آری، سودمندی تیرهگرایی در همان پدافندی از خود و دسته خود است، جنگهای تیرهای نمونهای از آن.
ما داریم «در عمل» سخن میگوییم، اگر نه در جهان آرمانی ذهنی شاید «خویش» هم نباشد و همه با هم یکسان و هنباز (مشترک) باشند!
این تنها چیزی است که تو بنام اخلاق داری میگویی راسل جان، من چنین اخلاقی نمیبینم، برای من دوستم باارزشتر از یک بیگانه در خیابان است.
برای چه باید هر دو را یک اندازه دوست داشته باشم؟
اخلاقیات همزیستی هم چنانکه پیشتر گفتهایم در این کوتاه میشود: همزیستی آشتیآمیز = peaceful coexistence
در جایی از آن نیامده ما باید دیگران را یک اندازه دوست داشته باشیم! یا همه فرهنگها برایمان یکی باشند!! یا بی میهن باشیم!!!
دوستی قرار هم نیست امروز فسخ نشود، میتواند بشود میتواند نشود.
من هم گفتم همه اینها قراردادی است. هتا پیوند خویشاندی هم قراردادی است، بگوییم کسی فردا با دانش ژنتیک آمده و
ژنش را دگراند، آیا باز هم پیوند ژنتیکیای که با پدر و مادر خود داشت مایهی وِیژه بودن آن میشود، زمانیکه هتا ژناش دیگر از آنها هم نیست؟
از سوی دیگر من کی گفتم فرق ندارند، اگر با یکدیگر «فرقی» نداشتند که دستهبندیهای گوناگون نمیشدند. روشنه که با
هم فرق دارند، ولی همگی از یک جنس هستند که همان همپیوندگی (association) میان گرههای شبکه باشد.
این میشود بر پاد سخن بالاترت بر اینکه «میهندوستی» قراردادی میباشد، ولی «دوستی» قراردادی نیست،
ولی چنانکه میبینیم هر دو قراردادی بوده و هر دو خود به خود در یک شبکه طبیعی (natural network) ساخته میشوند.