به نظر میرسد تفاوت دیدگاه از یک امر نشدنی و احتمالا از نظر شما ناموجه یعنی کاهش جمعیت و یک امر قابل دستیابی یعنی تغییر یا اصلاح الگوهای تولید نشات میگیرد.موضوعی که هست و من نیمتوانم آنرا نادیده بگیرم این است که مسلما انرژی قابل دریافت از گیاهان در مقایسه با گوشت چند برابر کمتر است و این نکته ای است اساسی در تاریخ حیات.منظورم این است که در تایید سخن شما میگویم که جاندارنی که توانسته اند با شکل های جدید تغذیه خود را وقف دهند، توانسته اند برای مدت بیشتری دوام و بقای خود را حفظ کنند.برای این موضوع میشود حداقل از دوره ی دانیاسورها ، کوتاهیِ عمرِ هیولاهایِ گیاه خواری چون ساراپوزایدن پس از حضور گوشت خوارانی چون تی رکس را مدنظر قرار داد که اگرچه جوانتر از گیاه خواران بودند و دوره ی تکامل و حیاتشان به مراتب کمتر بوده،اما به دلیل روش تغذیه جدیدشان یعنی همان گوشتخواری، که به روند تکاملشان نیز سرعت میبخشید،در نهایت در رقابت با گیاهخواران پیروز شدند،و پس از همین مقایسه میتوان چنین نتیجه گرفت که شکل تغذیه و قابلیت انعطاف در آن یکی از عوامل موثر در پیروزی گونه ای بر گونه ای دیگر میتواند باشد.بی شک همین امر در بقا انسانها نیز موثر بوده است.
بنابراین تا اینجا باید پذیرفت که انسان حتی اگر زمانی گیاه خوار بوده، حداقل در تلاش برای بقای خود نیاز داشته که گوشت را هم به منوی غذایی خود بیافزاید.و من مشکلی در تغذیه از گوشت نمیبینم.حال از آنجا که میدانیم منابع غذایی در زمین محدود است و مطمئن هستیم که تا حداقل تا چند دهه دیگر غذاهای مصنوعی قابل جایگزینی نیست، ایا نباید قدری در الگوی مصرف خود تجدید نظر کنیم؟از همان مثالی که درمورد ازدیاد تعداد گربه ها در پست های قبلی خود بیان کردید استفاده میکنم و میپرسم اگر تعداد مصرف کننده ها بیش از حدی باشد که به طور متعارف قابل تغذیه باشند، همیشه ناهنجاری هایی بروز خواهد کرد و هر چه سرعت رشد مصرف کننده ها بیشتر باشد، تعداد و کیفیت این ناهنجاری های طبیعی فاجعه بارتر خواهد بود.ما مجبور هستیم از هرچیزی که میشود غذا درست کرده و به مصرف کننده بدهیم.در تهیه همین غذا، باید انرژی و هزینه (چه اقتصادی و چه زیست محیطی) صرف شود.این روند تا جایی ادامه می یابد که عملا به جایی خواهیم رسید دیگر چیزی برای تغذیه وجود ندارد چون منبعی برای تولید دوباره غذا وجود ندارد.
حالا پیش کشیدن فلسفه سیاسی جغرافیایی انرژی و غذا و اینکه هر یک از ما انسانها چقدر در منابع زمین سهم داریم و مثلا آن سومالیایی که هر دو روز لقمه ای غذا گیرش میاید و هرزه خورهای بی مصرف کشورهای غنی چقدر در منابع محدود زمین مشترک هستند بحث را به بیراهه کشانده و از موضوع تاپیک خارج است.اما حداقل این را میتوانم ادعا کنم که اگر جمعیت زمین نصف اینی که هست میبود و یا اینکه غذایی که از منابع محدود زمین تولید میشد به طور عادلانه تقسیم میشد شاید دیگر پرسیدن پاسخ به سوال کدام شکل تغذیه و یا کدام روش تهیه، فوریت کمتری میداشت.(امکان ناپذیری اش بر کسی پوشیده نیست، صرفا بدان جهت این را میگویم که نشان دهم نوعی عدم تعادل در تولید و مصرف غذا در جهان برقرار است که میتوان منشا آن را در جمعیت بسیار زیاد انسانها و یا به طور دقیق تر در نیاز به انرژی غذاییِ خارج از حدِ آنها یافت.هر چه تعداد مصرف کننده بیشتر از مقدار متناسب تولیدات باشد، تعداد گرسنگان و کسانی که در اثر جنگ بر سر منایع غذایی محدود از بین میروند بیشتر میشود.)