکامه بوده است، این چیزیست که تنها شما از سخنان من دریافت
کردید. اینکه چون زندگی یک بار رخ میدهد و برای هرتن یگانه است، باید از دمادم آن خوشی برگیریم با اینکه
گوسپندی گسارش کنیم و تنها به زیرشکم بپردازیم دگرسانی دارد! همانگونه که صادق هدایت هم همواره به
"بنگی" بودن پافشاری میکرد و تازه تریاکی هم بوده که گویی داستانهایش را پای منقل میسُرود، ولی همهی
اینها برای این است که زندگی را اگرچه تلخ باشد، شیرین بینگاریم! و این هم با بخور بخور و بکن بکن (با پوزش از شما)
دگرسان است.
---
من در اینجا کاری به گفتگوی پیشین شما و فلسفهی خردگراییتان و ... نداشتم، دیگر دوستان از آماج جهان و
آماج ژنها سخن گفتند، شما در یک پُست پرسیدید که آماج "ما" چیست؟! من هم تا جاییکه در دان و توانم بود
پاسخ دادم : چون ما فراوردهی ژنها هستیم، آماجی جز خوشی، که در راستای آماج کیهان و آماج ژنها هم میرود، نداریم!
پارسیگر
Rationalist
11-02-2013, 05:24 PM
ما میتوانیم بیانگاریم به خوشیای میتوان دستیافت[2] که هرگز نمیپایاند و خسته کننده هم نمیشود;آیا اینجا پس به ارزش جاودان دستیافتهایم؟
آری ؛ تا هنگامی که ارزش را در "خوشی بیشتر" بدانیم؛ اگر خوشی ای بیابیم که جاودان، همیشگی و بیشینه باشد؛
پس ارزشی جاودان برایمان خواهد داشت. حال مشکل چیست؟!
نگرش من اینگونه است:
سازوکار[3] فرگشت[4] <—> خوشی و رنج <—> خردگرایی
شما ولی راه دوسویه نمیبینید, میانگارید چون چیزی به نام خردگرایی آنجا پدید آمده که میتواند خوشی و رنج را بیشیند, پس دیگر نباید کاری به فرگشت
داشت و آنرا سنجه[5] برشمرد, هنگامیکه دوباره از دیدگاه شناختشناسیک[6], شما در ترازی[7] بالا هستید و برای دریافت ارزش "راستین/سرشتین[8]" هنوز چند لایه باید پایین بیایید.
برایم شفاف نیست که دقیقا مقصودتان از این قسمت چیست؛
اما به هر روی؛ فرگشت هم حقیقتی است که خرد در راستای فربود گرایی ادراک می نماید و اساسا رنج و خوشی ما در گرو فرگشت به وجود آماده و برایمان معنا یافته است.
حال اگر همچنان بخواهید از دید فرگشتیک به پرسش پاسخ دهید و آن را هم در تراز لایه بنیادین معرفت شناسی بدانید؛ خیر.
این پرسش چگونه با معرفت شناختی به پاسخ مورد نگر شما می رسد؟
سنجهیِ[5] شما نابجاست, نه کارتان. فرگشت[4] را همچون یک پالایه ببنید که با بیزشِ[9] رفتار آنرا
مهر درست/نادرست میزند. فرمان خرد تنها تا زمانی پذیرفتنی است که در پذیرش فرگشت باشد.
تکرار سخنان گذشته!
پرسمان[10] اینکه آماج[11] زندگی چیست هم بنادرستی اینجا با خردگرایی و فربودگرایی درهمتنیده شده,
آماج 'زیست' میتواند چیزهای بسیاری باشد, ولی از چه دیدگاهی داریم مینگریم؟ اگر از دیدگاه خودِ
هومن[12] بنگریم آماج زیست وی در همان خوشی و درد میکوتاهد, ولی از این نمیشود فرجامید[13] که:
پیدایش زیست آماجی[11] نداشته.
پیدایش زیست آماجی داشته (همان خوشی بردن ما).
شما در بخش سبز رنگ؛ گویا بالاخره توانستید میان دیدگاه فرگشتیک و دیدگاه مورد نگر من(همان نگاه هومنی)؛ تفاوت را دریابید!
حال مشکل را دقیقا در کجای دیدگاه من می بینید؟ در اینکه باورمندم ما باید خردمان و خوشی هایمان را از بند فرگشت برهانیم؟
اینکه خوشی و درد آماج زندگی ما هومنان[12] است, تنها همین است, آماج زندگی "ما هومنان". این آماج ولی در ستیز با آماج جهان
نیست. همچنانکه گفته شود آماج جهان از پدید آوردن و فرگرداندن[14] جانداران زنده میتواند — اینجور میسَهد[15] — که گُسارش[16] هر چه
بیشتر و تندتر درگاشت[17] باشد و خوشی و رنج ما نیز همراستای[18] همین است: هر چه بیشتر درگاشت را بگساریم[19] بیشتر خوشی* میبریم!
خوب که چه؟؟؟؟؟!!!!!!!!
اینکه خوشی بیشتر ما ممکن است با مصرف انرژی و یا افزایش انتروپی در کران تمام گیتی همراه باشد نیز، تضاد و پیوند ابطال کننده ای با نگرش من ندارد.
Rationalist
11-02-2013, 06:21 PM
اینکه چون زندگی یک بار رخ میدهد و برای هرتن یگانه[11] است، باید از دمادم آن خوشی برگیریم با اینکه
گوسپندی گسارش[12] کنیم و تنها به زیرشکم بپردازیم دگرسانی[13] دارد! همانگونه که صادق هدایت هم همواره به
"بنگی" بودن پافشاری[14] میکرد و تازه تریاکی هم بوده که گویی داستانهایش را پای منقل میسُرود، ولی همهی
اینها برای این است که زندگی را اگرچه تلخ باشد، شیرین بینگاریم! و این هم با بخور بخور و بکن بکن (با پوزش از شما)
دگرسان[15] است.
در گفتگویی در گذشته؛ شما کاملا مخالف واقعیت گرایی و خردگرایی بودید و
صریحا نگاشته بودید که باید در برابر ناملایمات زندگی از واقعیت های تلخ(؟!)
فرار کرد و با خوشی های دم دستی و گذرا خود را سرگرم نمود و به باور من، این
می شود همان زندگی گوسپندی و در بند غرایز(همچون خوردن، خوابیدن وسکس کردن)
اما اینکه در دید نخست؛ زندگی کوتاه،مسخره و غم انگیز است؛ من هم دیدگاه بهتری نداشتم؛ اما باورمند بوده و هستم که هنر یک فرد خردمند؛ صرفا بازنمایی
حقیقت لخت زندگی و مضحک تر از آن فرار در دایره ای که در درون آن اسیر بوده نیست؛ بلکه زیبا ساختن و معنا بخشیدن به این زندگیِ مضحک را هنر می دانم.
اینکه زندگی کوتاه و بودنمان در فردا هم نامشخص است؛ همه در خردگرایی قابل تبیین و دگرگونی هستند؛ من هم چون زاهدان و درویشان نیستم...
اما زندگی در راستای خوشی های گذرا؛ برایم احمقانه و مضحک می نماید؛
از این رو بیشتر اهدافی را دنبال می نمایم که به لذت هایی فراتر و پایدار تر می انجامند.
چون ما فراوردهی[17] ژنها هستیم، آماجی[16] جز خوشی، که در راستای آماج کیهان و آماج ژنها هم میرود، نداریم!
خوشی ای که ژن ها برای ما تعیین نموده اند؛ نقش یک ابزار را دارد تا "ما" را به مسیری که می خواهند هدایت کرده و سپس همچون مهره ای سوخته، کاراییمان برایشان به پایان خواهد رسید.
اگر شما اینگونه خوشی بردنِ در بردگی فرگشت و سپس مرگ را جذاب می یابید؛
بسیار خوب...
خوش باشید!
Alice
11-02-2013, 07:47 PM
بار رازشناسیک (عرفانی) حافظ بسیار اندک است
حافظ نکوهندهی دین نبود، او تنها چهرهی ریاکارانه در دین را مینکوهید. اگرنه دربارهی
بادهگساری هم داستانسرایی میکرد و آن را به روز ازل و آفرینش پیوند میداد و بادهی
ایشان در بیشترین گاه بادهی آسمانی بود و نه شراب انگور. رندانگی ولاابالیگری در چم
خوب واژه هم شیوهی ویژهای از مبارزهی حافظ با ریای زمانه بود و رند را میتوان در سرگاه
روبروی زاهد دانست، از این رندانگی بهیچ روی نمیتوان بیدینی را برونکش کرد؛ چراکه
کنایهها، دوپهلوگوییها و آرایههای ایشان به ژرفی بار عارفانه دارد و هرگز با دلاستواری
نمیشود گفت که او دیندار نبود! بواروونه آنچنان عارفانه غزل میسراید که با گمان بسیار
بالایی میشود او را رند مسلم خواند.
پارسیگر
Alice
11-02-2013, 08:10 PM
Rationalist :
نخست اینکه من با فلسفهی "خردگرایی" ناسازگارم و شناخت را در "آروینگرایی" میبینم.
روشن است که با پدیدهی خردورزی دشواری ندارم و نمیگویم که اکنون را بخوریم و فردا را که
کسی ندیده، ها؟ گور بابای فردا و آینده! اگر اینگونه میبود باید تحصیل و دیگر کار و بارهای روزانه را
رها کنم و بروم پای منقل شباروز تریاک بکشم! من میگویم شما «فرآوردهی ژنتیک» هستید و
"هر" رفتاری که دارید در تراز ریز به ژنها برمیگردد، رهایی از بند ژنها در زمان کنونی کمشایند
است. شما میگویید با خردورزی و میشود این کار را انجام ولی همین خرد و خودآگاهی هم برای کاریاری
به ژنها پدید آمده است.
این گفتمان بروشنی یک گفتگوی «دانشیک» نیست، یک هماندیشی است و نیازی هم به ستیز و
مبارزه نداریم (سخنانی که بالاتر گفتید که گویا به شما دشنام دادم و ...) چیزی که شما میگویید برای
من هم گیراست و دوست دارم در این زمینه بیشتر گفتگو کنیم و به برایندهای بهتری برسیم. ولی
اینجا شما داوگر (مدعی) هستید و برشماست که پایور کنید چنین چیزی شدنیست، نه بواروونه!
پارسیگر
Rationalist
11-03-2013, 07:49 AM
نخست اینکه من با فلسفهی "خردگرایی" ناسازگارم و شناخت را در "آروینگرایی" میبینم.
خردگرایی که در اینجا به عنوان جهان بینی مطرح نموده ام؛ با خردگرایی فلسفیِ معرفت شناسی تفاوت دارد؛ گرچه برای من پایه آن همان خردگرایی معرفت شناسی می باشد.
اندکی به نقد تجربه گرایی در چند پست واپسین خود در جستار "فلسفه چیست؟" پرداخته ام.
روشن است که با پدیدهی خردورزی دشواری ندارم و نمیگویم که اکنون را بخوریم و فردا را که
کسی ندیده، ها؟ گور بابای[1] فردا و آینده! اگر اینگونه میبود باید تحصیل و دیگر کار و بارهای روزانه را
رها کنم و بروم پای منقل شباروز تریاک بکشم!
شناخت من از دیدگاه شما، در رفتار و نوشتارهایتان شکل می گیرد.
هنگامی که مخالف واقعیت گرایی باشید و از واقعیت فرار کنید؛ خردورزی و دانش و پژوهش بی معنا می شوند.
من هم حوصله نوشتارها و رفتارهای متناقض و کودکانه شما را ندارم!
من میگویم شما «فرآوردهی[2] ژنتیک» هستید و
"هر" رفتاری[3] که دارید در تراز[4] ریز به ژنها برمیگردد، رهایی از بند ژنها در زمان کنونی کمشایند
است. شما میگویید با خردورزی و میشود این کار را انجام ولی همین خرد و خودآگاهی هم برای کاریاری[5]
به ژنها پدید آمده است.
در گذشته؛ پاسخ داده ام.
این گفتمان بروشنی یک گفتگوی «دانشیک[6]» نیست، یک هماندیشی است و نیازی هم به ستیز و
مبارزه نداریم (سخنانی که بالاتر گفتید که گویا به شما دشنام دادم و ...) چیزی که شما میگویید برای
من هم گیراست و دوست دارم در این زمینه بیشتر گفتگو کنیم و به برایندهای[7] بهتری برسیم. ولی
اینجا شما داوگر[8] (مدعی) هستید و برشماست که پایور[9] کنید چنین چیزی شدنیست، نه بواروونه!
من نه قصد ستیز باشما را دارم و نه اهمییتی می دهم که چه چیزی برایتان گیراست!
هدفم از گفتگو پیرامون این جستار؛ صرفا آموختن و به نقد گذاشتن خردگرایی ام بوده؛ ولی هنگامی که باسخنان متناقض و رفتارهای کودکانه ی
شما روبه رو می شوم؛ ....
همه ی این ها در حالیست که در جریان زندگی در بستر خردگرایی؛ رنج هایم بسیار کاهش یافته و به موفقیت های بیشتری دست می یابم.
نیازی هم به پایور نمودن باورم بر شما یا دیگران نمی بینم!:e415::e415::e057:
Alice
11-04-2013, 06:06 PM
من هم حوصله نوشتارها و رفتارهای متناقض و کودکانه شما را ندارم!
ما هم با کسانی که حوصله ندارند گفتوگو نمیکنیم.
sonixax
11-05-2013, 11:23 PM
دوستان در سوگواری ماه محرم "شتر" هم سر میبرند یا فقط گاو و گوسپند؟!
شتر هم سر میبرند اگر وضعشان خوب باشد !
اگر میخواهید شتر سر بریدن ببینید :e421::e421::e421: اگر در تهران هستید بروید شهرآرا خیابان امام منتظر!! هیئت یزدی ها .
صحنه به راستی حال خراب کنیست :e421:
Reactor
11-06-2013, 12:45 AM
شتر هم سر میبرند اگر وضعشان خوب باشد !
اگر میخواهید شتر سر بریدن ببینید اگر در تهران هستید بروید شهرآرا خیابان امام منتظر!! هیئت یزدی ها .
صحنه به راستی حال خراب کنیست
یکبار در کودکی شاهد بودم که سر گاوی را بریدند و گاو بدون سر با سرعت میدوید و زمین میخورد و در همان حال هم روی زمین مشغول دویدن بود.
این صحنه ی دلخراش را هنوز هم به خاطر دارم و هر سال این روزها همیشه به یاد مادر آن قصاب می افتم:e308:
Mehrbod
11-07-2013, 10:20 PM
آری ؛ تا هنگامی که ارزش را در "خوشی بیشتر" بدانیم؛ اگر خوشی ای بیابیم که جاودان، همیشگی و بیشینه باشد؛
پس ارزشی جاودان برایمان خواهد داشت. حال مشکل چیست؟!
مشکل در اینجاست که خوشی تنها یک ارزش است, ولی ارزش راستین — ارزشی که خود خوشی و رنج از آن ریشهگرفتهاند — چیز دیگری است.
برایم شفاف نیست که دقیقا مقصودتان از این قسمت چیست؛
اما به هر روی؛ فرگشت هم حقیقتی است که خرد در راستای فربود گرایی ادراک می نماید و اساسا رنج و خوشی ما در گرو فرگشت به وجود آماده و برایمان معنا یافته است.
حال اگر همچنان بخواهید از دید فرگشتیک به پرسش پاسخ دهید و آن را هم در تراز لایه بنیادین معرفت شناسی بدانید؛ خیر.
این پرسش چگونه با معرفت شناختی به پاسخ مورد نگر شما می رسد؟
خوشی بردن از خوردن یک ارزش است, ولی خوشیِ خورش از کجا میاید؟ از نیاز به زنده ماندن و انرژی گرفتن, پس:
... —> نیاز به انرژی <—> خوشی از خورش
شما اینجا در واپسین لایه گیر کردهاید و نمیتوانید ببینید که بجز خوشی و درد شما, ارزشهایِ دیگری
هستند که به همینها ریشهدادهاند. نگرش به این لایهها و چگونگی پیدایش ارزشها = رویکرد شناختشناسیک.
شما در بخش سبز رنگ؛ گویا بالاخره توانستید میان دیدگاه فرگشتیک و دیدگاه مورد نگر من(همان نگاه هومنی)؛ تفاوت را دریابید!
حال مشکل را دقیقا در کجای دیدگاه من می بینید؟ در اینکه باورمندم ما باید خردمان و خوشی هایمان را از بند فرگشت برهانیم؟
نه, ولی چون شوربختانه نمیگیرید پیوسته دارد میهمارم:
کار شما درست است, سنجهیِ شما نادرست.
آنچه همهیِ کنشهایِ ما را ارزشمند یا بیارزش ساخته و میسازد فرگشت است, نه خوشی و رنج 'برآمدهیِ' فرگشت.
خوب که چه؟؟؟؟؟!!!!!!!!
اینکه خوشی بیشتر ما ممکن است با مصرف انرژی و یا افزایش انتروپی در کران تمام گیتی همراه باشد نیز، تضاد و پیوند ابطال کننده ای با نگرش من ندارد.
گفتیم, ارزشهایِ یک هومن در خوشی و رنج میکوتاهند. ولی فربودگرایی (چیزیکه آغاز گفتمان بود) و شناختشناسی (شیوهیِ کار) میگویند آنچه ما میسُهیم و ارزش میدانیم,
همانا ارزش راستین و پایانین نیست و اگر به پیدایش همین خوشی و رنج در هومنی نیک بنگریم, میتوانیم به سازوکار و شاید آماج جهان هم دستیابیم; اینکه نون این به
چه درد میخورد یا چرا باید بخواهیم به آن دستیابیم سخن دیگری میشود که پاسخ من این بود, دریافت این, خودْ به من در جایگاه یک هومن و فرآوردههایِ
ژن هایم خوشیِ بیشتر میدهد و پس نشان میدهد که سرشت و ژنهای درست فرگشتهاند, زیرا همپوشانی میان خوشیِ من و فربودگرایی رُخ داده.
کسیکه شناخت جهان و فربودگرایی را بی ارزش میداند به بیراهه میرود, زیرا بمانند نمونهیِ فیلسوفی که آوردیم — فیلسوفی که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد تنها را نسُهیده و تنها و بی زادمان از خود میمیرد — چنین رویکردی را پایستگی نخواهد بود; اکنون اینکه چرا باید بود و نبود پایستگی با ارزش باشد
را من پیشاپیش پاسخ میدهم: زیرا گزینش "رویکرد پایسته" باز به من خوشیِ بیشتر میدهد (و اینبار دوباره ژنهای من درست فرگشتهاند زیرا ...)
پارسیگر
Rationalist
11-08-2013, 04:27 PM
مشکل در اینجاست که خوشی تنها یک ارزش است, ولی ارزش راستین — ارزشی که خود خوشی و رنج از آن ریشهگرفتهاند — چیز دیگری است.
ارزش گذاری را ما از دید خودمان انجام می دهیم؛ دیدی که می تواند فراتر از فرگشت رفتار ما را تعیین نماید. و با مقیاسی به نام "خوشی بردن".
مسیر و هدف فرگشت ارزش را ستین برای ما نیست؛ مگر با پایبندی و معنا دادن ارزش به آن، با دستان خودمان!
خوشی بردن از خوردن یک ارزش است, ولی خوشیِ خورش از کجا میاید؟ از نیاز به زنده ماندن و انرژی گرفتن, پس:
... —> نیاز به انرژی <—> خوشی از خورش
شما اینجا در واپسین لایه گیر کردهاید و نمیتوانید ببینید که بجز خوشی و درد شما, ارزشهایِ دیگری
هستند که به همینها ریشهدادهاند. نگرش به این لایهها و چگونگی پیدایش ارزشها = رویکرد شناختشناسیک
نمی فهمم چرا اصرار دارید که مرا غافل به ریشه های"رنج و خوشی" بپندارید!!!:e057:
بار ها در این گفتگو، خودم به نقش ریشه ای و اساسی فرگشت در به وجود آمدن خوشی ها و نقش مهند آن در خردگرایی تاکیید داشته ام.
نه, ولی چون شوربختانه نمیگیرید پیوسته دارد میهمارم[2]:
کار شما درست است, سنجهیِ[3] شما نادرست.
آنچه همهیِ کنشهایِ ما را ارزشمند یا بیارزش ساخته و میسازد فرگشت[4] است, نه خوشی و رنج 'برآمدهیِ' فرگشت.
:e41f::e41f::e00e::e057:
گفتیم, ارزشهایِ یک هومن[5] در خوشی و رنج میکوتاهند. ولی فربودگرایی[6] (چیزیکه آغاز گفتمان بود) و شناختشناسی[7] (شیوهیِ کار) میگویند آنچه ما میسُهیم[8] و ارزش میدانیم,
همانا ارزش راستین و پایانین نیست
همچنان لازم است استدلال کنید که چرا برای ما باید پایبندی به فرگشت، ارزش راستین باشد؛ دست یازیدن به واژگانی همچون "فربودگرایی" و "شناخت شناسیک"؛ در پایور نمودن دیدگاهتان، کمکی نخواهند نمود!
میتوانیم به سازوکار[10] و شاید آماج[11] جهان هم دستیابیم; اینکه نون[12] این به
چه درد میخورد یا چرا باید بخواهیم به آن دستیابیم سخن دیگری میشود که پاسخ من این بود, دریافت این, خودْ به من در جایگاه یک هومن و فرآوردههایِ[13]
ژن هایم خوشیِ بیشتر میدهد و پس نشان میدهد که سرشت و ژنهای درست فرگشتهاند, زیرا همپوشانی میان خوشیِ من و فربودگرایی رُخ داده.
کسیکه شناخت جهان و فربودگرایی را بی ارزش میداند به بیراهه میرود, زیرا بمانند نمونهیِ فیلسوفی که آوردیم — فیلسوفی که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد تنها را نسُهیده و تنها و بی زادمان[14] از خود میمیرد — چنین رویکردی را پایستگی نخواهد بود; اکنون اینکه چرا باید بود و نبود پایستگی با ارزش باشد
را من پیشاپیش پاسخ میدهم: زیرا گزینش "رویکرد پایسته" باز به من خوشیِ بیشتر میدهد (و اینبار دوباره ژنهای من درست فرگشتهاند
گرایش به فربودگرایی در چنین ترازی، چگونه در ژن ها ثبت شده و به شما انتقال یافته است؟! به گونه ای که محیط زندگی و آروین هایتان در شکل گیری آن، گویا چندان نقشی نداشته اند؟
اینها در حالیست که بیشینه افراد بر حاصل ژن هایشان، در گرو همان ترازهای زیستی و غریزی که فربودگرایی آدمی را بسیار محدود می نماید به زندگی ادامه می دهند. آیا ژن های آنها به درستی در فرگشت؛ شکل نگرفته است؟
نکته دیگر اما، مربوط به بیان عبارتِ "خوشی بیشتر" از شما می باشد که آن را هم صرفا در راستای اهداف ژن ها تعریف نموده اید؛ در حالیکه اگر مستقلا به خوشی بیشتر بیندیشید؛ به چنین نتیجه ای نخواهید رسید!
Rationalist
11-09-2013, 03:42 PM
دوستان جایتان خالی بود!
امروز در قفسه های کتابخانه بسیار لذت می بردم و در آنجا با گفتگویی کوتاه با خانمی که رییس بود؛
قدرت کلامم بر او اثر گذاشت و قرار شد در خرید کتاب های جدید؛ من انتخاب کننده کتاب ها باشم.:e405:
نمی دانید بازدید از کتاب ها و انتخابشان چه لذتی به من می دهد؛ تا آنجا که موجب شد این را اینجا بنویسم!:e057:
کسی هم همچون من، این لذت را درمی یابد؟
Russell
11-09-2013, 04:01 PM
دوستان جایتان خالی بود!
امروز در قفسه های کتابخانه بسیار لذت می بردم و در آنجا با گفتگویی کوتاه با خانمی که رییس بود؛
قدرت کلامم بر او اثر گذاشت و قرار شد در خرید کتاب های جدید؛ من انتخاب کننده کتاب ها باشم.
نمی دانید بازدید از کتاب ها و انتخابشان چه لذتی به من می دهد؛ تا آنجا که موجب شد این را اینجا بنویسم!
کسی هم همچون من، این لذت را درمی یابد؟
انتخاب و سوا کردن کتاب که همیشه لذتبخش است،خردگرای گرامی منظورت انتخاب کتاب برای دیگران است یا همان انتخاب کتاب از میان کتابفروشی یا کتابخانهیِ دیگری به انتخاب خود یا ...؟
Rationalist
11-09-2013, 04:07 PM
انتخاب و سوا کردن کتاب که همیشه لذتبخش است،خردگرای گرامی منظورت انتخاب کتاب برای دیگران است یا همان انتخاب کتاب از میان کتابفروشی یا کتابخانهیِ دیگری به انتخاب خود یا ...؟
آخر من از آن لذتی غیر عادی می برم راسل عزیز؛ چنان که گذر زمان و افراد اطرافم را فراموش می کنم!!!
حالا فکر کنید بخواهم برای یک کتابخانه؛ کتاب ها را انتخاب کنم و اجازه ندهم چرت پرت های دینی را برای آنجا خریداری کنند! :e415:
Alice
11-09-2013, 05:10 PM
آخر من از آن لذتی غیر عادی می برم راسل عزیز؛ چنان که گذر زمان و افراد اطرافم را فراموش می کنم!!!
این لذتی که گفتید برای من زمانی رخ میدهد که شبهنگام در شمال ایران*، زیر آسمان نزه و
پاکی که تاریکی بیپروای آن مغز آدمی را میدرد، روی مَرغزار و علفهای خیس سرسبز دراز
بکشم و به ستارههای سرگردانی که در سیاهی شب افسونگری میکنند، خیره خیره محو بشوم.
در این دم که بزرگی ترسناک آسمان و کیهان مرا میبلعد و پوچ میکند، احساس کرختی و نیستی
بمن دست میدهد.
مدتها طول میکشد تا در عمق خواب و تاریکی خودم را پیدا کنم، در این مدت مثل کسی که
هیپنوتیزم شده باشد با خودم حرف میزنم و مکاشفه میکنم.
* این تجربه را در کویر هم میتوان دید، ولی بوی گل و علف و رُستنیها حال و هوای سنگی را در هوا
پراکنده میکند. هرچند، در آسمان شمال اگر نزدیک شهر نباشید و آلودگی نوری هم نباشد، آسمان آن با
آسمان کویر برابری میکند.
Rationalist
11-09-2013, 05:33 PM
این لذتی که گفتید برای من زمانی رخ میدهد که شبهنگام در شمال ایران*، زیر آسمان نزه و
پاکی که تاریکی بیپروای آن مغز آدمی را میدرد، روی مَرغزار و علفهای خیس سرسبز دراز
بکشم و به ستارههای سرگردانی که در سیاهی شب افسونگری میکنند، خیره خیره محو بشوم.
در این دم که بزرگی ترسناک آسمان و کیهان مرا میبلعد و پوچ میکند، احساس کرختی و نیستی
بمن دست میدهد.
مدتها طول میکشد تا در عمق خواب و تاریکی خودم را پیدا کنم، در این مدت مثل کسی که
هیپنوتیزم شده باشد با خودم حرف میزنم و مکاشفه میکنم.
* این تجربه را در کویر هم میتوان دید، ولی بوی گل و علف و رُستنیها حال و هوای سنگی را در هوا
پراکنده میکند. هرچند، در آسمان شمال اگر نزدیک شهر نباشید و آلودگی نوری هم نباشد، آسمان آن با
آسمان کویر برابری میکند.
:e057:
براستی که تجربه بسیار لذت بخشیست!!!
در آسمان کویر ستاره ها بسیار شفاف تر هستند.
اما من؛
صدای امواج دریا را در ساحل...
به عنوان موسیقی زیبای طبیعت...
در پیش زمینه رهایی ام در مخمل آسمان شب را ؛
ترجیح می دهم!
و به راستی که باید در آینده؛ تلسکوپی هم بخرم!:e402:
Alice
11-09-2013, 06:45 PM
اما من؛
صدای امواج دریا را در ساحل...
به عنوان موسیقی زیبای طبیعت...
در پیش زمینه رهایی ام در مخمل آسمان شب را ؛
ترجیح می دهم!
آری اینرا هم دوست میدارم.
هرکسی بنوعی با طبیعت لذت میبرد. ولی آسمان ترسناک شب! این منظرهی رُعب انگیز
که رازهای نهان و پنهان کیهان را بیادم میاورد. انگار فریاد و نالههای مردهای در لایههای مدفون
تاریخ پیش گوشم زمزمه میکنند.. زوزههایی که هرگز به مقصد نرسیدند و برای همیشه
در زمین و هوای این خاک پراکنده و سرگردان آواره شدند... میخواهند مثل خوره مغز من را
از جا دربیاورند!
وای!!. من باید بروم جایی که تا هزاران فرسخ رد پای هیچ بنی بشری در آن نباشد! آه یکی
بیاید من را بگیرد تا نطقم بیش از این باز نشده! :e413::e415:
undead_knight
11-10-2013, 12:31 PM
یک چیزی این وسط بپرونم:))
کامو میگه چیزهای زیبا همشون به نوعی "غیر انسانی" هستند، حتی بدن انسان های زیبا.
فکر کنم اینجا دیدگاهش تائید شد:)
Rationalist
11-10-2013, 06:25 PM
یک چیزی این وسط بپرونم:))
کامو میگه چیزهای زیبا همشون به نوعی "غیر انسانی" هستند، حتی بدن انسان های زیبا.
فکر کنم اینجا دیدگاهش تائید شد:)
چه طور دیدگاهش تایید شد؟! من سر آن بحث دارم! می شود بیشتر توضیح دهید؟:e420:
Alice
11-11-2013, 02:12 AM
فکر کنم اینجا دیدگاهش تائید شد:)
کدام دیدگاه تایید شد؟ چگونه تایید شد؟ توضیح بدهید.
Rationalist
11-13-2013, 11:23 AM
سمیکلون را برای ویرگول بکار نمیبرند، این نماد میان دو جملهی مستقل که یگانگی معنایی دارند بکار میرود.
نقطهاش برای این است که جمله بپایان رسید و ویرگول آن نمادی برای وحدت معنایی در جملهی بعدی. Alice؛ من خود نیز، به نشانه های سجاوندی اهمییت زیادی می دهم. علامت سمی کالون تنها برای آنچه شما توصیف نمودید کاربرد ندارد؛ هنگامی که درنگ بیشتری در خواندن مورد نیاز باشد و در عین حال عبارت ما یک جمله مستقل نباشد؛ می بایست از سمی کالون سود برد.
همچنین لازم است توجه داشته باشید که در بسیاری از موارد، نگارنده با سود بردن از آن نشانه ها؛ تلاش می کند تا مخاطبش آن طور که انتظار دارد؛ نوشتارش را بخواند و سخنش را درک کند.
کاربرد این " نماد برای نشان دادن واژهی ویژهای در جمله است و اگر یکبار یک واژه را با این نماد مشخص کردیم
شایسته است که بار دیگر آن را بکار نبریم. زیرا گاهی افراد گمان میکنند این نماد برای تاکید بیشتر است و
هی آن را برای هر واژهای بکار میبرند...
درست است که علامت "نقل قول" ، یک از کاربردهایش نشان دادن واژه ای ویژه در جمله است. ولی بهتر می نماید که وقتی این واژه در عبارت ما به عنوان واژه ای خاص مورد خطاب قرار می گیرد؛ همچنان با قرار دادن آن داخل نماد نقل قول؛ نقش متفاوتی را که آن واژه، در جمله ای که حول محور آن بیان می گردد؛ با جمله ای که آن واژه نقشی عادی و یکسان با دیگر واژگان دارد؛ مشخص گردد.:e420:
البته ایراد من در نوشتههای رسمی بود، واضح است که اینجا یا هر جای دیگر هرطور دلمان بخواهد مینویسیم.
اگر مقصودتان از "نوشته های رسمی" ، رعایت آن اصول نگارشی می باشد که به عنوان قانونی مطلق و حتی مهم تر از محتوای نوشتار در دانشگاه ها از سوی بسیاری اساتید(؟!) چلقوز مطرح می شود؛ پس من ترجیح می دهم همواره نوشتارهایم غیر رسمی و بی نظم باشند.
اما اگر مقصودتان اصول نگارش منطقی،کارامد و مفید می باشد؛ موضوع دیگریست.
اکنون با توضیحاتی که نگاشتم؛ نگرتان چیست؟:e402:
Mehrbod
11-13-2013, 01:34 PM
Alice؛ من خود نیز، به نشانه های سجاوندی اهمییت زیادی می دهم. علامت سمی کالون تنها برای آنچه شما توصیف نمودید کاربرد ندارد؛ هنگامی که درنگ بیشتری در خواندن مورد نیاز باشد و در عین حال عبارت ما یک جمله مستقل نباشد؛ می بایست از سمی کالون سود برد.
همچنین لازم است توجه داشته باشید که در بسیاری از موارد، نگارنده با سود بردن از آن نشانه ها؛ تلاش می کند تا مخاطبش آن طور که انتظار دارد؛ نوشتارش را بخواند و سخنش را درک کند.
نشانههایِ "سگاوندی" استاندارد هستند, semicolon هم برای جداسازیِ دو گزارهیِ نزدیک, ولی نه سراسر وابسته کاربرد دارد.
Alice
11-13-2013, 04:20 PM
اکنون با توضیحاتی که نگاشتم؛ نگرتان چیست؟
ماهیت زبان یک رابطهی "قراردادی" است و شامل حروف، واژگان، علائم و ... میشود. سمیکلون و علامت نقل قول و ...
هم قراردادی و جهانی هستند و همانگونه که ما در واژه بندی و جملهها پیرو این قراردادها هستیم، در دیگر ویژگیهای
زبانی هم باید از آن تبعیت کنیم.
منطور من از نوشتار رسمی چیز خاصی نبود، یک مقاله یا یک گزارش هم برای ارائه به استادان (چلقوز؟) هم اصول خود را
دارد و یک نوشتهی رسمی بشمار میرود، نوشته رسمی که شاخ و دم ندارد.
Rationalist
11-16-2013, 03:03 PM
نشانههایِ "سگاوندی" استاندارد هستند
من هم نگفتم استاندارد نیستند!
undead_knight
11-17-2013, 01:08 PM
کدام دیدگاه تایید شد؟ چگونه تایید شد؟ توضیح بدهید.
چه طور دیدگاهش تایید شد؟! من سر آن بحث دارم! می شود بیشتر توضیح دهید؟:e420:
یعنی یک ایجینت هوشمند(مثل انسان) نیستند،مشکلتون با این نقل قول چیه؟:)))
Rationalist
11-18-2013, 10:52 AM
یعنی یک ایجینت هوشمند(مثل انسان) نیستند،مشکلتون با این نقل قول چیه؟:)))
نمی فهمم.
undead_knight
11-18-2013, 12:08 PM
نمی فهمم.
ببین اسنان ها موجوداتی هوشمند و باشعور هستند،از دید کامو چیزهایی که در نظر ما زیبا میاند معمولا فاقد این ویژگی ها هستند،حتی بدن خود انسان.
یعنی چیزهای زیبا فاقد شعور و هوش هستند یا تداعی کننده هوش و شعور انسانی نیستند.
Rationalist
11-29-2013, 06:41 PM
کسی از هموندان، وب سایتی را می شناسد که بتوان از آن آهنگ بدون Vocal از سبک های Gothic metal , Black metal , Doom metal دانلود نمود؟!
چرا که در حال حاضر امکان همکاری با بند و آهنگسازی برایم فراهم نیست.:e40a:
Alice
11-29-2013, 09:24 PM
دوستان به جز نامُرده اینجا کسی با اندیشههای آلبر کامو آشنایی دارد؟! سوالاتی داشتم دربارهی ایشان. :e40a:
چون من بیشتر از جنبهی ادبی ایشان را میشناسم و نه فلسفی.
Rationalist
12-20-2013, 09:13 PM
چه حمام زنانه ای است این پاتوق شب نشینی (http://www.daftarche.com/showthread.php?t=672&goto=newpost) !
تنها در طی دو سه روز، حدود بیست صفحه به جلو رفته است!
برای فرد اجتماع گریزی چون من، چندان محیط دلپذیری نیست.
مزدک بامداد ؛ از این رو پاسختان را در اینجا می نگارم.
"صمیمیت" از خوگرفتگی بر میخیزد. چیزی که با آن از بچگی بزرگ شده اید، هرچند ناکارآمد[١] و واپسمانده
هم که بوده باشد، همواره نزدیک تر و گرمتر و صمیمی تر بنگر میرسد. ولی کارآیی[٢] و کارآمدی[٣] ، یک چیز
فراویری (عینی) و اندازه گرفتنی است و نه چیز ویری[٤] (ذهنی) و پسندی ( سلیقه ای)
سخنتان درست است؛ ولی در مقصود اساسی ما، دگر سانی ای ندارد.
هنگامی که مقصود اساسی انتقال پیام با بیشترین صمیمیت، گرما و احساسات به مخاطب مورد نظرمان باشد؛ آنگاه کامل بودن یا نبودن زبانی که مخاطبمان آن را به خوبی درک می کند
چندان مهند نخواهد بود. زیرا آن زبان (ناقص)، بهترین ابزار فعلی ما برای ارتباط با مخاطبمان می باشد.
برای نمونه، هرگاه که من بخواهم صرفا برای مزدک بامداد نامه ای بنگارم، نسبت به شناخت شخصیتی، از واژگان و در گرو آن واژگان، مفاهیمی ویژه و خاص تری سود خواهم برد. تا هنگامی که بخواهم به طور عمومی و برای فارسی/پارسی زبانان مطلبی بنگارم.
Alice
12-20-2013, 09:24 PM
چه حمام زنانه ای است این پاتوق شب نشینی !
زنستیزی = نژادپرستی = کوتهنگری = واپسماندگی etc.
Dariush
12-20-2013, 10:33 PM
چه حمام زنانه ای است این پاتوق شب نشینی !
تنها برای لایک به این، لاگین کردم.
undead_knight
12-25-2013, 08:01 PM
Dariush
همانطور که پیشتر گفتم، آگاهی الزاما شناخت نیست!
در اینجا ما با گزارههایی مواجه میشویم که با خود نوعی آگاهی را همراه دارند و میتوان در موردشان گواه درخواست کرد و ارزیابیشان کرد
از اینجای حرفات حدس زدم که آگاهی رو در مرحله بالاتری از شناخت قرار میدی؟و اینکه آگاهی به خاطر داشتن گواه پدید میاد؟
یعنی آگاهی نوعی شناخت " درست " هست؟
Rationalist
01-03-2014, 01:41 PM
آیا اینجا کسی به طور عمیق به فلسفه شوپنهاور پرداخته؟
Dariush
01-05-2014, 07:30 PM
از اینجای حرفات حدس زدم که آگاهی رو در مرحله بالاتری از شناخت قرار میدی؟و اینکه آگاهی به خاطر داشتن گواه پدید میاد؟
یعنی آگاهی نوعی شناخت " درست " هست؟
این تمایز وجود دارند. یعنی این دو مرحله از دانستن وجود دارند وگرنه فرق تو که که کیفیات نظریه انیشتین را کم و بیش میدانی با خود انیشتین در چیست؟ شاید بتوان گفت آگاهی متعالیترین نوع شناخت است.
Dariush
01-05-2014, 07:33 PM
آیا اینجا کسی به طور عمیق به فلسفه شوپنهاور پرداخته؟
بسیار خرسندم که بالاخره پس از مدتها کسی از این فیلسوف معظم در اینجا یاد کرد. من علاقهی فراوانی به شوپنهاور دارم و چندی پیرامون او همچون قحطیزدهها مطالعه کردهام. اگر کتابی چیزی میخواهید برایتان معرفی یا همینجا آپلود کنم (انگلیسی هستند البته) و اگر مشتاق گفتگو هستید، یک ماهی فرصت دهید تا من وقتم آزاد شود و در خدمت شما باشم:e303:.
Dariush
01-06-2014, 02:28 PM
فرهنگ و هنر - BBC فارسی - پرسشی دوباره: هایدگر تا کجا نازی بود؟ (http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2014/01/140103_l41_book_heidegger_new_info.shtml)
به دوستانی که به رابطهی میان هایدگر و نازیسم علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود بخوانند.
یه نفر
01-08-2014, 03:49 PM
درود.
بنظرتون تفاوت یادگاری و ماندگاری چیه؟
بنظرتون اگر قرار باشه یک چیزی از خودمون برای نسل بعد بگذاریم، یادگار باشه یا ماندگار؟
Russell
01-08-2014, 03:52 PM
یادگاری مگر ماندگار نیست؟ فرقی هم مگر ایندو با هم دارند؟ :e40d:
یه نفر
01-08-2014, 04:02 PM
لابد فرقی دارند! که نام هایشان متفاوت است :-)
راســــــــــــــــــــــ ــــل
Russell
01-08-2014, 04:08 PM
لابد فرقی دارند! که نام هایشان متفاوت است :-)
راســــــــــــــــــــــ ــــل
با ذکر مثالی توضیح دهید !!
:)
یه نفر
01-08-2014, 04:20 PM
ای بابا
من اگر بلد بودم که نمیپرسیدم :-)
نظر شخصیم
یادگاری: یعنی چیزی یا اثری که در مدت زمانی می ماند و ارزش زیادی نخواهد داشت
ماندگاری: چیزی یا اثری که در مدت زمان طولانی تری میماند و ارزش و بها زیادی دارد..
Mehrbod
01-08-2014, 05:36 PM
یادگاری مگر ماندگار نیست؟ فرقی هم مگر ایندو با هم دارند؟ :e40d:
یادگار = آنچه کسی/چیزی را به یاد آورد: این یادگاریست از زمانیکه مردم هنوز با دست شیر میدوشیدند.
ماندگار = آنچه ماندنی یا بجاماندنی باشد: مهمانان امشب ماندگارند; دستآوردهایِ دانشیک او جاودان ماندگاراند.
yâdgâr ≈ rememberer
mândgâr ≈ long-lasting, durable
Spehr
01-08-2014, 07:01 PM
ای بابا
من اگر بلد بودم که نمیپرسیدم :-)
نظر شخصیم
یادگاری: یعنی چیزی یا اثری که در مدت زمانی می ماند و ارزش زیادی نخواهد داشت
ماندگاری: چیزی یا اثری که در مدت زمان طولانی تری میماند و ارزش و بها زیادی دارد..
هیچکدام را نگذار ، فقط خودت باش.
آنگاه می بینی که بهترین یادگاری را به جای گذاشتی.
همه میگویند او چقدر یکدل و یکرنگ بود.
undead_knight
01-08-2014, 07:10 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/01/16.jpg
میگم بعد نیست یک سرکشی دوباره به این مفهوم داشته باشیم،آیا مواردی هست که واقعا بشه گفت درست نمایی سیاسی! میتونه منطقی یا درست باشه؟
Mehrbod
01-09-2014, 12:28 AM
هیچکدام را نگذار ، فقط خودت باش.
آنگاه می بینی که بهترین یادگاری را به جای گذاشتی.
همه میگویند او چقدر یکدل و یکرنگ بود.
نه گمان نمیکنم, تنها چیزیکه من هنگام اندیشیدن به ایشان به یادمیاورم ترول و رفتارهای کودکانه است! ((:
Dariush
01-09-2014, 12:40 AM
درود.
بنظرتون تفاوت یادگاری و ماندگاری چیه؟
بنظرتون اگر قرار باشه یک چیزی از خودمون برای نسل بعد بگذاریم، یادگار باشه یا ماندگار؟
من گمان میکنم یادگاری بیشتر به جنبه ی مادی یک اثرگذاری مربوط است (مثلا پدرام از دوست قدیمی خود یک یادگاری دارد)، ماندگاری اما میتواند شامل یک تاثیر ماندگار معنوی یا مادی شود (بیشتر معنوی اما).
Dariush
01-09-2014, 12:52 AM
میگم بعد نیست یک سرکشی دوباره به این مفهوم داشته باشیم،آیا مواردی هست که واقعا بشه گفت درست نمایی سیاسی! میتونه منطقی یا درست باشه؟
خب خودِ واژهی درستنمایی سیاسی آنقدر روسیاه هست که فکر نمیکنم بتوان در مورد منطقی بودنن یا نبودناش بحث کرد. اما من گمان میکنم که این هم نوعی محافظهکاری خرفت انحرافی از لیبرالیسم است که راه رسیدن از واقعیت به حقیقت بسته میشود.
پ.ن» عکس حجم بالا میگذاری، کلی باید صبر کنیم تا صفحه لود شود با این اینترنت سماوری...
undead_knight
01-09-2014, 06:04 AM
خب خودِ واژهی درستنمایی سیاسی آنقدر روسیاه هست که فکر نمیکنم بتوان در مورد منطقی بودنن یا نبودناش بحث کرد. اما من گمان میکنم که این هم نوعی محافظهکاری خرفت انحرافی از لیبرالیسم است که راه رسیدن از واقعیت به حقیقت بسته میشود.
پ.ن» عکس حجم بالا میگذاری، کلی باید صبر کنیم تا صفحه لود شود با این اینترنت سماوری...
مثال بومی هم توی ذهنم بود:))
مثلا چند دوست افغانی ناراحت بودند که چرا بهشون "افغان" یا "افغانی" میگیم باید بهشون افغانستانی بگیم! ،بهشون گفتم خب مثلا ما به عرب ها، عربستانی یا به تکسی که تاجیکه تاجیکستانی نمیگیم که،پاسخشون این بود افغانی بار منفی داره :|
Anarchy
01-09-2014, 09:49 PM
مالکوم موگریج(Malcom Muggeridge) فیلسوف ملحدی بود که تا شصت سالگی تحت تاثیر نظریه داروین قرار داشت اما سرانجام متوجه شد که آیندگان در باره این نظریه چگونه خواهند اندیشید. وی می گوید:
من خودم به این درک رسیدم که در کتاب های تاریخ تکامل را مورد تمسخر قرار خواهند داد و نسل آینده با شگفتی به پذیرش ساده لوحانه این نظریه از هم گسیخته خواهد نگریست.
وقتی میگم اسلامیست ها همزمان هم فرگشت رو رد میکنن هم تایید ، نگو نه استاد کوشا... شما خودت نمونه بارز چنین تفکری هستی !!
مزدك بامداد
01-09-2014, 10:04 PM
مالکوم موگریج(Malcom Muggeridge) فیلسوف ملحدی بود که تا شصت سالگی تحت تاثیر نظریه داروین قرار داشت اما سرانجام متوجه شد که آیندگان در باره این نظریه چگونه خواهند اندیشید. وی می گوید:
من خودم به این درک رسیدم که در کتاب های تاریخ تکامل را مورد تمسخر قرار خواهند داد و نسل آینده با شگفتی به پذیرش ساده لوحانه این نظریه از هم گسیخته خواهد نگریست.
وقتی میگم اسلامیست ها همزمان هم فرگشت رو رد میکنن هم تایید ، نگو نه استاد کوشا... شما خودت نمونه بارز چنین تفکری هستی !!
تازه این یارو که برادر حزب اللهی کوشا نام برده، هرگز بیخدا ( ملحد) نبوده و کوتاه زمانی
ندانم گرا بوده است، ایشان که جاسوس انگلیس و کمونیست ستیز بود و گزارش های پنهانی
از روسیه و اوکراین به پاد شوروی سرهم بندی میکرد، هرگز یک فیلسوف هم نبوده است :
Malcolm Muggeridge - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Malcolm_Muggeridge)
Nevermore
01-10-2014, 07:49 PM
این موضع گیری جدید نجفی است درباره ی هنرمندان:
YouTube - پیام شاهین نجفی به هنربندانی که در تالار رودکی به استقبال آخوند روحانی رفتند (http://www.youtube.com/watch?v=20fR4TkRgvg)
خطاب به هنربندان کاسهٔ گدایی گرفتن و حق خود را با دریوزگی از حکام طلبیدن، چیزی جز تجلی نوعی از اختگی سیاسی -هنری مدرن نیست. حال میتوان با جدیت فهمید و دید که ما از کجا و چطور سقوط کردهایم. هنرمندان جامعه، آن بیانتها مستقلان و گردن کشانند و باید بر هنر و هنرمند آن سرزمین گریست وقتی اینگونه خار و خفیف میشوند و درگیرودار امنیت و نان و نام، حیثیت خویش را حصیر نشیمنگاه دولتمردان میکنند که البته هیچکدام نصیبتان نخواهد شد. که هرآنچه هنوز دارید را نیز از شما خواهند ربود و سوراخی را در جانتان بدون اماله نمیگذارند و تا انتهای ارگاسم سیاسیشان که دچار سادیسمی تاریخی هستند باید مفعولی محکوم باشید. ما بزدلی شما را میفهمیم، آنچه نمیفهمیم توامانی این ترس با هنرتان است. شاهین نجفی لعنة الله علیه -
نگر شما چیست؟
به نظر من نجفی لمپنی است به تمام معنا.
Rationalist
01-13-2014, 03:11 PM
بسیار خرسندم که بالاخره پس از مدتها کسی از این فیلسوف معظم در اینجا یاد کرد. من علاقهی فراوانی به شوپنهاور دارم و چندی پیرامون او همچون قحطیزدهها مطالعه کردهام. اگر کتابی چیزی میخواهید برایتان معرفی یا همینجا آپلود کنم (انگلیسی هستند البته) و اگر مشتاق گفتگو هستید، یک ماهی فرصت دهید تا من وقتم آزاد شود و در خدمت شما باشم:e303:. Dariush البته که همه ی کتاب های شوپنهاورِ مایوس را می خواهم!
آیا ترجمه فارسی آنها را نامناسب می دانید؟! و لازم است دوباره ترجمه انگلیسی آنها را مطالعه کنم؟
من به عنوان یک موجود پَست بیولوژیکی، در جنگی درونی در خویشتن خویش، می خواهم از شما فلسفه بیاموزم!:e402:
پس اگر مایل هستید، و می دانید که چیزی می دانید؛ به پست های من در جستار هایم پاسخ دهید!
موفق باشید!:e057:
ضمنا؛
اما الان در مورد فیلمهای تاریخی اینها را بهترین میدانم:
Gangs of New york
آخرین جمله DiCaprio را(به عنوان راوی) در انتهای فیلم به یاد دارید؟!
Rationalist
01-13-2014, 03:59 PM
به نظر من نجفی لمپنی است به تمام معنا.
چرا؟!
چون خواستار پاکی هنر از سیاست است؟!
undead_knight
01-14-2014, 02:32 PM
چرا؟!
چون خواستار پاکی هنر از سیاست است؟!
شوخی میفرمائید!؟بعید میدونم کسی که خودش اینقدر سیاسی خونده خوستار همچین چیزی باشه.
شاید فقط بعضی سیاست ها بد هستند بعضی سیاست ها خوب:))
Dariush
01-15-2014, 04:37 PM
@Dariush البته که همه ی کتاب های شوپنهاورِ مایوس را می خواهم!
آیا ترجمه فارسی آنها را نامناسب می دانید؟! و لازم است دوباره ترجمه انگلیسی آنها را مطالعه کنم؟
من به عنوان یک موجود پَست بیولوژیکی، در جنگی درونی در خویشتن خویش، می خواهم از شما فلسفه بیاموزم!
پس اگر مایل هستید، و می دانید که چیزی می دانید؛ به پست های من در جستار هایم پاسخ دهید!
موفق باشید!
درود؛
نخست آنکه شوپنهاور همه جا اکیدا توصیه میکند که کتابهای فلسفی را تا آنجا که میشود به همان زبانِ اصلیشان بخوانید. کلامِ شوپنهاور بسیار درخشان و ظریف است و این بیمی که او از بابتِ زائل شدنِ ظرافتهای کلامی و مهمتر از آن شفافیتِ معناییِ اثر خویش داشت، بیجهت نیست و کاملا قابلِ درک است. او همهی عمر، هنر و نبوغ خویش را برای کتابِ «جهان چون خواست و بازنمود» سرمایهگزاری کرد و تماما به او حق میدهم که از سرسری خواندن و کژ فهمیدنِ اثرِش در آینده عصبانی شود. از آنجا که شهامتِ بالایی در بیان اندیشههایش داشت (اندیشههایی که عمیقا در تضاد با جریانهای نوی فلسفی در عصر او بود از جمله فلسفهی هگل) و از آنجا که او سخنِ نداشتهی خویش را پشت عبارتپردازیهای بیمغز پنهان نمیکند و هر آنچه که دارد را به روشنی و در نهایت شفافیت بیان میکند، قدری دشوار است که بتوان کسی را که فلسفهی او را به آنچه که نیست تفسیر کرده توجیه کرد. اما به هر جهت کمتر کسی در ایران زبانِ آلمانی میداند و به ناچار باید با ترجمههای آن سر کرد. من توصیه میکنم تا آنجا که میتوانید ترجمهی انگلیسیِ این کتاب را بخوانید اما چون خواندنِ چنین کتابهایی نیاز به تواناییهای بالا برای درک زبان انگلیسی دارند، ممکن است خواندناش تبدیل به یک کابوس شود (چنانکه برای من تقریبا چنین شد!)؛ وفور استعارهها، دشواریهای کلامی، واژگانِ نامانوس و غریب و ضربالمثلها که در زبان طنزآلودِ شوپنهاور فراوان یافت میشود، همگی باعث میشوند که شما به راحتی نتوانید این کتاب را به سادگی بخوانید. بنابراین در کنارِ آن، ترجمهی فارسی آن را تهیه کنید. من ترجمهی فارسیِ این کتاب را دیدهام که کار رضا ولییاریست؛ ترجمهی خوب و بادقتی بود. اما ترجمهای از روی ترجمهی انگلیسی بود که خب همین خودش گویاست که چه خسرانهایی احتمالا بر کتاب وارد آمده است.
مزدك بامداد
01-15-2014, 04:43 PM
کتابِ «جهان چون خواست و بازنمود»
Die Welt als Wille und Vorstellung
http://www.schopenhauer-web.org/textos/MVR.pdf
Dariush
01-15-2014, 04:56 PM
Die Welt als Wille und Vorstellung
http://www.schopenhauer-web.org/textos/MVR.pdf
این کتاب چند ترجمه به زبانِ انگلیسی دارد که بهترینِ آنها ترجمهی Payne است. اگر کسی این کتاب را خواست و آن را در اینترنت نیافت، بگوید تا برایش آپلود کنم.
Mehrbod
01-16-2014, 03:43 AM
براستی برای من گیراست انگلیسیها این اندازه باهوش هستند. در دنبالهیِ این پیک روبرو باید بگویم همین David Cameron پیشتر نیز مرا در هماندیشیای که با «نسیم طالب» داشت شِکیبانده بود: گفتگو پیرامون فمینیسم - برگ 48 (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-881/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-48.html#post58501)
نیمی از جهان هنوز نمیدانستند نسیم طالب کیست, در آمریکا هنوز به ریش او میخندیدند, ولی در اینورْ نُخست وزیر UK دربارهیِ
«پادشکنندگی» و اینکه چگونه انگارههایِ طالب را میتوان و میباید در همبود و زیرساختارهایِ آن پیریخت, اینچنین هوشمندانه گفتگو میکرد!
YouTube - David Cameron in conversation with Nassim Taleb (http://youtu.be/QQAVDg4yqUU)
پارسیگر
Alice
01-22-2014, 10:45 PM
به جز رمان و داستان و این مدل دری وری جات چه کتابهایی را میپسندید ؟
؟!
توضیح بدهید.
پینوشت: بازهم دنبال تالاری میگشتم که آن را از ناکجا یافتم! (فلسفه و منطق)
sonixax
01-22-2014, 11:20 PM
؟!
توضیح بدهید.
چیو ؟
Alice
01-22-2014, 11:24 PM
چیو ؟
در گفتاورد که درشت کردم!
اینکه چرا رمان و داستان دریوریجات است؟!
sonixax
01-22-2014, 11:32 PM
در گفتاورد که درشت کردم!
اینکه چرا رمان و داستان دریوریجات است؟!
نظر شخصی منه :e00e:
Alice
01-22-2014, 11:55 PM
نظر شخصی منه
به نظر من زمانیکه ادبیات نمایشی یا بطور خاص صنعت "سینما" پا به عرصه نهاد، همزمان ادبیات داستانی
و شاید نثر ادبی منقرض شد. سینما که بر اساس سناریو طراحی میشود، نسخهی متکامل و پیشرفتهی
داستان و ناول و یکی از انواع ادبی است. به زعم من "موسیقی مدرن" هم شعر سنتی را از میان برد!
موسیقی چنان کاخ بلندی بر ویرانههای شعر سنتی برپا کرد که جای هیچ مجالی نگذاشت، برای همین امروز
مردم ما چیزکی از شعرای قدیم و جدید که نامی برای ایران و ایرانی به ارمغان آوردند نمیدانند، به جای آن
مغز خود را پر از شاهین نجفی و حسین تتلو امثالهم کرده اند.
یه نفر
01-23-2014, 01:09 PM
اینجاست که به یقین میرسم تفکر غرب چه قدر فردیت رو ارزشمند تر از اجتماع میدونه و این قابل ستایشه....
من همیشه تصوری خلاف این رو داشتم! که تفکر غرب اجتماع رو ارزشمندتر از فردیت میدونه و این قابل ستایشه..!
حتی مطلبی هم نوشتم. شاید مثالی خوب برای این نوع تفکرات غرب باشه.
مستند - خاطره - نوستالوژی - تفاوت فرهنگها (http://metalk.blogfa.com/category/65)
نظر دوستان چیه؟ جوامع متمدن فردیت رو ارزشمند میدونن یا اجتماع؟
undead_knight
01-23-2014, 01:15 PM
من همیشه تصوری خلاف این رو داشتم! که تفکر غرب اجتماع رو ارزشمندتر از فردیت میدونه و این قابل ستایشه..!
حتی مطلبی هم نوشتم. شاید مثالی خوب برای این نوع تفکرات غرب باشه.
مستند - خاطره - نوستالوژی - تفاوت فرهنگها (http://metalk.blogfa.com/category/65)
نظر دوستان چیه؟ جوامع متمدن فردیت رو ارزشمند میدونن یا اجتماع؟
خب این رو باید باز بگم که غرب یک فرهنگ یکپارچه نیست! با اینحال اگر با بعضی فرهنگ های شرقی مثل ژاپن مقایسه بکنیمش میشه گفت بیشتر کشورهای غربی به فردگرایی بیشتر اهمیت میدند و در صدر اونها میتونه "آمریکا" قرار بگیره.
یه نفر
01-23-2014, 01:23 PM
خب این رو باید باز بگم که غرب یک فرهنگ یکپارچه نیست! با اینحال اگر با بعضی فرهنگ های شرقی مثل ژاپن مقایسه بکنیمش میشه گفت بیشتر کشورهای غربی به فردگرایی بیشتر اهمیت میدند و در صدر اونها میتونه "آمریکا" قرار بگیره.
واقعا؟ :-(
من یک عمر در اشتباه به سر میبردم... :-(
خیلی مشتاقم دوستانی که خارج از ایران هستند نظرشونو بگن. تجربیاتشون. جوامع پیشرفته تر از ایران به فردیت اهمیت میدن یا اجتماع؟ کار گروهی یا کار انفرادی؟ اصلا این گزینه ها میتونه یکی از دلایل پیشرفتشون باشه؟
با این حال قبول دارم غرب در مقابل ژاپن فردگرا هست. بحث در مورد ژاپن یه مقوله جداست. و نمیشه فرهنگ ژاپن رو با چیز دیگری مقایسه کرد.. (شاید تعریفم از ژاپن با زیاده روی متعصبانه همراه باشه - بخاطر علاقه شدیدم به ژاپن و چین)
Mehrbod
01-23-2014, 11:30 PM
جوامع پیشرفته تر از ایران به فردیت اهمیت میدن یا اجتماع؟ کار گروهی یا کار انفرادی؟ اصلا این گزینه ها میتونه یکی از دلایل پیشرفتشون باشه؟
به هر دو. یکی بی دیگری که نمیشود, این دو اندرکنش دارند:
مناظره میان مزدک بامداد و کورش بیخدا در باره ی سوسیالیسم و کاپیتالیسم (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D9%88-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D 9%85-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D 8%B3%D9%85-1294/#post51831)
پارسیگر
مزدك بامداد
01-24-2014, 01:47 PM
به فردیت اهمیت میدن یا اجتماع؟
همبود ریشه و مهاد است و تک, برگی از ان. تک گرایی تنها در برابر
هستی همبود است که ارزش و بازتاب پیدا میکند، یک همبودی باید باشد
که یک "تک" بتواند خود را از ان دگرسان نشان دهد: چراکه ، هر کسی
در پیروی از رانه های سرشتین خود، میکوشد که در یک چیزی، یک
سر و گردن بالاتر یا دگرسان تر از دیگران باشد، چرا که نیاز به ارزشمند
و پسندیده بودن دارد. اگر جایی همه همه کفش الف را میپوشند، من کفش
ب را میپوشم که نگر هارا بسوی خود بربایم. در همبود های سرمایه داری
از این نیاز، مانند نیاز ها ی دیگر، برای دزدی و بهره کشی سود جسته میشود
و برتری را در پرورش فرهنگی سرمایه داری، در داشتن چیزی که دیگری توان
داشتن آنرا ندارد، کراننمایی میکنند.:" من آیفون چه میدانم ۶ دارم که فزون بر
تلفن کردن، قر هم میدهد و پشتم را هم میخاراند" ! من رولزرویس دارم که
نشانگر برتری و از ما بهترانی من است! برای بدست اوردن اینها هم آماده ام
که بمب ناپالم بر سر دیگران بیندازم، یا اینکه انداختن آنرا روا و هایسته بدانم.
در همبود های سرمایه داری ، این چنین از تک گرایی ، بهانه ای برای آزادی
بهره کشی فراهم اورده اند و به ایده ی تک گرایی از این رو پروبالی بیش از
مرز میدهند و راه آنرا، همپیشی گرگ آسا در پیشرفت در نردبان مافیا میدانند.
در همبود های سوسیالیستی، این همپیشی بر سر دزدی و بخور بخور نیست،
بر سر ارزش همبودین و توانایی و بلندی جایگاه در کاریاری مردم و والایش کشور
است، برای نمونه به کارگران نمونه، مدال و پاداش میدهند و کاردانان را به جایگاه
فرمانروایی و سرپرستی میرسانند و همان مدال کاری که روی سینه ی شماست،
کار همان رولزرویس و بنز را میکند، بی انیکه دزدی و مردم آزاری کرده باشید.
روشن است که برای هرکس، جایگاه سرپرستی کارخانه، گیرا تر از جایگاه زیرین تر
است، گرچه مزدش هم دگرسانی چندانی با کارگران نداشته باشد ( برای نمونه
مزد کارمندان دولت نمونه وار در آلمان هم بر پایه ی سالهای کار و گروه و پایه،
دگرسانی چندانی با یکدیگر ندارد). پس اینگونه، این رانه ی سرشتین و این نیاز به
خودنمایی و خودبرآوری* ، در همبود های سوسیالیستی در کانال سازندگی و
هومنی میافتد و نه در کانال دزدی و تباهی و سرکوب و مافیا.
همچنین اینگونه اسرتس از روی مردم برداشته میشود که سراغ کار و پیشه ای بروند
که آنرا دوست ندارند. ب.ن. یادم است که همه در ایران میخوستند که بچه شان دکتر
و مهندس و وزیر و وکیل بشود در جاییکه شاید خود بچه ی بچه بیچاره، به باغبانی
یا خلبانی و رانندگی دلبستگی داشت. یا اینکه کسی میرود از ناچاری، بساز و بفروش
میشود و برای سود بیشتر خانه های کارتونی میسازد که دیرتر برسر مردم آوار میشوند،
یک بخشیشی هم به هنداسگر میدهد که بنویس که خانه, زمین لرزه های ۸ ریشتری را
هم بر میتابد! چون سرمایه داری راهی جز این برای پیشرفت در پیش پای او ننهاده است.
به هرروی اگر همبودی نباشد و شما مانند تارزان در جنگل تنها باشید، تک گرایی شما
به جایی نمیرود چون مهند نیست که برهنه از درختی به درخت دیگر بپرید یا تــُـنبانی از
پوست شیر به خود بپوشید، چون کس دیگری نیست که به شما رشک برده و یا به شما
نگرش نماید و کسی هم نیست که به او پز بدهید!
•
*
خودبرآوری= self-fulfilment = Selsbsterfüllung
پارسیگر
یه نفر
01-24-2014, 08:03 PM
مزدک جان از اینکه نظرتان رو خوندم بینهایت خوشحالم. شما فردگرایی رو در گرو اجتماع میپندارید. این کاملا درست است. ولی بیشتر منظورم این بود که در یک جامعه (بدون از مرز بندی و نامگذاری های سیاسی و حزبی و ..) رفتارمان می بایست چگونه باشد؟ با خود بها دهیم تا اجتماع خوبی داشته باشیم یا به اجتماع بها دهیم تا فردیت خوبی داشته باشیم؟
این نوشته من رو بخونید لطفا:
تفاوت فرهنگی
این خاطره رو به نقل از یه نفر توی فیسبوک اینجا مینویسم. واقعا تاثیر گذار است..اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح مرا با ماشینش از هتل برمی داشت و به محل کار می برد.ماه سپتامبر بود و هوای سوئد در این ماه کمى سرد و گاهی هم برفى است. در آن زمان، 2000 کارمند شرکت ولوو با ماشین شخصى به سر کار می آمدند.
ما صبح ها زود به کارخانه می رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورترى نسبت به ورودى ساختمان پارک می کرد و ما کلی پیاده راه می پیمودیم تا وارد ساختمان محل کارمان شویم.
روز اوّل، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. تا اینکه بالاخره روز چهارم به همکارم گفتم: "آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟"
او در جواب گفت:چون ما زود می رسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم. بعد ادامه گفت: باید این جاهای نزدیک را براى کسانى خالی بگذاریم که دیرتر می رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند..
حالا این رفتار رو با خودمون مقایسه کنیم. من اگر زودتر میرسیدم، بهترین جای پارک ماشین رو انتخاب میکردم که هم از پنجره دفترکارم بهش دید داشته باشم و هم نزدیک در ورودی شرکت باشه و هم زیر سایه و ... و این رفتارم رو یک حق برای خودم میدونستم که چون زودتر اومدم و وقت شناس بودم و تنبلی نکردم پس لیاقت این جای پارک رو دارم.. ای بابا، اون که دیر رسیده، تنبلی کرده، بیشتر خوابیده، باید بهترین جای پارکینگ باشه، من که زودتر رسیدم بدترین جا؟!!!
بله دوستان. من و امثال من هنوز معنی کار تیمی رو درک نکردیم. نفهمیدیم هدفمون از رفتن به سر کار علاوه بر کسب درآمد ، حفظ محیط کارمون هم هست. حفظ بقای محیط کاری، با کار گروهی شکل میگیره. نه کار فردی! باید رفتارهامون به نفع شرکت و محیط کار باشه. به نفع همکارانمون باشه. اینجوری خود شخص پیشرفت میکنه..
.............................................. یه نفر
مزدك بامداد
01-25-2014, 12:52 AM
حالا این رفتار رو با خودمون مقایسه کنیم.
ای بابا، ما ها که هیچ، مشتی خر آویزان به ضریح !
ولی خب، من ترکیه و یونان و ... جاهای دیگر را هم
دیده ام این است که در این خریت، ما تنها
نیستیم: که باز خودش جای امیدواری دارد!
•
یه نفر
01-25-2014, 12:39 PM
ای بابا، ما ها که هیچ، مشتی خر آویزان به ضریح !
ولی خب، من ترکیه و یونان و ... جاهای دیگر را هم
دیده ام این است که در این خریت، ما تنها
نیستیم: که باز خودش جای امیدواری دارد!
•
حرف حساب :-)
Dariush
01-25-2014, 05:03 PM
با این روند دوستان پیش بینی میکنند تا چند وقت دیگر سفارت آمریکا در ایران گشوده شود؟:e405:
یه نفر
01-25-2014, 06:16 PM
امروز اخبار میدیدم. وزیر امور خارجه آمریکا خیلی ایران رو تحقیر کرد.. گرچه حرفاش عین حقیقت بود. ولی من فکر میکردم حالا که 2 طرف به توافق رسیدن حداقل از این حرفها نمیزنن!
iranbanoo
01-28-2014, 08:03 PM
همبود[١] ریشه و مهاد[٢] است و تک, برگی از ان. تک گرایی تنها در برابر
هستی همبود است که ارزش و بازتاب پیدا میکند، یک همبودی[١] باید باشد
که یک "تک" بتواند خود را از ان دگرسان[٣] نشان دهد: چراکه ، هر کسی
در پیروی از رانه[٤] های سرشتین[٥] خود، میکوشد که در یک چیزی، یک
سر و گردن بالاتر یا دگرسان تر از دیگران باشد، چرا که نیاز به ارزشمند
و پسندیده بودن دارد. اگر جایی همه همه کفش الف را میپوشند، من کفش
ب را میپوشم که نگر هارا بسوی خود بربایم. در همبود های سرمایه داری
از این نیاز، مانند نیاز ها ی دیگر، برای دزدی و بهره کشی سود جسته میشود
و برتری را در پرورش فرهنگی سرمایه داری، در داشتن چیزی که دیگری توان
داشتن آنرا ندارد، کراننمایی[٦] میکنند.:" من آیفون چه میدانم ۶ دارم که فزون بر
تلفن کردن، قر هم میدهد و پشتم را هم میخاراند" ! من رولزرویس دارم که
نشانگر برتری و از ما بهترانی من است! برای بدست اوردن اینها هم آماده ام
که بمب ناپالم بر سر دیگران بیندازم، یا اینکه انداختن آنرا روا و هایسته[٧] بدانم........
من فکر میکنم اصالت با فرد است تا اجتماع.یعنی اگر فردیتی نباشد اجتماع بی معناست و هر اجتماعی لزوما اجتماعی
مثبت و ایده آل نیست مگر اینکه افراد در آن مورد توجه قرار گیرند.در اجتماعی که همه کفش الف میپوشند کفش ب به پا داشتن یعنی امتناع از حل شدن در اجتماع و توجه به اصالت فرد.
از این روست که به عنوان مثال آیفون 6 من علاوه بر قابلیت تماسش میتواند وارد سایت دفترچه شود تا نوشته های مزدک را بخوانم و لذت ببرم
Mehrbod
01-28-2014, 10:47 PM
.در اجتماعی که همه کفش الف میپوشند کفش ب به پا داشتن یعنی امتناع از حل شدن در اجتماع و توجه به اصالت فرد.
(((:
So they want you to think
iranbanoo
01-28-2014, 11:02 PM
So they want you to think
یعنی توطئه در این حد؟
undead_knight
01-29-2014, 12:54 PM
یعنی توطئه در این حد؟
اصل همه تئوری های توطئه همینه:))
مزدك بامداد
01-29-2014, 01:50 PM
من فکر میکنم اصالت با فرد است تا اجتماع.یعنی اگر فردیتی نباشد اجتماع بی معناست و هر اجتماعی لزوما اجتماعی
مثبت و ایده آل نیست مگر اینکه افراد در آن مورد توجه قرار گیرند.در اجتماعی که همه کفش الف میپوشند کفش ب به پا داشتن یعنی امتناع از حل شدن در اجتماع و توجه به اصالت فرد.
آدمی جانوری همبودین است، سرشت زادی او همین است و این خودش سخن شمارا ناکار میکند.
از سوی دیگر چه کسی این ارزش را پدید آورده ست که "امتناع از حل شدن در اجتماع"( =
سرباز زدن از همگونی همبودین) ، یک ارزش پسندیده و خوب در همه ی همبود هاست؟
وآیا ارزش ان تک (فرد) که از برای ایفون ۶ داشتن شما،در کارخانه جان میکند، کمتر از
ارزش خود شماست؟ یا اینکه نه، اگر همهگان ارزش برابری دارند، پس این کوشش برای
برابر تر! شدن برای چیست؟ چرا نباید همگونی را در همبودی که همه ارزش برابر
هومنی را دارا هستند, نپذیرفت و از "حل شدن در چنین جامعه ای امتناع" کرد؟
پرسش مهند تر، این است که چرا این ناهمگونی را در داشتن ها و گساردن ها میجوییم
و نه در کوشمندی و هوشمندی و پدید اوردن والایی ها، بساکه در "خریدن" آیفون؟
•
پارسیگر
Mehrbod
01-29-2014, 04:19 PM
یعنی توطئه در این حد؟
اصل همه تئوری های توطئه همینه:))
نه بانو توطئه کجا بود, همینکه شما میتوانید با خرید iPhone 6 کیستیای یگانه و بی همتا و
دست نخورده آنجا داشته باشید و فرمانروایِ سرنویش خویش, به خوبی از توطئه نبودن آن میگوید (;
iranbanoo
01-29-2014, 08:36 PM
آدمی جانوری همبودین[١] است، سرشت زادی[٢] او همین است و این خودش سخن شمارا ناکار میکند.
از سوی دیگر چه کسی این ارزش را پدید آورده ست که "امتناع از حل شدن در اجتماع"( =
سرباز زدن از همگونی همبودین) ، یک ارزش پسندیده و خوب در همه ی همبود[٣] هاست؟
وآیا ارزش ان تک (فرد) که از برای ایفون ۶ داشتن شما،در کارخانه جان میکند، کمتر از
ارزش خود شماست؟ یا اینکه نه، اگر همهگان ارزش برابری دارند، پس این کوشش برای
برابر تر! شدن برای چیست؟ چرا نباید همگونی را در همبودی[٣] که همه ارزش برابر
هومنی[٤] را دارا هستند, نپذیرفت و از "حل شدن در چنین جامعه ای امتناع" کرد؟
پرسش مهند[٥] تر، این است که چرا این ناهمگونی را در داشتن ها و گساردن[٦] ها میجوییم
و نه در کوشمندی و هوشمندی و پدید اوردن والایی ها، بساکه[٧] در "خریدن" آیفون؟
همبود از این رو به وجود آمد که در آن افراد به صورت متقابل نیاز های یکدیگر را بر طرف کنند و حد اقلی از همکاری هم برای بقای زندگی روزمره ضروریست.ورگرنه چه اصراریست اینهمه کشاکش بین انسانها برای یافتن اصل و اصولی برای زندگی در کنار یکدیگر؟
امتناع از حل شدن در اجتماع هم از بایت این است که افراد به دنبال یافتن بیشینه ی سودمندی فردی برای خود هستند.من برای کار خود جان میکنم و پول و پس اندازم را میدهم به فردی که آیفون 6 میسازد تا از آنچه که او به زحمت فراهم کرده استفاده کنم و از قابلیت های این ابزار جهت رسیدن به بیشینه ی سودمندی شخصی خود استفاده کنم.
در واقع آن فرد برای رسیدن به سودمندی شخصی خودش است که این ابزار را اختراع و تولید میکند و من نیز در این مورد
از هوشمندی او استفاده میکنم.
iranbanoo
01-29-2014, 08:40 PM
نه بانو توطئه کجا بود, همینکه شما میتوانید با خرید iPhone 6 کیستیای یگانه و بی همتا و
دست نخورده آنجا داشته باشید و فرمانروایِ سرنویش خویش, به خوبی از توطئه نبودن آن میگوید (;
آیفون 6 چه بی همتایی ای برای من خواهد داشت وقتی از قابلیتش نتوانم استفاده کنم.قطعا من نیازی به ان دارم و رنج خریدش را به خود میدهم.اینکه این نیاز را کسی دیگر در من ایجاد میکند بیشتر شبیه تئوری توطئه است...!
مزدك بامداد
01-30-2014, 01:34 AM
قطعا من نیازی به ان دارم و رنج خریدش را به خود میدهم.ا
و سال دیگر هم نیاز به ایفون ۷ خواهید پیدا کرد، خودبخود... •
sonixax
01-30-2014, 01:46 AM
و سال دیگر هم نیاز به ایفون ۷ خواهید پیدا کرد، خودبخود... •
خیر سال دیگر تازه 6 می آید و پس از آن 6S ! آیفون 7 مال 3 سال دیگست اگر اپلی باقی مانده باشد تا آن زمان!
مزدك بامداد
01-30-2014, 02:11 AM
خیر سال دیگر تازه 6 می آید و پس از آن 6S ! آیفون 7 مال 3 سال دیگست اگر اپلی باقی مانده باشد تا آن زمان!
:e057:
شما هم که از بیچارگی هی گیر بدهید به مثال !
•
sonixax
01-30-2014, 02:18 AM
شما هم که از بیچارگی هی گیر بدهید به مثال !
مثال پرت و پلا نزنید که کسی بهتان گیر ندهد!
در ثانی مگه قرار تا دنیا دنیاست ملت لادا سوار شوند و ودکای 60% بنوشند ؟ :e405:
مزدك بامداد
01-30-2014, 02:43 AM
مثال پرت و پلا نزنید که کسی بهتان گیر ندهد!
میگویند در مثل مناقشه نیست مگر اینکه گیر کله بتونی میلاد بفتید
:e412::e412:
•
sonixax
01-30-2014, 03:22 AM
میگویند در مثل مناقشه نیست مگر اینکه گیر کله بتونی میلاد بفتید
از کرامات مزدک ما چه عجب ، با وودکای روسی فالوده شیرازی درست کرد برای مش رجب!!!
البته قبول دارم که اینجا یک مقداری زیادی بهتون گیر دادم و مراعات قلبتون رو نکردم! اسپاغتی را شکر سکته نکردید.
sonixax
01-30-2014, 03:26 AM
بفتید
بیوفتید ؟
مطمئن باشم تنها اشتباه تایپیست ؟ سکته مکته در کار نیست ؟ نگران شدم:e107:
مزدك بامداد
01-30-2014, 10:53 AM
اسپاغتی را شکر سکته نکردید.
سکته مکته در کار نیست
...
ابزار لودگی نوین !
•
iranbanoo
01-30-2014, 12:18 PM
و سال دیگر هم نیاز به ایفون ۷ خواهید پیدا کرد، خودبخود... •
چرا که نه!اگر برای من منفعت شخصی داشته باشد آیفون 10 اش را هم میخرم:)
sonixax
01-31-2014, 12:11 AM
ابزار لودگی نوین !
Don't Cry baby
Theodor Herzl
02-03-2014, 09:10 PM
امیر گرامی از غرب که به ایران برگشتید ، میشود کمی از تجربه خود و اینکه این گذار چگونه بوده است صحبت کنید؟ آیا از بازگشت به ایران پشیمان نیستید؟ من هرگز توانائی زندگی در ایران را دیگر در خود نمیبینم!
Ouroboros
02-04-2014, 11:35 AM
امیر گرامی از غرب که به ایران برگشتید ، میشود کمی از تجربه خود و اینکه این گذار چگونه بوده است صحبت کنید؟ آیا از بازگشت به ایران پشیمان نیستید؟ من هرگز توانائی زندگی در ایران را دیگر در خود نمیبینم!
درود. نه ایران برای من همیشه یادآور خاطراتی خوش بوده و هیچوقت هیچ رنجی در اینجا نکشیدهام. البته در غرب هم رنجی نبود ولی تنهایی کمی مرا آن اواخر آزار میداد، من هیچ دوست صمیمی، خانواده یا کسی که بتوانم در حضور او ضعف نشان بدهم نداشتم و روابط اجتماعی من محدود به گسترهای عظیم از ارتباطات سطحی با آدمهای پرشمار بود که مرا بهترین و قویترین و ... میدیدند. یکی از عوارض بازی، اینست که شما تصویری کاذب از خود ارائه میکنید که حفظ آن نیازمند تلاش خودآگاه است، یعنی بازیگر فیلم زندگی خودتان میشوید. این برای آدمی که دو سوم روز در شرایط Autopilot زندگی میکند تصورناشدنیست، اما در غرب تمام روابط من از صافی ِ «چگونه او را کنترل بکنم» عبور میکرد. در ایران هم کمابیش همینطور است اما دستکم با خانواده، یکی دو رفیق بسیار قدیمی و بخشی از جامعه که نیازی به آنها ندارم میتوانم خودم باشم و این هزینهی روانی کمی کاهش پیدا میکند، بدون آنکه لطمهای به میوههای بیشمار چنان زندگی بخورد.
بعدش هم موقعیت اجتماعی من ارتقاء بسیار برجستهای پیدا کرده و یک شبه باری دیگر از مهاجر جهان سومی تبدیل شدهام به آقای عالم. من در غرب در یک بنبست اقتصادی و شغلی که شاید هر پنج سال یکبار هم ترفیعی به خود نمیدید زندانی میشدم اما اینجا همین حالا بدون هیچ تجربهای راه هزار ساله را یک شبه رفتهام. زمان بیهوده هم در ایران صد برابر غرب هست، و میتوانم به آن اهداف ثانویهای که بخاطرشان برگشتم(مثل تحریر کتاب)، بپردازم و باز هم وقت اضافه بیاورم که بیایم اینجا!
یک نکتهی دیگر آزادی غیرسیاسیست، ایران اکنون یکی از ازادترین کشورهای جهان است. در غرب لیبرال برخلاف تصور عموم، هزاران مرز آشکار و پنهان وجود دارد که شخص با ناخنی بیرون گذاشتن از آنها جذام اجتماعی میگیرد و طرد میشود و مهر و برچسب میخورد و ... آزادی غرب به شدت مشروط و محدود و کنترلشده است، آدمهای سفیدپوست ِ زیبا و موفق یک خط قرمز به دور خودشان میکشند و هرکس بیرون از آن را «بازنده» و «عجیب غریب» و ... لقب میدهند. ایران اما کشوریست در حال گذار با قوانین بسیار شل و ول، دولتی ناکارآمد، فرهنگی متزلزل، مذهبی از اعتبار ساقط شده، در خلاء مطلق اخلاقی و شما هر نوع جانوری که باشید اگر آنرا از نظر عومی پنهان بدارید میتوانید خوش و آسوده زندگی بکنید. این بچه الاسدی که برای کشتن درد روزگار و از خود بیخودی من گاهی به بدن میزنم در اروپا میتوانست تمام زندگی مرا زیر و رو بکند، اینجا در محل کار صد نفر پائین من و صد نفر بالای من همه خودشان معتاد هستند به شیشه و هروئین و کوکائین و.... آدم «سالم» عجیب غریب خواهد بود! دختران هم به طور متوسط به چشم من زیباتر (و آسانتر!) هستند، من اینجا یک حرمسرای غیررسمی باز کردهام برای خودم... آدمیزاد دیگر چه میخواهد؟
لحظهای که شما بدانید پس از مرگ حیاتی نیست، نه فقط به عنوان یک موضع شبهروشنفکری ِ کاذب ِ دورادور و بیمعنی، بلکه بدانید و این دانسته را به معنای واقعی کلمه درونی بکنید، لذتپرستی مطلق و هدانیسم تنها گزینهی باقی مانده و عقلانیست.
Anarchy
02-04-2014, 12:16 PM
بعدش هم موقعیت اجتماعی من ارتقاء بسیار برجستهای پیدا کرده و یک شبه باری دیگر از مهاجر جهان سومی تبدیل شدهام به آقای عالم. من در غرب در یک بنبست اقتصادی و شغلی که شاید هر پنج سال یکبار هم ترفیعی به خود نمیدید زندانی میشدم اما اینجا همین حالا بدون هیچ تجربهای راه هزار ساله را یک شبه رفتهام. زمان بیهوده هم در ایران صد برابر غرب هست، و میتوانم به آن اهداف ثانویهای که بخاطرشان برگشتم(مثل تحریر کتاب)، بپردازم و باز هم وقت اضافه بیاورم که بیایم اینجا!
امیر جان به خوبی یادم هست بعد از غیبت یک ساله ای که اولین بار اینجا داشتی و گفتی از ایران خارج شدی ، واضحا از خستگی حضور در ایران صحبت میکردی !! برای من خواندن این حرف ها بسیار عجیبه ...
یک نکتهی دیگر آزادی غیرسیاسیست، ایران اکنون یکی از ازادترین کشورهای جهان است. در غرب لیبرال برخلاف تصور عموم، هزاران مرز آشکار و پنهان وجود دارد که شخص با ناخنی بیرون گذاشتن از آنها جذام اجتماعی میگیرد و طرد میشود و مهر و برچسب میخورد و ... آزادی غرب به شدت مشروط و محدود و کنترلشده است، آدمهای سفیدپوست ِ زیبا و موفق یک خط قرمز به دور خودشان میکشند و هرکس بیرون از آن را «بازنده» و «عجیب غریب» و ... لقب میدهند. ایران اما کشوریست در حال گذار با قوانین بسیار شل و ول، دولتی ناکارآمد، فرهنگی متزلزل، مذهبی از اعتبار ساقط شده، در خلاء مطلق اخلاقی و شما هر نوع جانوری که باشید اگر آنرا از نظر عومی پنهان بدارید میتوانید خوش و آسوده زندگی بکنید. این بچه الاسدی که برای کشتن درد روزگار و از خود بیخودی من گاهی به بدن میزنم در اروپا میتوانست تمام زندگی مرا زیر و رو بکند، اینجا در محل کار صد نفر پائین من و صد نفر بالای من همه خودشان معتاد هستند به شیشه و هروئین و کوکائین و.... آدم «سالم» عجیب غریب خواهد بود! دختران هم به طور متوسط به چشم من زیباتر (و آسانتر!) هستند، من اینجا یک حرمسرای غیررسمی باز کردهام برای خودم... آدمیزاد دیگر چه میخواهد؟
:e40d:
اینجا یا معنای آزادی عوض شده یا شاید ما در ایران زندگی نمیکنیم :e404: ؟ گویا آثار پیری زودتر از موعد مقرر در شما آشکار شده امیر جان ...
لحظهای که شما بدانید پس از مرگ حیاتی نیست، نه فقط به عنوان یک موضع شبهروشنفکری ِ کاذب ِ دورادور و بیمعنی، بلکه بدانید و این دانسته را به معنای واقعی کلمه درونی بکنید، لذتپرستی مطلق و هدانیسم تنها گزینهی باقی مانده و عقلانیست.
که چی بشه ؟؟ چرا تنها گزینه باقی مانده و عقلانی هست :e40e: ؟
Ouroboros
02-04-2014, 12:36 PM
آنارشی جان من دربارهی زندگی شخصی خودم که نباید به شما بازجویی پس بدهم.. :e402:
ایران هم برای من خیلی بهتر از اروپاست. من آنزمان هم که میرفتم اینرا میدانستم(بار اولم که نبود)، ولی خب گمان میکردم اینبار دیگر بزرگتر هستم و میتوانم یک تعادلی میان زندگی در غرب و شخصیت خودم برقرار بکنم. ولی چنان نشد و طبع راحتطلب من غالب شد.. متاسفم که این با تصویر ذهنی شما از امیر چندان همخوانی ندارد، من گمان میکنم این لحن نا امید بیشتر ارتباطی با علاقهی تازهای در خودتان به مهاجرت داشته باشد؟ هیچکس اینجا برای تخصص، هوشمندی و کوشایی شما ارزشی قائل نیست و گمان میکنید آنطرف قدرتان را خواهند دانست؟ درست گمان میکنید، آنجا ارزش شما خیلی بالاتر از اینجا خواهد بود، اگر چنان ارزشی را بخواهید.. اما من شاهی در دوزخ را به بندگی در بهشت ترجیح میدهم! :e057:
Anarchy
02-04-2014, 01:07 PM
آنارشی جان من دربارهی زندگی شخصی خودم که نباید به شما بازجویی پس بدهم.. :e402:
یعنی من هم شدم حسین بازجو :e407: ؟ شانس آوردی با بازجوی مهربانی طرف حساب شدی :e056: !!
جدا از شوخی ، قصد کنکاش در مسائل شخصی شما رو نداشتم ... فقط این تغییر حالات و نظرات افراد برای من جالبه !!
یک بخشی هم تعجب من از این بود که در یکی از آزادترین کشورهای دنیا زندگی میکردم و بی خبر بودم :e412: !!
ایران هم برای من خیلی بهتر از اروپاست. من آنزمان هم که میرفتم اینرا میدانستم(بار اولم که نبود)، ولی خب گمان میکردم اینبار دیگر بزرگتر هستم و میتوانم یک تعادلی میان زندگی در غرب و شخصیت خودم برقرار بکنم. ولی چنان نشد و طبع راحتطلب من غالب شد.. متاسفم که این با تصویر ذهنی شما از امیر چندان همخوانی ندارد، من گمان میکنم این لحن نا امید بیشتر ارتباطی با علاقهی تازهای در خودتان به مهاجرت داشته باشد؟ هیچکس اینجا برای تخصص، هوشمندی و کوشایی شما ارزشی قائل نیست و گمان میکنید آنطرف قدرتان را خواهند دانست؟ درست گمان میکنید، آنجا ارزش شما خیلی بالاتر از اینجا خواهد بود، اگر چنان ارزشی را بخواهید.. اما من شاهی در دوزخ را به بندگی در بهشت ترجیح میدهم! :e057:
علاقه تازه ای که نیست امیر جان ... من دیدگاه کاملا ایده آلی به غرب و زندگی در اونجا ندارم اما میدونم با این روحیه فرزام گرای فعلیم ، تحمل اینکه هر ننه قمر بی سواد بی تخصصی بیاد برای ما تعیین تکلیف کنه برام بسیار سخته !!
با عرض معذرت ایران تقریبا شرایط یک طویله بسیار بزرگ رو داره که هر کس مشغول به کار خودش هست و اصولا مهم نیست که اوضاع چطور پیش میره و نتیجه ای حاصل میشه ...
من چه از ایران برم چه بمونم ، نظرم همین هست ...
Theodor Herzl
02-04-2014, 01:18 PM
من به چندین دلیل دیگه نمیتونم ایران زندگی کنم! یکی اینکه تحمل بعضی رفتار مردم رو ندارم ، دوما اینکه من همیشه ایران سختی کشیدم و خاطره خوبی ندارم که بخواهم دوباره اون رو تکرار کنم! سوماً اینکه ۹۰% خانواده و فامیل من دیگه ایران نیستند و من در ایران تنها خواهم بود! دلیل دیگه اینکه الان زندگی خوبی دارم و دیگر هیچ احساس ناسیونالیستی آنچنانی در مورد ایران در من باقی نمانده است که برای آن دلم تنگ شوند!
Ouroboros
02-04-2014, 01:30 PM
یعنی من هم شدم حسین بازجو :e407: ؟ شانس آوردی با بازجوی مهربانی طرف حساب شدی :e056: !!
جدا از شوخی ، قصد کنکاش در مسائل شخصی شما رو نداشتم ... فقط این تغییر حالات و نظرات افراد برای من جالبه !!
یک بخشی هم تعجب من هم از این بود که در یکی از آزادترین کشورهای دنیا زندگی میکردم و بی خبر بودم :e412: !!
علاقه تازه ای که نیست امیر جان ... من دیدگاه کاملا ایده آلی به غرب و زندگی در اونجا ندارم اما میدونم با این روحیه فرزام گرای فعلیم ، تحمل اینکه هر ننه قمر بی سواد بی تخصصی بیاد برای ما تعیین کنه برام بسیار سخته !!
با عرض معذرت ایران تقریبا شرایط یک طویله بسیار بزرگ رو داره که هر کس مشغول به کار خودش هست و اصولا مهم نیست که اوضاع چطور پیش میره و نتیجه ای حاصل میشه ...
من چه از ایران برم چه بمونم ، نظرم همین هست ...
آنارشی جان همه چیز بستگی به چیزی دارد که شما از زندگی میخواهید. من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم. کاری بسیار برجسته و والا با درآمدی متوسط در آنجا پیدا کردم، تقریبا جای پای خود را محکم کرده بودم، و همه چیز به خوبی پیش میرفت که ناگهان، یا شاید هم آرامآرام، تصمیم من به بچهدار شدن از بین رفت. و دیگر دلیلی برای آنجا ماندن نداشتم. اینست که به ایران برگشتم و یک زندگی نه چندان مولد یا مفیدی پیش گرفتم که به خودم لذت میدهد.
بله ایران هرج و مرج مطلق است و هیچ آیندهای از نظر اجتماعی ندارد، اما به من چه؟ من هرج و مرج دوست دارم.
Anarchy
02-04-2014, 01:44 PM
آنارشی جان همه چیز بستگی به چیزی دارد که شما از زندگی میخواهید. من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم. کاری بسیار برجسته و والا با درآمدی متوسط در آنجا پیدا کردم، تقریبا جای پای خود را محکم کرده بودم، و همه چیز به خوبی پیش میرفت که ناگهان، یا شاید هم آرامآرام، تصمیم من به بچهدار شدن از بین رفت. و دیگر دلیلی برای آنجا ماندن نداشتم. اینست که به ایران برگشتم و یک زندگی نه چندان مولد یا مفیدی پیش گرفتم که به خودم لذت میدهد.
بله ایران هرج و مرج مطلق است و هیچ آیندهای از نظر اجتماعی ندارد، اما به من چه؟ من هرج و مرج دوست دارم.
من بیشتر از اینکه نگران بچه دار شدن در ایران باشم ، نگران زندگی خودم هستم :e407: !! صد البته من با دیدن هر نوزادی که به دنیا میاد دچار غم عمیقی میشم ... از اینکه چطور به زودی مورد مغزشویی واقع میشه و شاید اون اندازه خوش شانس نباشه که بتونه از چنگال این مهملات خلاص بشه ...
ولی واقعا کی میدونه دقیقا چی از زندگیش میخواد ؟ با توجه به اینکه با گذر زمان ذهن انسان هم تغییر میکنه و عافیت اندیش تر میشه :e403: !!
Alice
02-04-2014, 04:57 PM
من اساسا برای بچه دار شدن و این که تصور به دنیا آوردن و بزرگ کردن یک انسان در این جامعه مرا به وحشت میانداخت بار دوم قصد مهاجرت کردم.
گهتست:
نگاش کن، با این سن و سالش به جای اینکه دیگه تشکیل خونواده بده و پدر "فراهمکننده" و سربه زیر باشه تازه معرکه گرفته و مثل پسربچهها دختربازی میکنه! :e416:
kourosh_bikhoda
02-04-2014, 05:40 PM
با این سن و سالش
مگه چند سالشه؟
ولی خب من مخالف تشکیل خانواده و خصوصن مخالف بچه دار شدنم :e404:
Alice
02-04-2014, 06:36 PM
مگه چند سالشه؟
ه م م م م! با عرض شرمندگی «سی» سال. :e108:
البته شرمندگی بابت دختربازی!
Mehrbod
02-04-2014, 07:20 PM
ه م م م م! با عرض شرمندگی «سی» سال. :e108:
البته شرمندگی بابت دختربازی!
مرد تا ٥٠ سالگی هنوز جا دارد, این دخترها هستند ٣٠ سالگی ترشیده میشوند (;
iranbanoo
02-04-2014, 07:38 PM
مرد تا ٥٠ سالگی هنوز جا دارد, این دخترها هستند ٣٠ سالگی ترشیده میشوند (
آه بله.اگر مردان آنهم مردانی مسئول از ترس بچه دار شدن و اینکه چه خواهد شد به فکر مهاجرت می افتند زنان هر روزی که سنشان بالاتر میرود خوف برشان میدارد که با انگ ترشیدگی چه کنند:e403:
من نمیدانم این مسئله به این حد که در ایران مهم است در غرب هم مهم است یا نه.اما در ایران حتی اگر بهترین موقعیت شغلی و مالی و ظاهری را داشته باشید اگر بی همسر باشید قطعا یک زن ترشیده ی ناخواستنی هستید!
Mehrbod
02-04-2014, 07:45 PM
آه بله.اگر مردان آنهم مردانی مسئول از ترس بچه دار شدن و اینکه چه خواهد شد به فکر مهاجرت می افتند زنان هر روزی که سنشان بالاتر میرود خوف برشان میدارد که با انگ ترشیدگی چه کنند:e403:
من نمیدانم این مسئله به این حد که در ایران مهم است در غرب هم مهم است یا نه.اما در ایران حتی اگر بهترین موقعیت شغلی و مالی و ظاهری را داشته باشید اگر بی همسر باشید قطعا یک زن ترشیده ی ناخواستنی هستید!
این مسئله از این دیدگاه که اگر پشیمان شدید خواستید بچهدار شوید مِهند است ایرانبانو
چه که زن بسختی میتواند ٥٠ سالگی بچه بیاورد, ولی مرد ٨٠ ساله بجایش کم دیده نشده!
ترسی که گفتید از همین باید باشد, اگر نه ترشیدگی دیگری ندارد.
http://www.daftarche.com/images/imported/2014/02/1.gif
iranbanoo
02-04-2014, 07:58 PM
ین مسئله از این دیدگاه که اگر پشیمان شدید خواستید بچهدار شوید مِهند است ایرانبانو
چه که زن بسختی میتواند ٥٠ سالگی بچه بیاورد, ولی مرد ٨٠ ساله بجایش کم دیده نشده!
ترسی که گفتید از همین باید باشد, اگر نه ترشیدگی دیگری ندارد.
خوب این یک سوی مسئله است ولی فکر میکنم اثر فرهنگ هم چندان کم اهمیت نیست.چرا که سن ازدواج زنان تا چندی پیش پایین تر از کنون بوده
اگر تا دیروز دختران میبایست قبل از 20 سالگی شوی خود را انتخاب کنند و بروند این سن اکنون به 30 رسیده.
امیدوارم بالاتر هم برود چون اگر از این حرفها به من بزنند احتمالا یر لج هم که شده کار دست خودم میدهم:e411:
Russell
02-04-2014, 08:01 PM
این هم تازه است و تنوری !!
Study: Hollywood female stars paid way less after 34 (http://www.usatoday.com/story/news/nation-now/2014/01/30/hollywood-women-pay-salary-men/5050433/)
sonixax
02-04-2014, 08:35 PM
آه بله.اگر مردان آنهم مردانی مسئول از ترس بچه دار شدن و اینکه چه خواهد شد به فکر مهاجرت می افتند زنان هر روزی که سنشان بالاتر میرود خوف برشان میدارد که با انگ ترشیدگی چه کنند
من نمیدانم این مسئله به این حد که در ایران مهم است در غرب هم مهم است یا نه.اما در ایران حتی اگر بهترین موقعیت شغلی و مالی و ظاهری را داشته باشید اگر بی همسر باشید قطعا یک زن ترشیده ی ناخواستنی هستید!
در غرب مهم نیست یک زن چند سال سن دارد! حتمن یک مردی که به او بخورد و از وی خوشش بیاید هست و معمولن زنان/مردان تنها نمیمانند مگر خودشان بخواهند. مثل من که اکنون دارم با تنهایی خودم حال میکنم.
ه م م م م! با عرض شرمندگی «سی» سال.
البته شرمندگی بابت دختربازی!
دایی من 60 رو هم رد کرده و کار خانم بازی کماکان ادامه داره! تازه همسرش هم دختر شهرداره اون هم از نوع اروپاییش :e00e:
Alice
02-04-2014, 08:44 PM
دایی من 60 رو هم رد کرده و کار خانم بازی کماکان ادامه داره! تازه همسرش هم دختر شهرداره اون هم از نوع اروپاییش
یحتمل دایی شما که زنان را «سوراخ» نمیبیند؟
Mehrbod
02-04-2014, 08:46 PM
خوب این یک سوی مسئله است ولی فکر میکنم اثر فرهنگ هم چندان کم اهمیت نیست.چرا که سن ازدواج زنان تا چندی پیش پایین تر از کنون بوده
اگر تا دیروز دختران میبایست قبل از 20 سالگی شوی خود را انتخاب کنند و بروند این سن اکنون به 30 رسیده.
امیدوارم بالاتر هم برود چون اگر از این حرفها به من بزنند احتمالا یر لج هم که شده کار دست خودم میدهم:e411:
این سخنها چیست, بروید زود بچهدار شوید, من و شما و دیگر دوستان بچهدار نشویم که بشود, احمدینژاد؟ :e405:
sonixax
02-04-2014, 08:50 PM
یحتمل دایی شما که زنان را «سوراخ» نمیبیند؟
شاید هم ببیند! من ازش نپرسیدم.
ولی میدونم که کمر به پایین را فقط میبیند :e107:
Ouroboros
02-05-2014, 11:09 AM
گهتست:
نگاش کن، با این سن و سالش به جای اینکه دیگه تشکیل خونواده بده و پدر "فراهمکننده" و سربه زیر باشه تازه معرکه گرفته و مثل پسربچهها دختربازی میکنه! :e416:
سی سالگی تازه سن شروع کار است. هر وقت پنجاه سالم شد میروم دختری جوان و زیبا ابتیاع میکنم و جوجهکشی به راه میاندازم.
رزومهی خود را پیام بکنید!
Ouroboros
02-05-2014, 11:19 AM
این هم تازه است و تنوری !!
Study: Hollywood female stars paid way less after 34 (http://www.usatoday.com/story/news/nation-now/2014/01/30/hollywood-women-pay-salary-men/5050433/)
در بازی به آن میگویند «دیوار»، زن یک روز صبح از خواب بیدار میشود و میبیند دیگر یک دهم توجه، عنایت، الطاف و تلاشی که مردان برای جلب توجه او میکردند را دریافت نمیکند. زن ۲۵ ساله میانسال است، زن ۳۰ ساله بیمعناست و زن ۳۵ ساله مردهی متحرک. ببینید که دیوار با سینئاد اکانر چه کرد، که با وجود گند زدن به زیبایی خود با موهای کوتاه که زن را چندشآور میکند باز هم به آسانی ۷.۵ از ۱۰ بود:
3496
تقریبا به نحوی شاعرانه غمانگیز است..
Alice
02-05-2014, 11:35 AM
رزومهی خود را پیام بکنید!
شما عجالتا به ضعیفه شترسواری بدهید، هرگاه موسم سیسالگیام فرارسید برای استخراج منابع حداکثری مرد بتا قطعا رزومهام را برای شما پیام خواهم کرد!
Philo
02-07-2014, 10:44 PM
نیچه در فصل اول کتاب فراسوی نیک و بد تزی دارد که من آن را به این صورت فهمیدم که: همه فیلسوفان فریبکاران اند و هر چه گفته اند نه به خاطر عشق به حقیقت (به عنوان رانه ای که باید اصلی ترین رانه برای فلسفیدن باشد)، بلکه پیروی از اراده قدرت آن ها بوده است. آنها خواسته اند دستگاهی اخلاقی یا سیاسی بسازند که قدرت خودشان در آن دستگاه افزایش یابد.
برای موجه ساختن این مدعا نیچه تمام توان خود را به کار گرفته و از استدلال (لابد برآمده از اراده معطوف به قدرت خود نیچه!) گرفته تا لجن مالی فیلسوفان بزرگ، بسیار بزرگ، از جمله افلاطون و دکارت و کانت دریغ نورزیده:
"آن تارتوف بازی (ریاکاری) خشک و عفیفانه کانت پیر، که با آن ما را به پسکوچه جدلیش می کشاند، همان پسکوچه ای که راه به دستور بی چون و چرای او می برد، یا بهتر بگویم، بدانجا از راه می برد، نمایشی است که ما خوش نشینان را به خنده می اندازد." (ترجمه آشوری)
دوست دارم بدانم دوستان چه موضعی دربرابر مدعای نیچه دارند و به گمانشان چگونه می توان آن را موجه یا رد نمود.
یه نفر
02-08-2014, 12:41 PM
دلم کشید..
رقص زیبای زوج جوان ایرانی در شب عروسی
https://www.facebook.com/photo.php?v=654328387957041&stream_ref=10
Anarchy
02-08-2014, 04:30 PM
دلم کشید..
رقص یا عروسی :e404: ؟
یه نفر
02-08-2014, 05:00 PM
رقص یا عروسی ؟
رقص در عروسی...
Anarchy
02-08-2014, 06:08 PM
رقص در عروسی...
رقصت در حد عروس خانم هست یا نه :e059: ؟؟
یه نفر
02-08-2014, 06:57 PM
رقصت در حد عروس خانم هست یا نه ؟؟
اینا هماهنگ بودن. از قبل تمرین کرده بودن. وگرنه رقص خاصی نبود.. هرچند من اگر تمرین کنم از اینا سر تر نخواهم شد :-(
یه نفر
02-08-2014, 07:00 PM
آنارشی جان؟ یادته در فیسبوک بحثی کردیم در مورد پایان نامه ام؟ همچنان بر سر حرفت هستی؟
Anarchy
02-08-2014, 07:19 PM
آنارشی جان؟ یادته در فیسبوک بحثی کردیم در مورد پایان نامه ام؟ همچنان بر سر حرفت هستی؟
نه یادم نمیاد ... چه بحثی بود ؟
یه نفر
02-10-2014, 04:55 PM
نه یادم نمیاد ... چه بحثی بود ؟
تاثیر موسیقی بر رشد گیاه و ضایعات پوستی
Anarchy
02-11-2014, 09:34 AM
تاثیر موسیقی بر رشد گیاه و ضایعات پوستی خب من قراره چیکار کنم ؟
یه نفر
02-11-2014, 11:48 AM
خب من قراره چیکار کنم ؟
همچنان بر سر حرفت هستی؟
:e056:
Anarchy
02-11-2014, 12:15 PM
:e056:
تو چرا قسطی حرف میزنی :e40e: ؟ خب کل جریانو بگو چون اصلا یادم نمیاد ... شاید چرت و پرت گفته باشم !!
kourosh_bikhoda
02-11-2014, 03:16 PM
تو چرا قسطی حرف میزنی
قسطی حرف زدن شغل انبیاست.
یه نفر
02-11-2014, 06:09 PM
تو چرا قسطی حرف میزنی ؟ خب کل جریانو بگو چون اصلا یادم نمیاد ... شاید چرت و پرت گفته باشم !!
بعد از مدتها اکانت فیسبوکمو دوباره فعال کردم. خیلی اتفاقی پیام های گذشته رو میخوندم که دیدم من و تو درباره (پایان نامه ام) تاثیر موسیقی و محیط های مختلف بر رشد گیاه بحث کرده بودیم. و حتی تاثیر موسیقی بر بیماری های پوستی که گفتم بر روی موش آزمایشگاهی انجام دادم و بهبود پیدا کرده..
گفتی همچین چیزی وجود نداره و چرت و پرته و اگر همچین چیزی باشه دیگه محیط مجازی نمیایی و فلان و بسان
گفتم تو محیط مجازی بیا ولی دیگه رو حرف من حرف نزن. :-)
قرار شد سر فرصت این موضوع رو توی دفترچه مطرح کنیم تا ببینیم سایرین چی میگن..
یادت اومد؟ همچنان بر سر حرفت هستی؟ :e057:
undead_knight
02-11-2014, 07:51 PM
راستی زنان هم دسته بندیهای آلفا و بتا و ... را دارند؟
در گروه های حیوانی تا حدی پاسخ "بله" هست و البته تعریف آلفا بیشتر شامل "رهبر" گروه میشه که معمولا نر و (ماده ای) هستند که پدر و مادر اکثر توله ها هستند، یا در حیواناتی که ساختار حرم سرا گونه دارند نری که بیشترین ماده ها رو داره و به سایر نرها اجازه جفت گیری نمیده.
البته در حیواناتی که ساختار اجتماعی پیچیده تری دارند فقط قضیه "رهبری" و "قدرت نمایی" مهمه.
در هر حال مرد آلفا، بتا و امگا و... زاییده ادبیات MRM+PUA هست و فرق های زیادی با مفهوم ساده علمی موجود در طبیعت داره و البته در طی فعالیت بسیار بلند مدت تر فمنیست ها مفاهیمی مشابه بوجود نیومده(البته از دید بیولوژیک هم درست کردن چنین مفهومی برای زنان سخت تره) و اخیرا چندتایی "تقلید" دیدم که فقط میشه گفت تعریف مردی آلفا هست که بدن زن داره:))
دلیل ساده ای که اونها میگند :مرد آلفا مردی هست که زن ها میخوان باهاش بخوابند و سایر مردها شانس کمتری دارند و مردان امگا اصلا شانسی ندارند،در عوض زنان تقریبا به راحتی میتونند به سکس دسترسی پیدا کنند. viviyan
Anarchy
02-11-2014, 07:56 PM
قسطی حرف زدن شغل انبیاست.
بله ، البته آیه شریفه "کونوا قوامین بالقسط" رو هم فراموش نکنید :24: !!
Anarchy
02-11-2014, 07:59 PM
بعد از مدتها اکانت فیسبوکمو دوباره فعال کردم. خیلی اتفاقی پیام های گذشته رو میخوندم که دیدم من و تو درباره (پایان نامه ام) تاثیر موسیقی و محیط های مختلف بر رشد گیاه بحث کرده بودیم. و حتی تاثیر موسیقی بر بیماری های پوستی که گفتم بر روی موش آزمایشگاهی انجام دادم و بهبود پیدا کرده..
گفتی همچین چیزی وجود نداره و چرت و پرته و اگر همچین چیزی باشه دیگه محیط مجازی نمیایی و فلان و بسان
گفتم تو محیط مجازی بیا ولی دیگه رو حرف من حرف نزن. :-)
قرار شد سر فرصت این موضوع رو توی دفترچه مطرح کنیم تا ببینیم سایرین چی میگن..
یادت اومد؟ همچنان بر سر حرفت هستی؟ :e057:
بازم دقیق یادم نمیاد چی گفتیم !! چون حرف بی پایه و غیر علمی زیاد میزنی... حالا هم جای ناز و عشوه ، اگه مقاله ای چیزی داری که حرفتو تایید میکنه بذار !! البته تاثیر موزیک بر رشد گیاهان رو که خودمم میدونم ، حتما یه حرف بیخودی زدی که من گفتم چرت و پرته ...
Alice
02-11-2014, 09:15 PM
تمام هستی در یک نقطه! آدمها، جنگها، ترورها، زندگیها، عاشق شدنها.. Just think a moment
3599
NASA Mars Rover Curiosity Sees 'Evening Star' Earth - NASA Jet Propulsion Laboratory (http://www.jpl.nasa.gov/news/news.php?release=2014-039)
viviyan
02-11-2014, 10:51 PM
در گروه های حیوانی تا حدی پاسخ "بله" هست و البته تعریف آلفا بیشتر شامل "رهبر" گروه میشه که معمولا نر و (ماده ای) هستند که پدر و مادر اکثر توله ها هستند، یا در حیواناتی که ساختار حرم سرا گونه دارند نری که بیشترین ماده ها رو داره و به سایر نرها اجازه جفت گیری نمیده.
البته در حیواناتی که ساختار اجتماعی پیچیده تری دارند فقط قضیه "رهبری" و "قدرت نمایی" مهمه.
در هر حال مرد آلفا، بتا و امگا و... زاییده ادبیات MRM+PUA هست و فرق های زیادی با مفهوم ساده علمی موجود در طبیعت داره و البته در طی فعالیت بسیار بلند مدت تر فمنیست ها مفاهیمی مشابه بوجود نیومده(البته از دید بیولوژیک هم درست کردن چنین مفهومی برای زنان سخت تره) و اخیرا چندتایی "تقلید" دیدم که فقط میشه گفت تعریف مردی آلفا هست که بدن زن داره:))
دلیل ساده ای که اونها میگند :مرد آلفا مردی هست که زن ها میخوان باهاش بخوابند و سایر مردها شانس کمتری دارند و مردان امگا اصلا شانسی ندارند،در عوض زنان تقریبا به راحتی میتونند به سکس دسترسی پیدا کنند. @viviyan (http://www.daftarche.com/member.php?u=152)
MRM+PUA چیه؟ :e056:
undead_knight
02-11-2014, 10:53 PM
MRM+PUA چیه؟ :e056:
pua=دختر باز ها و مخ زن های مدرن!
mrm=حمایت از حقوق مردان(آنتی فمنیست ها معمولا!)
undead_knight
02-13-2014, 02:37 PM
Philosophers' historic failure to anticipate Darwin is a severe indictment of philosophy. Happy Darwin Day!
ریچارد داوکینز این رو توئیت کرده! :|
Angela
02-21-2014, 05:15 PM
این حرفها یک مقدار خودفریبیه. مشکل از مردم هست. دولت زیاد مقصر نیست. سرانه مطالعه در ایران از 2 دقیقه تا نهایت 18 دقیقه ذکر شده که این آخری مال دو سه سال پیش بود. تازه فکر میکنم با احتساب مطالعه روزنامه و اینها این عدد بدست اومده. در حالیکه در اروپای غربی سرانه مطالعه به راحتی دو سه برابر ایرانه. خب طبیعیه که مردم ایران فقر فرهنگی دارند دیگه.
خب چرا مردم ایران فرهنگ کتابخوانی ندارن و سرانه مطالعه پایینه؟!
kourosh_bikhoda
02-22-2014, 08:23 PM
خب چرا مردم ایران فرهنگ کتابخوانی ندارن و سرانه مطالعه پایینه؟!
حتمن به خاطر دولته. نه؟
sonixax
02-23-2014, 01:07 AM
حتمن به خاطر دولته. نه؟
البته تا قبل از اینترنت تا حدودی میشد دولت رو مقصر دونست به خاطر سانسور مطبوعات.
ولی امروزه همین هم دیگه دلیل درستی نیست به خصوص که هر ایرانی که با اینترنت سر و کار دارد راه دور زدن فیلترینگ رو هم بلده.
Angela
02-23-2014, 06:13 PM
حتمن به خاطر دولته. نه؟
نه این چه حرفیه؟! مشکل از مردم هست :e405:
البته تا قبل از اینترنت تا حدودی میشد دولت رو مقصر دونست به خاطر سانسور مطبوعات.
ولی امروزه همین هم دیگه دلیل درستی نیست به خصوص که هر ایرانی که با اینترنت سر و کار دارد راه دور زدن فیلترینگ رو هم بلده.
دقیقا سانسور و فیلترینگ یکی از اقدامات ضد فرهنگ جمهوری اسلامی هست.
اینکه فرهنگ کتابخوانی غالب باشه نیاز به آموزش و فرهنگسازی داره که جمهوری اسلامی نه تنها این کار رو نمی کنه, بلکه برای مطالعه مانع تراشی هم می کنه, و جایی که مطبوعات و کتابها تا میزان زیادی سفارشی و تکراری میشن میل به مطالعه در آدمها به وجود نمیاد.
البته مردم فیلترینگ رو دور می زنن و تا جایی که می دونم همین اینترنت و دور زدن فیلترینگ در بالا بردن میزان مطالعه و آگاهی بسیاری - به عنوان نمونه بعضی از اعضای همین سایت- نقش داشته ولی مطمئنا شرایط محیطی همه مثل هم نیست و سانسور و فیلتر باز هم مانع موثر و محدودکننده ست.
sonixax
02-23-2014, 06:37 PM
دقیقا سانسور و فیلترینگ یکی از اقدامات ضد فرهنگ جمهوری اسلامی هست.
اینکه فرهنگ کتابخوانی غالب باشه نیاز به آموزش و فرهنگسازی داره که جمهوری اسلامی نه تنها این کار رو نمی کنه, بلکه برای مطالعه مانع تراشی هم می کنه, و جایی که مطبوعات و کتابها تا میزان زیادی سفارشی و تکراری میشن میل به مطالعه در آدمها به وجود نمیاد.
البته مردم فیلترینگ رو دور می زنن و تا جایی که می دونم همین اینترنت و دور زدن فیلترینگ در بالا بردن میزان مطالعه و آگاهی بسیاری - به عنوان نمونه بعضی از اعضای همین سایت- نقش داشته ولی مطمئنا شرایط محیطی همه مثل هم نیست و سانسور و فیلتر باز هم مانع موثر و محدودکننده ست.
فیلترینگ اینترنت در ایرانِ امروز تنها یک منبع کسب در آمد شده برای دولت و ... وگرنه هیچ بنی بشری در ایران نیست که دستش به اینترنت برسه و عبور از فیلترینگ رو بلد نباشه.
در نتیجه سانسور در اینترنت عملن چیز بیخود و ناکارآمدیه. با وجود همه اینها مردم زحمت از فیلتر رد شدن رو به خودشون میدند که برند توی فیس بوک به مسی و فرناندا لیما فحش خوار و مادر بدند!!!! در صورتی که میتونند همون زحمت رو به خودشون بدند برند 4 تا کتابِ درست و حسابی رو مجانی دانلود کنند و بخونند. این دیگه کوچکترین ربطی به حکومت نداره.
kourosh_bikhoda
02-23-2014, 06:44 PM
دقیقا سانسور و فیلترینگ یکی از اقدامات ضد فرهنگ جمهوری اسلامی هست.
زیاد درست نیست. ببینید ایران در زمینه انتشار کتاب یکی از بهترین های دنیاست. حالا درسته که مقدار زیادی از این کتاب ها قرآن و ادعیه و مفاتیح هستند ولی من میتونم به شما قول بدم با یک گشت ساده در یکی از فروشگاه های شهر کتاب میتونید کتاب های خیلی خوبی حتا در زمینه بیخدایی پیدا کنید. از دیوید هیوم گرفته تا راسل. در مورد حکومتم من فکر نمیکنم ج.ا با کتابخوانی مشکل داشته باشه. چرا که از انتشارات درون کشور خیالش راحته. ممیزی کتاب و اینها اهرمی هستند که ج.ا برای تبلیغ کتابخوانی مشکلی نداشته باشه.
Persepolis
02-23-2014, 07:24 PM
زیاد درست نیست. ببینید ایران در زمینه انتشار کتاب یکی از بهترین های دنیاست. حالا درسته که مقدار زیادی از این کتاب ها قرآن و ادعیه و مفاتیح هستند ولی من میتونم به شما قول بدم با یک گشت ساده در یکی از فروشگاه های شهر کتاب میتونید کتاب های خیلی خوبی حتا در زمینه بیخدایی پیدا کنید. از دیوید هیوم گرفته تا راسل. در مورد حکومتم من فکر نمیکنم ج.ا با کتابخوانی مشکل داشته باشه. چرا که از انتشارات درون کشور خیالش راحته. ممیزی کتاب و اینها اهرمی هستند که ج.ا برای تبلیغ کتابخوانی مشکلی نداشته باشه.
بله، پیرو صحبتهای کوروش اینم اضافه کنم که حتی کتابی مثل "ساعت ساز نابینا" اثر ریچارد داوکینز هم در ایران ترجمه و در انتشارات مازیار و در کتابفروشی ها میشه تهیه کرد:e00e: البته با توضیحات اضافی.
iranbanoo
02-23-2014, 07:44 PM
پیرو صحبت هر دو گرامی کتاب های ضد اسلامی هم داره چاپ و منتشر میشه.
ولی کیه که میل و رغبت به تهیه این کتابها داشته باشه .
چیزی که کم اهمیته اینه که اصلا این دست کتابها چه قدر شرایط تبلیغ و معرفی خودشون رو به مردم دارن!
Alice
02-23-2014, 07:51 PM
مردم وقتی توی معیشت خودشون موندن کتاب خوندن که واسشون نون نمیشه!
Angela
02-23-2014, 08:23 PM
آها... خب منظورم این نبود که مردم دربدر دنبال کتاب خوب هستن که بخونن ولی گیرشون نمیاد. می خواستم بگم اعمال سانسور باعث میشه علاقه به خوندن کتاب به وجود نیاد چون دید مردم این هست که کتابها سفارشی و تکراری هستن ( که تا میزان زیادی و نه مطلقا همین هست و کتابهای بسیاری سالها در انتظار مجوز می مونن). کتابهایی که می تونن اشتیاق و علاقه به مطالعه ایجاد کنن همونطور که ایرانبانو گفت نیاز به تبلیغات و اطلاع رسانی دارن که باز به خاطر سانسور و ممیزی امکانش رو ندارن.
یه عامل هم که میتونه مردم رو به مطالعه عادت بده روزنامه ها هستن که ممیزی توی اون حیطه غوغا می کنه و روزنامه ای که یه کم مثلا دماغش از صراط مستقیم جمهوری اسلامی منحرف بشه فورا توقیف میشه.
البته حتما عوامل دیگه هم دخیل هستن, ولی یه علت پایه ای به نظرم همین سانسورچی بودن حکومته.
undead_knight
02-24-2014, 05:26 AM
سانسور، وضع اقتصادی و نبود کتاب های جالب مهم هستند ولی در کل مردم ما میل به کتاب خونی هم آنچنان ندارند.با وجود کتاب های الترونیکی او اینکه اکثر مردم گوشی هوشمند دارند بهانه گرونبودن کتاب هم تا حدی بی اعتبار میشه.
باید فرهنگ سازی و تبلیغ روش بشه،به قول یکی "ملت ترجیح میدن توی مطب دکتربهدرو دیوار نگاه کنند تا اینکه کتاب بخونند":))
Alice
03-10-2014, 09:59 AM
دوستان میخواهم بدانم بروی ویکیپدیای انگلیسی چه میزان نظارت و کنترل روی متون حاضر وجود دارد؟
روی ویکیپدیای فارسی را که میدانم هرج و مرجی برپاست... من بارها متون انگلیسی را روی ویکی فارسی ترجمه کردم و چنیدن متن و... را ویرایش کردم، تقریبا هیچ میزان از کنترلی را رو مطالب خودم و دیگران ندیدم! تازه اگر هم منبع الکی و من درآوردی وارد کنم هیچکسی نیست کنترل و نظارت کند، ترجمهها و نقدهای من هم هر آن در معرض نابودی قرار دارد! البته من که چنین وضعی را دیدم مدتهاست تلاشی برای اصلاح منابع و متون دیگران نمیکنم و شاید اکنون اوضاع بهتری حاکم باشد...
ویکی پدیای انگلیسی هم به گمانم باید همینطور باشد؟!
undead_knight
03-10-2014, 01:34 PM
دوستان میخواهم بدانم بروی ویکیپدیای انگلیسی چه میزان نظارت و کنترل روی متون حاضر وجود دارد؟
روی ویکیپدیای فارسی را که میدانم هرج و مرجی برپاست... من بارها متون انگلیسی را روی ویکی فارسی ترجمه کردم و چنیدن متن و... را ویرایش کردم، تقریبا هیچ میزان از کنترلی را رو مطالب خودم و دیگران ندیدم! تازه اگر هم منبع الکی و من درآوردی وارد کنم هیچکسی نیست کنترل و نظارت کند، ترجمهها و نقدهای من هم هر آن در معرض نابودی قرار دارد! البته من که چنین وضعی را دیدم مدتهاست تلاشی برای اصلاح منابع و متون دیگران نمیکنم و شاید اکنون اوضاع بهتری حاکم باشد...
ویکی پدیای انگلیسی هم به گمانم باید همینطور باشد؟!
نه ویکی پدیا انگلیسی کنترل شده تر،منظم تر،دقیق تر،و دارای منابع قابل اطمینانی هست معمولا.
یه نفر
03-14-2014, 11:46 AM
3759
قبول دارید؟
undead_knight
03-14-2014, 12:46 PM
3759
قبول دارید؟
قیاس مع الفارق:
1-فیسبوک "َشبکه اجتماعی" هست که در بدترین حالت ابزار جاسوسی میتونه باشه،چون "کاربرمحور" هست و مثل شبکه های ماهواره ای نمیشه بهتهاجم فرهنگی!متهمش کرد،گذاشته شدن عکس های خصوصی افراد در فیسبوک "علت" نیست بلکه"معلول" تغییر فرهنگه.
2-رضا شاه هدفش کشف حجاب بود،فیسبوک شبکه ای هست که خیلی از کاربراش در خارج از فیسبوک هم "بی حجاب" هستند،و البته اگر دقت کرده باشید کاربران مسلمان غیر ایرانی عکس های غیر اسلامی! از خودشون منتشر نمیکنند.
اینو هم میهن گفته بودم.
sonixax
03-14-2014, 02:06 PM
قبول دارید؟
جمهوری اسلامی تونست نه فیس بوک!
Alice
03-14-2014, 02:28 PM
دوستان پیادهروی به مدت زمان طولانی و بیشتر از سی چهل کیلومتر برای سلامتی مضر میباشد آیا؟
اصلا من جایی میخواندم که کلا ورزش «پیاده روی» مضر است، جدای از کم و زیاد بودن آن... کسی در این باره چیزی میداند؟
sonixax
03-14-2014, 02:34 PM
دوستان پیادهروی به مدت زمان طولانی و بیشتر از سی چهل کیلومتر برای سلامتی مضر میباشد آیا؟
اصلا من جایی میخواندم که کلا ورزش «پیاده روی» مضر است، جدای از کم و زیاد بودن آن... کسی در این باره چیزی میداند؟
چرنده!
بدن انسان برای پیاده روی های طولانی مدت فرگشت یافته. اتفاقن همین توانایی تنها سلاح شکاری انسان نخستین هم بوده.
یک انسان میتونه صدها کیلومتر دوندگی یا پیاده روی کنه. همین الانش هستند قبایلی که از این توانایی هنوز بهره میبرند :
Tarahumara people - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Tarahumara_people)
چیزی که این وسط با فرگشت آدمی جور نیست کفشه . برای همین پیاده روی یا دوندگی زیاد خستتون میکنه.
undead_knight
03-14-2014, 02:35 PM
دوستان پیادهروی به مدت زمان طولانی و بیشتر از سی چهل کیلومتر برای سلامتی مضر میباشد آیا؟
اصلا من جایی میخواندم که کلا ورزش «پیاده روی» مضر است، جدای از کم و زیاد بودن آن... کسی در این باره چیزی میداند؟
Health Benefits of Walking (http://walking.about.com/od/healthbenefits/)
زیان؟پیاده روی؟هان؟ :)))
Mehrbod
03-14-2014, 03:09 PM
Health Benefits of Walking (http://walking.about.com/od/healthbenefits/)
زیان؟پیاده روی؟هان؟ :)))
:e00e:
پیادهروی میدانیم فرگشتوار نه تنها سودمند است, بساکه نیازین هم هست و دستکم ٣٠ باریکه در روز باید پیادهرفت.
اصلا من جایی میخواندم که کلا ورزش «پیاده روی» مضر است، جدای از کم و زیاد بودن آن... کسی در این باره چیزی میداند؟
زیان
آفرین بر تو آرَش که به پارسیگوی بازنشستهیِ ما از نو پارسیک میآموزانی :e402:
Soheil
03-14-2014, 09:09 PM
اگه دلتون گرفته کامنتهای ایرانیها رو در این پیج ببینید. من که با خوندنشون روده بر میشم...
https://www.facebook.com/OfficialAlexisTexas
(https://www.facebook.com/OfficialAlexisTexas)قرار شد دیگه توبه کنی فیلم سوپر بازی نکنی بیایی ایرون تا ببرمت شاچراغ صیغت کنم دِ پاشو زود بیا دیگه منتظرم راسی بینم دوستم صیغه میشه یا نه ؟از دوستم خوشم اومده هر دوتون باس صیغم بشین ماهی صد تومنم به هر دو تون میدم نخند مسواک گرون میشه الان خوشت اومده از پیشنهادم که داری میخندی خندت نشونه راضی بودنته فیلم سوپراتم دارم تو هاردم اگه نیایی صیغت کنم میرم همشو پخش میکنم تا ابروت بره پس من دیگه منتظرم فردا بیایی با هم بریم شاچراغ هم یه زیارتی کنی توبه کنی از بازیکردنه فیلمای سوپرت هم اینکه صیغت کنم منتظرتما دیر نکنی قربونت
undead_knight
03-15-2014, 09:04 AM
ایرانی ها رسما توی پیج الکسیس چادر زدند،باز هم پرچ آریاییمون رو برافراشته کردند:)))
Alice
03-15-2014, 10:19 AM
ایرانی ها رسما توی پیج الکسیس چادر زدند،باز هم پرچ آریاییمون رو برافراشته کردند:)))
من تازه فهمیدم این خواهر عفیفه چیکارس! :various_060:
Anarchy
03-15-2014, 10:35 AM
من تازه فهمیدم این خواهر عفیفه چیکارس! :various_060:
خسته نباشی... اگر خواستی یه دوره آشنایی با پورن استارها برگزار کنم با همگی آشنا شی :e105: !!
Alice
03-15-2014, 10:37 AM
خسته نباشی... اگر خواستی یه دوره آشنایی با پورن استارها برگزار کنم با همگی آشنا شی !!
نه آخه اسم اینو چند بار جاهای دیگه هم شنیده بودم.. فکر می کردم بازیگره جدیده! :e058:
مثل اینکه تو باهاش خیلی آشنایی داری؟!
undead_knight
03-15-2014, 10:48 AM
نه آخه اسم اینو چند بار جاهای دیگه هم شنیده بودم.. فکر می کردم بازیگره جدیده! :e058:
مثل اینکه تو باهاش خیلی آشنایی داری؟!
بازیگره دیگه،فقط حیطه بازیش فرق داره:))
الکسیس بین ایرانی ها محبوب و معروفه،البته هیچ وقت جز هنرپیشه های مورد علاقم نبوده:))))
Alice
03-15-2014, 11:00 AM
بازیگره دیگه،فقط حیطه بازیش فرق داره:))
الکسیس بین ایرانی ها محبوب و معروفه،البته هیچ وقت جز هنرپیشه های مورد علاقم نبوده:))))
اگه حوصله داشتم می خواستم فیلماشو دانلود کنم ببینم چطوریه، ولی ارزش نداره از الان بذارم روی دانلود تا فردا صبح تموم شه! :)
به جاش یه فیلم سینمایی دانلود کنم خیلی بهتره...
Anarchy
03-15-2014, 11:03 AM
مثل اینکه تو باهاش خیلی آشنایی داری؟!
من با اکثر بانوان پورن استار آشنایی دارم :e415: !!
undead_knight
03-15-2014, 11:08 AM
اگه حوصله داشتم می خواستم فیلماشو دانلود کنم ببینم چطوریه، ولی ارزش نداره از الان بذارم روی دانلود تا فردا صبح تموم شه! :)
به جاش یه فیلم سینمایی دانلود کنم خیلی بهتره...
خب برو عکساشو سرچ کن،بعضیا سایتا به صورتی "سریالی"عکس های فیلماشو میزارند:))
Soheil
03-22-2014, 10:11 PM
دوستان آیا کتابی در مورد انقلاب آنارشیستی اسپانیا در ایران پیدا میشه؟ گویا در ایران همچین کتابی به چاپ نرسیده.:e421: البته قبلا کتاب Anarchism: from theory to practice که @Ouroboros (http://www.daftarche.com/members/ouroboros-66/) گرامی برای مطالعه درباره آنارشیسم پیشنهاد کرده بود رو خوندم که خب بخشی از آن درباره همین انقلاب بود. ولی گویا برای من خوندن این متنها به زبان انگلیسی هنوز زود بود!
Mehrbod
03-23-2014, 05:56 PM
دوستان آیا کتابی در مورد انقلاب آنارشیستی اسپانیا در ایران پیدا میشه؟ گویا در ایران همچین کتابی به چاپ نرسیده.:e421: البته قبلا کتاب Anarchism: from theory to practice که @Ouroboros (http://www.daftarche.com/members/ouroboros-66/) گرامی برای مطالعه درباره آنارشیسم پیشنهاد کرده بود رو خوندم که خب بخشی از آن درباره همین انقلاب بود. ولی گویا برای من خوندن این متنها به زبان انگلیسی هنوز زود بود!
با چه نرمافزاری انگلیسیها را میخوانی؟
Soheil
03-23-2014, 07:43 PM
با چه نرمافزاری انگلیسیها را میخوانی؟
این کتاب منظورته یا کلا؟ این کتاب رو با نرم افزار نخوندم، فقط خوندم و کمتر به دیکشنری مراجعه کردم. هدف این بود که با یک تیر دو نشون بزنم. یعنی با خوندن کتاب، علاوه بر بهتر کردن reading و vocabulary اندکی هم درباره آنارشیسم بیاموزم. خب کلا 50 درصد از مطالب کتاب رو متوجه شدم و چند صفحه مانده به پایان کتاب از خوندنش دست کشیدم و تا چندین روز میلی به خوندن نداشتم. منظور اینکه کتاب، زبانِ دشواری داشت و منو خسته کرد.
بیش از 4 ماه است که بیشترین وقت خودم رو صرف یادگیری زبان انگلیسی میکنم. در این مدت پیشرفت خوبی هم داشتم. در مورد دیکشنری هم کتاب Longman Dictionary of Contemporary English رو خریدم که دی وی دی نرم افزارش هم با کتاب بود و فک کنم تنها نرم افزار اورجینالی هست که دارم. :-)) هر وقت کامپیوتر در دسترسم باشه از نرم افزار لانگمن استفاده میکنم در غیر اینصورت از کتاب.
Angela
03-23-2014, 08:41 PM
شاید برای طرح این پرسش یه مقدار دیر باشه اما به نظر شما مردم کریمه در برگزاری رفراندوم پیوستن به روسیه تا چه اندازه محق بودند؟
Mehrbod
03-23-2014, 09:06 PM
این کتاب منظورته یا کلا؟ این کتاب رو با نرم افزار نخوندم، فقط خوندم و کمتر به دیکشنری مراجعه کردم. هدف این بود که با یک تیر دو نشون بزنم. یعنی با خوندن کتاب، علاوه بر بهتر کردن reading و vocabulary اندکی هم درباره آنارشیسم بیاموزم. خب کلا 50 درصد از مطالب کتاب رو متوجه شدم و چند صفحه مانده به پایان کتاب از خوندنش دست کشیدم و تا چندین روز میلی به خوندن نداشتم. منظور اینکه کتاب، زبانِ دشواری داشت و منو خسته کرد.
بیش از 4 ماه است که بیشترین وقت خودم رو صرف یادگیری زبان انگلیسی میکنم. در این مدت پیشرفت خوبی هم داشتم. در مورد دیکشنری هم کتاب Longman Dictionary of Contemporary English رو خریدم که دی وی دی نرم افزارش هم با کتاب بود و فک کنم تنها نرم افزار اورجینالی هست که دارم. :-)) هر وقت کامپیوتر در دسترسم باشه از نرم افزار لانگمن استفاده میکنم در غیر اینصورت از کتاب.
درسته فَردید ام همین بود. این شیوه برای یادگیری زبان ناکارآمده بیباک جان, بهتره ereader مانند
این tabletها .. بگیری که واژهنامهیِ سرخود داشته باشد, با گزینش واژه/گزاره معنی آنرا درجا بنمایاند.
پارسیگر
Dariush
03-23-2014, 09:13 PM
شاید برای طرح این پرسش یه مقدار دیر باشه اما به نظر شما مردم کریمه در برگزاری رفراندوم پیوستن به روسیه تا چه اندازه محق بودند؟
از دیدگاهِ من که بزرگتر شدن کشوری چون روسیه یک پسرفت است و از طرفی حقِ جدایی از کشور نیاز به یک همهپرسیِ ملی دارد و نه همهپرسی لوکال وگرنه چچنهای روسیه در اولویتِ بیشتری برای جدایی از روسیه هستند!
Angela
03-23-2014, 09:49 PM
از دیدگاهِ من که بزرگتر شدن کشوری چون روسیه یک پسرفت است و از طرفی حقِ جدایی از کشور نیاز به یک همهپرسیِ ملی دارد و نه همهپرسی لوکال وگرنه چچنهای روسیه در اولویتِ بیشتری برای جدایی از روسیه هستند!
سپاس از پاسختون, در اولویت بودن چچنی ها که چیزی رو در این رابطه تغییر نمی ده و حقی رو از مردم کریمه ( در صورتی که حقی وجود داشته باشه) از بین نمی بره یا به تعویق
نمیندازه.
اما صرفنظر از اینکه ما با سیاستهای روسیه موافق یا مخالفیم باید به این سوال پاسخ داد. کریمه قسمتی از روسیه بوده و در زمانی که جماهیرشوروی متحد بودند به اوکراین واگذار شده و پس از جدایی و مستقل شدن این کشورها هم جزء اوکراین باقی مونده و همیشه هم خودمختار بوده, به همین خاطر شرایط نسبتا متفاوتی داره.
سوال اینه که مردم کریمه باید به این الحاق تن می دادند و سکوت می کردند؟ و اگه الان تصمیم گرفتند در سرنوشت خودشون نقش داشته باشند چنین حقی ندارن؟
Dariush
03-23-2014, 10:01 PM
خودمختار بودن که در اینجا اهمیتِ چندانی ندارد، چرا که در حال این منطقه بخشی از خاک اوکراین بوده و در نقشهی جغرافیایی، در محدودهی جغرافیای اوکراین؛ اینکه چه سیستم سیاسیای در آنجا برقرار بوده تغییری در صورت مساله نمیدهد. اینکه 60 سال پیش جزو روسیه بوده هم باز بیربط است از این جهت که همین 50 سالِ پیش هم بحرین جزو ایران بوده! موضوع این است که این منطقه به رضایتِ خود شوروی و جامعهی بینالملل شصت سالِ پیش به اوکراین الحاق شده و جزئی از آن شده و هر تغییری در این چینش، باید مطابق با موازین بینالمللی باشد که مشخصا در اینجا به هیچ وجه رعایت نشده.
اینجا نوع نگاهِ ما هم مهم است، اگر بخواهید بحث را فلسفیتر نگاه کنید، مضوع متفاوت است، اما اگر بخواهید از شکل حقوقی-سیاسی بحث را پیش بکشید نظر من همانیست که گفتم.
یه نفر
03-23-2014, 10:10 PM
و نه همهپرسی لوکال
کریمه خودمختار بوده. لوکال حساب نمیشه دیگه..
Angela
03-23-2014, 10:36 PM
خودمختار بودن که در اینجا اهمیتِ چندانی ندارد، چرا که در حال این منطقه بخشی از خاک اوکراین بوده و در نقشهی جغرافیایی، در محدودهی جغرافیای اوکراین؛ اینکه چه سیستم سیاسیای در آنجا برقرار بوده تغییری در صورت مساله نمیدهد. اینکه 60 سال پیش جزو روسیه بوده هم باز بیربط است از این جهت که همین 50 سالِ پیش هم بحرین جزو ایران بوده! موضوع این است که این منطقه به رضایتِ خود شوروی و جامعهی بینالملل شصت سالِ پیش به اوکراین الحاق شده و جزئی از آن شده و هر تغییری در این چینش، باید مطابق با موازین بینالمللی باشد که مشخصا در اینجا به هیچ وجه رعایت نشده.
اینجا نوع نگاهِ ما هم مهم است، اگر بخواهید بحث را فلسفیتر نگاه کنید، مضوع متفاوت است، اما اگر بخواهید از شکل حقوقی-سیاسی بحث را پیش بکشید نظر من همانیست که گفتم.
مشخصه که از نظر قانونهای بین المللی نمی گم دیگه... و البته اونها هم می تونن درست نباشند. این خودمختار بودن کریمه و اینکه در گذشته نزدیک بخشی از روسیه بوده ( 60 سال پیش بخشی از روسیه و بعد از اون هم تحت الحمایه روسیه و تازه 23 سال هست که بخشی از کشور مستقل اوکراین هست ) همه در صورت مساله تغییر میده به نظر من. چون علاوه بر اینکه بیشتر مردمش خودشون رو روس می دونن واقعا هم روس هستند! و پیشینه تاریخی و فرهنگی شون مشترک با روسیه هست.
و البته کنجکاوم بدونم 50 سال پیش مراجع بین المللی چه موضعی در برابر اعلام استقلال بحرین - قبل از این که ایران اون رو به رسمیت بشناسه- اتخاذ کردند؟
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.