Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
شناختشناسی - Epistemology
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 76

    جُستار: شناختشناسی - Epistemology

    Hybrid View

    1. #1
      نویسنده یکم
      Points: 11,501, Level: 70
      Level completed: 63%, Points required for next Level: 149
      Overall activity: 7.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      کارگر
       
      متعجب
       
      Philo آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Feb 2011
      نوشته ها
      378
      جُستارها
      5
      امتیازها
      11,501
      رنک
      70
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,049
      از ایشان 896 بار در 338 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      7 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      ننیرنگید (جر نزنید) دیگر (: گفتید مگر "بی پذیرش نبود مهاد تناقض" میشود برداشتی هم از داده کرد که نشان دادیم میشود!

      اکنون میگویید بی استنتاچ مگر میشود استنتاج کرد, که خب فرنودانه روشنه نمیشود! ولی مگر استنتاج پیش از آروین میاید؟
      شما نخست میآرونید (می‌نِـپاهید = observe) سپس هر کار دیگری که دلتان خواست با این آروین/نپاهش اتان میکند, یکی از آنها استنتاج
      باشد: پس در نگاه درست‌تر, این فرنود است که به آروین وابستگی دارد و نه وارونه‌یِ آن که فرنود همیشه درست باشد و آروین ما تاییدکننده.

      سرانجام و خواه ناخواه باید با همان فرنود پذیرفت که سرچشمه‌یِ همه شناخت‌ها به آروین میرسد و
      آروین نیز هیچ ١٠٠%‌ای در خود ندارد و در فرجام این سرشت گمانمندی از آروین به فرنود نیز در فرایند به ارث میرسد.



      پ.ن.
      این هم فراموش نشود که اندیشه‌یِ ما در این جهان در بندِ فرنود است, همینکه میگوییم "است" داریم به یک چیز فرنودین می‌نِماریم, ولی با همین فرنود
      میتوانیم بازنگریسته و دریابیم که هر چیزی و هتا همین "است" میتواند با بُنداشت‌هایی دگرسان در جهانی پندارین, بگونه‌ای دیگر آزندیده (interpreted) شود.
      خوب استنتاج هم بدون اصل عدم تناقض ناممکن است، شما برای استنتاج باید درستی اصول استنتاج (در منطق قدیم روش های قیاس، در منطق جدید پیروی از جداول ارزش) را بپذیرید، پذیرفتن "درستی" هم بدون پذیرفتن اصل عدم تناقض ممکن نیست.

      بنابراین میبینیم که نیرنگیدنی در کار نیست. اصلا بگیرید همان برداشت، بدون اصل عدم تناقض شما چگونه می توانید برداشت کنید که در 20 درصد مواقع مرده ای زنده است؟

      به علاوه نشان دادیم که جهانی که شما توصیف کردید، در واقع قابل توصیف نبوده است، چون وضعیت تناقض ها در این جهان نا معلوم است:

      در جهانی که شما توصیف نمودید، {در 20 درصد مواقع "دو چیز میتوانند ٢٠% زمانها در تناقض باشند"}، یعنی {در 80 درصد مواقع "دو چیز نمی توانند در ٢٠% زمان ها در تناقض باشند"}، همچنین در این چنین جهانی، {در 20 درصد مواقع "در 20 درصد مواقع "دو چیز میتوانند ٢٠% زمانها در تناقض باشند""}، یعنی {در چنین جهانی در 80 درصد مواقع چنین نیست که "در 20 درصد مواقع "دو چیز میتوانند ٢٠% زمانها در تناقض باشند""}، همچنین...

    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Philo نمایش پست ها
      به علاوه نشان دادیم که جهانی که شما توصیف کردید، در واقع قابل توصیف نبوده است، چون وضعیت تناقض ها در این جهان نا معلوم است:
      یک سوال: ناممکن است یعنی درستی آن ناممکن است یا حدوث آن یا معنادار بودن آن ؟
      «مثلث چهارگوش» به نظر بی‌معنی نمی‌رسد.
      زنده باد زندگی!

    3. یک کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      undead_knight (03-05-2013)

    4. #3
      نویسنده یکم
      Points: 11,501, Level: 70
      Level completed: 63%, Points required for next Level: 149
      Overall activity: 7.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      کارگر
       
      متعجب
       
      Philo آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Feb 2011
      نوشته ها
      378
      جُستارها
      5
      امتیازها
      11,501
      رنک
      70
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,049
      از ایشان 896 بار در 338 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      7 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      یک سوال: ناممکن است یعنی درستی آن ناممکن است یا حدوث آن یا معنادار بودن آن ؟
      «مثلث چهارگوش» به نظر بی‌معنی نمی‌رسد.
      ناممکن است یعنی فرض وجود آن (تصور آن) مستلزم تناقض است.
      در مورد معنا داشتن یا نداشتن وقتی می توانم پاسخ دهم که بدانم منظور شما از معنا چیست.

    5. یک کاربر برای این پست سودمند از Philo گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Ouroboros (03-04-2013)

    6. #4
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Philo نمایش پست ها
      خوب استنتاج هم بدون اصل عدم تناقض ناممکن است.

      نه نیست, من برای سادگی اندیشه گفتم ٨٠ به ٢٠ را آوردم,اگرنه جهانی را بینگارید که گاه randomوار
      تناقض ناشدنی است, گاه شدنی: پس شما استنتاج کنید گاه استنتاج‌ اتان درست درمیاید, گاه درست درنمیاید.

      آیا در این جهان میتوانید استنتاج کنید؟ آری.
      آیا استنتاج به دردی میخورد؟ خیر.

      در شناختشناسی[1] کلیدواژه بر روی «کُجا» است, اینکه شناختِ ما "از کجا میاید" پرسش مهادین
      میباشد, سپس در دنباله به اینکه چه روشی در شناختِ جهان سودمندتر و پیشبُردینانه‌[2] تر است میرسیم.


      جهان ما قانونمند است (بآروین[3] درآورده‌ ایم) و پس استنتاج کاربرد دارد.



      ----
      1. ^ Šenâxtšenâsi || شناختشناسی: شناخت خود شناخت! my fav. word of all time :) Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Epistemology
      2. ^ Pišbordin || پیشبردین: کاربردی, کاربستی, عملی Pragmatic
      3. ^ Beârvin || باروین: از روی تجربه Epistemically
      ویرایش از سوی Mehrbod : 03-20-2013 در ساعت 02:26 AM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    7. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (03-04-2013),undead_knight (03-05-2013)

    8. #5
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      نگرشی به کارواژه‌ی «بودن / هستن» و کاربرد «است» در زبان:

      The Logic of Being: Historical Studies

      فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    9. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Rationalist (03-05-2017)

    10. #6
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بازشکافی شناخت‌شناسی روند اینجور است:

      ۱. شک میکنم.
      ۲. میاندیشم.
      ۳. پس هستم.

      گیر درست از همان ۱ میآغازد و کارواژه‌گردانی‌ای که میگوید شک می‌کنام.
      به دیگر زبان در همان یک هستی «خویشتن» پیش انگاشت شده.

      اینک سخن اینجاست که شناخت‌شناسانه روند چگونه است, آیا از اینکه «یک چیزی
      هست که شک میکند» میتوان به این رسید که این یک چیزی همان «من» است؟

      بوارونه شما و به دید من اینجا شناخت‌شناسی یک گام پیش از «شک می‌کنم» بدرستی هست و رسیدن به «من», کیستی,
      هنوز خود یک گام دیگر نیاز دارد.
      دکارت بسی باهوش تر از آن بوده که دچار چنین خطایی شود!
      چنانچه پیش تر هم بیان داشتم، او پس از اینکه به طور فربودین وجود چیزی که شک می کند را اثبات می نماید، در ادامه به مقایسه ی آن با دیگر مفاهیم
      همچون تجربیات، تصورها و ... می پردازد. و سپس توضیح می دهد که این چیزی که شک می کند، بر خلاف سایر چیزها،
      به گونه ای مستقل، "واضح، غیرقابل شک، قطعی و ضروریست".
      لطفا به جای تکرار سخنان پیشین، چیزی که بیان می کنم را نقد کنید!




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      The Logic of Being: Historical Studies
      این مجموعه ی مقالات نیز مورد بررسی قرار گرفت، و مقاله ی مربوط به دکارت(توسط LILLI ALANEN) با دقت مطالعه شد. اما چیزی در رابطه با خطای زبانی یا
      مطلب خاصی در رد اصل شناخت شناسی دکارت نیافتم!

      بخش هایی از آن مقاله که به نظر می رسید در این مورد بیان شده اند:

      What Descartes has to prove, therefore, in order to show that the mind is really distinct from the body, is that
      the knowledge of the mind is not acquired by way of abstraction and that the mind is consequently neither an accidental nor a permanent property
      of the body to which it is united, but that it can on the contrary be known as a complete or self-subsisting thing in itself
      .




      ---------------------------------------
      But how is it possible to infer, as he seems to
      do, from what merely looks like a subjective state of certainty (expressed
      in (iii», to the knowledge of the essential nature of the self or the mind
      ((iv) and (v»? For, as I have argued elsewhere, the clarity and distinctness
      of the knowledge of the self or the mind and its nature acquired in the
      Second Meditation, seem to consist of nothing more than the certainty
      of the facts expressed in the propositions" I think" and" I exist" . 25 And
      how can this knowledge justify any further conclusion about the objective
      nature of self or the mind


      --------------------------------------------

      Descartes has not proved that the knowledge of his mind is adequate in
      the sense assumed by Arnauld: it is not a knowledge embracing all the
      properties of the thing known (cf. above, Section 5). Such knowledge,
      Descartes stresses, is unattainable for the human mind, which is created
      and finite, and it is therefore not required. An adequate knowledge
      presupposes that one knows not only all the properties which are ade
      quate-
      for a thing, but also that one knows that God has not given the
      thing in question other properties than those of which one has
      knowledge. In other words, it is necessary to know that the knowledge
      one has is adequate, which would require an infinite capacity of
      knowledge (AT VII, 220; HR II, 97). Such knowledge, i.e., a knowledge
      which is entirely adequate, is to be distinguished from a knowledge which
      "has sufficient adequacy to let us see that we have not rendered it "inadequate-
      by an intellectual abstraction



      نکته اصلی در اصل شناخت شناسی فلسفه ی دکارت(کوجیتو)، تفاوت اساسی " آن چیز اندیشنده" نسبت به سایر مفاهیم می باشد.
      پاسخی هم که او در رابطه با این انتقادها داده، در همین راستا بیان شده است.
      دکارت در ادامه ی تاملاتش(meditations) بر اساس همین ویژه بودن "چیز اندیشنده"، سعی داشته وجود خدا را تبیین نماید. و به نظر می رسد در این راستا
      موفق شده نسبت به نقد Arnauld دستکم پاسخگو باشد.




      نمونه‌های پژوهشیک نیز در این زمینه با این دیدگاه همسو اند, برای نمونه در کسانیکه
      نیمکره‌های از هم شکافته داشته‌اند نگریسته‌اند و دیده‌اند که اینان با اینکه اکنون کیستی‌اشان دوگانه شده همچنان به
      یک کیستی یگانه باور دارند, ولی فرنودانه و از روی نبود میانگاه corpus callosum که دو نیمکره را به
      هم می‌‌پیونداند یک کیستی تک و یگانه دیگر در کار نیست, ولی باور به آن همچنان پابرجا.
      این مورد نیز صرفا از زاویه نگاهی بیان شده که اعتبار اصلی شناخت را به مشاهده ی دانشیک می دهد!
      در حالیکه این نوع شناخت، نه تنها محدود شده در تجربه گراییست، بلکه با محدودیت های بسیار دیگری نیز دست به گریبان است. مفاهیمی چون زمان، علیت، جدایی سوژه از ابژه، و مشاهده ی نمونه وار و ناقص، اساسی ترین محدودیت ها و پیش فرض های درست انگاشته شده در چنین شناختی می باشند.

      در حالیکه هر یک از این اصول شناخت دانشیک، می توانند در فلسفه مورد بررسی قرار گیرند. در این راستا، حقیقت "زمان" چیزی جز توهم نیست! "علیت" چیزی جز توالی رویدادهای مختلف نیست! "ابژه" بدون سوژه ای مشاهده گر و تاثیر آن، قابل رویت و مطالعه نخواهد بود! و...

      بر این اساس، اگر ما به راستی بخواهیم به شناختی فلسفی(فربودیابی در ترازی بنیادین) نایل شویم،
      نمی بایست تصویر را به عنوان اصل بپذیریم! حال هر چه قدر که آن تصویر پررنگ و برجسته باشد!





      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    11. #7
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Transcendence نمایش پست ها
      ایا می شود از وجود ..شک..به وجود شکاک پی برد؟ من فکر کنم منظور دکارت این باشه که:اگر شک وجود داره ناچارا باید شکاک هم وجود داشته باشه.



      1- شک وجود دارد(با یک درک بی واسطه شهودی) ((((حالتی که اسم اون رو ..شک...می گذاریم احساسش می شود.)))


      2- این حالت زمانی وجود دارد که اندیشیدن اتفاق می افتد(شک معلول اندیشه است)


      3-اندیشیدن معلول من است....(گیر کار اینجاست به گمان من)...


      پس زمانی شک وجود دارد که من اندیشنده وجود داشته باشد چون شک وجود دارد پس شکاک وجود دارد

      درسته, گیر همان پیوند دادن «اندیشنده» به «من» است, نه در اینکه شک‌ورزنده ‌و شک‌شونده در کار اند.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      دکارت بسی باهوش تر از آن بوده که دچار چنین خطایی شود!
      چنانچه پیش تر هم بیان داشتم، او پس از اینکه به طور فربودین وجود چیزی که شک می کند را اثبات می نماید، در ادامه به مقایسه ی آن با دیگر مفاهیم
      همچون تجربیات، تصورها و ... می پردازد. و سپس توضیح می دهد که این چیزی که شک می کند، بر خلاف سایر چیزها،
      به گونه ای مستقل، "واضح، غیرقابل شک، قطعی و ضروریست".
      لطفا به جای تکرار سخنان پیشین، چیزی که بیان می کنم را نقد کنید!

      چیزیکه شک میکند با اینکه «این من ام که شک میکنم» دو چیز جداگانه اند. از دید فرنودین و شناخت‌شناسانه یک چیزی آنجا
      دارد بهش شک میشود و یک چیزی آنجا دارد شک میورزد, درست, ولی اینکه این شکورز همان من ام یک گام فراتر و "یک باور"
      است, و نکته ای که من اینجا افزودم این بود که در پژوهشهای دانشیک نیز دیده شده که این کیستی و
      «باور به من» پایه‌ای سست‌تر از آن دارد که آنرا بی چون و چرا باور بتوان کرد.



      این مجموعه ی مقالات نیز مورد بررسی قرار گرفت، و مقاله ی مربوط به دکارت(توسط LILLI ALANEN) با دقت مطالعه شد. اما چیزی در رابطه با خطای زبانی یا
      مطلب خاصی در رد اصل شناخت شناسی دکارت نیافتم!

      بخش هایی از آن مقاله که به نظر می رسید در این مورد بیان شده اند:

      What Descartes has to prove, therefore, in order to show that the mind is really distinct from the body, is that
      the knowledge of the mind is not acquired by way of abstraction and that the mind is consequently neither an accidental nor a permanent property
      of the body to which it is united, but that it can on the contrary be known as a complete or self-subsisting thing in itself
      .




      ---------------------------------------
      But how is it possible to infer, as he seems to
      do, from what merely looks like a subjective state of certainty (expressed
      in (iii», to the knowledge of the essential nature of the self or the mind
      ((iv) and (v»? For, as I have argued elsewhere, the clarity and distinctness
      of the knowledge of the self or the mind and its nature acquired in the
      Second Meditation, seem to consist of nothing more than the certainty
      of the facts expressed in the propositions" I think" and" I exist" . 25 And
      how can this knowledge justify any further conclusion about the objective
      nature of self or the mind


      --------------------------------------------

      Descartes has not proved that the knowledge of his mind is adequate in
      the sense assumed by Arnauld: it is not a knowledge embracing all the
      properties of the thing known (cf. above, Section 5). Such knowledge,
      Descartes stresses, is unattainable for the human mind, which is created
      and finite, and it is therefore not required. An adequate knowledge
      presupposes that one knows not only all the properties which are ade
      quate-
      for a thing, but also that one knows that God has not given the
      thing in question other properties than those of which one has
      knowledge. In other words, it is necessary to know that the knowledge
      one has is adequate, which would require an infinite capacity of
      knowledge (AT VII, 220; HR II, 97). Such knowledge, i.e., a knowledge
      which is entirely adequate, is to be distinguished from a knowledge which
      "has sufficient adequacy to let us see that we have not rendered it "inadequate-
      by an intellectual abstraction


      آن لغزش من بود که ننوشتم کتاب آورده پیوندی بباید به گفتمان دکارت ندارد, تنها در راستای شناخت‌شناسی پیش میرفت.
      گیراست که پیوند آنرا در آوردید!



      نکته اصلی در اصل شناخت شناسی فلسفه ی دکارت(کوجیتو)، تفاوت اساسی " آن چیز اندیشنده" نسبت به سایر مفاهیم می باشد.
      پاسخی هم که او در رابطه با این انتقادها داده، در همین راستا بیان شده است.
      دکارت در ادامه ی تاملاتش(meditations) بر اساس همین ویژه بودن "چیز اندیشنده"، سعی داشته وجود خدا را تبیین نماید. و به نظر می رسد در این راستا
      موفق شده نسبت به نقد Arnauld دستکم پاسخگو باشد.





      این مورد نیز صرفا از زاویه نگاهی بیان شده که اعتبار اصلی شناخت را به مشاهده ی دانشیک می دهد!
      در حالیکه این نوع شناخت، نه تنها محدود شده در تجربه گراییست، بلکه با محدودیت های بسیار دیگری نیز دست به گریبان است. مفاهیمی چون زمان، علیت، جدایی سوژه از ابژه، و مشاهده ی نمونه وار و ناقص، اساسی ترین محدودیت ها و پیش فرض های درست انگاشته شده در چنین شناختی می باشند.

      در حالیکه هر یک از این اصول شناخت دانشیک، می توانند در فلسفه مورد بررسی قرار گیرند. در این راستا، حقیقت "زمان" چیزی جز توهم نیست! "علیت" چیزی جز توالی رویدادهای مختلف نیست! "ابژه" بدون سوژه ای مشاهده گر و تاثیر آن، قابل رویت و مطالعه نخواهد بود! و...

      بر این اساس، اگر ما به راستی بخواهیم به شناختی فلسفی(فربودیابی در ترازی بنیادین) نایل شویم،
      نمی بایست تصویر را به عنوان اصل بپذیریم! حال هر چه قدر که آن تصویر پررنگ و برجسته باشد!




      در شناخت‌شناسی تراز داریم و هر چه تراز پایین‌تر باشد شناخت بنیادین‌تر و سفت‌تر است, هر چه بالاتر سست‌تر.
      در این راستا دریافت ما از زمان یک چیز فربودین است, ولی خود زمان یک چیز مجازی میتواند باشد, ولی برای داده‌پرداز,
      در اینجا مغز, چیزی به نام زمان «هستی» دارد و این "تصویر" در حقیقت همان "واقعیت" است و بازتاب چیز دیگری نیست.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    12. #8
      سخنور یکم
      Points: 17,184, Level: 83
      Level completed: 67%, Points required for next Level: 166
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      !More Extreme
       
      Empty
       
      Rationalist آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Aug 2012
      ماندگاه
      اتاق قرمزم!
      نوشته ها
      632
      جُستارها
      16
      امتیازها
      17,184
      رنک
      83
      Post Thanks / Like
      سپاس
      586
      از ایشان 1,202 بار در 511 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      چیزیکه شک میکند با اینکه «این من ام که شک میکنم» دو چیز جداگانه اند. از دید فرنودین و شناخت‌شناسانه یک چیزی آنجا
      دارد بهش شک میشود و یک چیزی آنجا دارد شک میورزد, درست, ولی اینکه این شکورز همان من ام یک گام فراتر و "یک باور"
      است, و نکته ای که من اینجا افزودم این بود که در پژوهشهای دانشیک نیز دیده شده که این کیستی و
      «باور به من» پایه‌ای سست‌تر از آن دارد که آنرا بی چون و چرا باور بتوان کرد.
      پیش تر بیان داشتم که چرا این چیزی که شک می ورزد، تفاوت هایی اساسی با سایر چیزها دارد. نمونه هایی از کتاب دکارت را هم در این راستا برایتان آوردم که به روشنی به این موضوع پرداخته است.
      همچنین سعی کردم بیان کنم که چرا اذعان به هستی "من" چیزی متفاوت و فراتر از مفهوم "باور" است.
      هنگامی که شما از یک مشاهده ی تجربی(دانشیک)، به عنوان فرنودی در راستای تایید دیدگاهتان سود میبرید، نمایان می شود که از چشم اندازی اساسی
      و ریشه ای در شناخت شناسی، به موضوع نمی نگرید.
      جهت ایجاد شفافیت بیشتر و درک مناسب تر بر اهمیت آنچه بیان می کنم، امکان توضیحات بیشتر وجود دارد. و همین طور اگر هم در راستای دیدگاه شما براستی مشکلی در بیان شناخت شناسی فلسفه ی دکارت باشد، تلاش می شود آن را دریابم. اما نه تا مادامی که صرفا سخن پیشینتان را تکرار نمایید!




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      در شناخت‌شناسی تراز داریم و هر چه تراز پایین‌تر باشد شناخت بنیادین‌تر و سفت‌تر است, هر چه بالاتر سست‌تر.
      در این راستا دریافت ما از زمان یک چیز فربودین است, ولی خود زمان یک چیز مجازی میتواند باشد, ولی برای داده‌پرداز,
      در اینجا مغز, چیزی به نام زمان «هستی» دارد و این "تصویر" در حقیقت همان "واقعیت" است و بازتاب چیز دیگری نیست.
      این سخنتان هم برایم تعجب آور است!
      خودتان به تراز شناخت شناسی اذعان دارید، آنگاه واقعیت داشتن "زمان" برای مغز را، در ترازی بنیادین، شناخت شناسانه درنظر می گیرید؟!
      اگر زمان به خودی خود حقیقتی(شناخت شناسانه و مستقل) ندارد، و مغز ما آن را به عنوان مقوله ای واقعی جلوه می دهد، در تراز بنیادین شناخت شناسی
      چه اهمیتی دارد؟
      ...و به این موجودات دوپا بگو: آن اراده‌ای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!

    13. #9
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      پیش تر بیان داشتم که چرا این چیزی که شک می ورزد، تفاوت هایی اساسی با سایر چیزها دارد. نمونه هایی از کتاب دکارت را هم در این راستا برایتان آوردم که به روشنی به این موضوع پرداخته است.
      همچنین سعی کردم بیان کنم که چرا اذعان به هستی "من" چیزی متفاوت و فراتر از مفهوم "باور" است.
      هنگامی که شما از یک مشاهده ی تجربی(دانشیک)، به عنوان فرنودی در راستای تایید دیدگاهتان سود میبرید، نمایان می شود که از چشم اندازی اساسی
      و ریشه ای در شناخت شناسی، به موضوع نمی نگرید.
      جهت ایجاد شفافیت بیشتر و درک مناسب تر بر اهمیت آنچه بیان می کنم، امکان توضیحات بیشتر وجود دارد. و همین طور اگر هم در راستای دیدگاه شما براستی مشکلی در بیان شناخت شناسی فلسفه ی دکارت باشد، تلاش می شود آن را دریابم. اما نه تا مادامی که صرفا سخن پیشینتان را تکرار نمایید!
      خب شما هم یکسره دارید سخن پیشین تان را بازمیگویید, ولی آیا دیدید من اینجا گلایان شوم؟ نه.

      اینکه دکارت نزد خودش بهمان پنداشته اینجا بسنده نیست, من یک آزمایش اندیشیک پیش مینهم تا لغزش را دریابید. بیانگارید
      دانش سینما آن اندازه پیشرفت کرده که احساسهای بازیگیر و همه‌ی صحنه‌آرایی پیرامون او را میتوانند یکراست به مغز کس برسانند
      جوریکه تماشاگر فیلم آن اندازه در فیلم فرو میرود که کیستی خودش را می‌فراموشد و می‌پندارد همان "بازیگر" است. در فیلم زمانیکه
      بازیگر دچار شک میشود و از خود میپرسد «آیا این براستی خواسته‌ی من است؟» تماشاگر می‌پندارد که دارد از خودش همان را میپرسد.

      آیا فرنودی میبینید بر اینکه این آزمایش ناشدنی باشد و "کیستی" در سرتاسر این روند دست نخورده و بی‌همتا بماند؟





      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      این سخنتان هم برایم تعجب آور است!
      خودتان به تراز شناخت شناسی اذعان دارید، آنگاه واقعیت داشتن "زمان" برای مغز را، در ترازی بنیادین، شناخت شناسانه درنظر می گیرید؟!
      اگر زمان به خودی خود حقیقتی(شناخت شناسانه و مستقل) ندارد، و مغز ما آن را به عنوان مقوله ای واقعی جلوه می دهد، در تراز بنیادین شناخت شناسی
      چه اهمیتی دارد؟

      فربود <> فرهود
      واقعیت <> حقیقت

      سیب یک هستی فربودین دارد, یک هستی فرهودین که همان "انگاره‌ی سیب در ذهن" باشد.
      در جایی مانند "زمان", فربود و فرهود آن یکی‌اند زیرا زمان هستی فربودین ندارد و هستی
      فرهودین آن, که مغز آنرا از راه "کندی" و "تندی" درمیابد, همه‌ی هستی اش میباشد.

      خود ذهن نیز سرتاپا هستی‌ای فرهودین دارد نه فربودین, از جنبش الکترون‌ها و داد‌وستد آهنکهربائین (electromagnetic)
      میان پی‌یاخته‌ها آگاهی و خودآگاهی و ذهن پدید میایند, ولی هیچکدام هستی فربودین مانند خود یاخته‌ها ندارند.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    14. #10
      نویسنده یکم
      Points: 11,501, Level: 70
      Level completed: 63%, Points required for next Level: 149
      Overall activity: 7.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      کارگر
       
      متعجب
       
      Philo آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Feb 2011
      نوشته ها
      378
      جُستارها
      5
      امتیازها
      11,501
      رنک
      70
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,049
      از ایشان 896 بار در 338 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      7 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      نه نیست, من برای سادگی اندیشه گفتم ٨٠ به ٢٠ را آوردم,اگرنه جهانی را بینگارید که گاه randomوار
      تناقض ناشدنی است, گاه شدنی: پس شما استنتاج کنید گاه استنتاج‌ اتان درست درمیاید, گاه درست درنمیاید.
      آیا در این جهان میتوانید استنتاج کنید؟ آری.
      آیا استنتاج به دردی میخورد؟ خیر.

      در شناختشناسی کلیدواژه بر روی «کُجا» است, اینکه شناختِ ما "از کجا میاید" پرسش مهادین
      میباشد, سپس در دنباله به اینکه چه روشی در شناختِ جهان سودمندتر و پیشبُردینانه‌تر است میرسیم.


      جهان ما قانونمند است (بآروین درآورده‌ ایم) و پس استنتاج کاربرد دارد.
      محصول یک استنتاج لازم نیست خودش درست باشد، اگر بگوییم:
      هر میوه ای گرد است.
      هویج میوه است.

      و از آن نتیجه بگیریم:
      هویج گرد است.

      استنتاج ما، صرفا به خاطر اینکه مبتنی بر یکی از روش های قیاس معتبر بوده، درست (این "درست" با را با آن "درست"ی که برای ارزشگذاری گزاره ها به کار می بریم قاطی نکنید) است. و این درستی مبتنی بر اصلی است که می توانیم آن را "اصل مجوز به کارگیری روشهای معتبر قیاس" بنامیم، که پذیرش درستی این اصل به معنای پیشفرض گرفتن اصل عدم تناقض است:
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Philo نمایش پست ها
      استنتاج هم بدون اصل عدم تناقض ناممکن است، شما برای استنتاج باید درستی اصول استنتاج (در منطق قدیم روش های قیاس، در منطق جدید پیروی از جداول ارزش) را بپذیرید، پذیرفتن "درستی" هم بدون پذیرفتن اصل عدم تناقض ممکن نیست.

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •