درست است، بزرگترین منتقد این نظام هیچگاه در تحسین آن نسبت به آنچه پیشتر وجود میداشت(و نه پیشتر فقط از منظر زمانی)کوتاهی نمیکرد.
دلیل پایبندی سوژه به موقعیت اجتماعی خود در نظام سرمایهداری بیتردید همانست که آلتوسر کشف کرد، اینکه در ساز و کاری فرهنگی شخص باور میکند آنچه بر او میرود به راستی بخشی از ساختمان اجتماعی و کیستی فردی اوست. به تمام دوستان مطالعهی این اثر را پیشنهاد میکنم : Ideology and Ideological State Apparatuses by Louis Althusser 1969-70
سپاس از شما بخاطر ادامهی بحث. من طرفدار بیکنشی و سکون تا فرارسیدن مرحلهی گذار نیستم، اینکه منتظر بمانیم تا سیستم ناعادلانهی موجود خودبخود محو بشود یا با گذر زمان از کار بیافتد و ... اما خطر عمل شتابزده را بسیار بیشتر از رخوت میدانم. برخلاف آنچه امثال لاکلائو ادعا میکنند، انقلاب فقط در عمل اتفاق نمیافتد.
نکتهای دیگر: هماهنگی هم نظام اقتصادی و هم دستگاه سیاسی به عادلانهتر شدن آنها انجامیده. نه سرمایهداری امروز قابل قیاس با چیزیست که مارکس گمان میکرد حد نهایت آن باشد(کارخانههای حومهی لندن که در آن کودکان زیر شانزده سال روزی دوازده ساعت دود زغال سنگ میخوردند)، نه سیستم سیاسی همجنسگرایان را میبرد بالای جرثقیل. پس گمان میکنم بتوان با قطعیتی آبرومندانه ادعا کرد تاریخ نشان داده هماهنگی بیشتر سیستم مستقر با خواستههای ما بجای وابستگی بیشتر به آن افقهای تازه و مهم و هیجانانگیزی پیش روی درک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما میگشاید.