• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 69

    جُستار: گفتگوهایی پیرامون خردگرایی

    Threaded View

    1. #11
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      این نقدِ گیرایی بود، اما...
      شما یک اشتباهِ اساسی را مرتکب شده‌اید، اینکه گویا فراموش کرده‌اید که همانقدر که خردگرایی توقف‌گاهی‌ست بی‌پایان، باورمندی خرافی در عوض کاملا بی‌پایان است. اندیشه‌ی خدا، و از اساس هر نوع اندیشه‌ی خرافی دیگر، در همان مرحله هرگز توقف نخواهد داشت و دیر یا زود بی‌شک راه خود را برای شاخ و برگ یافتن و ریشه دواندن در تمامِ جنبه‌های تمدنِ انسانی پیدا خواهد کرد.
      آفرین، درست است، بالاخره ما آن مسیر را پیموده‌ایم و به این بیراهه رسیده‌ایم. همچنین بقول آگوست کنت یکبار که دانستیم دیگر نمی‌توانیم ندانیم. به نظر می‌رسد تمدن بشری محکوم است در این حلقه‌های مداوم تکرار از بدویت، تمدن، زوال گیر بیافتد. من هم نه مدعی یافتن راه حلی برای این مسئله هستم نه حتی چه بسی خواستار آن، فقط دارم یادآوری می‌کنم که قدم بعدی چه می‌تواند باشد : The Return of Patriarchy

      توجه بکنید که این مقاله مال هشت سال پیش است!

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      تصور شما از این بابت که جزمیتِ باورمندانِ الهی در ستیز با خرد، واکنشی بوده به خردگرایی و باورمندان به آن، کاملا نادرست است (چه کسی باور می‌کند که ستیز با خردگرایی در اعصار متاخر، نمود افراطی خردگریزی قرون قدیمی‌تر نبوده؟!) و از این راه به خود می‌باورانید که «بله، آنچه ادیان و باورمندان به آن در این سده‌ها کرده‌اند، نه روند طبیعی تاریخِ آنها و پیامدِ راستین‌شان بوده، که ناشی از تحریکِ خارجی بوده»... این علاوه بر آنکه بی‌اختیار آدمی را به یادِ دفاعِ مارکسیست‌هایی چون مزدک از کمونیسم شوروی می‌اندازد ( اگر سرمایه‌داری آن را آنقدر انگولک نمی‌کرد و ... )، که تماما بی‌اعتبار نیز هست! در این استدلال فریبِ رومانتیکِ ناخودآگاهِ باورمندی یاس‌گون به خوشبینی مدرن است که چشمک می‌زند (بله، در فرار از مدرنیته، شما همچنان در همان دام می‌اندیشید).
      شما دقیقا دارید از کدام «خردستیزی مذهبی» صحبت می‌کنید؟ توماس آکویناس یا آنسلم یا آگوستین «خردستیز» بوده‌اند؟ نه این ورژنی نادرست از تاریخ است، در قرون وسطی «خرد» هم یکی دیگر از ابزار شناخت و درک بود در کنار ایمان، الهام، احساس، علم، جادو و ... کلیسا حامی دانشمندان و فلاسفه بود و بسیاری بزرگان این دوران روحانی بودند. بعد مسئله‌ی دیگر اینست که اصلا جز در به قول شما «دام» مدرنیته چرا دقیقا «خردستیزی» چیزی‌ست «بد»؟ من تلاشی برای توجیه خردستیزی مذهب نمی‌کنم، اصلا دلیل اصلی و محوری علاقه‌ی من به آن همین تسلیم نشدن در برابر جهل عمومی خردپرستی‌ست. آنچه من می‌کوشم به شما یادآوری بکنم این است که در جامعه‌ی سنتی بدلیل وجود سلسله‌مراتب ِ ذات‌گرا هر چیز «جایگاهی» دارد و بر مبنی آن جایگاه وظیفه‌ای و یا نقشی را ایفا می‌کند که در شمای کلی چیزها، ضروری و بایسته و ازلی و ابدی‌ست. این ازلی و ابدی بودن آن جایگاه، احساس امنیتی را در سوژه‌ی سنتی پدید می‌آورد که فارغ از هرچه پیش آید، اگر من سوژه‌ای باشم متعهد، پایبند، وظیفه‌شناس و مومن که بر مبنی شرح وظایفش عمل می‌کند، همیشه سیستم موجود باقی خواهد ماند و پاداش من چه در این جهان و چه در آن جهان عظیم است و ... در آن جامعه کشیش و شاه و نقاش‌باشی و منجم و شاعر و نجار با هم رقابت ندارند زیرا بازی دارای کسر صفر تلقی نمی‌شود، برای همه هست زیرا «پدر شما که در آسمان است پاداشتان را به نیکی خواهد داد».

      خرد هم در آن جامعه ابزاری‌ست برای اندیشیدن فیلسوف به مسائل فلسفی، برای خیال‌پردازی دانشمند پیرامون احتمالاتی که رشته‌ی علمی او طرح می‌کنند، برای کشیش بابت اندیشیدن به ذات و ماهیت خدا و خلقت او و ... در آن جامعه همانطورکه آخوند به مقام شاه برکشیده نشده و چاه‌کن ِ محل سیاست‌مدار نشده و آفتابه‌فروش میدان دولت تعیین نمی‌کند، خرد هم قرار نیست «سعادت دنیوی» بشر را تأمین بکند، «دلیل زندگی» او باشد، «مسیر رهایی» او تلقی بشود و ... یک «جایگاهی» دارد و در آن جایگاه یک «وظیفه‌ای» انجام می‌دهد و آن وظیفه یک «کارکردی» دارد و همین!

      می‌دانید، سلسله‌مراتب در ضدیت مستقیم و غیرمستقیم با سایش و رقابت است. در جامعه‌ای که سلسله‌مراتبی مستحکم وجود دارد و قدرت از بالا به پائین دیکته می‌شود، هرکس وظیفه‌ی خود را مهمترین وظیفه‌ی عالم تلقی می‌کند. فراش مدرسه به معلم احترام می‌کند، معلم به ناظم، ناظم به مدیر، دانش‌آموز به همه و ... آن فراش وقتی خانه می‌رود زنش به او که آقای خانه است احترام می‌کند، پسر ارشدشان به مادر که نور خانه است، پسر وسطی به برادر بزرگ که الگوی رفتار درست است، برادر کوچکتر به برادر وسطی که وظیفه‌شناس است و ... همینطور از مقنی تا شاه همگی احترام می‌بینند، همه مرجعیت اخلاقی دارند، همه ضروری تلقی می‌شوند و آنقدر مهم هستند که خدای عالم شخصا شغل و «روزی» آنها را فراهم می‌کند و به آنچه در حلقشان می‌ریزند و با وسط پایشان می‌کند اهمیت می‌دهد، آنچنان مهم هستند! در جامعه‌ی فاسد ِ «برابری‌طلب» اما همه رقیب یکدیگر هستند، هرکسی دورانداختنی‌ست زیرا دیگر نه «اصالت» که «مرغوبیت» معیار سنجش ارزش است و دست بالای دست بسیار است، هرکس فارغ از میزان موفقیت خود احساس بازندگی می‌کند و همواره «آنچه را ندارد» حسرت می‌کشد و از آنچه دارد بیزار است و از جایگاه و نقشی که در جامعه دارد راضی نیست و با هراس به زیر پا و نفرت به روبرو و با حسرتی بیمارگون به بالای سر می‌نگرد.

      بگذریم، در سیستمی این چنینی(سلسله‌مراتبی) اگر هریک از نهادهای جامعه یا اعضای آن تصمیم گرفتند از جایگاه خود خارج بشوند و پیرامون موضوعی ایفای نقش بکنند که در شرح وظایف آنها نیست، باقی نهادها واکنش خشونت‌آمیز نشان می‌دهند. ملای منبرنشین اگر در کار پادشاه که کشور میراث خونی او و ما همه تحت فرامین او هستیم دخالت کرد، سر او باید بر فراز نیزه‌ها برود. «دانشمند» و «فیلسوف» و «طبیب» هم اگر یک وقت خواست از جایگاه خود بیرون برود و به جای زالو انداختن و مسهل نوشتن و علف جوشاندن در امور الهی که در شرح وظایف مسجد و کلیسا، این نمایندگان تام‌الختیار پروردگار بر زمین هستند دخالت بکند تودهنی می‌خورد. پس نه، هیچ چیز «بدی» درباره‌ی خردستیزی مذهبی وجود ندارد، آنها دارند از «راه آزموده» دفاع می‌کنند، از راهی که پدرانمان برای آن کشتند و کشته شدند، از راهی که پیموده شده و جواب داده... پس من مقدار مشخصی فداسازی «علم» و «خرد» را برای دفاع از «سنت» روا می‌شمارم. مسئله اینست که «تضاد ذاتی» میان منطق و مذهب وجود ندارد، یا میان خرد و مذهب، تضاد میان علم و مذهب است که اهمییت ایندو برای من در قالب این پرسش متجلی می‌شود: «آیا می‌خواهید در جامعه‌ای زندگی بکنید که همه آی‌پد و لپ‌تاپ و ماشین دارند یا جامعه‌ای که در آن همه پدر دارند»؟ برای من کُل سوال‌ها پیرامون ترجیح خرد/منطق/علم یا مذهب، به همین یکی ختم و خلاصه می‌شوند.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      این خوشبینی (همراه با مقدار متناسبی از خودفریبی) سوپر مدرنِ از جنسِ حس همان کسانی‌ست برای درمانِ دردِ معده‌ی خودشان به دنبالِ چاکرای پنجم می‌گردند و آنقدر در آسمان‌ها سیر می‌کنند که می‌اندیشیند عقل انسان در واقع در خواب است که فعال می‌شود و ... بپذیرید یا نه، این همان جریان طبیعی‌ایست که شما آن بالاتر آن را نادیده گرفته بودید. شما شاید آنقدر در اروپا بوده‌اید و انسان‌هایی که از روی تفریح و بی‌کاری و ملال به کالت‌ها و مراسم و مناسکِ دینی روی آورده‌اند را دیده‌اید از یاد برده‌اید که «باورمندی خرافی» هتا در عرصه‌ی فردی چه پتانسیل عظیمی برای زایش افسردگی، پریشانی و جنون در افراد دارد. من در اینجا از هر سه نفر باورمندی که می‌بینم یک نفر به عوارض آن «بیماری» دچارند. این احتمالا برای شما که به عمد و از روی درماندگیِ فلسفی جاده را برعکس پیموده‌اید احتمالا غیرقابل باور خواهد بود، اما لازم به یادآوری‌ست که خودفریبی طبعیتی دولبه دارد؛ همانقدر که من می‌توانم با آن خودارضایی روانی بکنم، ممکن است روزی برسد که آن باورها نیز یاد بگیرند که چطور با من از مقعد و دهان آمیزش بکنند.
      lol, strong imagery
      من واقعا به قصد خودفریبی به مذهب نگرویده‌ام، به نحوی مستدل و حتی شاید مستند به این نتیجه رسیده‌ام که مذهب کارکردی بسیار مثبت در سازمان‌دهی اجتماعی جامعه دارد و در نبود آن ما هزاران ایدئولوژی برای ارضای طمع، حسد و شهوت خودمان اختراع می‌کنیم. همچنین من تاکید کردم هیچ توهمی درباره‌ی «سعادت» بشری ندارم، بلکه امیدوار به «تناسب» هستم. ضمن اینکه فراموش نکنید این بحث صرفا تلاشی‌ست برای روشنگری برای دوستی گرامی، و مواضع من همگی «ارتجاعی» هستند نه انقلابی، یعنی من نمی‌گویم «بیایید باز گردیم به دوران شکوه بشریت و از این فاضلاب بیرون برویم»، می‌گویم این فاضلاب به آن اقیانوس خواهد ریخت. جامعه‌ی بشری یا دیسژنیک است یا یوژنیک، آن وضعی که داشتیم نتیجه‌ی آزمودن این وضعی بود که داریم.
      ویرایش از سوی Ouroboros : 08-10-2014 در ساعت 07:43 PM
      زنده باد زندگی!

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (08-11-2014),Russell (08-10-2014)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM
    2. نوشتار‌های پیرامون شهوت‌گرایی (Eroticism)
      از سوی Mehrbod در تالار داستا‌ن‌هایِ اروتیک
      پاسخ: 4
      واپسین پیک: 08-23-2013, 05:30 PM
    3. هم‌اندیشی پیرامون گسترش خردگرایی
      از سوی Mehrbod در تالار هماندیشی
      پاسخ: 69
      واپسین پیک: 04-05-2013, 08:46 PM
    4. پیشبردگرایی - Pragmatism
      از سوی Dariush Rahazad در تالار فلسفه و منطق
      پاسخ: 13
      واپسین پیک: 03-27-2013, 09:53 AM
    5. پاسخ: 4
      واپسین پیک: 02-27-2013, 08:21 AM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •