درسته, پاداش و پادافره با هماند.
بوارونه, ما همچو "قاعدهای" از بیخ نداریم. مغز ریاضیدان و ناریاضیدان آنچنانی هم نداریم. بشریت کمتر از ٥ هزار سال
است که از چیزی چیزی به نام ریاضی پیدا کرده, هنگامیکه روند فرگشت (تکامل) آدم امروزین دستکم ٢٠٠ هزارسال دیرینگی دارد; اگرکه میلیونها! سال فرگشت پیش از آن را نادیده بگیریم.
چیزیکه "قاعدگی" دارد بخوبی همین احساسها و رفتارهای "خروشنده" استند, چیزیکه بوارونه بسیار تازه فرگشته و هنوز
هیچ ریشه ندوانده همین خردورزی است; اکنون خواه ریاضیدان, خواه شاعر عاشق پیشه, آنچه همهیِ ما در آن خوبیم
همین "دل به دریا زدن" و "خروشیدن" است, آنچه همهیِ ما در آن بدیم نگرش خردین (rational) و دوراندیشانه است.
آبسانی ِ آب یک ویژگییست که تنها در آب به چشم میخورد, ولی در خود مولکولهایِ آب نیست.
احساسهایِ آدمی هم یک ویژگیست که تنها در مغز به چشم میخورد, ولی در خود یاختههای مغز نیست.
مغز شما هم چه بپذیرید چه نه یک نرمافزار (=ذهن) دارد و این نرمافزار بسیار پیچیده است.
گیر شما این است که واژهیِ نرمافزار که میخوانید میاندیشید همه چی دیگر "عقلی" و "خرد سرد" شد,
هنگامیکه نرمافزار میتواند احساس هم باشد, یا برای نمونه حشری شدن یک نرمافزار است که با دیدن
جنس ورقلنبیدهیِ دختر در مغز پسر یا بوارونه, با دیدن سینهیِ سپر شدهیِ پسر در چشم دختر, اجرا میشود.
به هر روی من که پیشاپیش گفتم, شما چرا اینجا خودتان را میآزارید میخواهید
بباورید خدا هست, میخواهید بباورید نیست, کوچکترین تغییری در چیزی نمیدهد.
برای ما یا خود من اگر کنجکاوید بودن آفریدگار مهربان را به نبودناش برتری میدهم و
سرکشی من از جنس نادانی و خودسری نیست, ولی نشانهای از همچو هستندهای نمیبینم.
این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد!
...
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت — هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
زاهد عمرش سپری شد به تمنای بهشت — او ندانست که در ترک تمناست بهشت