خب درسته من این "عشق" را زود از سر باز کردم و ازینرو نه هرگز دچار دلتنگی؟ شده ام نه چیز ویژهای در فرایند میبینم.
برای شما که ولی با این عشق به خدا بزرگ شدهاید و سالها روی آن سرمایهگذاشتهاید روشنه پس زدن ایدهیِ اینکه
خدایی نیست ناخوشایند و ناخواستنی باشد. نکته اینجا این است که در نگاه ریزبینانه اینجا خدا همان بخشی از
یاختههایِ مغزی شما هستند که سالها ورزیده شدهاند تا برایتان همان خدا باشند. برای نمونه شما یک کاری میکند
سپس از خودتان میپرسید ولی
آیا از دید خدا؟ این کاری که من کردم درست بود؟ و اینجا یک اندیشهای در ذهن
شما پدید میاید و برای نمونه یاد یک آیه از قرآن میافتید, یا یک داستان و حکمت یادتان میاید و پاسخ خودتان را میگیرد.
خب این پاسخ از ناکجاآباد که نمیاید, این را میلیونها یاختهیِ مغزی شما که از کودکی
خدا شدهاند میدهند.
این گروه پییاخته (neurons) را ما دربارهیِ هرکس و هر چیزی داریم و به آنها در پـِیدانش (neuroscience) پییاختههایِ آیینهای هم
میگویند. برای نمونه زمانیکه شما به دوستتان میخواهید یک چیزی را بگویید, پیش از گفتن سخن را سبک سنگین میکنید
که
او چجوری آنرا بهتر خواهد پذیرفت. این سبک سنگین کردن را دوباره میلیونها یاختههایِ مغزی شما میانجامند
که بازتاب آن دوست شما میباشند.
شما نزد خودتان میگویید:
این دختره کاری که کرده ناجور احمقانه بوده, ولی اگه من همینجوری
نه بزارم نه بردارم و بهش بگم خیلی احمق بودی آیا متوجه میشه؟
سپس پییاختههایِ ویژه شدهیِ منش او در مغز شما مینگرند میبینند در گذشته هربار که به او گفتهاید احمق
چه کرده و در زمینههایِ همانند چه رفتاری داشته و میکوشند یک پاسخ روشنگرانه همراه با راهکار بدهند, مانند:
نه اگر بگوییم احمق درست با شنیدن احمق دیگه چیزی را نمیشنویه, ولی یکبار در بهمان
روز بجای اینکه مستقیم بگیم خیلی احمقی, براش یه داستانی از یه دوست دیگت تعریف کردی که
اون دختره در اون داستان احمق بود و اینجوری این خودش بعدا متوجه شد که داره حماقت میکنه, پس این بهتره, ...
--
پس اینجا خدا را همین گـِرهْ و میلیونها یاختهیِ مغزی بایستی ببینید و چون خدا مفهومی نیز بسیار جهانگستر است,
این منش خودش را در گذر سالهای دراز در ریزترین چیزها هم درون نموده و در همهیِ اندیشهها و پساندیشههایِ
شما ریشه دوانده است, جوریکه هتّا آب خوردن هم در پیوند با خدا است (آیا ماه رمضان است و روزه ام یا نه؟).
پس یکبار دیگر, روشنه اینجا با نابودی باور به خدا, که در واقعیت همان از هم گسستگی میلیونها
یاختهیِ مغزی و از میان رفتن میلیاردها اندیشه و ریزاندیشه باشد, شما دچار درد و اندوه خواهید شد.