گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
گیر کار همین است که میخواهید ریفرنس بیاورید, هنگامیکه گـرهِ کار اینجا تنها براه "خرد" گشوده میشود.


شناخت‌شناسی (epistemology) دانشی‌ست که به شناخت خود شناخت میپردازد و گزاره‌یِ دکارت:

میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم.

شناختشناسانه میکوشد "هستی خویشتن" را ریشه‌‌یابی کند, ولی در ستیز با با باور بیشتر فیلسوفان پس از او, نتیجه‌گیری وی
بسختی نادرست است زیرا دکارت آن لابلا ناخودآگاهانه از اینکه "یک چیزی هست که میاندیشد" را با این جا میزند که "این من هستم که میاندیشم".



--
گیر دیگر در روش شما است که میاندیشد "کاروَر (فاعل)" و "کارگیر (مفعول)" و دیگر سازه‌هایی که در زبان میایند در واقعیت هم بازنمود دارند,
هنگامیکه شناخت‌شناسانه, زمانیکه ما داریم میکوشیم ببینیم از بیخ کاروَری هست یا نه نمیتوان از خود مفوم‌هایِ کارور و کارگیر بهره گرفت.


برای دریافت بهتر, به این سخن از فیلسوف آلمانی Lichtenberg پُرنگرید که میگوید در زبان آلمانی میگویند "آذرخش میدرخشد = es blitzt" و این گزاره این برداشت
را میدهد که "آذرخش" دارد کاروَرانه یک کاری میکند و می‌درخشد, هنگامیکه شناخت‌شناسانه آذرخش با همان درخشش
خود تعریف میشود و این ناکامی زبان است که نمیتواند این مفهوم را برساند و ازینرو به سردرگرمی و دروغبافی (falsification) در ذهن میانجامد.



Nietzsche’s Aphoristic Challenge - Joel Westerdale - Google Books
قربان بنده بدون رفرنس ووبا همین خرد ناچیزم هم می توانم برایتان دلیل بیاورم که چرا حرف دکارت درست نیست ! هرچند همان یک بیت ِ مرحوم معارف جواب ِ شما را داد ولی گیرِ کار شما هم اینست که اصلا به حرفهای امثال ما توجه نمی کنید! همان لینکی که در مورد قرآن بود و خودتان به بنده داده بودید رفتم دیدم که مربوط به فروم هم میهن بود که شما آنجا با مسلمانان به بحث که چه عرض کنم ....... بنده پستهایتان را دنبال کردم دیدم یکی از دوستان مسلمان به شما گفته بود که مشکل شما اینست که خیلی از بالا به پایین نگاه می کنی و بخاطر همین فقط پاهای مارا می بینید ولی ما فقط "پا" نیستیم. خب قربان من می توانم جوابتان را بدهم ب اندازه یدرک و خردم ولی می دانم نتیجه اش چیست فقط و فقط بخاطر دینم تحقیر خواهم شد:(