گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
من تقریبا همزمان با ایجاد این جستار، دست به پژوهشی در معناشناسی این واژگان زدم و در این راستا با تعاریف بسیار عجیب و بعضا متفاوت خصوصا در منابع شرقی
روبه‌رو شدم. اما بهترین تعریفی که در حال حاضر برای واژه‌ی عرفان می توانم بیان کنم: " شناخت حقیقت و کسب معرفت به طور مستقیم(شهودی) و بی واسطه، بر خلاف روش های تجربی و یا فلسفی".
در این راستا عارف هم فردی است که با این روش شناخت و در راستای یکسری مراقبه ها و اعمال خاص در هر مکتب عرفانی، شناخت عرفانی خود را گسترش می دهد.
همچنین تا آنجا که من بررسی کرده ام، بیشتر مکاتب عرفانی حتی در غرب، به صورت های مختلف هدف نهایی عرفان را وحدت و یکی شدن در وجود و تمام هستی بیان داشته بودند.
برای مثال، من موسیقی را یکی از بهترین نمونه های شناخت عرفانی می دانم...

این چکیده ای است از آنچه میان دیدگاه های عجیب، مرموز و بعضا افسانه وار و یا دینی، تاکنون توانسته ام از مفهوم عرفان دریابم.
خب تعریفی که از عرفان و عارف کردید نزدیک است و تا حدودی هم درست است اما تحدید کننده نیست! و از اینرو علوم دیگری را هم که مربوط به عرفان نیست هم در این دسته قرار می دهد! برای نمونه کاهنان معبد دلف هم در زمان ِ سقراط دست به مکاشفات می زدند تا سر از کار ِ هستی و حقیقت جهان در بیاورند ولی.... ولی عاشق حقیقت نبودند!برایشان حقیقت مهم نبود و در حقیقت بگونه ای ازاین مکاشفه ها امرار معاش هم می کردند!!! و یا فیثاغورسیان که امروزه می توان گفت اکثر هندسه دانان بر این باورند که اینها با شهود توانستند قضایای هندسی را مطرح و اثبات کنند! و البته اگر به زندگی خود ِ جناب فیثاغورس هم بنگریم ایشان تحت تاثیر حکمت شرق و مکاتب فکری و عرفانی شرق بوده است.

هرچند بازهم تاکید می کنم تعریفتان از عرفان تا حدودی درست است ولی در مورد عارف ، خیر!

بهترین و جامعترین کتاب را در مورد عرفان نظری را جناب ابن عربی نگاشته است که یک کتاب بسیار قطوری است در تبیین عرفان و عارف و مسیرها و سلوکها...
ایشان در همان ابتدای کتابش، برای تعریف عرفان و عارف، از تعاریف ِ ابوعلی سیتا در این باب یاری می گیرد؛ ابوعلی سینا بجای آنکه بیاید و برای نمونه عارف را بطور ویژه تعریف کند ، از قیاس و ممیز یاری می گیرد ، یعنی می آید و بین واژگانی که به" عارف" نزدیکند ولی همان معنا را نمی دهند قیاس کرده و تمیز می کند! وی می آید و زاهد و عابد و عارف را که در عموم هر سه یک معنا می دهند را از هم جدا می سازد و در حقیقت با همین روش متوجه می شویم که عارف بی چشمداشت است و نه دنیا می خواهد و نه آخرت! هر چند ابوعلی سینا چون مسلمان هست تعریفش اسلامی است یعنی چگونه بگویم در تعریف وی ، یک عارف سرخپوست جایگاهی ندارد .... و یا اگر به تعریف شما استناد کنیم هم عارف کسی است که باید مانند مرتاضهای هندی به خود ریاضت دهد و.... که البته این موارد هست ولی در برخی موارد هم نیست چون خودِ عشق و فراقش ریاضتی است بس عظیم.
گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
در مورد ابن عربی، چند مطلب پیرامون عرفان او و زندگی اش خوانده ام و از اهالی عرفان شنیده ام. اما آن خوانده ها و شنیده ها در برابر دستگاه شناخت شناسی‌ام چندان امیدوار کننده و برانگیزاننده نبودند که در پی مطالعه آثار خود او هم بروم.
من ابن عربی را در آثار مولانا یافتم و اینکه اندیشه های ابن عربی از طریق پسرخوانده اش صدرالدین قونوی بر آثار مولانا بسیار تاثیر گذاشته است همانطور که اندیشه های شیخ اشراق از طریق دوستش شمس تبریز بر مولانا و آثارش تاثیر گذاشته است!
من به دنبال بزرگ کردنش نیستم ولی بنا به گفته ی خود عرفا یا بهتر است بگویم بزرگترین عرفا ، وی تنها کسی هست که عرفان نظری راکامل کرد. می شود گفت تمامی عرفای بعدش او را ستایش کرده اند بجز شمس تبریز که در نوجوانی می رود شام تا از محضر ابن عربی استفاده کند و در همانجاست که به ابن عربی می گوید تو بر همه (یعنی عرفا) ایراد می گیری ولی ایرادات خویش را نمی نگری!! که ابن عربی سر به زیر می اندازد و می گوید تازیانه می زنی فرزند! آری نگاه ابن عربی بسیار نقادانه هست او حتی با وجود آنکه بر شریعت تاکید می کند و طریقت را بی شریعت هیچ می داند اما بزرگان اهل شریعت را هم زیر پرسش می برد و اصلا عرفان باید هم اینگونه باشد... در عرفان باید قداست را از همه چیز و همه کس گرفت و آنگاه خود به قداست آنها پی برد!



گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
این معذرت خواهی ریشه در زنانگی دارد؟ یا گفتگوی فلسفی؟!
هیچکدام! ریشه در منش پهلوانی دارد:)




گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها

بسیار خوب...
پس پیشنهاد می کنم به جای مظلوم نمایی و پرداختن به حاشیه، تلاش کنیم تا به طور شایسته و مناسب، گفتگویی فلسفی پیرامون نیچه و هایدگر داشته باشیم.
من الان مظلوم نمایی کردم؟ عجب!!!
گفتگویی فلسفی در جستارِ عرفان باید هم جذاب باشد ها !!
هر چند در مودر آثار نیچه و هایدگر نمی توان به فلسفه ی صرف تکیه کرد! اما برای شروع می توان ابتدا از نیچه و آثارش و سپس به آثار لودویگ ویتگنشتاین ، هانری کربن و در آخر مارتین هایدگر بپردازیم. اما نه در جستار عرفان ! به نظرم باید برای هریک از آثار اینها یک جستار جداگانه باز کرد و برای شروع همان چنین گفت زرتشت نیچه مناسب است، هر چند تا نظر شما چه باشد.