گفتم که:
Affirming the consequent - WiKi
If P, then Q.
Q.
Therefore, P.
در مورد ترس از مار و عنکبوت مثالشو زدم.
البته که به وارد کردن مفهوم ژن خودخواه به رفتار انسان واکنش نشون میدم(همونقدر که داوکینز اونقدر عاقل بود که توی کتابش همواره هشدار میداد که باید حواسمون باشه "ژن خودخواه" به حیوانات میپردازه نه انگیزه های انسانی!)این یونیورسال داروینیسم(و در این جا فرزند خلفش،روان شناسی فرگشتیک) چنان ذوق زده هست که دستاوردهای بیولوژیکی رو میخواد به همه جا انتقال بده قبل از اینکه چیزی رو اثبات بکنه.
خب چون من از دید فرگشتیکی و ژنتیکی هم ایرادات زیادی به روانشناسی فرگشتیک دارم، این ایراد نه از جانب خلقت گرایان و مخالفین فرگشت بلکه از سوی متخصصین ژنتیک مطرح شده که متهم کردنشون به نادانی در این مورد واقعا جالبه:))
استیون پینکر به عنوان یک روان شناس(نه یک بیولوژیست یا نوروبیولوژیست)در کتاب"ذهن چطور کار میکند" مدعی میشه 95 درصد الگوهای شخصیتی عمده انسان در ژن ها کد گزاری شده!(ص448)واقعا برام جالبه که چطور چنین ادعایی مطرح میشه بدون اینکه شواهد بیولوژیک و ژنتیکیش رو داشته باشیم.
پائل الریچ ) (به عنوان یک بیولوژیست خوشبختانه!) توضیح میده که اساسا حتی ناتوانی و آسیب پذیری کودکان و نوزادان انسان به خاطر همین کمبود ژن هست.
برای اینکه بحث یک طرفه نباشه پاسخ روان شناسان فرگشتیک رو هم میارم:
Are there enough genes to build psychological adaptations?
روانشاسان فرگشتیک مدعی میشند که تعداد ژن ها محدود هست ولی رابطه بین ژن ها میتونه از شمار ذرات کل کیهان بیشتر باشه.
خب اگر اینطور هست آیا واقعا هنوز هم کمبود ژنی وجود داره؟مسئله این هست بسیاری از این روابط فاجعه آمیز هستند(و اصولا به همین دلیل هست که جهش ژنتیکی معمولا خطرناکه و فرایند فرگشت پیدا کردن کند و طولانیه)
بلوپرینت بودن هم باز نوعی کژفهمیه،بلو پرینت یک نقشه کامل و دقیق و جز به جز هست و محیط هیچ تاثیری روش نداره ولی ژنوم چیزی هست که با وجود محیط معنا داره و بعضی ویژگی های محصول نهایی(جاندار بالغ) از خاصیت های محیط که توش رشد میکنه اثر میپذیره.
کمبود ژن دلیل این هست که چیزهایی مثل اثرانگشت یا بعضی الگوهای عنبیه و شبکیه چشم به خاطر اثر محیط منحصر به فرد میشند و این ژنتیک نیست که اونها رو منحصر به فرد میکنه.
چیزی که مخالفین میگند این هست که ژنتیک یک برنامه پایه تهیه میکنه ولی این برنامه پایه،برنامه ای هست که(حتی برای بدن) وابسته به چگونگی محیط هست چه برسه به مغزی که انعطاف زیادی داره و پیوسته در معرض فرهنگ و محیطی هست که ما انسان ها ایجاد کردیم
اینجا باید باز نظر الریچ رو باید بازگو کنم که دانش روان شناسان فرگشتیک رو در زمینه فرگشت و ژنتیک بسیار عقب تر از دانششون در زمینه روان شناسی میدونه:)
Paul Ehrlich challenges evolutionary psychology and the 'selfish gene' in his new book, Human Natures: 9/00
البته نقدش به مفهوم "ژن خودخواه" رایج هم اینه:که خب از دید من به جاست که از دید من هم ممکنه در ذهن بعضی این مفهوم به صورت ناخوداگاه جا بیافته که ژن ها "هدف" دارند :) (که اینطور کل فرگشت زیر سوال میره)He dismisses the notion of the "selfish gene" --- the idea that genes are simply tiny, self-reproducing units with goals of their own.
نکته:اساسا دعوا سر این هست که آیا ذهن به صورت ژنتیکی بیشتر domain-specific و مدارمانند هست یا domain-general.در واقع مدارمانند بودن و از پیش برنامه ریزی شده بودن ادعای روان شناسان فرگشتیک هست و مگرنه سر اینکه بعضی بخش ها مدارمانند هستند و یک سری رفتارهای پایه برنامه ریزی ژنتیکی دارند،پذیرفتنیه.