Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
دیدگاه خداباوران دربرابر ناخداباوران به زندگی
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 73

    جُستار: دیدگاه خداباوران دربرابر ناخداباوران به زندگی

    Threaded View

    1. #27
      سخنور یکم
      Points: 13,575, Level: 75
      Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      mosafer آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Sep 2012
      نوشته ها
      912
      جُستارها
      9
      امتیازها
      13,575
      رنک
      75
      Post Thanks / Like
      سپاس
      448
      از ایشان 1,533 بار در 771 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی mosafer نمایش پست ها
      درود
      یک سوال....
      کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
      این ظاهر سازی هست یا نه؟
      خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
      و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
      البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Theodor Herzl نمایش پست ها
      من الان ۲ سال هست که بیخدا شدم ، قبلش مذهبی‌ بودم ، الان که بیخدا هستم خیلی‌ خوشی‌ بیشتری دارم ، اون زمان که مذهبی‌ بودم تمام کارهایی که الان می‌کنم رو می‌کردم ولی‌ با احساس گناه ، مثلا زمان مجردی وقتی‌ مذهبی‌ بودم یک کلاب میرفتم با ۴ تا دختر لاس میزدم بعدش فکر می‌کردم که الان بمیرم خدا چوب تو اونجام میکنه برای این کار ، ولی‌ از زمان بیخدایی دیگه این احساس گناه رو ندارم و این خیلی‌ لذت بخش است.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی sonixax نمایش پست ها
      چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی ، چو هستی خوش باش
      خیام
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی folaani نمایش پست ها
      من خداناباور به اون شکل نیستم. حتی پیامبر ناباور و دین ناباور هم به اون شکل نیستم. یجورایی بینابین هستم و احتمالاتی فکر میکنم. سعی میکنم بنا بر احتیاط و تا حد توانم تاجاییکه خودم معقول و منطقی میبینم عمل کنم در هرچیزی.
      من احتمال میدم که حتی خدایی هم نباشه.
      یعنی این رو پذیرفتم که ممکنه نباشه.
      و باید بگم اینطوری راحتتر شدم.

      مذهب منو خیلی اذیت میکرد.
      مثل همین حس گناه و پشیمانی تصنعی که مذهب با احکام و تحقیرها و تهدیدهای خودش ایجاد میکنه.
      خب مثلا یه چیزهایی رو نمیتونی انجام ندی که مذهب/علما مذهب/مذهبیون میگن نباید انجام بدی. اونوقت آدم بهش فشار میاد و همش احساس شکست و تحقیر و عذاب وجدان و غیره میکنه.
      من این احساسات رو مضر دیدم برای خودم بدون اینکه فایده و سرانجامی داشته باشن که ارزشش رو داشته باشه. وقت و انرژی منو تلف میکردن. دیگه خسته شدم از این دور بی پایان و تهدید و تحقیر بی منطق! و به عقل و خرد و هوش و خواست و ارادهء خودم توجه کردم. و بعدش خیلی راحتتر شدم. شادتر زندگی میکنم اینطوری. کاراییم هم بیشتر میشه. دیگه میرم روی چیزهایی که درش استعداد بیشتری دارم یا امکان موفقیت یا بازدهی مناسب میبینم کار میکنم.

      من به مشترکات میان ادیان تقریبا اعتقاد دارم (یا عمل به احتیاط رو معقول میدونم در این مورد) و سعی میکنم عمل کنم.
      یعنی مثلا دزدی نکردن، ظلم نکردن، جنایت نکردن، زنا نکردن، خودکشی نکردن، دروغ نگفتن و غیره.
      ولی یه وقت هم اگر به هر دلیلی نتونستم و مرتکب هرکدام از این اعمال شدم، دیگه زیاد خودم رو اذیت نمیکنم. میگم نشد، نتونستم.
      اون خدایی که بخواد منو بخاطر چیزی که نتونستم مجازات سخت کنه اصولا برای من قابل شناسایی و بعد قابل اعتماد نیست؛ بقدر کافی با منطق و وجدانی که میشناسم سازگاری نداره!

      ضمنا عمل کامل و همیشگی به حتی همین مجموعهء اساسی محدود هم بسیار دشواره و فکر میکنم اکثریت انسانها درش شکست میخورن.
      مثلا منکه خودم فکر نمیکنم هیچوقت بتونم اصلا و تحت هیچ شرایطی دروغ نگم!
      ولی اصلا خوشم هم نمیاد از این کار. حتی با اینکه دیگه از مذهب تاثیر نمیگیرم اما بازم حس ناراحتی و مقداری عذاب وجدان بهم دست میده از این بابت؛ چون با مرام و تفکر خودم هم سازگار نیست.
      خب ما انسانها ضعیف هستیم.

      من به معنویت اعتقاد دارم.
      ولی مذهبی نیستم.
      هرچند در بعضی موارد خودم هم شک میکنم که واقعا هیچ مذهبی نباشم!
      ولی کلیتش خب نیستم. چون اونطور پایبند و دنبال همهء مسائل مذهب نیستم.
      میشه گفت یه مواردی هم از مذهب برداشت میکنم.
      بطور کلی منبع هر منبعی باشه من ممکنه چیزی ازش برداشت کنم (با تشخیص عقل و دانش و تجربهء خودم)، یا خلاصه همون عمل به احتیاط و اینها دیگه. ولی بازم تا یه حدی فقط که خیلی سخت و پرهزینه نباشه.
      دقیقا به مواردی اشاره کردید که من گفتم اونو جدا کنیم
      یعنی شماها غم و ناراحتیتون فقط بواسطه ی پرستش خدا بود؟
      بعضی مشکلات ربطی به خداباوری نداره و این میتونه هر کس رو تحت تاثیر قرار بده و آشفته کنه
      و برخی از خداناباوران در این شرایط خلوتی پیدا میکنند و مناجات با خدایی میکنند که میپرستنش نه اون خدایی که اسلام رو آورد منظورم خُدآی (خود آی) هر کس هست
      و نمیتونید انکار کنید که ندارید این لحظات رو در زندگی
      شرایط همیشه به گونه ای نیست که ما رو راضی نگه داره
      و این همیشه عذاب وجدان اونی نیست که باید منعش کنی برای خودت
      سوال من مربوط به این قسم از زندگیهاست

    2. یک کاربر برای این پست سودمند از mosafer گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (04-21-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •