سلام، ممنونم گرامی.
اگر خواستید نظرتان را در آنجا بنویسید تا ما استفاده بکنیم.
«در کار فرو نرفته»، نگرش او به جهان چنین میطلبد که همکاران خود را همچون دوستان خود ببیند و قادر به دور انداختن آنها در مواقع لزوم نباشد. کاپیتالیسم به طور خاص و به شدت نیازمند جنونپیشه است که میتواند با یکسری آدمها نشست و برخاست داشته باشد، گپ و گفت بکند، ماهها و سالها رفت و آمد داشته باشد و سپس در یک لحظه بدون ذرهای تردید یا دشواری روانی آنها را دور بیاندازد. اگر شما اینرا عجیب میبینید به خاطر آنست که احتمالا درخودمانده یا جنونپیشه هستید و رفتار آدمهای نرمال - این رفتار که حاضرند بهای «ناکارآمد شدن» را بپردازند اما کسی را از خودشان ناراحت نکنند – برایتان بیمعنی است.
اینها مقالات جالبی هستند در اینباره :
https://en.wikipedia.org/wiki/Psycho..._the_workplace
Are CEOs and Entrepreneurs psychopaths? Multiple studies say “Yes”
Which Professions Have the Most Psychopaths? The Fewest? - TIME
البته تعریف کلینیکی از جنونپیشگی بسیار متفاوت است با تعریف من، و تعریف من بیشتر یک «مقدمه» و «بستری»ست که آن ویژگیهای دیگر برای وجود به آن نیاز دارند.
ضمنا لازم است یادآوری بکنم که توسری زدن به «تنبلها» نباید باشد، باید به «گوسپند سیاه» یا «امگای جمع» باشد که بیشتر مواقع تنبل هم نیست، چه بسی بالعکس، از همه بیشتر تلاش میکند تا شاید مقبولیت خود را افزایش بدهد(overcompensation)، که البته وضع را بدتر میکند و گوسپندان او را «چاپلوس» و «ریاکار» و ...میبینند و از وجودش احساس خطر میکند زیرا «مثل ما» نیست و به جای استفاده از هر فرصتی برای تقلب بیشتر جان میکند! آنها که باید گوشت قربانی بشوند صرفا بازندههایی هستند که آرامش گله را برهم میزنند و بار اضافی «به نظر میآیند». تنبلهای حقیقی اغلب در میان محبوبترین کارمندان یک شرکت هستند، آنها که برای همه شیرینی میخرند، دلقک جمع محسوب میشوند و همه را دست میاندازند، همیشه آخرین اخبار را با صدای بلند تعریف میکنند و … اینها به نظر باقی گله «ناکارآمد» نمیآیند، کار آنها خریدن شیرینی و جوک گفتن و دلقکبازیست.
مجازات کردن تنبلهای واقعی(رجوع به اعداد و ارقام خام و نادیده گرفتن عنصر انسانی) به نوعی بدترین الگوی «بهینهسازی» عملکرد شرکتهاست زیرا جنونپیشگان استاد تمارض به وظیفهشناسی و پرتلاشی هستند و ربودن ثمرهی دسترنج دیگران را تا سرحد یک هنر برکشیدهاند. آنچه امروز مشهور به «آزمایش انرون» شده نشان داد که اخراج کردن ۱۰٪ پایین شرکت هر شش ماه باعث میشود جنونپیشهترین افراد پیشرفت بکنند نه مولدترینها و نهاد پس از مدتی به فساد و نابودی کشیده بشود.
شریک کردن نرمالها در سود و … هم بیاثر است زیرا این افراد بلندپروازی چندانی ندارند و خوش بودن را ترجیح میدهند به موفق بودن. علاوه بر این عنایت بفرمایید که «کارآمدی» برابر با «سود-دهی» نیست و در بعدی غیراقتصادی اتفاق میافتد و من آنرا به معنی «برآوردن هدف وجودی سیستم» تعریف کردهام. پس شریک کردن نرمال در سود حتی اگرهم سود-دهی شرکتی را بالا ببرد باز این به نقشی که جنونپیشه برای ایفا دارد لطمهای نمیزند، چون وظیفهی او بسیار فراتر از اخراج کردن گوسپند سیاه است، نقش او پدید آوردن تناسب میان آرامش و اضطراب در گله است تا همه راحت و آرام به مسلخ بروند.
این تست جنونپیشگی کلینیکی کوتاه و جالبیست و من پیشبینی میکنم بیشتر اعضای اینجا بالای ۷۰٪ و نمرهی ۴ در آن بگیرند، زیرا میان درخودماندگی و جنونپیشگی تنها یک تار مو فاصله است و اینها در همه چیز یکسان هستند بجز برخوردشان با حقیقت/دیگران.
Levenson Self-Report Psychopathy Scale