• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 9 از 14 نخستیننخستین 1234567891011121314 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 81 به 90 از 401

    جُستار: بی خدا بودن چه حسی دارد؟

    Hybrid View

    1. #1
      نویسنده سوم
      Points: 2,943, Level: 33
      Level completed: 29%, Points required for next Level: 107
      Overall activity: 4.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mmns2001 آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      نوشته ها
      109
      جُستارها
      2
      امتیازها
      2,943
      رنک
      33
      Post Thanks / Like
      سپاس
      21
      از ایشان 78 بار در 46 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      با سلام و دورد فراواناکثر کاربران این فروم خدا ناباور هستند و تنها اقلیتی که بنده هم شاملشان می شوم خدا باور هستند. درک احوالاتِ بی خدایان خب برایم سخت است چون از وقتی یادم می آید خدا باور بوده ام و در حال پرستش! انگار تنها برای پرستیدن و عشق ورزیدن بدنیا آمده ام. بی خدایی چه عوالمی دارد؟ آرامش درونی چگونه بدست می آید؟ با پوچی و عدم چگونه باید سر کرد؟ ......... سوال بسیار است کاش کسی پیدا شود که بی منت جواب دهد بی آنکه سرِستیز و جدل داشته باشد.
      درودچرا سیخ میزنی چه کار داری که چه حسی داردنکند میخواهی بیخدای بشوی ولی برایت سخت استدر هر صورت بیخدایی کمی زندگیت را تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهد اخلاقت را کمی تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهدقدرتت را زیاد تر نمیکند در بسیاری از مسایل ولی در برخی مسایل معدود چرا و البته در برخی موارد معدود قدرتت را کم میکندمن میخواهم بگوییم شما شاید نتوانید درست درک کنید این مساله را ولی امثال ما شما را خوب درک میکنندشما مانند نوزادی هستید که بیرون امدن از رحم مادر برایتان وحشتناک است

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از mmns2001 گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-18-2015),Mehrbod (11-17-2015)

    3. #2
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mmns2001 نمایش پست ها
      درودچرا سیخ میزنی چه کار داری که چه حسی داردنکند میخواهی بیخدای بشوی ولی برایت سخت استدر هر صورت بیخدایی کمی زندگیت را تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهد اخلاقت را کمی تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهدقدرتت را زیاد تر نمیکند در بسیاری از مسایل ولی در برخی مسایل معدود چرا و البته در برخی موارد معدود قدرتت را کم میکندمن میخواهم بگوییم شما شاید نتوانید درست درک کنید این مساله را ولی امثال ما شما را خوب درک میکنندشما مانند نوزادی هستید که بیرون امدن از رحم مادر برایتان وحشتناک است
      با سلام و درود
      بنده راستش دیگر نمی خواستم در این فروم پست بگذارم ولی الان که در هم میهن داشتم پست هایی با نام کاربری شما را می خواندم ناگهان در کمال شگفتی دیدم همین نام کاربری اینجا از بنده نقل قول گرفته است! خب آمدم برای بجا آوردن رسم ادب .

      خب در مورد خودم راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم فقط می توانم بگویم شما هم نمی توانید احوالات بنده را درک کنید چون سرگردانم! بنده می توانم حال ِ یک انسان خدا باور ِ دیندار را درک کنم چون معتقد است که خدایی هست و بهشت و جهنمی و تمام! و نیز حال یک بی خدا را که معتقد است نه خدایی هست و نه دنیایی بعد از این دنیا و تمام!

      اما بنده سرگردانم چطور بگویم غمِ بنده ترس از نیستی نیست که بخدا نیستی بهتر از این هستی است چرا که در نیستی رنجی نیست! یا غم بهشت و جهنم را هم ندارم. از همان کودکی از اینکه بخاطر بهشت و از ترس جهنم بخواهم کارخوب انجام دهم بیزار بودم.
      ترس بنده اینست که اگر واقعا در این دنیا حقیقتی باشد همان حقیقتی که اهل طریقت به آن اشاره داشته اند همان حقیقتی که عرفا نامش را خدا نامیده اند ، اکر براستی باشد و بنده آن را نیابم و بمیرم براستی که زیانکار خواهم بود!بی خدایان خود را خرد گرا و اهل تفکر می دانند و خداباوران خود را اهل یقین و حکیم خیام چه خوب سروده اند که :
      قومی متفکرند اندر ره دین
      قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین

      ترسم از آن که بانگ آید روزی
      کای بی خبران راه نه آنست و نه این

      منم از همان روز می ترسم!






    4. یک کاربر برای این پست سودمند از سارا گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (11-17-2015)

    5. #3
      نویسنده سوم
      Points: 2,943, Level: 33
      Level completed: 29%, Points required for next Level: 107
      Overall activity: 4.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mmns2001 آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      نوشته ها
      109
      جُستارها
      2
      امتیازها
      2,943
      رنک
      33
      Post Thanks / Like
      سپاس
      21
      از ایشان 78 بار در 46 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      با سلام و درود
      بنده راستش دیگر نمی خواستم در این فروم پست بگذارم ولی الان که در هم میهن داشتم پست هایی با نام کاربری شما را می خواندم ناگهان در کمال شگفتی دیدم همین نام کاربری اینجا از بنده نقل قول گرفته است! خب آمدم برای بجا آوردن رسم ادب .

      خب در مورد خودم راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم فقط می توانم بگویم شما هم نمی توانید احوالات بنده را درک کنید چون سرگردانم! بنده می توانم حال ِ یک انسان خدا باور ِ دیندار را درک کنم چون معتقد است که خدایی هست و بهشت و جهنمی و تمام! و نیز حال یک بی خدا را که معتقد است نه خدایی هست و نه دنیایی بعد از این دنیا و تمام!

      اما بنده سرگردانم چطور بگویم غمِ بنده ترس از نیستی نیست که بخدا نیستی بهتر از این هستی است چرا که در نیستی رنجی نیست! یا غم بهشت و جهنم را هم ندارم. از همان کودکی از اینکه بخاطر بهشت و از ترس جهنم بخواهم کارخوب انجام دهم بیزار بودم.
      ترس بنده اینست که اگر واقعا در این دنیا حقیقتی باشد همان حقیقتی که اهل طریقت به آن اشاره داشته اند همان حقیقتی که عرفا نامش را خدا نامیده اند ، اکر براستی باشد و بنده آن را نیابم و بمیرم براستی که زیانکار خواهم بود!بی خدایان خود را خرد گرا و اهل تفکر می دانند و خداباوران خود را اهل یقین و حکیم خیام چه خوب سروده اند که :
      قومی متفکرند اندر ره دین
      قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین

      ترسم از آن که بانگ آید روزی
      کای بی خبران راه نه آنست و نه این

      منم از همان روز می ترسم!
      درود بر شما
      بنده میدانستم که شما انسان شرعی نیستید و به طریقت وابسته
      من میخواهم بگویم اگر منظورتان در مورد حقیقت در نظر عارفان و صوفیان و اهل طریقت حقیقتی خارج از مغز ان شخص است اشتباه میکنید ولی در مغز وی حقیقتی وجود دارد
      رفتارها و سلوک عارفان از یکسری رفتارهای هست که بیشترش غدد مغز را تحریک میکند
      رقص سماع و گرداندن سر باعث تحریک غده تمپورال میشود
      اینها باعث افزایش احساسات و ترشح هورمنهایی میشود که جایش در این مبحث نیست
      همه اینها سبب ایجاد خیال میشود
      خیال در زندگی بسیار مهم است در مغز هم نقش بزرگی را ایفا میکند در تاریخ تکامل بشر هم شاید عجیبترین ویژگی مغز انسان بوده و نقش بزرگی را ایفا کرده در تاریخ علم نیز خیال مهمترین عامل پیشرفت بشر بوده
      بنده میخواهم بگویم که زندگی با خیال زندگی خوبی هست و نه تنها مغز را ذایل نمیکند بلکه انرا قوت میبخشد
      ولی منطق را دچار مشکل میکند
      در هر صورت نیازی نیست که مهمه انسانها با عقل جهان بین و عقلی که طبیعت را توضیح دهد به پیرامون بنگردند
      من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست

    6. 3 کاربر برای این پست سودمند از mmns2001 گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-18-2015),Mehrbod (11-18-2015),سارا (11-18-2015)

    7. #4
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mmns2001 نمایش پست ها
      درود بر شما
      بنده میدانستم که شما انسان شرعی نیستید و به طریقت وابسته
      درود

      از کجا می دانستید؟! از پست هایم؟! یعنی اینقدر تابلو است؟!:)

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mmns2001 نمایش پست ها
      من میخواهم بگویم اگر منظورتان در مورد حقیقت در نظر عارفان و صوفیان و اهل طریقت حقیقتی خارج از مغز ان شخص است اشتباه میکنید ولی در مغز وی حقیقتی وجود دارد
      رفتارها و سلوک عارفان از یکسری رفتارهای هست که بیشترش غدد مغز را تحریک میکند
      رقص سماع و گرداندن سر باعث تحریک غده تمپورال میشود
      اینها باعث افزایش احساسات و ترشح هورمنهایی میشود که جایش در این مبحث نیست
      در زمان ِ شاه دکتر فردید و چند تن از متفکرین ایرانی به میزگردی در تلویزیون دعوت شده بودند . بحثشان گرم گرفته بود و در مورد فلاسفه و اندیشمندان ِ غربی و آرایشان بحث و جدل می کردند بحث به هایدگر رسید و دکتر فردید با عصبیت ِ خاص خودش به دیگران گفت : هایدگر تزِ منست!

      حالا هم در اینجا باید به شما بگویم عرفان و تصوف و طریقت تز منست!
      اجازه بدهید در ابتدا بگویم می دانم که دیگران چه برداشتی از عرفان و تصوف دارند. صادق هدایت که بنده ایشان را بعنوان یک نویسنده ی بزرگ قبولش دارم ، برداشتش در مورد عرفان و طریقت بسیار ساده و سطحی انگارانه است ایشان در یکی از داستانهایش که در مورد سلوک و عرفان است تعریف خود را از طریقت و عرفان بیان داشته است ، اینکه با خواندن و فقط با خواندن آثار عرفایی چون عطار و مولانا می شود عارف شد!!
      همینطور آرش بیخدا که در وبلاگش خوانده ام که فکر می کند اهل تصوف همه اهل شعرند و گوشه نشین ! گویی که تنها با شعر گفتن می توان عارف شد! در حالی که چه بسیارند عرفای بزرگی که یک بیت شعر هم در طول عمرشان نگفته اند! مثل ابوالحسن خرقانی !

      و الان شما هم صحبت از سماع کردید، در حالی که این حضرت مولانا بود که رقص سماع را باب کرد و الان تنها فرقه ی مولویه هستند که سماع از ملزومات و از آدابِ رسمیشان هست. اما دیگر حلقه های تصوف و طریقت الزامی بر انجام سماع ندارند. چون سماع از واجبات طریقت نیست.
      عرفان و طریقت را 40 منزل است و هفت مرحله.و عرفا به دو دسته تقسیم می شوند محبوبین و مجذوبین!
      و در ابتدای سلوک برای هر دودسته باید یقظه بوجود بیاید و اینکه یقظه چیست و.. شاید شما تمایل چندانی به این بحث نداشته باشید بنابراین بنده در همینجا کلامم را ختم می کنم.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mmns2001 نمایش پست ها
      همه اینها سبب ایجاد خیال میشود
      خیال در زندگی بسیار مهم است در مغز هم نقش بزرگی را ایفا میکند در تاریخ تکامل بشر هم شاید عجیبترین ویژگی مغز انسان بوده و نقش بزرگی را ایفا کرده در تاریخ علم نیز خیال مهمترین عامل پیشرفت بشر بوده
      بنده میخواهم بگویم که زندگی با خیال زندگی خوبی هست و نه تنها مغز را ذایل نمیکند بلکه انرا قوت میبخشد
      ولی منطق را دچار مشکل میکند
      در هر صورت نیازی نیست که مهمه انسانها با عقل جهان بین و عقلی که طبیعت را توضیح دهد به پیرامون بنگردند
      من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست
      البته بنده خیلی دوست داشتم در باب همین خیال و وهم هم صحبت کنم البته از نظر فرد خردمند و حکیم و فیلسوفی چون شیخ اشراق ولی کوتاه باید گفت خیال داریم تا خیال! یکنوع خیال است که برگرفته از توهم است مثلا شخصی که فکر می کند خیلی با هوش است و عقل کلست و... (که نمونه هایش در ایران زیادند!) ولی در عمل برعکس آن هست! خوب این شخص متوهم است یعنی کسی چون احمدی نژاد ، حسن عباسی و... و آیا بنظر شما این چنین متوهمینی بدردِ جامعه می خورند؟

      اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mmns2001 نمایش پست ها
      من میخواهم بگوییم انسانهای احساسی و متوهم و خال پرداز برای ملامتهای که تمدن برای بشر پدید اورده مرهمی هستند اینها وجودشان برای جامعه الزامی هست
      ممنون که باز بنده را فردی انگل نمی دانید برعکس برخی از همفکرانتان که مدام برایم خرد آرزو می کنند و هرچه بگویم نمی پذیرند و آن را با استناد به احساسی بودن رد می کنند.
      ویرایش از سوی سارا : 11-18-2015 در ساعت 07:31 PM






    8. #5
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.
      این جهان پندار پیوندی به بود و نبود خدا هم ندارد, چه رسد اسلام.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    9. #6
      نویسنده سوم
      Points: 2,943, Level: 33
      Level completed: 29%, Points required for next Level: 107
      Overall activity: 4.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mmns2001 آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      نوشته ها
      109
      جُستارها
      2
      امتیازها
      2,943
      رنک
      33
      Post Thanks / Like
      سپاس
      21
      از ایشان 78 بار در 46 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      دروداز کجا می دانستید؟! از پست هایم؟! یعنی اینقدر تابلو است؟!:)در زمان ِ شاه دکتر فردید و چند تن از متفکرین ایرانی به میزگردی در تلویزیون دعوت شده بودند . بحثشان گرم گرفته بود و در مورد فلاسفه و اندیشمندان ِ غربی و آرایشان بحث و جدل می کردند بحث به هایدگر رسید و دکتر فردید با عصبیت ِ خاص خودش به دیگران گفت : هایدگر تزِ منست!حالا هم در اینجا باید به شما بگویم عرفان و تصوف و طریقت تز منست!اجازه بدهید در ابتدا بگویم می دانم که دیگران چه برداشتی از عرفان و تصوف دارند. صادق هدایت که بنده ایشان را بعنوان یک نویسنده ی بزرگ قبولش دارم ، برداشتش در مورد عرفان و طریقت بسیار ساده و سطحی انگارانه است ایشان در یکی از داستانهایش که در مورد سلوک و عرفان است تعریف خود را از طریقت و عرفان بیان داشته است ، اینکه با خواندن و فقط با خواندن آثار عرفایی چون عطار و مولانا می شود عارف شد!! همینطور آرش بیخدا که در وبلاگش خوانده ام که فکر می کند اهل تصوف همه اهل شعرند و گوشه نشین ! گویی که تنها با شعر گفتن می توان عارف شد! در حالی که چه بسیارند عرفای بزرگی که یک بیت شعر هم در طول عمرشان نگفته اند! مثل ابوالحسن خرقانی !و الان شما هم صحبت از سماع کردید، در حالی که این حضرت مولانا بود که رقص سماع را باب کرد و الان تنها فرقه ی مولویه هستند که سماع از ملزومات و از آدابِ رسمیشان هست. اما دیگر حلقه های تصوف و طریقت الزامی بر انجام سماع ندارند. چون سماع از واجبات طریقت نیست.عرفان و طریقت را 40 منزل است و هفت مرحله.و عرفا به دو دسته تقسیم می شوند محبوبین و مجذوبین! و در ابتدای سلوک برای هر دودسته باید یقظه بوجود بیاید و اینکه یقظه چیست و.. شاید شما تمایل چندانی به این بحث نداشته باشید بنابراین بنده در همینجا کلامم را ختم می کنم.البته بنده خیلی دوست داشتم در باب همین خیال و وهم هم صحبت کنم البته از نظر فرد خردمند و حکیم و فیلسوفی چون شیخ اشراق ولی کوتاه باید گفت خیال داریم تا خیال! یکنوع خیال است که برگرفته از توهم است مثلا شخصی که فکر می کند خیلی با هوش است و عقل کلست و... (که نمونه هایش در ایران زیادند!) ولی در عمل برعکس آن هست! خوب این شخص متوهم است یعنی کسی چون احمدی نژاد ، حسن عباسی و... و آیا بنظر شما این چنین متوهمینی بدردِ جامعه می خورند؟اما یک خیالِ دیگر است که از معنا می آید و بدنبالِ خلق (آفرینش) است. این همان خیالی است که شیخ اشراق در عقل سرخش بدان نظر داشته . البته این خیال هم مراتبی دارد که به بالاترین مرتبه اش عرفا دست می یابند. مثلا یک هنرمند یک موزیسین یک معمار یک نقاش یک شاعر پیش از آفرینش اثر خود در عالم خیال به سر می برد. در این عالم معانی و حواس بگونه ای دیگر تجلی می یابند.ممنون که باز بنده را فردی انگل نمی دانید برعکس برخی از همفکرانتان که مدام برایم خرد آرزو می کنند و هرچه بگویم نمی پذیرند و آن را با استناد به احساسی بودن رد می کنند.
      درودالبته که بنده با عرفان و و صوفی گری اشنا هستم و کاملا ان تجربه روانی که در شما شور و شوق و احساس انرژیک از درون میکند را درک میکنمنه تنها در بین عرفای پس از اسلام بلکه از گذشته های دورتر در ایران و حتی در هند و در تاریخ ایران پس از اسلام هم بخوبی مسایل را دنبال کردمشما میتوانید تمایلات خود را داشته باشید ولی اعتقاد شما نمیتوان حقیقت را تغییر دهدما میتوانیم حقیقت را سرلوحه کار خود قرار دهیم یا با امیال و تمایلاتمان پیش رویم انتخاب هر یک از این دو امر نه بدلیل خوب بودن یا بد بودن یا داشتن قدرت مغزی میباشد بلکه بدلیل انتخاب غده هیپوتالاموس در مغز میباشددر هر صورت منصفانه نیست که بگوییم بشر مدیون خرد و عقل بوده تنها زیرا دین و هنر و تخیل نقش بسیار مهمی را حداقل از 100 هزاره پیش در پیشرفتهای بشر بازی کرده

    10. یک کاربر برای این پست سودمند از mmns2001 گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      سارا (11-23-2015)

    11. #7
      نویسنده سوم
      Points: 3,971, Level: 40
      Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      بی تفاوفت
       
      Transcendence آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Sep 2015
      نوشته ها
      107
      جُستارها
      0
      امتیازها
      3,971
      رنک
      40
      Post Thanks / Like
      سپاس
      49
      از ایشان 72 بار در 50 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      غالبا خداباوران ,بی خدایی را همچون فقدان یک احساس, امنیت ,معنا, اخلاق و..... در نظر می گیرند.چرا که باور به خداوند برای وی اینها را دربر دارد.برای همین هم هست که غالب خداباوران این گونه تصور می کنند که بی خدایان افرادی بی احساس ,اشفته ,بی معنا یا بی اخلاق اند.خداباوران تصور خودشان از بی خدایی را به بی خدایان فرافکنی می کنند.
      پس بی خدایی از نظر خود بی خدایان چگونه است
      بی خدایی انچنان که من درک می کنم یک تجربه ذهنی ,روانی, وجودی نسبت به جهان هستی است. در این تجربه
      شما هستید صرفا فقط هستید و تلاش می کنید هیچ تصویر یا تفسیر از پیش ساخته شده ای را به جهان مورد تجربه تحمیل نکنید.
      در بی خدایی شما یک انسان واقع گرا هستید به این معنا که تلاش می کنید که با واقعیت روبه رو شوید , هر چند زشت و خشن باشد هر چند کل کیستی شما را زیر سوال ببرد هرچند امنیت روانی وعاطفی شما را متلاشی کند.
      شخص بی خدا این رو درک می کنه که طبیعت با ما قرارداد نبسته که از احساسات ما دفاع بکنه. مرگ یک کودک در اغوش مادر اتفاق دردناکی می باشد و احساسات ما را جریه دار می کند ولیکن چنین چیزی در طبیعت امریست طبیعی وشاید همین لحظه هزاران موجود چنین چیزی رو تجربه کنند.جهان هستی برای ما ادمیان ساخته نشده.
      شخص بی خدا دلیلی برای تعصب ورزی به انچه که از پدرانش به میراث برده نمی بینه و نه دلیلی برای احترام گذاشتن به سنت ها و مقدسات و نرم های اجتماعی و نه دلیلی برای پذیرفتن انچه که به" درست" مشهور است.

    12. #8
      نویسنده سوم
      Points: 3,971, Level: 40
      Level completed: 11%, Points required for next Level: 179
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      بی تفاوفت
       
      Transcendence آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Sep 2015
      نوشته ها
      107
      جُستارها
      0
      امتیازها
      3,971
      رنک
      40
      Post Thanks / Like
      سپاس
      49
      از ایشان 72 بار در 50 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      یک اتئیست یک شخص ازاد هست به این معنی که از نظارت و کنترل توسط موجودات فراطبیعی ازاد هست.اینکه باید به شخص و یا موجودات خاصی معتقد بود ونظارت اون ها رو بر زندگی پذیرفت و مطابق خاص اون ها زندگی کرد و یا اون ها رو پرستید .یک اتئیست هیچ نیروی فراطبیعی رو بر زندگی موثر نمی دونه یا در زندگیش دخالت نمی ده.
      و در شناخت علل پدیده ها به عوامل ماورا طبیعی متوصل نمی شه مثلا این که چرا من افسردم به خاطر این نیست که از خدا دور شدم بل علل فردی, طبیعی یا اجتماعی داره.

    13. #9
      شناس
      Points: 3,403, Level: 36
      Level completed: 36%, Points required for next Level: 97
      Overall activity: 19.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Secular آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2015
      ماندگاه
      home
      نوشته ها
      98
      جُستارها
      0
      امتیازها
      3,403
      رنک
      36
      Post Thanks / Like
      سپاس
      26
      از ایشان 19 بار در 15 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      بی خدایی حس خوبی داره حس اعتماد به نفس و قدرت اینکه تکلیف خودت با خودت روشنه و سرگردون و دودل نیستی و البته تکلیف بقیه هم با تو روشنه و دیگه کسی نمیتونه تو رو مجبور به قبول یکسری اعتقادات مسخره و کهنه کنه چون اصلا به وجود خدا اعتقاد نداری! پ امکان اینکه کسی تو رو به دین خودش دعوت کنه میشه صفر و احتمال اینکه از دانشگاه فراری هم بشی میشه صفر
      Je pense, donc je suis

    14. #10
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Secular نمایش پست ها
      بی خدایی حس خوبی داره حس اعتماد به نفس و قدرت اینکه تکلیف خودت با خودت روشنه و سرگردون و دودل نیستی و البته تکلیف بقیه هم با تو روشنه و دیگه کسی نمیتونه تو رو مجبور به قبول یکسری اعتقادات مسخره و کهنه کنه چون اصلا به وجود خدا اعتقاد نداری! پ امکان اینکه کسی تو رو به دین خودش دعوت کنه میشه صفر و احتمال اینکه از دانشگاه فراری هم بشی میشه صفر
      کسانی که دیگران را به آیین خودشان فرا می خوانند اصولا به "با خدایی" یا "بی خدایی" طرف مقابلشان نگاه نمی کنند!!
      در ضمن بنده همچنان دانشجوی همان دانشگاه هستم!!
      در عالمِ بی خدایی را نمی دانم ولی در عالمِ با خدایی، طعنه زدن کار پسندیده ای نیست!






    15. یک کاربر برای این پست سودمند از سارا گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      فدایی رهبر (02-09-2016)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •