اتفاقاً، من دو صفحهی قبلی در این جستار را یکبار مرور کردم. من، به نظرم، کاملاً متوجّه منظور شما هستم. شاید، شما منظور من را درست درنیافتهاید.
پیشکشیدن سفستهیِ «مغلطه مغلطه» (اگر اشتباه نکنم) بیشتر از امثال "آنتیمحوس" انتظار میرفت. من هیچکجا ندیدهام که جایی یک چنین مغلطهای را بهرسمیت دانسته باشند.
خُب، من خیلی تلاش داشتم تا واضح توضیح دهم که استدلال من برپایهی اخلاق در کانتکست فعلی آن هست و به زیر سؤال بردن آنچه گفتم، صرفاً برپایهی منشاء واقعی یا تخیّلییی که برای آن قائل میشوید، مغلطهگری است.
من همانطور که گفتم، هدفی که در این جستار دنبال میکنم، این است: «متریالیسم برای یک انسانِ حقیقی دیدگاه معقولی نمیتواند باشد.» یک دیدگاه غیرمتریالیستی لزوماً دینی (یا حتّی، خداباوانه) که نیست — هست؟
من، به نظرم، کاملاً متوجّه هستم که چه میگویید.
این سخن شما نشان میدهد که شما متوجّه سخن من نشدهاید. من نگفتم که یک بیخدا (مثلاً یک شیرینعقل بیخدا) نمیتواند اخلاقمدار باشد. بلکه، گفتم، یک متریالیست، برای پایبندیای حقیقی به اخلاقیاتی که به آن پایبند است، بنیان منطقی و عقلانییِ مستحکمی نمیتواند دستوپا کند.
اینکه میفرمایید، "خیر چنین نیست، چون تمایلاتِ اخلاقمدارانه تنها ریشهی ژنیتیکی دارند،" (بر فرض هم که چنین باشد) این تأثیری بر عقلانی بودن آنچه گفتم، ندارد. این در واقع، نوعی "مغلطهی بیربطی" (که در واقع، همان "مغلطهیِ genetic" میباشد) است.
تمایلاتِ اخلاقمدارانه هر ریشهای هم که بر فرض داشته باشند، بازهم این واقعیت پابرجاست که «یک متریالیست، برای پایبندیای حقیقی به اخلاقیاتی که به آن پایبند است، بنیان منطقی و عقلانییِ مستحکمی نمیتواند دستوپا کند.»
مثلاً، تکسرگرایی مذهبی (religious pluralism) ممکن است غلط یا درست باشد (برپایهیِ دلایلی خاصّ). با این وجود، یک فرد نمیتواند به یک موافق (یا: مخالف) این دیدگاه بگوید، "تو دیدگاهت معقول نیست. زیرا، در پاکستان (یا: فرانسه) متولد و تربیت شدهای، و منشاء دیدگاهت — یعنی: مخالفت (یا: موافقت) با تکسرگرایی مذهبی — این هست." منشاء این دیدگاه او هرچه که باشد، دیدگاه او ممکن است به دلایلی خاصّ غلط یا درست باشد. یا، مثلاً، یکی بگوید: "مخالفت تو با اسلام منشائش این است که مثلاً، پدرت را خلخالی اعدام کرده است." ممکن است منشائش واقعاً همین هم باشد، امّا در عین حال، این فرد مورد خطاب، در کانتکست فعلی مخالفتش با اسلام، دلایلی مستقل از این منشاء را مطرح کرده باشد. برای نقد اسلامستیزییِ این فرد، باید به این دلایل خاصّ پرداخت، نه اینکه به منشاء آن متوسّل شد.
مغلطه بود.
خیر! ما گفتیم که در دیدِ ما، یک انسان واقعی برای اخلاقیاتی که به آن پایبند است، ارزش objective قائل است. این یعنی، اگر این فرد (مثلاً) به همسرش خیانت نمیکند، صرفاً برای این نیست که در آن ضرر مادّی (مثلاً، ضرر روانی یا مالی یا ریختن آبرویش و ...) میبیند؛ بلکه، چون این کار را — فی-نفسها — غیراخلاقی و ناپسند میشمارد.
یک متریالیست، برای یک انسان واقعی بودن، بنیان مستحکم عقلانییی در دست ندارد.
اینکه مثلاً، "این کار برای ژنتیکِ نسل بشر بد است،" نزدِ یک فردِ متریالیستی که امکان یک کار ناپسند برایش فراهم شده، و در آن سودِ مادّی یافته، نمیتواند یک دلیل منطقی برای پرهیز از انجام آن عمل بهشمار آید. (او کافیست تا با خود بگوید: "گور بابای ژنتیک بشر! مگر من خودم قرار است چقدر زنده بمانم، قبل از اینکه بهکل، و برای همیشه، نیست شوم؟!")
البته، منظورتان از این «بطور عمومی» را متوجّه نشدم.
پس، به همان اندازه که «[«برطبق این اخلاقیات بهاصطلاح داورینی، تجاوز جنسی به یک انسان نابالغ — در هر حال —»] میتونه غلط باشه.»، به همان اندازه، اخلاقیات بایستی دارای ارزش objective باشند. یعنی، نزدِ یک انسان واقعی، «تجاوز جنسی به یک انسان نابالغ» عملی بهشمار میآید که — فی-نفسها — غلط است. چنین انسانی از ارتکابِ یک چنین کاری دوری میکند، نه چون در آن زیانمندی مادّی یا عدم سودمندییِ مادّی دیده است؛ بلکه، این تصمیمگیرییِ او صرفاً برپایهی غیراخلاقی بهشمار آمدن این عمل میتواند باشد.
حال، سخن من این است که یک دیدگاهِ متریالیستی نمیتواند برای یک انسان معقول، بنیان عقلانییِ واقعییی برای یک "انسان واقعی" بودن دستوپا نماید.
همانطور که گفتم من برای پیشبرد هدفم، منطقاً تنها نیاز دارم تا یک عملی را که واضح است غیراخلاقی است را نشان کنم و ثابت کنم که از دیدگاهِ متریالیستی، غیراخلاقی بودن آن عمل دارای ارزش حقیقی نیست.
مجدداً: هدفی که در این جستار دنبال میکنم، این است: «متریالیسم برای یک انسانِ حقیقی دیدگاه معقولی نمیتواند باشد.» (من در این گفتُوگو ادعایی بیش از این ندارم.)
همانطور که قبلاً نیز بارها گفتم، من الآن اصلاً کاری ندارم که واقعیت یا حقانیتِ این اخلاقیاتی که من و شما به آن پایبندیم (مثلاً، ظاهراً، هم من و هم شما، میدانیم که تجاوز جنسی به یک خردسال کاری است غیراخلاقی) به چه شکلی در ما ایجاد شده است. موضوع منشاء این تمایلات اخلاقمدارانه، در من و شما، موضوعی بیربط به موضوع سخن من هست.
خُب، الان بپردازیم به همین دیدگاهِ مادّهگرایانه برای تبیین اخلاق.
خُب، فرض بگیریم، برای یک انسان متریالیستِ دارای شریک زندگی، این موقعیت پیش آمده که به همسرش خیانت کند. مثلاً، در جایی هست و یک جنس مخالف خیلی جذّاب به تورش افتاده است. سؤال من این است: برای یک چنین فردی چه توجیه عقلانییی در دست هست که او را عقلاً قانع کند که از ارتکاب زنا پرهیز نماید؟
اینکه چون این کار به ژنتیکِ بشر صدمه میزند یا آن را نابود میکند؟ (زرشک! "این فرد قرارست حداکثر ۵۰ سال دیگر زنده بماند و بعد از آن (از دیدگاهِ متریالیستی) دیگر مطلقاً وجود ندارد تا آیندهی ژنتیکِ بشر به او ربطی داشته باشد. ... پس، گور بابای ژنتیک!" این، به نظر من، یک پاسخ کاملاً عقلانی برای یک متریالیستِ واقعی خواهد بود.)
پس، تنها چیزی که میماند، همان برآورد نمودن میزان سودمندییِ مادّی یا عدم زیانمندییِ مادّی این عمل هست.
یک متریالیستِ واقعی یک کار را صرفاً برپایهیِ میزان سودمندییِ مادّییِ آن بایستی مرتکب شود/نشود. این یک کار میتواند، کمک به یک انسان دردمند باشد یا تجاوز جنسی به یک خردسال. به نظر من، یک چنین فردی حتّی از یک اسلامگرای متوحّش هم خطرناکتر میتواند باشد.



















































پاسخ با گفتآورد