اون وقت شما چه طور وقتی زبان انگلیسی نمیدانید! ترجمه فیلم را (در صورت وجود) قبول میکنید ؟ واقعن یک لحظه هم فکر نکرده اید که خیلی راحت میشود ترجمه را برای آنهایی که انگلیسی نمیدانند منحرف کرد ؟! مثل انحرافی که از سخنرانی جورج بوش در ترجمه اش از تی وی ریش بیرون کشیده شد ؟
اگر مسلمان بودنتان هم به همین اندازه قبول کردن این داستان بدون تحقیق و بررسی منابع مستند و معتبر هست، بهتره یک تجدید نظر اساسی در موردش بکنید!
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Moshref (08-13-2015)
باشد بنده حرفی ندارم. شما که دوست دارید تحقیر کنید چرا دنبال بهانه می گردید می شود بی بهانه هم تحقیر کرد هر چند مسلمانی جرم کمی نیست!
بنده تنها از دید ِ شما خودم را معرفی کردم شما فکر می کنید فکر که نه، برایتان اظهر من الشمس است که بنده هنوز از پشت کوه بیرون نیامده ام و خواندن و نوشتن پارسی را هم به سختی می دانم! بارها و بارها در پست هایتان به این نکته اشاره کرده اید. وقتی با بنده بحث می کنید نگاهِ از بالا به پایین دارید! گویی با خرفترین فردِ شهر بحث می کنید! باشد من همانی هستم که شما تصور می کنید! بگذارید درجه ی درک و فهمم را برایتان روشن کنم ، اگر همه ی مردم شهر همصدا با زرتشت شوند و نوای "خدا مرده است" را سر دهند ، من بازهم خدا را خواهم پرستید.
بنامِ نامی طوفان و دریا بال خواهم زد
کلاغانی که می بندید راهِ آسمانها را
ویرایش از سوی سارا : 08-11-2015 در ساعت 04:56 AM
پس معلوم شد که پیش دکتر میروید!
یعنی مدانید که اگر پیش دکتر نروید دخیل که جای خود! اگر خودتان ره کعبه (که تازه مکعب هم نیست) ببندید هم چیزی نمیشود! یعنی اول و آخر وابسته به علم هستید!
تحقیر نکردم!
شما گفتید فیلمش هم هست گفتم بذارید همه ببینیم که گویا فیلمی در کار نیست!!!
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
قربان عرض کردم دکتر یک وسیله است. شعر حکیم سنایی را هم برایتان نوشتم که بسیار خوب در همان یک بیت همه چیز را توضیح داده استز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشددر این شعر حکیم سنایی می گوید همه چیز عالم را از خدا بدان نه از ارکان و اسباب چرا که نادانی است اگر تو نوشته ای را ببینی و فکر کنی کار انگشتان بوده است در حالیکه انگشت تنها یک وسیله برای نوشتن است و این خرد است که در حقیقت خالق هر نوشته ای می باشد. حالا در اینجا در درمان بیمار هم پزشک نقشش همان انگشت و قلم است در نوشتن ، و خدا در درمان بیمار نقش همان خرد و منطق را دارد در خلق یک نوشته. هرچند که خدا برای انجام کاری بی نیاز از اسباب است. ولی ما در این دنیا باید بطور طبیعی زندگی کنیم و طبیعی رفتار کنیم. پس باید بدنبال اسباب طبیعی برای حل مشکلات و انجام کارها برویم ولی در راستای اینها نیرویی است ماورایی که نباید از آن غافل بود.
که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی
بخدا این چند روزه کار من شده سرچ کردن فیلم فلو. یک مستند ایرانی پیدا کردم نمی دانم قبول می کنید آن را بگذارم یا حتما باید زبان اصلی باشد!
و چه قدر عجیب که این وسیله از دل کفر و علمی در آمده که اساسن مخالف و دشمن اسلام هستند :))
وسیله ای که مسلمان جماعت حتا توانایی تولیدش را هم بدون کفار نداشتند!!! و اگر این کفارِ بی پدر و مادر نبودند یحتمل اکنون امت مسلمان همگی از طاعون و وبا و ... منقرض شده بودند!!!
برای من معنیش میشود فیلمی در کار نیست!!!!!
میدونید چرا من فیلمهای ترجمه شده ایرانی رو قبول ندارم ؟! چون خیلی تابلو تحریف شدند - تا سخنرانی بوش در مورد ایران رو درست برعکس ترجمه کردند!!!!
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
خیلی بی انصافید خیلی . پزشکی غرب وامدار پزشکان ایرانی نظیر ابن سینا هست. همین کفار از روی دست پزشکان اسلامی خوانده اند و به اینجا رسیده اند.
خب لینک کتاب there is a God را که اینجا گذاشته ام در جوابم به جناب آنارشی.
بنده خودم هم می دانم که تحریف زیاد است مثلا چند سال پیش که فلو خدا باور شد گویا در تلویزیون ایران در بخش اخبار گفته شده بود که فلو نه تنها خدا باور شد بلکه خدای اسلام را بعنوان خدای خودش انتخاب کرد!!!!!!!!!!!
ولی در آن فیلمی که چند سال پیش دیدم گفته شد دیدش به ادیان مثل اسلام بهتر شد البته بعد از خدا باوری.
من تنها تا زمانیکه یک بچهیِ ٧ ٨ ساله بودم خداباور بودم و پس از آنکه کم کم بیخدا شدم, میتوانم این تفاوت
احساسی را بگویم پیدا کردم و آنهم اینکه آزادترم, چون نیازی به پاسخگویی به کسی بزرگتر از خودم دیگر نمیدیدم;
خدا جایگاهی پدرگونه داشت و درست مانند فیلمها, در ذهن من همیشه یک پیرمرد موبلند و سپیدمو بود و همچنان است.
از دید من شما دارید بیهوده زمانتان را دورمیریزید, خدا چه باشد چه نباشد روشنه کاری به کار من و شما ندارد; اگر خداباوری
به شما حس خوبی میدهد, چرا که نه, خداباور بمانید. اگر به شما بیخدایی حس بهتری میدهد, باز هم چرا که نه, بیخدا شوید.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
dr.mcclown (08-15-2015),sonixax (08-16-2015)
سلام و روز بخیر (حداقل اون موقعی که اینو نوشتم روز بود:) )
راستش وقتی پست قبلیمُ در پاسخ ارسال کردم (که البته چیزهایی در پاسخ به شما جا افتاده بود و عذر میخوام بابتش و علّت گستردگی موضوعات و کمی وقت بود) با خودم فکر کردم که آیا از اساس موضوع دور نیفتادم؟ فکر میکنم از احساس یک شخص خداناباور رسیدیم به دلایل وجود اون احساس و بعد هم تغییر جهت دادیم به سمت اینکه اصلاً وجود خدا لازمه یا خیر. ولی این واقعیتُ باید در نظر بگیریم که ذات سوال همچین چیزی رُ طلب میکرد. چون در توضیح سوال, سوالات دیگری پرسیده شده بود راجع به موقعیتهایی که یک شخص در طول زندگیش ممکنه با اونها رو به رو بشه و لازم بحثی اتفاق بیوفته تا سوال اولیه واضحتر و قابل پاسخ داده شدن بشه.
مثلاً اگر سوال "بیخدا بودن چه حسی داره؟" به صورت دقیقتری مثل "آیا یک خداناباور احساس آویزون بودن و رها شدگی نمیکنه؟" پرسیده بشه بهتر میشه بهش پاسخ داد. من اول سعی میکنم به مباحثی که گشوده شدن بپردازم بعد به این سوال دوم پاسخ خواهم داد.
من عرض نکردم "صحبتی از مباحث عرفانی نبوده" گفته من این بود که: در قرون اولیه صفاتی مثل مهربانی و زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر پرهیز از گناه و زهد تاکید میشده.
این خیلی تفاوت میکنه با چیزی که شما برداشت کردید. ما عرفان مبتنی بر ترس از خدا رُ داشتیم و کسانی که شب و روز از "خوف" گریه میکردن و پس از اون بود که صفات دیگر خدا "بیشتر" مورد توجه واقع شد.
تاریخ منظور تسلسل وقایع و ثبت اونهاست. صحبت من در اینجا هم اینه که ما انسان قرن هفده میلادی رُ در همه وجوه نمیتونیم به جای انسان هزار سال قبل از میلاد تصور کنیم. به عنوان مثال شما نمیتونید خودتونُ با عرب بادیه نشین نوعی که پذیرای اسلام شد یا حتی یک کشاورز ایرانی که اسلام پذیرفت یکی تصور کنید. یا حتی اگر از این نوع مثال نزنیم, زن قرن بیست و یک نمیتونه تجربه بارداری و بچه دار شدنش رُ با یک زن نوعی قرن سیزده میلادی یکسان بدونه.
این تئوری اگر نخوایم بگیم سادهانگارانه است باید گفت که ناقصه. صرف دیدن باعث پرستش نمیشه. چطور یک شیئ نماد خدا قرار میگرفته؟ چه چیزی باعث میشده بین یک شیئ و خدا ارتباط برقرار بشه؟
من عرض نکردم "صحبتی از مباحث عرفانی نبوده" گفته من این بود که: در قرون اولیه صفاتی مثل مهربانی و زیبایی خدا در اسلام چندان مورد توجه نبودن و بیشتر بر پرهیز از گناه و زهد تاکید میشده.
این خیلی تفاوت میکنه با چیزی که شما برداشت کردید. ما عرفان مبتنی بر ترس از خدا رُ داشتیم و عدهایی که شب و روز از "خوف" گریه میکردن و پس از اون بود که صفات دیگر خدا "بیشتر" مورد توجه واقع شد.
این تئوری اگر نخوایم بگیم سادهانگارانه است باید گفت که ناقصه. صرف دیدن باعث پرستش نمیشه. چطور یک شیئ نماد خدا قرار میگرفته؟ چه چیزی باعث میشده بین یک شیئ و خدا ارتباط برقرار بشه؟
تصوف هم تا به شکل مسلک در نیومده بود و آداب و رسومی براش نساخته بودن در شکل ابتدایی خودش به همون محدوده های مذهب محدود میشده. در غیر این صورت باید بپذیریم که مسلکهای عرفانی مبتنی بر اسلام چیزی غیر از اسلام هستن. و اشخاصی که شما نام بردید به طور مشخص جدای از عابدان و زهّاد همدوره خودشون نمیایستن. اینها تنها زمانی از لحاظ عرفانی برجسته میشن که در دورههای بعد مورد استناد تصوفِ داری ساختار قرار میگیرن.جالب است که شما همچنان اصرار دارید که بگید قرن ها بعد از طهور اسلام تصوف بوجود آمده است!!!!
در مورد این موضوع تنها به این جنبهاش میپردازم که احتمالاً شما شهود رو به عنوان یک قضیه مذهبی فرض کردید در حالی که من توضیح دادم که تجربه معنوی بدون مذهب هم اتفاق میافته و مذهب تنها مفاهیم خودش رو به این تجربه ضمیمه میکنه. با فرض قبول این مسئله که همچین تجربهایی قابل حصوله به چه صورت میشه گفت که علتش وجود خداست؟ تنها میتونیم به این موضوع اشاره کنیم که چیزی هست که فراتر از فهم ماست. اما اون چیز لزوماً خدا و قابل پرستش نیست.خی در مود این معبد حرف و حدیث زیاد است ولی بعضی از کاهنانش واقعا شهود می کردند و شهودهایشان هم درست بوده مثل اینکه در همان شهود سقراط را داناترین فرد دیده بودند...
لا
بله صحبت من هم همین بود. عدالت یکی از مفاهیم مورد بحث و ساخته انسانه. چیزی که از پیش وجود داشته باشه نیست یک چیز مصنوعی ولی تا حدی ضروری برای اداره یک جامعه است. میخوام در این مورد با همدلی بیشتری با شما صحبت کنم. حتماً این قول معروف رُ شنیدید از امام علی که "لا یدرک الحق الا بالجد" یا همون برگردان فارسی که "حق دادنی نیست, گرفتنیه"
و این رو در ادامه این مطلب گفته که "افراد ناتوان و ضعیف قادر به درآمدن از زیر بار ستم نیستند"
آیا این صحبت چیزی جز تصریح وجود ظلم همهگیریه که در دنیا وجود داره؟
و در جای دیگری از پیامبر اسلام نقل شده که "الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم". یعنی مملکت با کفر باقی و پاینده میمونه و با ظلم نه. که به طور تلویحی عدم نیاز به وجود خدا برای اداره حکومتُ تصریح کرده.
اگر به این باور برسید که ما انسانها نیازمند همدیگه هستیم و زندگی بدون دیگران بیمعنی و خالیه اونوقت میتونیم به راحتی به همنوع خودمون بیاندیشیم. اگر دستاوردهای علم روانشناسی رُ بپذیریم که گفته تمرکز بیش از حد بر روی "من" باعث افسردگی میشه و اضطراب و کمک کردن به دیگران به ما احساس بهتری میده و خودمونُ مفید و در ارتباط با بقیه احساس میکنیم, اونوقت برای حفظ تعادل روانی خودمون هم که شده به همنوعمون کمک میکنیم.
ما هر کاری که بکنیم خودخواهانه است, حتی اگر پرستش خدا باشه. و اگر تا به حال به این نکته نرسیده باشید, باید بگم ثابت کردنش کار بسیار راحتیه. پس بهترین حالتش اینه که خودخواهی ما به بقیه آدما آسیب نرسونه و در صورت امکان بهشون کمک هم بکنه.
اگر خدا نباشه, شما دست از تلاش میکشید و یک جا بی حرکت دراز میکشید تا بمیرید؟ یا خودکشی میکنید؟
اینقدر از خودتون نترسید, از آدمهای دیگه هراسان نباشید.
فکر نکنید اگر به این باور برسید که خدایی اونچنان وجود نداره قادرید دست به هر جنایتی بزنید یا مرتکب هر عملی بشید. در مورد دیگران هم اینطور فکر نکنید.
اسلام یا هر مذهب دیگهایی چیزی جز دست آوردهای دست بشر نیستن و وقتی به عنوان دستاورد ازشون یاد میکنم معنیش اینه که بهشون احترام میذارم. شما هیچ چیزی در اسلام یا مذهب دیگهایی نمیبینید مگر اینکه در قرنهای قبل از اون وجود داشته.
این حدیث که بین فرقه های عرفانی طرفدار زیاد داره و هم بین غیر اون رو حتماً شنیدید : "من عرف نفسه فقد عرف ربه" کسی که خودش را بشناسد خدای خود را شناخته است.
و قرنها پیش از اون بر ورودی معبد دلفی نوشته شده بود: خودت را بشناس!
و در آخر پاسخ به این سوال که به عنوان جایگزین سوال اصلی انتخابش کردم: "آیا انسان خداناباور احساس رها شدگی نمیکنه؟"
جواب منفیه.دنیای آدمای خداناباور هم مثل دنیای آدمای خداباوره. برای بعضیا کسل کننده و حوصله سر بر, برای بعضیا هیجان انگیز و پر از فرصت و برای عده قشنگ و خواستنی و برای تعدادی هم زشت و متعفن. در واقع دنیای همه آدمها, یعنی اون احساس کلی که نسبت به دنیا دارن, بازتاب احساسات و باورهای درونی شده خودشونه.
احساس پوچی هیچ ربطی به باور مذهبی نداره. کسی که این احساس رُ داره اونو به به همه جوانب زندگی مرتبط میکنه و اتفاقاً وجود چیزی به اسم خدا مثل مُسکّن جلوی شناسایی دردُ میگیره. احساس پوچی و رها شدگی, از ناتوانی در ارتباط برقرار کردن با دیگر انسانها و مشکلات حل نشده زندگی میاد.
انسانهای خداباور هم این احساساتُ تجربه میکنن. تجربه پوچی به مقدار زیاد و در دفعات نشانه خشم فرو خورده است. یکی دیگه از نشونههای این خشم احساساتی شدن در دفعات زیاد, ذوق زدگی, اشک در چشم حلقه زدن و خندههای غیر قابل کنترله.
سلام برشما و ممنون از پاسختان
یعنی تنها در حدود هشت سال بطور کامل خدا باور بوده اید؟ آنهم در دورانی که هنوز از نظر ذهنی و روحی به بلوغ نرسیده بودید و دیدِ جامعی از دنیا نداشتید.
خب شاید برای شما خدا پدرگونه باشد ولی برای عده ای در جایگاه محبوب و معشوق قرار می گیرد و عده ای دیگر پا را فراتر گذاشته و نقش عاشق را برای خدا متصور می شوند که بسبب عشق آدمی راخلق کرد.
اگر خدا نباشد خب بله حرف شما درست است که فکر کردن در مورد موجودی که وجود ندارد بیهوده است و عبث. اما اگر بود چه؟ تمام معادلات بهم می ریزد چون اگر باشد ما بقول شما با یک بزرگتر طرف می شویم که باید پاسخگویش باشیم. اگر خدا باشد سوالاتی چون هدف از خلقت و.. مطرح می شود. چون در مورد وجود یا عدم وجود خدا نمی توان با قطعیت حرف زد پس همچنان این مسئله پابرجاست.
راستش بنده این سوال را مطرح کردم تا حس دوستان را بیشتر دریابم و اینکه احوالاتشان چگونه است و چطور با این عقیده بی خدایی کنار آمده اند و....... چون خب اکثر دوستان اینجا پیشینه ی مسلمانی دارند و متعلق به جامعه ی مذهبی ایران هستند بی خداییشان بسیار جالبتر از اتیست های جوامع سکولار باشد.
هماکنون 2 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 2 مهمان)