اسپم نکنید، واژه تازیه.
نمایش نسخه قابل چاپ
اسپم نکنید، واژه تازیه.
https://www.facebook.com/pure.persia...32299390132155
زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
ما میتوانیم با یک واکاوی رویهای ویژگیهای پارسی یا هر زبان زندهای را به اینها ببخشیم:
1- سادگی:
1. روالمندی (قاعدهمندی)2- زیبایی (آواییک + پراکندگی واکها + ...)
2. هنجارمندی
3. پیشبینیپذیری
4. ...
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...
ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها میجداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همهی این فاکتورهاست
برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...
پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایهی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخشهای زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.
نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژهای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
خواستنی و خوب.گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
خواستنی. دبیره پیشنهادی: UniPers: A New Alphabet for Persianگفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
فروکاهی دیگر چیست؟گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بودهاند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.
داشتن کارواژگان چندچهرهای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:
شنفتن، شنیدن:
شنیداری
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت
برای نمونه این را در ساختن داریم:
ساختن / سازیدن:
ساختمان
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..
پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:
خیر، این هم باز یکی از ویژگیهای پارسی است که زبان گفتاری آن بیاندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روالمند مانده و دستور زبان خود را داراست.گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.
در اینباره اینجا پیشتر گفتمانی داشتیم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان
بر منکرش لعنت!!! :) ولی ساده تر از این ها هم می تواند باشد! باور نداری؟!گفتآورد:
زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!
ما میتوانیم با یک واکاوی رویهای ویژگیهای پارسی یا هر زبان زندهای را به اینها ببخشیم:
1- سادگی:1. روالمندی (قاعدهمندی)2- زیبایی (آواییک + پراکندگی واکها + ...)
2. هنجارمندی
3. پیشبینیپذیری
4. ...
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...
ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها میجداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همهی این فاکتورهاست
برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...
پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایهی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخشهای زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.
نمونه را در همان فیسبوک بهت گفتم دوست من. برای نمونه، چه ایرادی (پارسی؟!) دارد اگر به جای اینکه بگوییم من او را رَواندَم (روانه کردم) بگوییم من او را رفتم. نخند! خنده دار نیست! زبان باسک این چنین است! به جای اینکه بگوییم آن را به بچه بخوران ، بگوییم آن را به بچه بخور! و....گفتآورد:
نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژهای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟
چم آن را در کمانک نویسیده ام (نوشته ام)، به چم "زدایش تدریجی یا ناپدید کردن تدریجی، همان Evanescence خودمان است!!!!! :)گفتآورد:
فروکاهی دیگر چیست؟
یکی از سودمندی های زدایش کارواژه های بی روال از زبان ما این هست، برادر خوب من، من و تو که زبان مادریمان پارسی ست می دانیم که برای نمونه، بن کنونه ی (بن مضارع) کارواژه ی "ساختن" می شود "ساز" برای اینکه از بچگی این کاروازه ها رو آموزیده ایم ولی آن بیگانه ی بدبخت باید بیاید و همه ی این کارواژه های بی روال را از بر کندو همچنین درهم آمیزش (صرف فعل conjugation) را هم بیاموزد که می شود گوژ بالای گوژ! شاید بگویی خُب همه ی زبان ها کارواژه ی بی روال دارند هتا انگلندی! سخنت درست است ولی زبان انگلندی به اندازه ی زبان پارسی، inflectional (پارسی؟!!) نیستپ. برای نمونه ما اگر بخواهیم به پارسی بگوییم "سوختم" باید نشانه ی بُنواژه (مصدر) را برداریم و آنگاه نشانه های شخص (؟!!) را بیافزاییم که در اینجا "اَم" می باشد ولی در انگلندی تنها می گوییم "I burned یا I burnt" دیگر نشانه ی شخص در آن نیست که این خود یکی از شوندهای سادگی یادگیری و فراگیر شدن این زبان به شوند سادگی دستور زبان آن است.گفتآورد:
کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بودهاند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.
داشتن کارواژگان چندچهرهای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:
شنفتن، شنیدن:
شنیداری
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت
برای نمونه این را در ساختن داریم:
ساختن / سازیدن:
ساختمان
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..
پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:
سوختی you burned
سوخت he/she/it burned
سوختیم we burned
سوختید you burned
سوختند they burned
اکنون بیا زمان کنونه ی این کارواژه را درهم آمیزیم!!
1. نخست باید از کارواژه ی "سوختن"، کارواژه ی دستور (امری) به دست آوریم --> بسوز
2. سپس باید "ب" را برداریم --> سوز
3. سپس باید "می" را به آغاز آن بیفزاییم --> می سوز
4. در پایان باید شناسه های شخص را بیفزاییم (م،ی،د،ایم،اید،اَند) --> می سوزم
سخن من این نیست که بایدشناسه های شخص را از زبان بزداییم (دست کم برهه ی کنونی!! ;) ) ولی می توانیم که به جای کارواژه های بی روال در زبان خود، از کارواژه ی روالمند بهره ببریم، برای نمونه کسی دیگر در زمان کنونی، از کارواژه ی "خُسپیدن یا خُسبیدن" بهره نمی برد. زیرا کارواژه ای آرکئیک و باستانی ست و تنها در نوشته های ادبی دیده می شود. بدینسان، اندکی از دشواری های فراگیری های پارسی برای دیگران (نه تنها برای بیگانگان بلکه برای فرزندان خودمان!!) کاسته می شود.
شاید پیش خود بپنداری که من تنها به پارسی گیر می دهم!! نه چنین نیست، من با یک آلمانی زبان نزدیک به 1 ماه روز و شب درباره ی دشواری های زبان آلمانی و دستور زبان ناجور آن سخن گفتم (بخوان جنگ کردم!!! :) ) البته گفتگوی ما به زبان انگلندی بود.
دوست گرامی، نباید خود را گول بزنیم! یکی از دشواری های فراگیری زبان پارسی برای ناپارسی زبانان، همین دگرسانی بسیار زبان گفتار با زبان نوشتار است!! برای نمونه: "یارو نمی دونه کدوم زبونو یاد بگیره!!! عامیانه یا نوشتاری؟" --> "آن کس نمی داند کدام زبان را فراگیرد؟! گفتار یا نوشتار!!" بسیاری از همین پان عرب ها و یا پان تورک ها، همین "مورد" را چکش می کنند و بر سر ما می زنند! می گویند دگرسانی زبان نوشتار با زبان گفتار شما بسیار است به گونه ای که گویی زبان گفتار، زبانی دیگر است!گفتآورد:
خیر، این هم باز یکی از ویژگیهای پارسی است که زبان گفتاری آن بیاندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روالمند مانده و دستور زبان خود را داراست.
تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.
درباره ی روالمندسازی کارواژه های بی روال، همین بس که گویش آمریکایی چندین کارواژه ی پرکاربرد را از بی روال به روالمند دِگَرانده (تغییر داده) است.
نمونه:
(spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن)
پس این کار و این آرمان، لولو خوره خوره نیست!! :) می توان به سادگی و به آرامی، کارواژگان بی روال را با برابر روالمند آن ها جایگزید (جایگزین کرد) و برای اینکه واژگان سازیده شده (یا به گفته ی تو، ساخته شده!!) از کارواژه های بی روال، از میان نروند (واژگانی مانند ساختمان، ساختار و ...)، کاری به کار این واژگان نداشت! برای نمونه در زبان انگلندی از کارواژه ی فرانسوی (بهتر بگویم، لاتین) Receive به فراوانی بهره گرفته می شود، ولی نامواژه ی سازیده شده از این کارواژه، Reception می باسد حال اینکه این کارواژه، کارواژه ای روالمند در زبان انگلندی است (Received) ولی نامواژه ی آن کم و بیش همسان (شبیه) به آن نیست. (با اینکه در زبان فرانسه، این کارواژه، کارواژه ای بی روال است)
دگرسانی بزرگی که من میان زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...) می بینم، در چگونگی بهره گیری از کارواژه برای سازیدن (ساخت) زمان هاست!
برای نمونه در زبان پارسی، از ریخت بنیادین (شکل اصلی) کارواژه، تنها می توان زمان گذشته ( همه ی زمان های گذشته: گذشتته دور، گدشته "نقلی" و گذشته ساده) سازید و برای سازیدن زمان های کنونه (حال) می باید نخست بن کنونه را از کارواژه بسازیم و سپس زمان کنونه را بسازیم.
حال این که در دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...)، از روی ریخت بنیادین کارواژه، زمان کنونه (بویژه کنونه ی ساده) را می سازند و برای سازیدن زمان های گذشته، ریخت کارواژه را می دگرانند (تغییر می دهند) (برای نمونه با افزودن ed در زبان انگلندی). به پارسی دوستان (که خودم هم یکی از آنان هستم!) بر نخورد، ولی به نگر من این گونه سازیدن زمان از روی کارواژه، خردمندانه تر و خردپسندانه تر است، چه اینکه بیشتر گزاره هایی که ما در زبان (همه ی زبان ها) به کار می بریم، زمان کنونه یا کنونه ی دنباله دار یا آینده می باشد و کمتر درباره ی گذشته سخن می گوییم. به نگر من یکی از "ایراد" های زبان پارسی، همین است؛ اینکه برای سخن گفتن درباره زمان (یا زمان های) کنونه می باید بن کنونه را از بنواژه بسازیم که درهنگامی که کارواژه ی برگزیده (برای نمونه ساختن)، بی روال است، سبب دشوارتر شدن زبان می شود.
زبان پارسی از این دید، به مانند زبان عربی (تازی) است که در آن، ریخت بنیادین کارواژه، ریخت گذشته ی آن است:
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان گذشته) هُوَ ذَهَبَ - هُما ذَهَبا و ... او رفت - آن دو کَس رفتند
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان کنونه) هُوَ یَذهَبُ - هُما یَذهَبانِ و ... او می رود - آن دو کَس می روند
می بینید که به سان پارسی است، هتا شناسه های "شخص" آن: یک شناسه " یَـ" در آغاز و یک شناسه " ـَ ، انِ" در پایان کارواژه می گذارد.
نمی دانم این شیوه ی سازیدن زمان کنونه هم از زبان عربی به پارسی رسیده یا نه!!
کاش می شد زمان ها را وارون کرد!! اگر می گفتیم "من خوردم" به چم " من می خورم" بود و اگر می گفتیم "من می خورم" به چم "من خوردم" بود!! قاطی کردید؟!! بی خیال!!
همچنین با درود به شما آلیس (یا آلیچه، به ایتالیایی!!) ! شما را می سپاسم!
از آنجا که "تـ" و نـ" بسیار به همسان هم هستند، من پنداریدم که این واژه nasu (و به شوند نبودن "ساکن" برای "و" پنداریدم nasv ) می باشد. شرمنده !!گفتآورد:
تسوک (tasuk) یا تسوی و نه nasv ، واژه ی پارسی ست و از زبان پهلوی می آید ؛ همین واژه در زبان تازیان
به ریخت "طسوج" در آمده است ؛ گرفتاری ندارد و میتواند بسادگی از آن سود جُست !
این هم از "مزایای الفبای عربی" است!!!!!!
من چیری که در نسک "ادبیات فارسی" بود و آموزیده ام را نوشتم. آن "کتاب!"، "م، ی، -/د ، ایم، اید، اند" را شناسه های "شخص" نامیده بود. که می گمانم در دیگر زبان های inflectional (مانند فرانسه، آلمانی، اسپانیول و ..) هم به همین نام باشد! اگر شما نام پارسی آن را می دانید، چه بهتر! بازگویید!گفتآورد:
چون چندین بار به شناسه های "شخص" نماره داشتید باید بگویم ما شناسه "شخص" نداریم ،
یک شناسه داریم که در گروه نهادها جای دارد و بدان نهاد پیوسته می گوییم ، کَس و شمار کارواژه
را روشن میسازند که به "نهاد پیوسته" نیز نامدار است !
من می گمانم که شما هم به سان "مهربد" گرامی، اندکی نگر خود را درباره ی نگر من شتاب زده بازگفتید!گفتآورد:
همانگونه که گفتید ، همه کارواژه ها ، بویژه برخی کارواژگان اسنادی و دیگر کارواژگانی که در
دستور گردانش کارواژه ها تنیده شده اند و رهانیدشان مایه بی سامانی زبان میشود را نمی توان
بازسازی کرد ، جدای اینکه خمشپذیری و ساختار ادبیک پارسی (در رهگذر زیبایی شناسیک)
را از آن می رُباییم (همواره که نباید به دنبال فرنودین بودن باشیم) ، تنها در جایگاه ویرایش
زبان شاید بتوان دگرگونی های اندکی انجام داد !
من هیچگاه نگفتم همه ی کارواژه ها (یا بهتر بگویم بُنواژه ها "مصدر") های بی روال را از زبانمان بزداییم! این کار شدنی نیست! همان زبان انگلندی که ازفرنودین بودن به خود می بالد هم چنین نیست! دست که 150 کارواژه ی بی روال در زبان انگلندی می باشد (هر چند که خوانش و نگارش این زبان، "مصیبت عظمایی" است!!!).
سخنم این بود که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را (دست کم) در نوشتار آن ها را روالمند کنیم. در این آرمان، کارواژه های بی روال نامبرده، از زبان زدوده نخواهند شد بلکه بهره گیری از آن ها کمتر خواهد شد ولی همچنان در واژه نامه های پارسی خواهند ماند. شما سری به واژه نامه های نامدار زبان انگلندی (longman یا oxford و ...) بزنید، می بینید که نزدیک به هزاران کارواژه دارند که یا اینکه روالمند شده اند و یا با کارواژه ی دیگر جایگزیده اند. برای "مهربد" گرامی هم چنید ن کارواژه را نام بردم، مانند (spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن) این کارواژه ها زدوده نشده اند بلکه به گونه ای دیگر از آن ها بهره گرفته می شود (بویژه در امریکن انگلیش) برای نمونه ریخت سوم بی روال (شکل سوم، مفعولی) کارواژه ی "wake" که "waken" نی باشد، همچنان در واژه نامه هست، حال اینکه در امریکن انگلیش، این کارواژه را روالمند کرده اند و از "waked" بهره می برند!
در زبان انگلندی که نمونه ی خوبی برای ساده سازی و آسانش (دست کم در دستور زبان!) است، آن ها کارواژه هایی را روالمند کردند که بهره ی بیشتری از آن ها می گرفتند (برای نمونه همین wake!!) ولی سخن من این است و همچنان پا می فشارم که بسیار خوب و خواستنی است که که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را دست کم در نوشتار پارسی روالمند کنیم. چند نمونه از این کارواژه های کم کاربرد را نام می برم:
انگاشتن --> انگاریدن
پنداشتن --> پنداریدن
آگاشتن --> آگاریدن آگاراندن
گریختن --> گریزیدن (بی نیاز) و گریزاندن (نیازمند)
بیختن --> بیزیدن
تاختن --> تازیدن
افروختن --> افروزیدن، افروزاندن
آمیختن --> آمیزیدن، آمیزاندن
(با پوزش!!) سپوختن --> سپوزیدن
آموختن --> آموزیدن (بی نیاز) و آموزاندن (نیازمند)
(بر)انگیختن --> (بر)انگیزیدن (بی نیاز) و (بر)انگیزاندن (نیازمند)
آهیختَن/ آهِختَن/آختَن/یاختَن --> آهیزیدن/آهِزیدن/آزیدن/یازیدن -->> (نمی گمانم که این بُنواژها که همه یک چم دارند، تاکنون یک بار هم به گوشتان خورده باشد!!!)
و چنیدن بُنواژه ی کم کاربرد دیگر!
شما باز هم شتابزده نگر خود را بازگفتید!گفتآورد:
تازه نیمی از کارواژه های نامبرده خود به خود در دستگاه زایایی زبانمان ساخته شده
و برمانده نیز میشوند !
نگر مهربُد دراین باره سراسر درست بود و نگر من نیز هست !
نگرانی شما از انجامیدن این آرمان، "لطمه" خوردن به زایایی و زیبایی زبان است. من برای "مهربد" نمونه ای آوردم، کارواژه ی "receive" که نامواژه ی آن "reception" می باشد. برای نمونه، من هیچگاه درباره ی بُنواژه ی "ساختن" نگفتم که باید این کارواژه زدوده شود (دست کم در برهه ی کنونی!) که پیرو آن (البته به نگر شماها!!) واژه های "ساختمان"، "ساختار" و ... زدوده خواهد شد! من کِی گفتم این واژه ها را از زبانمان بزداییم. حال درباره ی کارواژه ی "receive"، آیا نامواژه ی آن (reception) از زبان زدوده شده؟!! هرگز!!
سخن من تنها درباره ی بُنواژه های بی روال پارسی است و گرنه من که بیمار نیستم که با واژه ها و نامواژه های پارسی دژژژژژژژمنی داشته باشم! :O
هر چند فراموش نشود، ایشان بلغزش پنداشتهاند که همه کارواژگانی که ساختار «-ایدن» ندارند ناروالمند هستند،
هنگامیکه در حقیقت ما تنها کارواژگان انگشتشماری داریم که ناروالمند میباشند و در کنار آن، چند سیستم سددرسد هنجارمند* برای گرفتن «بن کنون» از کارواژگان از سرچشمههای گوناگون داریم، چنانکه در زیر آمده:
-oftan —> -ub
š/oftan -> šub
R/oftan -> Rub
G/oftan -> Gub -> Guy
-aftan / -âftan —> -âb
T/âftan -> Tâb
B/âftan -> Bâb -> Bâf
Y/âftan -> Yâb
-eštan —> -is
Nev/eštan -> Nevis
R/eštan -> Ris
Ser/eštan -> Seris
-štan —> -r
Ne/gâštan -> Negâr
Ga/štan -> Gar -> Gard
Âgâ/štan -> Âgâr
Dâ/štan -> Dâr
-âstan —> -âh
Xav/âstan -> Xavâh
-astan —> -an
R/astan -> Ran -> Rah
Šek/astan -> Šekan
B/astan -> Ban -> Band
-stan —> *-
Šostan -> Šos -> Šuy
Jostan -> Joh
-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
-udan -> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sarm/udan -> Sarmây
Nem/udan -> Nemây
B/udan -> Bây -> Bâš
Sor/udan -> Sorây
Sot/udan -> Sotây / Setây
-dan / idan / âdan -> -* | Most Verbs
Mor/dan -> Mor -> Mir
Kan/dan -> Kan
Xavân/dan -> Xavân
Par/idan -> Par
Oft/âdan -> Oft
Dar/idan -> Dar
Xor/dan -> Xor
One or two letter verbs:
R/idan -> Rin
C/idan -> Cin
D/idan -> Din -> Bin
آنهایی که دوبار دگرستهاند ناروالمند هستند، مانند «بودن»؛ که زیرگردآیه «زیباییشناسی» زبان میروند.
* هنجارمندی تا جاییست که ما هماکنون نرمافزارهای رایانیک داریم که بسادگی کارواژه را «صرف» میکنند.
با درود؛
درست است، همه ی بُنواژگانی که با "ایدن idan" پایان می پذیرند، روالمند هستند و همچنین برخی از بُنواژگانی که با "تن tan" و "دن dan" پایان می پذیرند ولی به "جرئت" م توان بگویم که 20 درسد بُنواژگان پارسی، بی روال (یا به گفته ی تو ناروالمند) هستند.
من هم بُنواژگان پارسی را به چند گروه دسته بندی کرده ام و آن ها را توی رایانه ام آگاریده ام (آگاشته ام!!). درست برای همین است که من می کوشم تا بیشتر بُنواژه های بی روال (کم کاربرد) را با برابر روالمند آن ها (پایان پذیری با idan) جایگزینم!
من نمی دانم کجای سخن من نافرنودین (irrational نامعقول؟) است که شما تا این اندازه بر دست نزدن به سازوکار بُنواژه های بی روال پا می فشارید؟!!
دیگر بی مزه می شود اگر دوباره آن کارواژه های روالمند شده در امریکن انگلیش را بازبنویسم!! آیا آن ها یا بهره گیری از آن کارواژ ها، "لطمه" ای به زبانشان رسیده است؟!!
پافشاری من هم در بهره گیری از واژه ی "بُنواژه" به جای "کاروازه" این است که در زبان های inflectional (که پارسی هم از آن هاست و همچنین فرانسه،ایتالیایی،اسپانیول ی،آلمانی و روسی و ...)، "مفهوم" (concept پارسی؟) کارواژه با بُنواژه اندکی دگرسان است. همانگونه که می دانید در این گونه زبان ها، کارواژه، واژه ای است که در گزاره می آید تا چم(معنی) درست گزاره را برساند و گزاره ی بدون کارواژه، ناسَره (imperfect ناقص؟!) است. به سخن دیگر، کارواژه در این گونه زبان ها، همگام با "شخص" می دگرد (تغییر می کند)، همگام با زمان می دگرد و ... ولی این کارواژه از روی "بُنواژه" سازیده می شود و از آسمان نمی آید! بُنواژه (مصدر)، واژه ای است که همه ی زمان ها را می توان از روی آن سازید و به گونه ای ریخت بنیادین کارواژه است. حال شوند من برای جدا نگریدن این دو "مفهوم" در زبان های inflectional همین بود، زیرا در این گونه زبان ها، ریخت زمان ها (که همان گونه های کارواژه هستند) با ریخت بنیادین دگرسانی دارد ولی در زبان هایی که کمتر inflected هستند (مانند انگلیش)، با آسودگی می توان به بُنواژه گفت کارواژه و به جایی برنخورد حال اینکه در دیگر زبان ها (ماند پارسی) این چنین نیست. نمونه ی آن هم در زبان انگلیش همان کارواژه (یا بُنوازه) burn می باشد!!
(English (very low inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> to burn
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> burn
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> burned یا burnt
(Persian (Semi to middle high inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> سوختن
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> (می)سوز(م، ی ،د، یم، ید، ند)
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> سوخت(م، ی ،د، یم، ید، ند)
برگردان (ترجمه) درستی برای inflected و inflectional به اندیشه ام نمی رسد، مگر "صرفی" که آن هم تازی ست.
آرمانم از گفتن این سخنان این نبود تا پارسی را کوچک کنم، این بود که بگویم پارسی تا آن اندازه که برخی می پندارند، روالمند و آسان نیست! 100% برای ما که زبان مادریمان است، آب خوردن است ولی باید این را از ناپارسی زبان پرسید! اگر از یک روس یا یک آلمانی یا یک فرانسوی بپرسید، 100% خواهد گفت که پارسی آسان تر از زبان مادریشان است (من پرسیده ام!) و یکی از چالش های پیش روی خود در یادگیری زبان پارسی را، دبیره ی "عربی-فارسی" بازگو می کردند. ولی اگر از یک آمریکایی بپرسید پارسی ساده تر است یا انگلیش، 100% خواهد گفت انگلیش!
نادرست است. در چهره کنون واژه همیشه کوتاهتر است:
Goftam = 6 letters
Guyam = 5 letters
Poxtam = 6 letters
Pazam = 5 letters
Daryâftam = 9 letters
Daryâbam = 8 letters
"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»
چنانکه میتوان دید، با کاربرد "می" یا نبردن آن، چهره واژه با گذشته و آینده دگرسان است و نیازی به آن ندارد. اگر آنرا بکار ببریم نیز تنها "یک واته" از چهره گذشته واژه بیشتر خواهیم داشت:
Poxtam = 6 let.
Pazam = 5 let.
Mipazam = 7 let.
همانگونه که در ریخت پرمانیک (امری) نیازی به آوردن "بِ" نیست:
Goftan
Gu
Begu
پس روی هم رفته زبان پارسی باز هم پیشروتر از شما بوده و در ریخت کنون هم چهره سادهتری دارد!
هر آینه همانجور که ما میبرگزینیم (ترجیح میدهیم) که بجای "گو" بگوییم "بگو"، در اینجا نیز میتوان دید که ما میبرگزینیم که بگوییم "میگویم" و نه "گویم".
این واکهها از دید شما "افزوده" هستند، از دید روانشناسی ما با آنها بازی میکنیم، گاه میتوان "می" را انداخت تا پنداره نزدیک ولی اندگی دگرسانی را رساند.
در کنارش، شما که زبان آلمانی میدانید بایستی با زمان "Präteritum" یا همان Simple Past در انگلیسی
نیز آشنایی داشته باشید که خود بس در زبان بکاررفته و هتا از بن کنون هم بیشتر گفته و نوشته میشود.
صبح پاشده اومده خونه من میگه چرا نگفته بودم بهش که فریبا اومده و رفته.
پگاه پاشده آمده خانه من میگوید چرا نگفته بودم بهش که فریبا آمده و رفته!
پیشنهادهای شما همگی درخور اندیشه هستند گرامی، ولی بمهر اگر میخواهید یک پیشنهادی به این بزرگی بدهید،
اندکی سنجیده و واکافته شده باشد، نه همینجور کشکی کشکی
چند تا چیز را به هم چسبانده و بنام بازدیسی جا بزنید.
همه جای آن.
نخست اینکه باز همینجور کشکی یک آمار 20 درسدی از خودتان در آوردهاید.
دو اینکه برای نمونه برداشتهاید از کارواژه «آموختن» که سددرسد روالمند است "آموزیدن" را بیرون کشیده و روی آن پافشاری بیجا میکنید، چنانکه بالا آوردیم:
-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz
اگر کارواژه روالمند است و اگر از سرچشمه دیگری میاید "-ختن" بجای "-ایدن"، پس این پافشاری بیجای شما روی "آموزیدن" بجای "آموختن" چیست؟
سفسته سنجش نابرابر (قیاس مع الفارق) است:
1- در زبان انگلیسی کارواژگان "صرف = conjugate" نمیشوند، در پارسی میشوند.
2- در زبان پارسی، از چهرههای گوناگون کارواژگانی که صرف میشوند واژگان گوناگون میزاییم (ساختن -> سازمان، ساختمان)؛ در انگلیسی صرف نمیشوند، پس نمیسازیم؛ (در گذشته در انگلیسی صرف میشدند، ولی آنزمان هم نمیساختند.)
3- در انگلیسی کارواژگان ناروالمند هستند، در پارسی از سرچشمههای گوناگون ولی روالمند میایند، چنانکه شما بیخود کارواژه "آموختن -> آموز" را ناروالمند گرفتهاید، هنگامیکه 100% روال دارد.
..
یکبار دیگر، زبان پارسی ساده است، ولی همه چیز آن در سادگیاش کوتاه نمیشود!
زبان انگلیسی هم تا سده چهاردم کارواژگان را بیخود صرف میکردن و امروز نیز اگر چه صرف نمیکنند، ولی همچنان اندکی ساختار نافرنودین آنزمان بجا مانده:
I say
You say
He Says
هر آینه، در پارسی هم میتوانیم صرف کارواژه را بیاندازیم، ولی زبان را دراز و بدریخت میکند:
میگویم -> من گوی
میگویی -> تو گوی
میگوید -> او گوی
Guyam = 5 letters
Man guy = 6 letter
همچنین، پارسی در صرف کردن کارواژگان ساختاری 100% روالمند دارد، هنگامیکه
در زبانهای همخانواده مانند آلمانی و یا انگلیسی کهن کاستیهای فراوان و بدی به چشم میخورد:
Persian Deutsch Didan Sehen Binam Sehe Bini Siehst Binad Sieht Binim Sehen Binid Seht Binand Sehen
در بالا میبینید که یک، شیوه نگارش واژه در آلمانی بس میدگرد، Sehe و Siehst و Seht بسختی مانند هم هستند.
دو اینکه همپوشانی بدی میان «آنها میبینند» و «ما میبینیم» داریم و هر دو Sehen هستند.
پس زمانیکه چنین دستگاه صرف کارواژه 100% روالمند و سادهای در زبانمان داریم که نه چهره واژه را میویراند، نه جای گمانهزنی میگذارد
و در کنار آن سخن را کوتاه نیز میکند، چه نیازی هست که سیستم ساده ولی نه همان اندازه بهینه انگلیسی را جایگزین کنیم؟
پ.ن.
بُنواژه = مصدر = Stem
کارواژه = فعل = Verb
فرایافت، پنداره = مفهوم = concept
فرزام = Perfect
نافرزام = Imperfect
گویا = Rational
گُنگ، ناگویا = Irrational؛ شمارگان گنگ = Irrational numbers
در اینباره جای سخن بسیار است. بدید من داشتن دو سیستم جداگانه گفتاری و نوشتاری خواستنی است.
نمونه بگوییم در آلمانی هم مردم به دو شیوه مینویسند و میگویند. برای نمونه اگر در پارسی بخواهیم بگوییم بهمان کس را بهمان جا از دور دیدیم:
پارسی: Didamat
انگلیسی: I saw you
آلمانی: Ich sah dich
ولی در آلمانی به این شیوه در گفتار روزانه نمیسخنند، بجای آن میگویند:
آلمانی گفتاری: Ich habe dich gesehen
و تنها در نوشتارها بریخت سادهتر و کوتاهتر Ich sah dich برمیخورید!
پس این یک پدیده ویژه زبان ما نیست که گفتاری و نوشتاری میدگرند.
هر آینه، در زبان گفتاری ما همچنان روالمندی داریم و راهی دوسویه و ناگنگ نیز برای رفتن از نوشتاری به گفتاری و وارونه هست:
Neveštâri
Didam+at
Didam+aš
Didam+atân
Didam+ašân
Goftâri:
Didam+et
Didam+eš
Didam+etân
Didam+ešân
چنانکه میتوان دید، ساختار فرنودین است. در صرف کارواژگان نیز همینجور:
Neveštâri
Goftan —> Guy
Mi+guy+am
Mi+guy+i
Mi+guy+ad
Mi+guy+im
Mi+guy+id
Mi+guy+and
Goftâri:
Goftan —> Guy —> G
Mi+g+am
Mi+g+i
Mi+g+e
Mi+g+im
Mi+g+id
Mi+g+an
Neveštâri vs. Goftâri
Raftan —> Rav —> R
Mi+rav+am <--> Mi+r+am
Mi+rav+i <--> Mi+r+i
Mi+rav+ad <--> Mi+r+e
Mi+rav+im <--> Mi+r+im
Mi+rav+id <--> Mi+r+id
Mi+rav+and <--> Mi+r+an
این ساختار همواره پابرجاست و تنها یک دگردیسی کوتاهکننده در بن کنون و پسوندها در راستای هر چه فشردهسازی بیشتر داریم.
تنها کاری که باید کرد، جااندازی فرهنگ درست نویسی در نگارش پارسی است، چنانکه اینجا پیشتر سخنیدهایم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان
دوست گرامی، مهربد، "ملاک" دستور زبان پارسی کنونی است نه دستور زبان 8 سده پیش!! این درست است که بدون بهره گیری از "می" هم می توان رمان کنونه را به کار برد والی در این زمانه دیگر چه کسی می گوید: گویم یا خورم یا ... تنها در چامه و چکامه (به نگر من) می توان چنین چیزی را دید نه در زبان نوشتار و یا هتا گفتار! شرمنده ام، ولی به نگر من شما اندکی از درستی (حقیقت) درو شده اید و دارید پرهان تراشی (برهان تراشی، سفسته، sophistry) می کنید! چرا دستور زبان را می دگرید(تغییر می دهید)؟!
راستش خود من هم گرانسنگی (اهمیت) کوتاهی وات ها (یا نویسه ها -- >حرف ها letters) را درمی یابم و به سختی هوادار آن هستم ولی تا جایی که به زیبایی واژگان و چم آن "لطمه" ای نخورد! همانگونه که گفتم، "ملاک" دستور زبان کنونی زبان پارسی ست نه دستور زبان زمان "لسان الغیب!!" یا "سعدی شیرین سخن"! حال شما باز هم بگویید می توان این "می" را به کار نبرد یا آن "بـ" را به کار نبرد!!
در این زمینه با شما همراستا نیستم!
شما هم که انگلندی می دانید، باید بهتر از من بدانید که بیشترین زمانی که در انگلندی به کار گرفته می شود، زمان کنونه است (که گاه به جای آینده هم به کار می رود با افزودن بَرواژه(قید؟! adverb) آینده) و همچنین زمان کنونه ی دنباله دار(استمرارای) (که همچنین به جای آینده هم به فراوانی از آن بهره گرفته می شود). زمان گذشته ی ساده (که از آن گاه به جای گذشته ی دور و هتا گذشته ی "نقلی" هم (در امریکن انگلیش) بهره گرفته می شود) و زمان آینده (be going to و will) در رده ی پسین است. در واپسین رده هم زمان گذشته ی دور می باشد.
در زبان دیچلندی (آلمانی) هم که همسانی بسیاری با زبان پارسی دارد (چه از نگر "صرف" فعل و چه از نگر دستور زبان)، از زمان کنونه ی ساده، هم برای زمان کنونه و هم برای زمان آینده بهره گرفته می شود (همانند پارسی). زمان گذشته ی ساده در رده ی پسین است و زمان آینده در رده ی واپسین!
من که "ادعا" ی اندیشمندی و زبان شناس بودن نکردم!! من کارشناس الکترونیک هستم و چند سال اسا که کشش بسیاری به دانش های هومانیک (انسانی) یابیده ام. به گفته ی شما هم همین جوری کشککی! نیامده ام که نگره و پنداره بدهم! این نگره ها (هرچند ناسُره و نادرست!!) دستاورد 2 سال پژوهش در زبان پارسی و همسنجی (مقایسه) پارسی با دیگر زبان های هندواروپایی (مانند فرانسه، آلمانی، انگلندی و روسی) و هتا زبان های نا هندواروپایی(مانند ژاپنی، باسک و...)است.
من که در این "مملکت" کاره ای نیستم که بخواهم زبان را دگرگون و بازدیس کنم!! من تنها یه دوستدار و هوادار زبانشناسی و زبان پارسی هستم. هرگاه شدم رییس جمهور، آن گاه شما بگویید این نگره های کشکککککککی خور را به زبان پارسی "تحمیل" مکن!! ;)
آفرین، من هم نگفتم در زبان امروز "گویم" همتراز "میگویم" بکار میرود.
ولی اگر شما میخواهید زبان را بهتر کنید، چرا جای زمان گذشته و کنون را جابهجا کنید، زمانیکه میتوان "می" را انداخت؟
آنهم هنگامیکه،
1- در ساختار استاندارد زبان پارسی و نوشتارهای کهن بی "می-" کارواژه به کار رفته؟
2- در برآیند پایانی واژه کوتاهتر میشود؟
برای همین میگویم که اندیشه شما آنجا خوبه، ولی رویکردهایی که پیشنهاد میدهید ناسنجیده و ناکارآمد هستند.
ملاک در رویکردیابی (approaching) است. رویکرد شما در جابهجایی زمان گذشته و کنون نافرنودین است، هنگامیکه با انداختن "می" میتوان به همان برآیند و بهترِِ آن رسید.
در پویهی پرمانیک be امروز هم گهگاهی میافتد:
Bardâštan —> Bardâr
[Be]bardâr
شما میتوانید بگویید "بِبردار" یا بگویید "بردار"، پس سیستم همچنان آنجاست و میتوان، اگر براستی نیاز بود آنرا باززیواند (revive).
من آشنایی با دستور زبان پارسی ندارم آنچنان، ولی به شما نشان دادم که در یک سخن ساده، ما با Präteritum (گفته) و پویه پرمانیک (بگو) و .. بیشتر از "میگویم" در پارسی سر و کار داریم.
پس شیوهی کنونی (= می+بُن کنون) در فرجام پایانی و روی هم رفته به کوتاهی بیشتر میرسد، بر پاد سخن شما که میخواستید جای گذشته و کنون را بدگرانید تا زبان را بکوتاهید!
اگر همچنان میگویید اینجور نیست، یک نوشتار کمابیش دراز را بشیوهای که میگویید "کوتاهیده" و بیاورید تا بِبررسیم. هر آینه، میدانید که این تنها برای
سرگرمی و یادگیری کارایی خواهد داشت، اگرنه که زمانه «کنون» و «گذشته» تا چند هزار سال دیگر [شوربختانه] جابهجا نمیشوند، هتا اگر هوده (حق) با شما بود.
من که پذیرای پیشنهادهای واگشتیک (انقلابی) هستم، ولی این شیوهی شما که تنها
یک نمارهای کرده و چند تا لغزش میگیرید، بی آنکه کوچکترین سند و واکافت و دادهای بیاورید پذیرفتنی نیست.
پیشنهادهای شما هم که بزنم به تخته یکی از یکی واگشتیکترند :e402: و چنانکه میگویند، داوهای گزاف نیاز به اثباتهای گزاف دارند: extraordinary claims require extraordinary proof
در این باره با شما همراستا نیستم، دوست گرامی. داشتن دو سامانه ی نوشتاری وگفتاری و دگرسانی آن تا بدین اندازه، به سود هیچ زبانی نبوده و نیست و نخواهد بود!
دگرسانی زبان گفتار با نوشتار، تا اندازه ای خواستنی و چشمپوشی پذیر است ولی در هر کاری باید میانه را در نگر داشت! ما ایرانی ها هم که به "عدم اعتدال" نامدار هستیم!! یا از این سوی بوم می افتیم یا از آن سوی بوم! در یک زمان "عربی" را با گویش "فارسی" می سخنیم (زمان قاجار!!!!!)، در یک زمان پارسی را با گویش "جاهلی" می سخنیم (زمان پهلوی) و در یک زمان هم پارسی را با گویش "فارزی!! (پارسیِ ِ تازی شده!!!) می سخنیم! یا افزونه روی (بیشروی؟! افراط؟!) یا کمرَوی (تفریط)! امیدوارم به کسی برنخورده باشد. ولی درستی"حقیقت" تلخ است، به سان تَهِ خیار!!
شَوَند دور شدن زبان گفتار را از زبان نوشتار در نوشته ی پیشین گفتم که تنها سخن من نبود، سخن استاد "ادبیات" من در دانشگاه هم بود. نمی دانم شما چرا می پندارید که من می خواهم چیزی را به زبان "تحمیل " کنم؟!! گفتم که! من کاره ای نیستم که چنین توانی داشته باشم! آنانی که می باید کاری برای زبان "پارسی" کنند که در خواب هستند، ما هم (خودم را می گویم! :) ) که هیچ سررشته ایاز زبان پارسی ندارم و یک کارشناس الکترونیک هستم، هرگاه در این باره نگره می دهم، به من می توپند!!! :O
اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!! اگر این گونه است، پس اکنون چرا دارید به زبان نوشتاری می نویسید؟! چرا با زبان گفتار نمی نویسید؟! مگر به گفته ی شما و دیگر کسان، نوشتن با زبان گفتاری آسان تر نیست؟! اگر بخواهم این سخن و این شوند شما را بپذیرم به ناچار باید بپذیرم که زبان پارسی زبانی است که در زمینه ی رساندن "مفهوم" زبانی ناسَره و سست و دشوار است و برای همین ناچاریم واژه ها و کارواژه ها ی آن را خُرد کنیم و بشکانیم (یا بشکنیم!) تا آسان تر نگر خود را بازگوییم!! که من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت و با زبان گفتاری که تا این اندازه با زبان نوشتار دگرسان است، دشمن خواهم بود، نه برای اینکه آدم دگمی هستم، برای این که نمی پسندم که پارسی نابود شود.
دوست گرامی، شما دارید پارسی را با زبان دیچلندی همسنجی می کنید که دستور زبان سخت تری از پارسی دارد! چرا با همان انگلندی یا اسپرانتو یا باسک همسنجی نمی کنید؟! نمونه: "(من) خواهم خورد" به انگلندی گفتار و نوشتار؛ به پارسی گفتار و نوشتار
Written English :
1. (I will eat (it, that
2. (I am going to eat (it, that
Spoken English:
1. (I'll eat (that
2. (I'm gonna eat (that
{the verb "eat" is ergative in English}
Written Persian:
1. ǎn ra) Ǩwǎham ǩword)
2. Man (ǎn ra) Ǩwǎham ǩword
Spoken Persian:
1. (Miǩworam (un ro
2. (Miǩworam (uno
3. (Man Miǩworam (un ro
4. (Man Miǩworam (uno
5. Miǩworameš
6. Man Miǩworameš
7. un ro) Miǩworam)
8. uno) Miǩworam)
9. Man (un ro) Miǩworam
10. Man (uno) Miǩworam
11. un ro) Man Miǩworam)
12. uno) Man Miǩworam)
13. un ro) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
14. uno) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
15. (Miǩworameš Man (un ro --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
16. (Miǩworameš Man (uno --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
....
هنوز هم هست ولی کاربرد کمتری دارند!!
می بینی؟!! این همان زبان گفتاریست که از آن هواداری می کنی و سنگش را به سینه می زنی!! برای یک گزاره در زمان آینده و به زبان نوشتار، بیش از 16 گزاره به زبان گفتار هست! برای همین است که من بر بایستگی (لزوم) نزدیک تر شدن زبان گفتار به نوشتار پا می فشارم.
همچنین، من که نگفتم شناسه های "شخص" را از پارسی بزداییم، در این صورت وادار خواهیم شد که از کُنشگر (فاعل subject) را در همه ی گزاره ها بهره ببریم که گزاره را درازتر (طولانی تر) خواهد کرد؛ ولی باید بپذیریم که همین شناسه های "شخص" که "سبب" کوتاهی گزاره می شوند، "سبب" دشوارتر شدن دستورزبان نیز می گردند. به گفتن همین بسنده می کنم که نگاهی به دستورزبان، زبان من درآوردی و ساختگی "اسپرانتو" بیندازید که دستورزبان آن هتا از انگلندی هم ساده تر است.
با سپاس
اینها تنها نگرههای شما هستند و هنوز نگفتهاید چرا دوگانگی سیستم نوشتار/گفتاری بد است،
تنها در پایین آوردهاید که در پارسی میتوان به چند ریخت یک چیز را گفت، گویی که چیز ناپسندی باشد!!
من هم از اینرو به "نوشتاری" "مینگارم!" که شیوه استاندارد و همگانی آن این است. بیرون از اینجا و هنگام اندیشیدن از گفتاری سود میبرم، چراکه کوتاهتر است.
از داشتن این دو دستگاه جداگانه گفتاری/نوشتاری نیز خوشی میبرم، چرا که هر کدام در جایگاه خود زندگی مرا آسانتر میکنند.
برای چه باید بخواهم سیستم گفتاری/اندیشوی ساده و کوتاه خودم را بیخود با نوشتاری یکسان کنم. چه سودی دارد؟
یک به یک سودهای آنرا برشمارید یا بگویید از چه زیانهایی پیشگیری میکند تا سخنتان را بتوانیم ارزیابی کنیم.
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
این دیگر به لغزش شما برمیگردد!
یکی از خواستنیترین ویژگیهای پارسی برای من همین ناهنجارمندی یا بهتر بگوییم، چندچهرگی دستور زبان است.
همینکه شما میتوانید بگویید:
نوشتاری
من پارسی را میپرستم.
من میپرستم پارسی را.
پارسی را میپرستم من.
پارسیو میپرستم.
میپرستم پارسیو.
این برای من یک ویژگی بس خواستنی به شمار میرود که اندیشهام را در بند نکرده و خود یکی از مَهندترین آوندهای من در
پرستش پارسی میباشد!
بکوشید این را در زبان خشک انگلیسی داشته باشد:
I worship Persian
Persian, I worship.
؟
چیز دیگری میتوانید بگویید؟ نه. دومی را هم تنها با کاما و نه همه جا میتوان گفت.
شما تنها میتوانید به یک یا دو شیوه درباره «پرستش پارسی» بیاندیشید.
شما هنگام اندیشیدن بایستی سخنتان را تنها در یک کالبد (قالب) بیرون بدهید
و روی هم رفته شما نمیتوانید بآسانی و بآزادی پارسی اندیشیده و بسخنید.
اکنون شما میکوشید این ویژگی خواستنی را بردارید که چه شود!!؟
مگر زبان زنده برای شامپانزهها میخواهید درست کنید که این اندازه روی ساده کردنش انرژی میسوزانید!؟ :e405:
این شوند نبود، نماره به پدیده (phenomenon) و در راستای سخنان کینهتوزانه شما با پلهویان و اینها بود که با زبان ما چه ها کردهاند و چه ها نکردهاند و ...گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
من نه از تاریخ آنها میدانم، نه سردر میاورم و نه گرایشی به دانستنش دارم. تنها ولی به شما گفتم که دوگانگی سیستم
نگارش/گفتار در همه زبانها هست و در برخی مانند پارسی بس پیشرفته و نیز خواستنی است، در برخی مانند آلمانی
نابخردانه و ناخواستنی است، در برخی مانند انگلیسی نیز آن اندازه اندک و مرزمند است که نیاز به اندیشیدن چندانی ندارد.
اکنون شما همینجور آمدهاید میگویید انگلیسی نزدیک هستند (خوب نزدیک باشند؟) یا در اسپرانتو یکی هستد (خوب یکی باشند؟). اینها چه پیوندی به زیانرسانی کار دارد؟
من به شما راهکار را دادم، فرهنگ درستنویسی و نگارش را کمک کنید بگسترانیم، یک دبیره درخور هم گزیده و این دشواریها همگی خود به خود برداشته میشوند.
پ.ن.
زبانهای طبیعی مانند پارسی در گذر هزارههای دراز و با فرایندی پایین-به-بالا (bottom-up) "فرگشتهاند"،
زبانهای بدردنخوری چون اسپرانتو با فرایند بالا-به-پایین (top-down) "ساخته" شدهاند.
برای گرفتن دگرسانی میان این دو فرایند و برآیندشان، به همسنجی میان مغز آدم در برابر یک کامپیوتر بنگرید،
یکمی دستاورد فرگشت و فرایند پایین-به-بالا بوده و با گُسارش کمترین انرژی چنان بازدهی دارد که
برترین ابررایانههای ما با چندسد میلیونبار گسارش انرژی فزونتر، به یک سدم راندمان آنهم نزدیک نمیشوند!
بهمین سان، رویکرد کسانی که میکوشند با اسپرانتو بیاندیشند و بسخنند نیز همین اندازه نابخردانه است.
به سخن کوتاهتر: ما آن اندازه (دستکم امروز) باهوش نیستیم که بتوانیم زبانهای زنده بسازیم.
پ.ن 2.
o برای "را" در نوشتار هم به کار میرود، اگر امروز چندان به کار نمیبریم از روی ناکارآمدی دبیره است، نه استاندارد نبودن آن.
همانجور که e برای the را در نوشتار بسیار کمتر به کار میبریم، باز هم از روی ناکارآمدی دبیره:
دو راه یکسان و استاندارد برای نماره و کاربرد article
1- Ân Deraxt
2- Deraxt-e
شیوهای که از روی ناکارآمدی دبیره در ادبسار و نوشتار به کار میرود
Ân Deraxt
"اُ" و "را" نیز همینگونهاند.
من هرگز نخواستم جای زمان کنونه را با گذشته جابه جا کنم! تنها نگره ی خود را در این باره گفتم (هر چند نسنجیده و ناکارآمد! :) ). گفتم پارسی، وارون دیگر همتاهای هندواروپایی خود (مانند انگلندی و دیچلندی و ...) از بُنواژه برای سازیدن زمان(های) گذشته بهره می برد و برای سازیدن زمان(های) کنونه، از بنواژه، بن کنونه را به دست می آورد (استخراج می کند obtain؟!!) و همچنین گفتم فرآیند به دست آوری بن کنونه برای بنواژه های بی روال (ناروالمند) اندکی پیچیده است و "سبب" دشواری زبان می شود. حال شما هِی بگویید: آری، این بنواژه ها روالمند هستند و تنها باید آن ها را آموخت و به یاد سپرد!!!" دوست گرامی،شما بنواژه های بی روال (از نگر من و روالمند از نگر خودتان!) را دست کم به 10 گروه دسته بندی کرده اید، می دانید "یعنی" چه؟!!! من چند ماه پیش سرم سوت کشید تا توانستم 9 دسته از آن ها را بر روی کاغذ بیاورم؛ حال آن که می توانستم از اینترنت فایل آن را فروبار(دانلود) کنم، ولی می خواستم تا خودم یاد بگیرم.
زبان فرانسه با آن دستورزبان دشوار و نگارش و خوانش دشوار تر!!!، تنها 3 گروه (یا دسته) بنواژه دارد (هم روالمند و هم بی روال). از این سه گروه، دو گروه آن روالمند و گروه سوم بسیار بی روال "صرف" (conjugation) می شود.
آن گاه شما بنواژه های بی روال پارسی را نوشتی و می گویی روالمند هستند و تنها بنواژه ی "بودن" بی روال است!!! من که جا خوردم!!
من کاری با زبان Deutsch ندارم! من هی می گویم پارسی را با زبان های ساده تر همسنجی کنید ولی شما باز هم ..! چه جور است پارسی را با زبان چینی همسنجی کنیم! شنیده ام زبان بسیار ساده ای است :e405:
سخن شما درست است، حالا حالا ها جای زمان گذشته با کنونه جا به جا نخواهد شد. دست کم در 10 سده ی آینده!
اگر خدا بخواهد، به زودی نوشتاری را به زبان پارسی نوین درانجمن خواهم گذاشت و از شما خواهم خواست نگرتان را درباره ی آن بازگویید، نوشتاری سرشار از آرمان های واگشتی!
(نمی دانم پافشاری شما برای افزودن "ک" به پایان زاب(صفت) ها چیست؟!! این "ک" در زبان پارسی میانه (پهلوی) بود و در گذر زمان ساییده شد؛ من خودم "اصراری" برای بهره گیری از آن ندارم؛ "مگر آنجایی که احساس کنم مصلحتی دارد تفویت می شود!!!" برای نمونه در واژه ی "علمی" --> دانشی --> دانشیک")
باور کنید (خیر سرم!!:e057: ) دارم برای آزمون سراسری دانشوَری (کارشناسی ارشد) می خوانم وگرنه دل استوار باشید، نه روزی یک بار، بلکه روزی 100بار به این انجمن سر می زدم! پیشنهاد می کنم گفتگوی ما پابرجا بماند ولی نه به این گستردگی و تندی. برای نمونه، هفته ای 1 یا 2 نوشته (از سوی من). به راستی کار زمانبری ست در این انجمن ماندن (--> شاهکار من! نوشتار گفتاری شده!!) گزاره ی درست: ماندن در این انجمن، به راستی کار زمانبری است!!
این بخش را تازه دیدم!!
من کشککی 20 درسد را نیاوردم! شما تنها بنواژه های بنیادین را درنگر گرفته بودید ولی من پیشوند ها و پسوندهایی که به بنواژه ها می چسبند تا چم نوینی را بسازند نیز در نگر داشتم.
چم "انگیختن" با "برانگیختن" اندکی دگرسان است. "(ا)فکندن" با "فرافکندن" ؛ "گفتن" با "بازگفتن" ؛ "سپ(ا)ردن)" با "وا سپ(ا)ردن" و ....
حالا می باید از همه ی چند میلیون بنواژه ی پارسی، برای شما شمار و شماره بیاورم؟!!
پافشاری من برای دگریدن "آموختن" به "آموزیدن" این است که بنواژه ی "آموزیدن" (که در واژه نامه ی پارسی هست و من آن را از خودم درنیاوردم!) هم بُن کنونه را در دل خود دارد و هم بن گذشته. همه ی بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند و همچنین برخی از بنواژه هایی که با "dan" و "tan" و "itan" چنین هستند؛ بن کنونه و بن گذشته را در خود دارند، بی کوچکترین "تغییری". در دستورزبان، به بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند بنواژه ی روالمند و به برخی از این بنواژه ها که در گذر سده های همزمان ما (معاصر) سازیده شده اند، بنواژه ی دروغین (مصدر جعلی Fake Stem) می گویند. یک نمونه از بنواژه ی دروغین در گفتار ما "زنگیدن" است!!! که هیچ "عیبی" هم ندارد و من با این "مورد" همراستا هستم، هرچه کارواژه ی بیشتری سازیده شود(هتا اگ دروغین باشد!)، گفتار و نوشتار ما ساده تر و روانتر و کوتاه تر خواهد شد. برای نمونه یه جای آن که بگوییم "به من زنگ بزن!" (5 بخش)، می گوییم "به من بزنگ" (4 بخش). سردمدار این آرمان بزرگ و خوب در زمان ما، کسی نبود جز "شادروان شهید احمد کسروی". خدایش بیامرزد.
این که فرنود نشد.
وندهای (affixes) گوناگون میتوانند به بنواژه چسبیده و کارواژهای نو بسازند، چرا "-ختن" را بکنیم "-ایدن"؟
«انگیختن» و «برانگیختن» هم اندکی دگرسان نیستند، سراسر دگرسان اند. اگر امروز بجای هم به کار میروند
از روی بیسوادی است. همانگونه که «داشتن» و «برداشتن» یکی نیستند، «انگیختن» و «برانگیختن» نیز یکی نیستند.
بر = پیشوند راستادهی
انگیختن = To motivate
انگیزش = Motivation
برانگیختن = To stimulate
برانگیزش = Stimulation
...
شما سخن مرا درست نگرفتهاید، من هرگز با برساختن (جعل کردن) کارواژگان دشواری نداشتهام و نمیگویم نگویید آموزیدن، میگویم چرا نگوییم آموختن؟
در پارسی کارواژگان از سرچشمههای گوناگون ولی روالمند ریشه میگیرند، اینکه دیگر در فرانسه بهمان است و اینها سخن بیهوده است.
این زبان پارسی است و این کارواژگان اینچنینند و روالمندی آنرا نیز در همین "آموختن" برایتان بخوبی نشان دادم.
شما دو فرایافت را هم نابهجا گرفتهاید و دچار سفسته سنجش نابرابر شدهاید:
پیچیدگی ≠ سختی
شاید دستهبندیدن سرچشمه بنواژگان پارسی دشوار باشد، ولی کاربرد آنها دشوار نیست! برای آنکه آسانتر دریافت شود، مانند این است که
شما یک سبد تخممرغ داشته باشید و همهاشان بیضی نبوده و رنگی رنگی هم باشند. دسته بندی تخم مرغها در این ریخت دشوار است، برخی از آنها
به چهارگوش میزنند، برخی گرد هستند، برخی بیضی هستند، برخی سیاه هستند، بیشترشان سپید هستند و ..، هرآینه، این گوناگونیها
و ورتندگیها (variabilities) در سود بردن تخم مرغ که شکستن و نیمرو کردن آن باشد دگرسانیای نمیدهند!
در پارسی ما میتوانیم از سد جای دیگر هم سرچشمهی بنواژه بیافزاییم، تا زمانیکه سیستم "صرف کردن = نیمرو کردن" آنها روالمند باشد هیچ دشواریای نخواهیم داشت.
پس آری، دستهبندی آن سخت است، ولی خب که چه؟
شما زبان را برای زبانشناسان میخواهید ساده کنید، یا برای ما گسارندگان آن که روی آن میاندیشیم و میسخنیم!؟
آفرین، من هم چنانکه میبنیید هیچ دشواریای با کارواژه ساختن از نام و همان "زنگیدن" یا همانندهایش "لولیدن"، "لاسیدن" و .. ندارم و بسیار هم پسندیده است.
دشواری من در کار نابجای شما در دور انداختن "آموختن" و پافشاریِ بیجا روی "آموزیدن" است، هنگامیکه آموختن خود کارواژهای روالمند میباشد!
کارواژه «بودن» بدرستی ناروالمند است، چرا که قانون سرچشمه خودش را نقض میکند:
-udan —> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sot/udan -> Sotây / Setây
B/udan -> Bây -> Bâš (= irregular)
پ.ن. پیکهای دیگر شما را هم دیرتر میپِیواژم (میپاسخم {پاسخ میدهم}) :4: که گفتمان این اندازه تند پیش نرود :e303:
شوند ناپسندی زبان گفتاری (نه هر زبان گفتاری، زبان گفتاری که تا این اندازه با نوشتار دگرسان است!!!!) را 100 بار گفتم!!
1. فراگیری زبان را برای ناپارسی زبانان دشوار و دشوارتر می کند
2. فراگیری زبان را برای پارسی زبانان خردسال دشوار می کند
3. نگارش را در میان دانش آموزان و هتا دانشجویان سست (ضعیف) می کند
4. "سبب" کاهش توان نوشتاری در میان توده های مردم می شود
5. به آهستگی "سبب" بی ادب شدن مردم می گردد "آبو بریزین همونجا که میسوزه!!!!"
و ...
پس اکنون که زبان نوشتار پارسی، دشوارتر و بلندتر و درازتر است، بیایید "کلّاً" آن را از بیخ و بن بزنیم!!!!!!!!! این شوند خوبی نیست!! این زبان نوشتار است که واژه سازی می کند، این زبان نوشتار است که زبان را پویا می کند، این نوشتار است که بر جای می ماند (البته با "شرایط" (circumstance) کنونی، نمی گمانم زبان نوشتار پایداری و پابرجایی چندانی داشته باشد، دست کم تا 100 سال آینده!!)، این زبان نوشتار است که چامه سرا می سازد، این زبان نوشتار است که در میان کشورهای دیگر شناسانده می شود و "به عنوان" (as پارسی؟!) زبان "رسمی (official پارسی؟!)" به دیگران آموزانده می شود و ...
شما باز هم چامه و چکامه و نوشتارهای "ادبی" را با نوشتار "رسمی و معیار" پارسی درهم آمیختید!
پارسی "معیار" --> "من پارسی را می پرستم" یا (با اندکی چشم پوشی از معیار!) "پارسی را من می پرستم"
نوشته های "ادبی" --> می پرستم پارسی را من؛ پارسی را من می پرستم؛ می پرستم من پارسی را؛ من می پرستم پارسی را
آن دو گزاره ی پایین که نوشتاری نبود دوست من، گفتاری بود --> که 2 به توان n ،حالت دارد :e410:
وات؟!! کدام کینه توزی؟! من که با خود پهلوی ها "مشکلی" نداشته و ندارم (در زمان آن ها هم نبوده ام!!) ولی تاریخ را که خوانده ام. این شیوه ی گفتار در سال های واپسین سده ی 12 "هجری" خورشیدی، همه گیر شد.
درباره ی ناکارآمدی دبیره با شما سخت همراستا هستم. من اگر به خوانایی نوشته هایم "لطمه" نمی خورد، دل استوار بشاید به جای "وَ" از " اُ " یا "اود" بهره می گرفتم.
ای بابا!!!! دیگر نمی دانم چه بگویم! هر چه می گویم این 10 گروهی که نام بردید بی روال هستند، شما باز هم بر روالمند بودن آن پا می فشارید!!!!
برادر و دوست گرامی! گویا پنداره ی من از بنواژه ی بی روال با پنداره ی شما در این زمینه، از زمین تا آسمان دگرسان است!!!:e40c:
از نگر من، بنواژه ای (در زبان های inflectional) روالمند است که هر دو بن کنونه و گذشته را در خود جای داده باشد، برای نمونه:
خوردن --> (بن گذشته) خورد --> (بن کنونه) خور
پوشیدن --> (بن گذشته) پوشید --> (بن کنونه) پوش
(با پوزش!) گوزیدن --> (بن گذشته) گوزید --> (بن کنونه) گوز
باز هم با پوزش!) شاشیدن --> (بن گذشته) شاشید --> (بن کنونه) شاش
روبیدن (روالمند شده ی رفتن، در واژه نامه هم می باشد!!) --> (بن گذشته) روبید --> (بن کنونه) روب
فش(ا)ردن --> (بن گذشته) فش(ا)رد --> (بن کنونه) فش(ا)ر
خریدن --> (بن گذشته) خرید --> (بن کنونه) خر (دور از جان!)
و ...
و اکنون بنواژه های بی روال که از نگر شما "حساب و کتاب" دارد:
(با پوزش!) ریدن --> (بن گذشته) رید --> (بن کنونه) رین (حال اینکه با "idan" پایان پذیرفته ولی روالمند نیست!)
گفتن --> (بن گذشته) گفت --> (بن کنونه) گو(ی)
هستن (است)/بودن --> (بن گذشته) بود --> (بن کنونه) هست/می باشد --> دستوری(obligation or imperative) باش --> (ریخت سوم) گشته/گردیده/شده !!!!!!
و ....
این نوشته را ویرایش کردم
من برای شما سیستم روالمند آنرا آوردم، این سیستم کجایش با:
To Visualize —> Visualized (regular)
To Back —> Backed (regular)
To Burn -> Burnt (irregular)
To Wirte —> Written (irregular)
یکی است؟
همینجوری به پندار نادرست خودتان چون سرچشمه کارواژه یک چیز دیگر بوده، بیخود به آن برچسب ناروالمند زدهاید و یکسره روی «آموزیدن» بجای «آموختن» پافشاری میکنید!
آری، پنداره شما از کارواژگان ناروالمند نادرست است. روالمند = قاعدهمند.
چنانکه در زیر میبینید کارواژه «آموختن» 100% روالمند است، ولی چون به چشم شما کمتر خورده میگمانید که نه، حتما باید "-ایدن" باشد تا بگوییم روالمند!!
-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz
آفرین، این چندتا کارواژهای که آوردید بدرستی ناروالمند هستند، هر چند «هستیدن» را نادرست گفتید:گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Sotude
هستیدن —> هست
"بودن (باش)" ناروالمند است، ولی "آمودن (آمای)" روالمند است.
"گفتن (گوی)" ناروالمند است، ولی "رُفتن (روب)" روالمند است.
پ.ن. اینکه بتوانیم از «بن کنون» به گذشته و آینده برسیم هم سخن بی معنیای است و فرنود ناروالمند بودن دیگر کارواژگان نیست.
در پارسی که شما را وادار نکردهاند بگویید «آموختم»، اگر «آموز» در دست داشتید و نمیدانستید ریشه درست «آموختن» است،
میتوانید بگویید «آموزیدم»، اگر هم هوشی فراتر از شامپانزهها داشتید و میدانستید «آموختن» است، میتوانید بگویید «آموختم» :e405:
در این میان ما هم از این ویژگی زیبای زبان مانند همیشه سود برده و دو واژه زیبای «ساختمان» و «سازمان» را از هر دو چهره میسازیم.
در کنار آن، اگر جایی هم میخواستیم با واژگان بازی کنیم، بجای "ایدم ایدن ایدی" هر از گاهی یک «آموختم ایدی" میگوییم و زبان را زیبا نگه میداریم.
اکنون باز دوباره بکوشید برای شامپانزهها زبان را ساده کنید که
اگر سد سال دیگر با مهندسی ژنتیک زبان باز کردند بتوانند پارسی هم بسخنند :4:
همهاشان نادرست بود:
1- انیرانیها اگر پارسی بیاموزند برای این نیست که با احمدی نژاد میخواهند گفتگوی دانشیک کنند، برای این است که میخواهند نوشتههای
باستانی و یا چکامههای خیام و ادبسار ما را خوانده یا با فرهنگ ایرانی آشنا شوند، که خواه ناخواه نیاز به یادگیری کارواژگان درستی مانند «آموختن» و .. هم دارد.
2- یادگیری پارسی برای خردسالان دشوار است؟ این را از کجای آستینتان در آوردید؟ به کودک زبانی یک میلیون بار سختتر از پارسی هم
بدهید مانند بلبل یاد میگیرد. من نمیدانم شما را چرا مغز آدم را با شامپانزه یکسره یکی میگیرید!؟ کودک خردسال نتواند زبان یاد بگیرد!!!!
3- بیخود است. چینیها با آن نگارش بیخودشان وانماندهاند، ما با یک دبیره لاتین مانند (UniPers: A New Alphabet for Persian) هیچ دشواریای در نگهداری سیستم دوگانه گفتاری/نوشتاری نخواهیم داشت. با همین تازیک هم نداریم، ولی چون فرهنگ آن نیست مردم سرخود گفتاری را به نوشتاری کشاندهاند.
4- باز هم بیخود است.شیوه نگارش پارسی روی دبیره لاتین سخت نیست، هر کس هم نمیتوانست بجای "میتونم" بنویسد "میتوانم"!! خود میتواند یک روزنامه برداشته و در یکی دو ساعت آنرا بفراگیرد. روی هم رفته هم ما نمیاییم بار اندیشیک خودمان را سنگین کنیم چون میان 70 میلیون یک هزارتایی
آدم نمیتوانند "درست" بنویسند! راه درست این است که آن هزارتا "درست" بنویسند و اندیشه ما و 69 میلیون و اندی آدم سبک بماند!
5- این دیگر چه بود!؟ زبان گفتاری چه پیوندی به «سبب بیادبی شدن» مردم دارد!!؟
شما گویا نمیتوانید دریابید که دوگانگی سیستم چه سودمندیهایی دارد. زبان پارسی یک زبان پیشرفته است و خود را در بند "یک سیستم" خشک و سرد
مانند انگلیسی نمیکند. برای اینکه بهتر این فلسفه را دریابید، در پارسی ما برای نمونه به دو شیوه چندینه (جمع) میبندیم:
پسوند چندینه همیشگی "ها": درختها؛ مهربدها!
پسوند چندینه دگرگزین "ان": درختان؛ مهربدان!
اکنون اگر ساخت زبان را به کوتهاندیشانی که اسپرانتو میسخنند میدادیم، بیگمان میگفتند چرا دو راه چندینه بستن داشته باشیم؟ یکی افزوده است! دورش بیاندازید!!
زبان پارسی ولی برای بار سوم، در کنار سادگی به زیبایی نیز بها میدهد. پس شما میتوانید اگر نیازتان بود بجای "یاختهها" گاهی هم بگویید "یاختگان".
همین دوگانگی را دستگاههای گفتاری و نوشتاری هم داریم. در پارسی شما میتوانید با زیرپا نهادن قانونها و با آشوبناکی هر چه بیشتر در
زبان گفتاری "بیاندیشید"، سپس زمانیکه اندیشیدید و خواستید آنرا برای دیگران هم بازگویید، آنرا بریخت استاندارد نوشتاری در بیاورید.
بکوشید این را دریابید:
1- اندیشیدن آزاد و بیقانون در زبان گفتاری
2- نگارش قانونمند و سخت در زبان نوشتاری
+ در زبان گفتاری هم زمانیکه شما میخواهید "جدی" باشید، زبانتان رسمی و به نوشتاری نزدیک میشود:
ستوده گرامی، میخواستم از شما اینو بپرسم که برای چی این اندازه به ساده کردن زبان گرایش دارید؟
چنین گزارهای در زبان گفتاری امروز، زمانیکه بخواهیم "رسمی" باشیم بکار میرود.
این قانونها که زبان باید اینجور و بهمان باشد ویژه خشکاندیشان و ملا نقطیها است!
زبان پارسی سیستم چندگانه داشته و هرگز این ساختار زیبا و خمپذیر خود را در "سیستمی یگانه" فرو نبرده و نمیبرد.
پس هم زبان نوشتاری، هم زبان گفتاری هر دو به 2 به توان n ریخت آمودنی بوده و این
از ویژگیهای شگرف و خواستنی پارسی است، بجای خشکاندن و بدریختن کردن زبان بروید یک کار سودمند بیابیید!
:e00e:
آری، در یک دبیره درست نوشتار و گفتار باز هم به یکدیگر نزدیک میشوند. این دبیره عربی بدردنخور زبان را در بند کرده.
پ.ن.
پس شما هم روی «اود» همنگرید. به نگر من هم «اود» خوب بود، ولی خود o برای آغاز هم بد نیست:
o اینکه چرا همان o نگوییم؟
به شما گفتم:
پیچیدگی ≠ دشواری
Complexity ≠ Difficulty
زبان پارسی میتواند پیچیده باشد، ولی دشوار نیست چرا که کمابیش همیشه سیستمی روالمند و گویا دارد.
درباره روالمندی هم در پیکهای بالا توضیح دادم، نیاز به بازگویی نیست.
بجای این همه ساده کردن ساده کردن میتوانید همین را دستمایهی کارتان کنید :e405:
پسوند "-ایک" برای گنگیزدایی بکار میرود:
فرگشتن -> فرگشت
فرگشتی (یک فرگشت): فرگشتی که به این جانور رسیده را باید واکافت = یک فرگشت که به این جانور رسیده را باید واکافات.
فرگشتیک (زاب): فرایند فرگشتیک است
پس میان واگشتیک (زاب = آن چیز که از گونه واگشت باشد) و واگشتی (یک واگشت = یک انقلاب) دگرسانی است و اگر "ایک" نکنیم:
1- در بیشتر زمانها از روی بافتار (context) بایستی دربیاوریم که واژه «زاب» است یا «یک نام»
2- گاهی مانند گزاره زیر هیچ راهی برای درآوردن نیست و زبان میگنگد.
این شیوه واگشتی است که نیاز به کار بیشتر دارد.
این شیوه واگشتی (انقلابی) است که نیاز به کار بیشتر دارد؟
این شیوه یک واگشت (یک انقلاب) است که نیاز به کار بیشتر دارد؟
دوست گرامی، انرژی شما مانند نامتان ستودنی است.
هر آینه، هر اندازه که دوست دارید با دیرکرد بپاسخید، اینجا همیشه دنبال میشود :3:
تنها برای اینکه نقش فرهنگ در درستنویسی را بهتر بگیرید، به این بنگرید که در خود انگلیسی هم زمانیکه شما در سخنگاههایی مانند اینجا هستیدگفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
اگر سخنگاه جای درست و حسابی باشد همه درست و آراسته مینویسند، ولی اگر youtube رفته باشید میبینید که نگارش یک چیز بی سر و تهی مانند زیر میشود:
In forums
Hey guys, I was wondering if you could help me out with this problem I have ...
In youtube
Yo guyz,, ye i was wandering if yall could help me wid this problem iv got??
ما هم از روی نبود فرهنگ درست، یک چیزی در مایهی های دومی، ولی اندکی بهتر را به نوشتار کشاندهایم!
پژوهنده جان اگر برای همکاری زمان و انگیزه دارید، من بر اینم که چندی از ماتیکانهای (کتب) باستانی
را که ocr ناشدنی هستند، مانند ماتیکان دساتیر را بریخت رایانهای در بیاورم، آیا میتوانید در اینکار دستی بدهید؟
ماتیکان دساتیر
:e00e:
آفرین، دریافت نوشته روی هم رفته برای همه آسان است بویژه بخش یکم آن، ولی چندتایی واژه از دستت در رفته بود که آوردم :e402:
این واکافت:
شمار واژگان: 580
شمار واژگان پارسیک: (97.58%)
شمار واژگان تازیک: 13 (2.24%)
برابرهای پارسیک:
دوره = بازه، چرخه
زیاد = بسیار، بَس، فراوان، فزون
تلویزیون = دورنما
رادیو = آواپرا، دورشنو
بزحمت = بسختی
بدون = بی
میلیون = ؟ (دو کرور؟)؛ به دردسر پارسیکیدنش نمیخورد.
بیخطری = بیسیجناک؛ خطر = سیج
امکان = شـایَند
تفاوت = دگرسانی = difference
اشاره = نِماره؛ اشاره کردن = نِماریدن
امکان پذیر = شایندپذیر، شُدنی
در جریان = در گذر، در روانگی
نکته دیگر اینکه:
گزیدن ≠ برگزیدن
گزیدن = انتخاب کردن
برگزیدن = ترجیح دادن
چنانکه:
ستودن = توصیف کردن
برستودن = توصیف خوبیها را کردن
همانجور که «داشتن» و «برداشتن» یکی نیستند، نباید واژگان دیگر اینچنینی را نیز بجای هم گرفت.
این یدونه خیلی خوبه دیگه ازش باید استفاده کنم :)گفتآورد:
pseudoscience = دانـشنما (dânešnamâ)
باقیش هم بد نیست ولی خب هنوز نیاز داره چکش کاری بشه:)
خب با توجه به مرز گنگی که توی خود کتاب هم هست(چون اورول این کلمه رو ابداع کردش)سخت میشه گفت آیا فقط منظورش جرم بوده یا اینکه تبعات این فکر چیه.
مثلا معنای گستردش میشه اینکه اندیشیدن به یک چیز هم اشتباه به نظر میاد،حالا وقتی به قانون مرتبط میشه،بزه میتونه درست باشه ولی اگر فقط قانون منظور نباشه شاید تبه هم بد نباشه:)
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Alice
رونوشت از بازدیسی زبان پارسی
...
۱۲- برساختن فعل از اسم
اگر چه مردم در بکار بردن این روش پیشرو هستند (ساخت فعلهایی مانند چتیدن، زنگیدن، تیغیدن، دردیدن و …) ولی روشنفکران و نویسندگان بهرهی چندانی نمیبرند و فرهنگستان هم آغازی لاکپشتی داشته است: انبوهیدن-انبوهش (to aggregate-aggregation)، هنجیدن- هنجیده- هنج (to norm-normed-normate)، هنجاریدن (to normalize)، پیریدن-پیرش (to age- aging)، سامانش (systematization)، پایانیدن-پایانش (terminate-termination)، سردیدن (to quench)، پخشیدن (to diffuse).
...
بیشترینه ی زاب ها با پسوند "ای" به ریخت بنواژه میدگرند !
دوبند از یک نویسنده ی گمنام که نشد فرنود مهربُد جان ؛ «پیر»
یک زاب است که با افزودن "ای" چم «پیر شدن» را میدهد !
زمانیکه یک واژه ی دم دست و هامیانه را داریم دست به گریبان
واژه ی گمنام و نا آشنای «پیرش» نمی شویم !
سفسته است !
:))
بنواژه سازی با "ای" یک روش شناخته شده است که
کمابیش هر فروزه ای را اسم مصدر میکند ؛ یک گزاره
که تازه آن هم کژتابی دارد که هزار و یک فرنود نمی شود !
اگر بخواهیم از برای گل روی این گزاره ی بیخود که بنواژه
سازی با «ای» را از ساختار زبان بزداییم که فبها اندر فبها !
:)))
---
اگر اینگونه است «زمینش» هم بنواژه است ! (= زمین خوردن)
اگر زمینش هم بنواژه شود به اندازه ی تک تک گیسوانم بنواژه
برساختگی (جعلی) برایت میسازم !
پرسش مهادین :
آیا «زمینش» بنواژه است ؟
پاسخ آری یا خیر !
؟
سنجه ی معنی دادن یا ندادن بنواژه را از روی کالبدها
و ساختارهای زبان روشن میسازیم ؛ همانگونه که
«پیرش» برای من گنگ بود و اگر چم آن را درون کمانک
نمی آوردی درنمیافتم چیست ، «زمینیدن» را هم من بر
پایه ی همان «پیریدن» ساختم !
پس این قاعده برای بنواژه سازی و یا بهتر بگویم کارواژه
سازی ناکارامد است و می لنگد ؛ سنجه هم معنی دادن
یا ندادن از نگر من و تو نیست ؛ قواعد پیش انگاشت زبان
است !
:)))
سمکینگ جان با این گفته برای خودت دردسر بزرگی خریدی ... "باب" به گمان بسیار بالا پارسیکه ... ولی نترس، در
چنین دمهایی همیشه به یاد داشته باش که توانایی بزرگتر آنجا هست که از تو پاسداری میکند و به نیایشهایت مینویشد: نیایش به درگاه پروردگار بزرگ، اسپاگتی - صفحه 3
تو را به آلیس میسپارم تا برایت روشنگری کند (:
اوه سام، باز نیمه شبی سوزنت روی ما گیر کرد ؟
نوشتار خودت که سرشار از واژگان تازیک است !
بگذریم ؛
آن «باب» در تــازی از بیخ به چم "در" است کـــه
تکینه است، چندینهی بیسامانش هــم "ابواب"
میباشد !
این باب هیچ پیوندی بدان ندارد و از کهن پارسی
بوده ! (در شاهنامه هم آمده)
++
"در مورد" هم که پیشنهاد دادی تازیه سام،
چندیهی بیسامانش می شود "موارد" !
بذله | لغت نامه دهخدا
"بذله" را معین هم تازی نمیداند !
---
«کـــاراکتر» هم کــه تازیک نیست !
:)))
دیگه ؟
هر واژهی بیگانهای که زایایی را نایش نمیکند ؛ بساکه زبان بیگانه زایش را ناکار
میسازد ! بـده بستان ِ فرهنگی ِ زبانهای هندواروپایی برای نمونه هیچ گزندی
به زبان نمیرساند ؛ چون بـر یک ریشه و بنیاد همباز استوارند ! ولی یـک زبــان
سامی و یک زبان هندواروپایی در دو سرگاه جداگانه جای دارند و کمترین پیوندی
بهم ندارند،داد و ستد این دو زبان نباید از مرزی فراتر رود ؛ برای روشنگری بیشتر
پیک زیر را از مزدک بخوان !
http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%A...839/#post27386
این مطلب ناسازگاری را اگر چه من تا حدی با دانش زبانی کم خودم قبول دارم ولی میتواند خیلی ساده اثبات یا ابطال یا حداقل بررسی شود.یعنی یک جدول باشد که کدام زبان با کدام ناسازگار است و البته خود این پدیده ناسازگاری هم نمیشود برای هر زبان صفر و یک باشد چرا که زبان فرگشت یافته.
مثلا ژاپنیها با زبان انگلیسی چه طور برخورد میکنند؟
سازگاری زبانها را که کمابیش داریم:
در هیچ زبانی تا جاییکه من میدانم "ساختار" زبان را به زبان بیگانه نمیدیسانند (فرم نمیدهند). در پارسیک ما ساختار زبانامان را تا اندازهی بالایی
از دست دادهایم، بگوییم در چندینه بستن:
استاد (واژه 100% پارسیک) —> اساتید!
عامل (عربی) —> عوامل!
در جای دیگر، ما در دستورزبان خودمان دو پیشوند ناینده (منفی کننده) داریم که "نا" و "آ / آنا" باشند، ولی چندتایی بیخود باز آوردهایم:
نااخلاقی (درست) = غیر اخلاقی (نادرست)
...
این چیزهای افزوده تنها زبان را گنگ میکنند، یکی دیگر از اینها واژه "قابل" است، هنگامیکه در پارسی ما هماکنون دو شیوه برای able کردن داریم:
گفتن —> گوی
گفتنی / گویشپذیر (درست) = قابل گفتن (نادرست)
باوریدن —> باور
باوریدنی / باورپذیر (درست) = قابل باور!
اینها را هم باید در دنباله بالا یکراست ریخت تو زباله (:
سپس میماند کالبُدهای زبان تازیک که در ساختار زبان ما فرورفتهاند و از همه آسیبرسانتر هستند:
خراب (عربی)
خرابگر / خراب کننده = مخرب (در کالُبد مفعل)
خراب کردن = تخریب (در کالبُد تفعیل!)
خراب کردن کردن = تخریب کردن!!!!
برابرهای پارسی همیشه اندکی درازتر هستند، چرا که وندوند میباشند و درستی و فرنودین بودن بهتر از کوتاهی ولی پریشانگویی است.
جدای آن، کارواژگان پارسی خودشان کمابیش همیشه یکسان و گاه کوتاهتر از برابرهای سرهم بندی شده تازیک میشوند، اگر که راه را درست برویم:
ویرانیدن —> ویران
ویران = خراب
ویرانی = خرابی
ویراننده / ویرانگر = خراب کننده (مخرب)
ویرانندگی / ویرانگری = خراب کنندگی (تخریب)
پس اگر این کالبدهای ناسازگار را هم از ساختار پارسیک بیرون کشیدیم از تازیک (عربی) دیگر چه میماند؟ هیچ.
مشتی واژه بی سر و ته بی چم که دور از باور میدانم کسی به برابرهای پارسیکشان برگزیند، نمونه بگوییم، خودت واژگان
"گستردن، گسترش، گسترانیدن، واگستردن، ناگستردنی، بیگسترش، .."را میپسندی یا
"انبساط، قابل انبساط، انبساط دادن، انبساط کردن" ؟
سازگاری یا ناسازگاری زبانها بر پایهی دستهبندی «گونه شناسیک» استوار است !
در این دسته بندی به همنیایگی و تاریخچهی زبانها نمینگرند ، بساکه با نگرش به
ساختارهای زبانهای گوناگون آنـان را گروهبندی میکنند، این دستهبندی چندین زیر
شــاخه دارد ؛ زبــان ژاپنی در برخورد بــا زبــان انگلیسی را میتوان از چندین گسترا
بــررسی نمود ؛ بــرای نمونه از دید آرایش گزارهبندی (نـهاد و کـاروَر و کـارگیر) پیوندی
به زبان انگلیسی ندارد و در خانوادهی زبانهای پـارسی، هندی و... جای میگیرد !
پـس سازگاری را بــایـد از چندین دیدگاه و همسنجی سازههای ریـز و کلان گونـاگون
بررسی کرد و نمیتوان گفت بهمان زبـان سراسر بــا زبـان مــا ناسازگار است ؛ ولی
برروی هم رفته میتوان بـا نگرش بـه همنیایگی و خاستگاه زبانها، بـه برآیندی فراگیر
و بـاریک از آن دست یافت !
--
از دید واژهسازی زبان عربی و زبان پارسی دو سرگاه جداگانهاند ، یکی بــا کالبدها و
ساختارهای از پیش روشن شده واژه میسازد دیگری بـیهیچ نـگرشی به کـالبدهـا
و ساختارها دست به واژهسازی ِ بیکرانه میزند، واژگان تازیک خمشپذیر نیستند،
از ایـن رو دست و پـا گـیر ِ دستگاه واژهسازی و در پی آن اندیشهورزیمـان شدهاند !
یک نکته که در مورد زبان های انسانی هست اینه که این زبان ها بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند،اهمیت این تفاوت در این هست که در زبان کامپیوتری برای تک تک علائم و دستورها معنا و کاربرد مشخصی درنظر گرفته شده و همه بر اساس یک سری اصول خاص ایجاد میشند، در مقابل در زبان های انسانی ما یک آفریننده نداریم که همه چیز رو بر اساس قواعد خاصی ایجاد کرده باشه و کاربرد و ساختار اصول ریاضی و مهندسی! داشته باشه.
فرایند شکل گیری واژه ها تا حد زیادی به صورت طبیعی رخ میده و میشه بخشی قابل توجهی از اون رو شبیه فرگشت موجودات زنده دونست.
مشکلی که اینجا هست اینه که ما با بررسی زبان یک سری قواعد رو کشف میکنیم(که باز هم بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند)حتی شباهت واژگان هم میتونه راهکاری برای شناسایی واژه ها باشه ولی به دلیلی ساختگی نبودن زبان تشخیص اینکه یک واژه بیگانه از خانواده ای متفاوت چطور در زبان ما کار میکنه و آیا وجودش سودمند هست یا نه به نظرم معیار قابل اطمینانی نداره و اگر هم معیاری وجود داشته باشه طبیعتا به صرف اینکه واژه مثلا از خانواده ای جز هندواروپایی گرفته شده دلیلی برا زدودنش نمیشه.
آری، اگر و تنها اگر واژه را گرفته باشیم، نه ساختار.
ولی برای نمونه در پارسیک ما چه مینیازیم واژه "سلام" را از عربی بگیریم، زمانیکه "درود" داریم؟
یا چرا "صبح" را بگیریم زمانیکه "پِگاه، بامداد، شبانگاه، زودهنگام، و ..." را داریم؟
توان واژهسازی پارسیک از انگلیسی هم با همه این ابزارهای که بهش چسباندهاند فراتر میرود، ما خشکاندیش شدهایم و آنها
را به کار نمیبریم، برای نمونه همین کارواژه «شایستن» برای ما بیشمار واژه میاورد که هیچکدام را هنوز درست بکار نگرفتهایم.
اگرنه، خود واژگان چیزی بیشتر از یک مشت آوا نیستند و آن اندازه مهندی ندارد از کدام زبان آمده باشند، ولی زمانیکه در
پارسیک با آنها دوباره واژهسازی میکنیم بهتره که ریشهی ایرانی داشته باشند تا همهی واژگان همسان و نزدیک که با آن واژه برساخته شدهاند را هم دربر بگیرد.
...
یک نکته ای که هست اینه که روشنفکر رو در ابتدا معادل واژه enlightened در نظر گرفتند در صورتی که اشتباهه،برای خود این وازه چه پیشنهادی داری؟:)
اینکه واژه خودش دارد داد میزند، Enlighten = روشن کردن! (:
روشنگر = Enlightener / Enlightened
روشنگری = Enlightenment
...
اگر روشنگر کار نمیکرد، میتوان از کارواژه زیر بهره گرفت:
روشنیدن —> روز
روزاندیش ≡ روشنفکر
پ.ن. پوزش برای ویرایش، آندد جان بمهر پیکهای بلند را quote نکن.
کسیکه خودش نیست چجوری میتواند دیگران را روشن کند؟
اگر دروغین بود میگوییم روشنگرانما، easy peasy (:
ِEnlightened همان کارواژه صرف شده to enlighten ئه که یک خردهای راستش ناجوره، مانند اینه که ما بگوییم "خریده"، سپس این را در جایگاه نام بکار ببریم.
در پارسیک ما پسوند -اگ که داریم امروز -ـه شده، مانند "ساختَگ —> ساخته" و پیوندی به "ساخته [است]" ندارد.
در هر حال معناشون تفاوت داره .فعلا برای راه افتادن به کار میبرمش ولی یادت باشه وجدانت نباید آسوده باشه:))
اتفاقا چیز رایجی در انگلیسی هست مثلا crazed در "a crazed killer"; "power-crazed dictators" معنای خیلی ساده ای داره ولی خب در پارسی سازی باید دید چه روشی بهتر هست:)
این شیوهی نام/زاب سازی در انگلیسی خوب نیست!
درباره enlightened واژه درستش در پارسیک به گمانم "روشنک" یا "روشنیده" شود، به هر روی همین شیوه بالا برای در انگلیسی برای این گزاره کمی مایه خنده میشود (:
Enlightened enlightened
روشنگر روشن شد.
کارواژهی روشن کردن هم اگر لغزش نکنم اینه:
روشندن —> روز (روزانیدن)
که میشود روزگ (روزه) را اینجا باز به کار برد، ولی پیشتر برای fast و چند تا چیز دیگر به کار رفته.
با این همه اگر هنوز هم گیری، یک «روشنمند» میشود گفت بَچمی کسی که روشنی دارد، پس شد بترتیب خوبی:
Enlightened
روشنگر
روشنشده: روشنشدگان سده بیست و یکم خود مایهی روشنگری در سدههای پیش رو خواهند بود.
روشنسِگال = rowšansegâl
روشناندیش = rowšanandiš
باید دانست که پسوند "مان maan"، یکی از پسوندهایی ست که از آن برای ساخت نامواژه از روی بن کنون(مضارع) و یا بن گذشته (ماضی) از آن بهره می گیرند.
نکته ای که باید آن را نفراموشید این است که: اگر این پسوند را به بن گذشته (ماضی) بچسبانیم و آن را به گونه ی " ِمان emaan" بخوانیم یا بنویسیم، خواهی نخواهی می تواند "سبب" لغزش در دریافت چم (معنی) درست این واژه از سوی شنونده/خواننده شود؛ چرا که در زبان پارسی، به سبب خَمِشپذیری بالا (flexibility) می توان به چند گونه از جاینام کارگیر (ضمیر مفعولی) بهره برد:
1- جاینام کارگیر چسبان (ضمیر مفعولی متصل): م، ت، ش، مان، تان، شان
2- جاینام کارگیر جدا/ناچسبان یکسَر (ضمیر مفعولی منفصل بی واسطه/مستقیم): مرا، تو را، او را، ما را، شما را، آنها/ایشان را
3 - جاینام کارگیر جدا/ناچسبان نایکسَر (ضمیر مفعولی منفصل باواسطه/غیرمستقیم): به من، به تو، به او، به ما، به شما، به آنها/ایشان
اکنون جاینام های کارگیر چسبان را درنگرید؛ اگر این جاینام ها را به بن گذشته(ماضی) بچسبانیم تا کارواژه ی زمان گذشته بسازیم، چنانچه پسوند "مان maan" (نامواژه ساز) را همچون " ِ مان e maan" (جاینام کارگیر چسبان) بخوانیم، گوینده/شنونده می تواند دچار لغزش در دریافت چم درست گردد. نمونه ها:
1-
ساختمان --> ساخت saakht (بن گذشته از کارواژه ی "ساختن") + مان maan (پسوند نامواژه ساز) --> چم (معنی) درست: سازه --> خوانِـشِ درست = ساختمان saakhtmaan
ساختِمان --> ساخت saakht (بن گذشته از کارواژه ی "ساختن") + ِمان emaan (جاینام کارگیر چسبان= ما را) --> چم درست: (او) ساختــِـمان = او ما را ساخت!!! --> خوانِـشِ درست = ساختـِـمان saakhtemaan
2-
گفتمان --> گفت goft (بن گذشته از کارواژه ی "گفتن") + مان maan (پسوند نامواژه ساز) --> چم درست: همه ی اندیشه ها یا رای های درباره ی یک دستمایه؛ درمیان گذاری اندیشه ها و رای های درباره ی یک چیز؛ (برابر لاتین: discourse) --> خوانِـشِ درست = گفتمان goftmaan
گفتِمان --> گفت goft (بن گذشته از کارواژه ی "گفتن") + ِمان emaan (جاینام کارگیر چسبان= ما را) --> چم درست: (او) گفتــِـمان = او ما را گفت، (او) به ما گفت!!! --> خوانِـشِ درست = گفتـِـمان goftemaan
نمونه های دیگر: آسمان AAsmaan، پودمان Pudmaan، دودمان Dudmaan ، ترکمان Torkmaan/Turkmaan ، سازمان Saazmaan ، ....
و دیگر نامواژه هایی که با پسوند "مان maan" ساخته شده اند...
پیوندهای سودمند در این باره:
مان | لغت نامه دهخدا
گفتمان | لغت نامه دهخدا
اینکه ولی نادرسته ستوده جان، گفتِمان نمیشود "او ما را گفت"، در آن ریخت باید نوشت "گفت امان"
گفتن
گفتم اَم / گفتم اَمان
گفتم اَت / گفتم اَتان
گفتم اَش / گفتم اَشان
خوانش درست a ئه، نه e، ولی در زبان گفتاری پارسی ما هر دو را بکار میبریم که همان دوگانگی گفتار/نوشتاری باشد. در نوشتار باید با am/at/aš بنویسیم.
پس شد:
goftmân = بحث و گفتگو، بُن گذشته + مان
goftemân = یک واژه دیگر، بُن گذشته + میانوند ـِ + مان
goft amân = ما را گفت
goft ašân = آنها را گفت
نه آلیس جان، برای کارواژهها در پارسیک ما همکرد یا یارکارواژه (auxiliary verb) داریم که بیشتر زمانها افزوده هستند، ولی گاه در جایگاه یک نمود (aspect) از کارواژه یا چگونگی انجام آن را (بمانند برواژه یا قید) به کار میروند.گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Alice
این هم یک مشت پادنمونه برای این "کارواژه کردن" که گفتی، اینها هیچکدام با "کردن" معنی نمیدهند:
توانستن = من پس از چند روز سرانجام توانستم کار را بیانجامم —> من پس از چند روز سرانجام توان کردم کار را بیانجامم / من از پس چند روز توان یافتم کار را بیانجامم.
نامیدن = من شما را پیشتر آلیث نامیدهام —> من شما را پیشتر آلیث نام کردهام / من شما را پیشتر آلیث نام گذاشتهام.
مانستن = پیچیدگی و همزمان سادگی پارسیک به هیچ زبان دیگری نمیماند.
...
اینکه چگونه میتوان دریافت همکرد یا یارکارواژهی چیست خودبهخود از بافتار سخن میاید، اگر نیاز باشد با همکرد آنرا مینمایانیم.
از آنجاییکه در پارسیک ما کمابیش همه کارواژهها را به دو چهرهی گذرا/ناگذرا داریم، چهرهی پیشانگاشتیک
آنها ناگذرا است که بیشتر زمانها همان «شدگی» باشد، چهرهی گذرا نیز بیشتر زمانها «کردگی» کار باشد:
شدن پیشانگاشت
پیریدن = پیر شدن (شدگی) / پیرانیدن = پیر کردن (کردگی)
یافتن = یافت شدن / یابانیدن = یافت کردن
چریدن = چریده/چران شدن / چرانیدن = چران کردن[/color]
رفتن = رفت شدن / روانیدن = رفت کردن
جداییدن = جدا شدن / جدایانیدن = جدا کردن
کردن پیشانگاشت
بررسیدن = بررسی کردن / بررسانیدن = به بررسی واداشتن
اندیشیدن = اندیشه کردن / اندیشانیدن = به اندیشه واداشتن
...
اینکه چگونه دستهبندی میشوند هم ساده است، هر همکردی که کارواژه با آن بیشتر از
همه به کار میرفت خودکاروار پیشانگاشتاش میشود، ما بیشتر میگوییم "پیر شدن" تا "پیر کردن"، پس:
پیریدن = پیر شدن = to age
پیرانیدن = پیر کردن ≈ to exhaust
پیرِش = فرایند پیر شدگی = aging
پیری = یک پیر / دورهی پیری
پیر = سالخورده / خردمند / ... = old / wise /...
درود بر شما دوست من!
در زبان پارسی کنونی که ما با گویش تهرانی (گویش معیار) می سخنیم، دگرسانی ای میان َ a و ِ e نیست و هردو یکی شده اند. تنها در گویش پارسی دری و تاژیکی (که به پارسی میانه نزدیک تر هستند)، این روال انجام می شود و در زبان پارسی ایران، بیشتر در خواندن نوشته های ادبیک و پامه ها از َ a بجای ِ e بهره می گیرند. نمونه:
در زبان پارسیک ایران همه ی مردم (هتا در نوشتار)، واژه ی "گفتمان" (به چم او ما را گفت، او به ما گفت) را به گونه ی گفتـِـمان می خوانند نه گفتــَمان. نه تنها برای این واژه، همچنین برای دیگر جاینام های کارگیر همچون: م، ت، ش، مان، تان، شان
ولی جایی که این جاینام ها به گونه ی پسوند دارایی (مالکیت) بهره گرفته می شوند، به گونه ی
(am، at(et)، ash(esh)، amaan(emaan)، ataan(etaan)، ashaan(eshaan
از آن ها بهره می گیرند.
نمونه ای برای بهره گیری از پسوند دارایی (مالکیت) برای واژه ی "دفتر":
Daftar-am
Daftar-at (dar goftaar --> et)/n
Daftar-ash(dar goftaar --> esh)/n
Daftar-amaan(dar goftaar --> emaan/emun)/n
Daftar-ataan(dar goftaar --> etaan/etun)/n
Daftar-ashaan(dar goftaar --> eshaan/eshun)/n
نمی دانم نگرم را به درستی رساندم یا نه؟!!
خب آری ستوده جان من هم میدانم در گویش امروزین «پسوند دارنگی» گاه e بکار میرود گاه a، ولی تا آنجاییکه باز میدانم
سدای درستتر و ریشهایتر آن a میباشد و پس ما برای سادگی با a مینویسم، با هر کدام دوست داشتیم میخوانیم.
هر آینه میتوان از وات ویژهی æ نیز بهره گرفت:
Goft æšân = Be ânhâ goft
Goft æmân = Be mâ goft
ولی همه این کارها به بهای تایپ بالاتر و پیچیدگی بیشتر هستند که خواستنی
نمیباشند، بهتره کاری که میتوان بجای دست به مغز سپرده را به مغز سپرده و بیخود خودمان را درگیر نکنیم!
اینها که کارواژههای ساختگی نیستند ، فَردید من از «کردن، شدن و ...» کارواژهسازی ِ برساخته بود !
به مهر اگر میتوانید برای آنان پادنمونه بیاورید ! (چون خودم ژرفاندیشی نکردهام و دلاستوار نیستم،
به هر روی اینجا که میدان زورچپانی اندیشهها نیست ، جایگاه هماندیشی است)
گذرا و ناگذرا بودن باز پیوندی ندارد ؛ چون آماج من کارواژههای ساختگی بود !
نه بنواژههایی که از پیش در زبان تنیده شدهاند (جز جداییدن) ؛ چند نمونه باز
برای چنین کارواژههایی :
باوریدن = باورن کردن (آلیسجان بباور که ... => آلیسجان باور کن که...)
واغیدن = واغ واغ کردن (هاپو واغید => هاپو واغ واغ کرد...)
آروینیدن = آروین کردن (و نه آروین شدن، این را خودت پیشنهاد داده بودی)
همآغوشیدن = همآغوشی کردن
جدا از همهی اینها مهربُدجان ؛ کارواژهی «پیرش» برای منی که با زبان پارسی
آشنایی بسنده دارم گنگ است ! نخست که گفتی "پیرش" اگر چم آن را درون
کمانک نمیاوردی به هیچ روی درنمیافتم که پیر شدن، پیر کردن، پیر ماندن و
بر روی هم فردید شما چیست از این واژه ! ( شاید اصلاً درنمیافتم که بنواژنام است)
همه کارواژهها یک زمانی برساخته (جعلی) بودهاند دیگر، کارواژهها را اسپاگتی که فرونفرستاده! (:
خب همه اینها گفتیم با هر همکردی بیشتر به کار میرفتند پیشانگاشت میشوند.
آروینستن = آرویدن کردن / آرویناندن = به آروین واداشتن
واغیدن = واغ کردن / واغانیدن = به واغ واداشتن
برخی مانند همآغوشیدن هم میتواند شدن باشد، هم کردن، هم میتوان دلبخواه همآغوشانیدن گفت:
همآغوشیدن (شدن): من و او همآغوشیدیم = هماغوش شدیم.
همآغوشیدن (کردن): مرا با خود همآغوشید = مرا با خود هماغوش کرد.
همآغوشانیدن (کردن):مرا با خود همآغوشانید = ~
خب چندبار مانند هر کارواژهی دیگری به کار میبری جا میافتد!
فردید نمیخواهد، eš بیشتر زمانها نمایانگر «فرایند {پیشانگاشت}» است، در پیریدن پیشانگاشت شدن است، پس پیرش = پیریدن:
فزونخواری مایهی پیرش است = فزونخواری مایهی پیریدن است = فزونخواری مایهی پیر شدن است.
همانجور که:
اندوهیدن = اندوهش
ولی،
گفتن ≠ گویش
خواندن ≠ خوانش
خواستن ≈ خواهش
باید اینها را به کار گرفت تا از ناآشنایی در بیایند (:
برابر «عمرت بر فناست» ؟
بیهوده یا بیهوده؟
دوستان پارسیکمَند (پارسیک گوی دانشمند!! :e056: ) برای واژگان بیگانه ی زیر چه واژگانی پیش می نَهید (پیشنهاد می کنید)؟!
1- حساسیت (Allergy) = ???
2- حساسیت (sensitivity) = ???
3- حساس (sensitive) = ???
4- محسوس (sensible) = ???
4- ظریف (ِdelicate) = ???
5- ظرافت (delicacy) = ???
6- نفس کشیدن، تنفس کردن (breathe (in), inhale; respire) = ???
پ.ن:
هرچند که اگر برابرواژه ی درخوری برای زاب/نامواژه ها یافته بشود، می توان آن واژه را با وندها به نامواژه/زاب گستراند (تعمیم داد).
درود دوست گرامی ! :)
نفس کشیدن = دمیدن
دمیدن | لغت نامه دهخدا
ظریف = (در چم نازک) باریک
باریک | لغت نامه دهخدا
ظرافت = (بنواژنام) باریکی
حساس = ( با آهنگ فعّال به چم بسیار دارنده و کننده ، مانند رزّاق بسیار روزی دهنده) تیزسُهش
(سرور آریا در جایی «سهشمند» را بکار برده بود که بازهم نزدیک به "حساس" است)
حساسیت = (بنواژنام) تیزسُهشی ، سَهشمندی (هرآینه در فرهنگ پهلوی واژههای فُسیلتر
و البته جَم و جور تری برای "حساس" یافت میشود ، ولی روی همین "سُهش" و اینچیزها
مانور بدهیم نیکوتر است)
محسوس = (با آهنگ مفعول ، حسّ شده) سُهیده
همچنین درود بر شما آلیس گرامی!
من چون می دانستم شاید دوستان در دریافت چم درست واژگان عربی بالا به دشواری بربخورند، برابرواژه های انگلیش آن ها را نوشتم. به نگر من، "باریکی" برابرواژه ی خوبی برای "ظرافت" نمی باشد، چه اینکه باریکی به "thinness" می گویند ولی از "ظرافت" برای "delicacy" بَهریده می شود (بهره برده می شود).
ظریف و ظرافت به چیزی می گویند که به آسانی آسیب بپذیرد یا کسی که زودرنج و زود آسیب پذیر باشد. کنون من هرچه می اندیشم، برابرواژه ی درخوری برای آین دو واژه نمی یابم. اگر نگر ما از "ظریف و ظرافت"، نازک و نازکی باشد که از همین ها می بهریم، ولی باریکی چم دیگری دارد.
برای حساسیت (آلرژی) چه برابرواژه ای درمی نگرید؟! (همان بیماری ویرانگری که 4 هفته است گریبان مرا گرفته و همه ی تنم به خارش افتاده!!! پدرم درآمد!!!:e411:)
به پیوند داداه شده برای "دمیدن" سرزدم؛ ولی به نگر من، امروزه از "دمیدن" بیشتر به چم "باد کردن blow" بهریده می شود و به جای آن، از "دم زدن" برای "نفس کشیدن" می بهرند (بهره می برند/می گیرند). آماج من بیشتر این بود تا از یک کارواژه ی تکواژه ای برای "نفس کشیدن" ببهریم (بهره ببریم).
برابرواژه ی "سُهیده/سوهیده" برای "محسوس" بسیار چشم نواز و زیبا بود! آفرین!
برابرواژه ی "سُهـِشمند/سوهـِشمند" برای "حساس و حساسیت" بسیاز زیبا بود! باز هم آفرین!
پرسشی که در اینجا برای من ساخته شده این است: مگر نه اینکه از "بن کنون+ش"+ پسوند "مند" هم می توان نامواژه ساخت و هم زاب؟!! برای نمونه، از "دانشمند" (امروزه) هم برای زاب بهریده می شود و هم برای نامواژه. او یک دانشمند است. او دانشمند است. برخی واژگان در گذر زمان، دگرش کاربرد داشته اند. کنون می توان از "سوهشمند/سُهشمند" هم برای زاب بهرید و هم برای نامواژه؟!
برای واژگان "حساسیت (آلرژی)" و "ملموس (لمس-شدنی/پذیر)" چه واژگانی را در می نگرید؟!
شما را از برای هم اندیشیتان می سپاسم.:e41f:
درودی دوباره ! :)
«حساسیت» همان «حساس» است ؛ تنها یک نشانهی "مصدرساز" عربی به
آن چسبیده شده و بنواژنام (اسم مصدر) عربی ساخته شده ؛ (مانند بشریة یا
بشریت و ...) برای چنین زابهایی هم در فرایند بنواژنامسازی پارسی /ای/ را
به پایان زاب میچسبانیم ! حساسیت = سُهشمندی (در پیک پیشین هم گفتم)
--
«ملموس» هم از کالبد مفعول است که "لمس" در آن جاگرفته ، چم راستین آن
"لمس شده" است ولی برای "لمس شدنی/لمس کردنی" هم بکار برده میشود !
لمس کردن = بساویدن
لمس کننده = بساوا
لمس کردنی = بساویدنی
ملموس = بَسودنی (این یکی بسیار خوشگل و شیک است)
بسودنی | لغت نامه دهخدا
--
«دمیدن» و «دردمیدن» همان دم زدن (نفس کشیدن) است؛ هرچند از "دمیدن"
برای فوتیدن و بادکردن سود میبرند ، ولی به دید من همسنگ شایستهای برای
"نفس کشیدن" است !
--
چون «سُهشمند» برابر فروزه و زاب "حساس" است ، نه در جایگاه نامواژه گزینهی
خوبی نیست !
--
واژهای به فراخور delicacy و "ظرافت" هماینک نمییابم ؛ سه بامداد است و مغزم
کمی تعطیل است ، کمی ژرفاندیشی کنم اگر باز همسنگ سزاواری نیافتم باید
بشکیبیم تا مهربُد بازگردد !
:e303:
آلیس گرامی، کارواژه ی "بساودین" و همخانواده هایش برای "لمس کردن" را بسیار پسندیدم!!
درباره ی کارواژه ی "دمیدن" نگرم را پیشتر بازگفتم! شگفت (یا بهتر بگویم، مسخره!!) این است که تارنمای لغت نامه، هم "دردمیدن" و هم "دمیدن" را به چم "فوتیدن/پُفیدن/فوت کردن" آورده است!! سرانجام باید یکی از آنها به تنهایی چم "نفس کشیدن" را بدهد!! راستی درباره ی کارواژه ی دیگری که برای نفس کشیدن می بهرند، می توان "دم برآوردن" هم برشمرد (نام برد). ولی افسوس که تکواژه ای نیست.
سَمکینگ جان درست است! با اندکی چشمپوشی، می توان از "زودرنج/نازک نارنجی" برای "ظریف" بهرید ولی همانگونه که پیشتر هم گفتم، آماج من، بَهرِش (bahresh بهره گیری) از یک برابرواژه ی تکواژه ای است.
سُتودهی گرامی ؛ با بهرهمندی از فرهنگ پهلوی واژهی شایمند و فراخور "ظریف" به
چم "delicate" ؛ تکواژ «تَنُک» tanok یا «تَنَک» tanak است ؛
«تَنُک» از بیخ و بُن به کَس یا چیزی میگویند که بسادگی آسیبپذیر باشد ، پادسفت
و چیزی که تاب ِ کوبه (ضربه) را نداشته باشد !
---
ظریف = تَنُک ؛ نازمان
:e303:
بسیار هم خوب و دلنشین است!! :e056:
به مهر، نام این واژه نامه ای (پهلوی) را که از آن می بهرید، بازگویید.
اگر پیوند آن برای فروبار (داونلود) هم در دسترستان است، که چه بهتر!! بگذارید تا دیگران هم ببرهند!
با سپاس فراوان! :e41f:
کامیاب باشید! :e00e:
شوربختانه لینک این واژهنامه را برای فروبار ندارم ؛ برای فروبار کردن ،
دوستان واژهنامههای خوبی را در جُستار «ساختارشناسی زبان پارسیک»
نهادهاند !
بر روی هم برای واژهی "ظریف" داریم :
ظریف = باریک ؛ نازک ؛ تاژ* ؛ تَنُک ؛ نازمان ؛ نازپرورده
در هر گزاره از روی بافتار سخن میتوانید یکی از واژگان بالا را بکار ببندید ؛
* تاژ نه آن تاژ ِ تاژیک !
تاژ | لغت نامه دهخدا
تاژ || لطیف و نازک . (برهان ). نازک و ظریف و لطیف . (ناظم الاطباء).
:e303:
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟
لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر
عصبانی: شاید خشمگین
مسخره کردن: شاید ریشخند کردن.
انتظار داشتن هم حتما چشمداشت داشتن
هم نظر : هم نگرش ، هم دید ، هم سو :e056:
مغسی خواهر شیرین!
عصبانی یادم رفت اره میشه خشمگین!
بقیه رو هم از رو نوشته های هرمز پگاه نوشتم!
اگه قلط بوده خدا نبخشدش!:e414:
لهجه= گویش - سرزبان
بعضی= برخی - پارهای - گروهی
صحبت= سخن - گفتگو - گفتمان - گلا
دلیل= انگیزه - آوند - چرایی - راهنما - رهنمون - فرنود - شَوند نشانه
عصبانی= خشمگین - برآشفته - تندخو - جوشی
مسخره کردن= ریشخند کردن
ولی= پارسی است
انتظار داشتن= چشم داشتن
هم نظر= هم نگر / هم داستان
اینها ماهی بودند...:e520::e019::e054::e522:
سرچشمه های پارسی نویسی/گویی
این هم روش یادگیری ماهیگیری بود...:e148:
:e032:
بَـیـوسـیدن = Bayusidan
ڃشمـداشـتن
گفتآورد:
بیوسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) (از: بیوس + َیدن مصدری ) امید داشتن . (برهان ) (ناظم الاطباء). انتظار بردن . انتظار. چشم داشتن . چشمداشت . توقع. ترصد. امید داشتن . أمل . تأمیل . (یادداشت مؤلف ). تأمیل . (مجمل اللغة) :
که بیوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر ۞ .
بَیوسیدن = To expect
بَیوس = expect, expectation
بَیوسِش = expectation
بیوسان = expectantly
من از شما کاربرد این کارواژه را در آینده میبَـیـوسَم ≈ I expect you to use this verb in the future
ایرانبانو بیوسان از من خواست که ڃرایی بازنامیِ جُستار را روشن کنم ≈ Iranbanoo expectantly asked me to clarify the topic's renaming reason
آری, «ولی» از "بیگ" میاید و پارسیکه, "اما" تازیست.
ولی چرا تکینی؟
تک = solo, uni, monad, single
تکین (زاب) = monadic
تکینه (نام) = singular
تکینگی (زاب) = singularity
به نگرم واژه کم داریم اینجا, همان تکینه را برای singular برداریم بهتره: تکینگی - WiKi
پ.ن.
مِهجُست هم برای big bounce خوب میزند, تنها ولی این واژهیِ bounce گمان نمیکنم بشود جستن, بیشتر به خوردن و "کمانه کردن" میگویند bounce:
که اینجا میشود کارواژه ساخت:گفتآورد:
کمانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن گلوله پس از خوردن به نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برخوردن تیر و گلوله و چیزهای سریعالسیر به مانع و بازگشت کردن یا تغییر مسیر دادن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
Kamânegidan = Kamâne kardan
Kamânegeš = Bounce
Big Bounce = Mehkamânegeš
یا همچو چیزی ...
خود بونس که معانی مختلفی داره ولی با خوندن توصیفاتی که در موردش شده به نطرم مه جست هم اشکالی نداره:)گفتآورد:
پ.ن.
مِهجُست هم برای big bounce خوب میزند, تنها ولی این واژهیِ bounce گمان نمیکنم بشود جستن, بیشتر به خوردن و "کمانه کردن" میگویند bounce:
دلیل اینکه به بیگ بنگ و بیگ کرانچ متوالی بییگ بونس میگن همین فرایندن جستن هست. اگر میخواستن کمانه کردن رو برسونند باید از کلمات مشابه مثل REBOUND استفاده میکردند:)
در واقع ما هم به چیزی که کمانه میکنه جستن رو نسبت میدیم هم به چیزی که ناگهانی جهش داره.
he reached the door in a single bounce: BOUND, leap, jump, spring, hop, skip.
the pitch's uneven bounce: SPRINGINESS, resilience, elasticity,
راسل جان زمانیکه رنج «فرگشتیک» خواندن بجای "فرگشتی" را به خودمان دادیم, آنگاه راههایِ
پیش رویمان در واژه سازی نیز بسته نمیشوند و نمونهوار, میتوانیم اینگونه ساختار واژه را پیش ببریم:
فرگشت = نام
فرگشتیک = زاب
فرگشتیکی = نام: فرگشتیک بودن
درست همانندِ:
تار (زاب): این نگارهای تار است.
تاری (نام): تاریِ دید.
تاریک (زاب): خانه تاریک است.
تاریکی (نام): تاریکیِ اندیشه undead برستودنی است.
پس:
هنوز درباره فرگشتیکیِ آن و سازکار فرگشتش بحث است،ولی شدیدا جهانیست و تصور نافرگشتیکیِ آن شدیدا سخت است،یک نگره این است که این محصول جانبی توانایی تحلیل و مرتب کردن صدا در انسان است.
بد نیست این را هم بدانیم که خود واژهیِ «جهان» در پارسیک از "جستن"* آمده:
جستن —> جه+ان
و اگر نگرهیِ مهجست درست باشد میتوانیم بگوییم که پیشینیان ما
یک چند هزار سالی از دانشمندان چندایین (quantum) پیشروتر بودهاند! ((:
فضانوردان باستان - WiKi
* https://www.facebook.com/Paarsipaak/...t=feed_comment
من «آ» را بیشتر پسندیدم, خب دستکم جنبش اَزَلی و مادّیِ ماده را در واژهیِ «جهان» داریم!گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی bahman
گفتآورد:
راستی این عکسه که گذاشتی چه ربطی به تاپیک داره!؟:))
شوخی بود, از این conspiracy theoryها که یک مشت پرت و بلا نشان را بزور بهم میپیوندانند, سرانجام هم یک !Coincidence? You decide به آدم میدهند ((:
آری, همهیِ واژگانی که نرمافزار لینک میکند را من دستی یک به یک هایستهام[1].
«سُهیدن[2]» از واژهنامهیِ «مکنزی» میاید:
فایل پیوست 1585
MacKenzie - A Concise Pahlavi Dictionary - p. 75
به چه چمی[3] دیده بودید؟ (:
----
1. ^ Hâyestan || هایستن: تایید کردن; هایسته کردن to confirm
2. ^ Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
3. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
اشتباه از نحوهی خواندنِ پستتان بود . به اشتباه فکر کردم سهش را با Relaxation قرینهی متردافی گرفتهاید . در حال که منظورتان سهشِ relaxation بوده . من هم همان حس را دیده بودم پیش از این.
یکی دیگر از دستآوردهایِ این دبیرهیِ تخمی پارسوتازیک[1].
برای relax یک کارواژهای[2] از حیدری ملایری داریم که وا+هلیدن[3] باشد:
----
1. ^ pârs+o+tâzik::Pârsotâzik || پارسوتازیک: perso-arabic
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ Heštan || هشتن: گذاشتن; نهادن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to pose; to put; to set
4. ^ vâ{pišvand}+heštan::Vâheštan || واهشتن: ریلکس کردن ⚕Heydari☉, Ϣiki-En to relax
جناب مهربد. شما که اینهمه زحمت میکشید و همت دارید که اینچنین سخت و دشوار برای ما بنویسید و فارسی نویسی پیش گرفتید، حتمن باید در جریان باشید که تنها کاربری واژگان فارسی بجای بیگانه نمیتونه روش مناسبی باشه. من این اشکال رو که در ادامه خدمتتان عرض میکنم بارها از شما دیدم. خواهش میکنم مطالعه کنید و بکار ببرید.
اگر در پایان یک واژه "یی" بکار رفته باشه، برابر پیشنهاد فرهنگستان بهتره در هنگام نکره کردن اون واژه، بجای افزودن "ی" نکره به پایان آن، به روش های دیگه مانند افزودن "یک" یا کم و بیش کردن گروه اسمی اون و سپس نکرده کردنش اون رو تبدیل به نکرده کنید. برای نمونه بالا میشود گفت:
یک دگرسانی
دگرسانی ویژه ای
دگرسانی نویی
اینهمه زحمت و استعداد شما در بکارگیری واژگان پارسی میتونه والاتر جلوه کنه اگر چنانچه دستور زبان و عرف ها و پیشنهادهای زبان شناسان رو درباره چیدن واژگان نیز بکار گیرید.
جناب "یه نفر" یا شما خیلی باسوادید یا خیلی خِنگ! کدامش؟
جناب کوروش بیخدا ، من نمیدانم چه افرادی در فرهنگستان زبان پارسی مشغولند. هنوز معنای کلمه یارانه را درک نکرده ام!
از این دست کلمه ها بسیار دیده شده است..
شنیده ام واژه ای نیز برای آیینه ساخته اند به نام : "من درش پیدا" آیا حقیقت دارد؟؟
این شیوه در گروه وصفی کاربرد بیشتری دارد، ولی خب، در متون دیگر هم شایسته است نام های
مختوم به /ای/ را اندکی پس و پیش کرده و از کاربرد دو واج /ای/ پشت سر هم بپرهیزیم. هرآینه در
نگر بگیرید که ایشان تلاشی برای بلیغ نویسی و زیبایی سخن نمیکنند، آنطور که پیداست تنها زبان
محاوره را تحتالفظی پاکنویسی میکنند. (چون به باور ایشان زبان سره پرمایهتر و غنیتر میباشد)
پس کاربردهای بلاغی و تکلف کلام برای یک گفتمان و هماندیشی خودمانی در این سخنگاه بایسته
نیست و کار ایشان از این رو درخور نکوهش و سرزنش نمیباشد.
یک چم مهادین واژه تاژ همان "چادر"(خیمه) است و به مردمی که شهر نشین نبوده و چادر نشین بوده ند، به یکسان که ایرانی یا انیرانی بوده باشند، تاژیک میگفتند، که از این واژه، دو واژه ی تازی و تاجیک بجای مانده. در خراسان/ اکنون افغانستان، همواره به کسانی که کوچگر بوده اند، چه زردپوست و چه هندواروپایی، تاجیک میگفته اند و میکوشیده اند که از اینراه به آنها سزامندی های کمتر شهروندی روا دارند.
تاژ | لغت نامه دهخدا
این جوجل کیست؟ ادعای خالیست!!!!
در ضمن میلاد خان، کسی از شما نظر نخواست که پاسخ شبهاتشو میدی!!!!
با جناب کوروش مومن هم موافقم. در این دفترچه فقط 4و5 نفر هستند که زبان هخامنشی را میتوانند بخوانند. بقیه برایشان سخت است..
بهتر است مراعات ما نیز بکنید
با سپاس از شما دشمن دیرینه,
من این «-ی» را ولی دوست دارم و آنرا بیشتر از آنکه نیاز باشد هم به کار میبرم, مانند "از حیدری ملایری هم یک
کارواژهای داریم ...".
در جاهایی که دوبار میاید هم برای من سدای اندک آزاردهنده ولی خوشآیندی دارد که به آن دُژآوایی/دژروانی میگویند و بی کاربرد نیست:
خطی از کتاب ها - برگ 3
I’ve discovered a trick when giving lectures. I have been told by conference
organizers that one needs to be clear, to speak with the fake articulation of TV
announcers, maybe even dance on the stage to get the attention of the crowd. Some try
sending authors to “speech school”—the first time it was suggested to me I walked out,
resolved to change publishers on the spot. I find it better to whisper, not shout. Better to
be slightly inaudible, less clear. When I was a pit trader (one of those crazy people
who stand in a crowded arena shouting and screaming in a continuous auction), I
learned that the noise produced by the person is inverse to the pecking order: as with
mafia dons, the most powerful traders were the least audible. One should have enough
self-control to make the audience work hard to listen, which causes them to switch into
intellectual overdrive.
This paradox of attention has been a little bit investigated: there
is empirical evidence of the effect of “disfluency.”
پس این از مهر نگارشیک من میاید: شخصیتشناسی از روی نگارش
زبان پارسیک هم زبان باز و چندگانهای است و نباید آنرا در بند شیوههایِ نگارش خشک و استاندارد کرد!
درود,
چیز ویژهای نیست, ایشان از روز یکم چندان[1] دلبستگیای به من نداشتهاند و من هم بفراخور نداشتهام, از این نخستین پیکِ من که سالها پیش به آشغالدانی انداختند:
زباله های جستار
تا گفتمانی پیرامون[2] کمونیسم و سوسیالیسم که میگمانم ایشان نیز همچون آرش[3] بیخدا, ته دلشان کسانیکه سرمایهدار نباشند را میهنفروشی چیزی! میدانند:
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم
...
تا یک شماری تکههایِ دیگر اینجا و آنجا به من که رنج یادسپاری اشان را به خود ندادهام, ولی رویهمرفته با اینکه من چندی پیش نوشته بودم:
شادباشها، دلداریها، درودها و بدرودها - برگ 22
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
ایشان تازگیها بدروغ؟[6] آمده بودند جایی نوشته بودند مهربد که برای «همیشه» خداحافظی کرده بود, اکنون چرا پنهانی؟؟ برگشته؟ و به روی خودش نمیاورد و این سخنان خاله زنکی دیگر.
در برایند[7] من هم خواستم در کنار پاسخ, یادآوریای کرده باشم که دیگر نوشتههایشان از چشمان تیز من دور نماندهاند, تنها نیازی به پاسخ ندیده بودم تا مگر همین جُستار که مرا سخنروی[8] خود کردند.
----
1. ^ candân+idan::Candânidan || چندانیدن: ضرب کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De to multiply multiplizieren
2. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ around
3. ^ Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
4. ^ ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probable
5. ^ be+kâm::Bekâm || بکام: مطابق میل Dehxodâ according to one's own lights
6. ^ doruq+idan::Doruqidan || دروغیدن: دروغ گفتن Ϣiki-En to lie lügen
7. ^ bar+ây+and::Barâyand || برایند: منتجه; نتیجه ϢDict-Pâ, Ϣiki-En resultant
8. ^ soxan+ruy::Soxanruy || سخنروی: مخاطب; شنونده
از دیدگاه من, دستور زبان پارسیک[1] بالاترین خمندگی[2] را دارد و بزرگترین ستم در حق زبان امان همین است که بخواهیم آنرا در بندِ کالبدهایِ[3] استاندارد فروببریم.
همینکه نمونهوار میتوان در پارسیک کارواژه[4] را همهیِ جای گزاره برد, یا اینکه در دستور زبان میتوان فرمان را اینگونه داد:
— خوان, بخوان, خوانش کن, خوانش بکن, ...
یا چنانکه گفتیم, میتوان کارواژه را کمابیش هر جایِ گزاره داشت:
پارسی را میپرستم.
میپرستم پارسی را.
یا میتوان با جاینامهایِ[5] کارگیر[6] گوناگون سخن را گفت:
ُ
میپرستم پارسیو / پارسی را / ...
...
یا اینکه میتوان با همی و می و ... بازی کرد:
او را میشناسم و میخندم —> او را همی شناسم و خندم
یا اینکه بسیاری کارواژگان دو چهرهیِ گوناگون در زمان کنون و گذشته دارند:
که مایهیِ آفرینش این واژگان زیبا:
گفتگوی
جستجوی
دوختودوز
...
و گاه ابرزیبا میشوند:
تا سرانجام همین نکتهیِ پیش پا افتاده که دو پسوند چندینه[9] -ان و -ها در زبان داریم — هنگامیکه از دیدگاه زبانشناسان کوتهاندیش یکی باید بیگمان ببسندد[10] — و
بسیاری چیزهای دیگر که از سرشت چندگانگی پارسیک میایند و آنرا زبانی یگانه[11] و بیهمتا ساختهاند و نباید آنها را زیرِ نام "استاندارد کردن" و "دستورزبان درست" دور ریخت!
----
1. ^ pârs+ik+idan::Pârsikidan || پارسیکیدن: پارسیک کردن; ترزبان به پارسیک Ϣiki-En to persianize
2. ^ Xamandegi || خمندگی: انعطافپذیری flexibility
3. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
4. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
5. ^ jây+nâm::Jâynâm || جاینام: ضمیر (جانشین اسم) Ϣiki-En, Ϣiki-De, Ϣiki-Pâ pronoun pronomen
6. ^ kâr+gir::Kârgir || کارگیر: مفعول Ϣiki-En object
7. ^ Jastan || جستن: اتفاق افتادن; رویدادن; رخدادن MacKenzie to occur; to happen
8. ^ Šenâxtšenâsi || شناختشناسی: شناخت خود شناخت! my fav. word of all time :) Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ epistemology
9. ^ cand+in+e::Candine || چندینه: جمع Ϣiki-En plural
10. ^ basand+idan::Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En to suffice
11. ^ yeg+ân+e::Yegâne || یگانه: بی مانند; تنها unique
سپاس از بازتازه کردن ویر من، مهربد گرانمایه.
من هم یادم است که با آرش بیخدا ( که امیدوارم تندرست و زنده باشند) در باره ی سرمایه داری ستیزهایی داشتیم، چون همچنانکه شاید بدانید من نیز گرایش همبازگرایانه ( کمونیستی) و همبودگرایانه( سوسیالیستی) و همچنین مادهگرایانه (مادهگرایی = ماتریالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک) دارم و اسلام ستیزی من نیز از این روست که اسلام خود یکی از بدترین ابزار های فاشیستی در دست سرمایه داران و بهرهکشان، در سرکوب و دوشیدن مردم، بساکه به شیشه کردن خون آنان است. ولی ایشان به دادگری همبودین (عدالت اجتماعی) و دیگر پنداره های همبودگرایانه، ارجی نمی نهاد و دیدگاه های راست ترین گروه های بهرهکشان باختر زمینی را نمایندگی مینمود.
پس گمان من این است که در اینجا نبرد های خوبی خواهیم داشت و من از هم اکنون از چشم انداز این نبردهای جانانه. شادمان و ناشکیبا هستم !
سعدی و حافظ كه هیچ، فردوسی هم اگر به چنین جستارهایی وارد میشد چیز زیادی از این نوع فارسی نویسی متوجه نمیشد!
خب برای همین هم من به شما گفتم دشمن, بهتر است دشمن آدم یک بیخدای فلسفهدان باشد تا یک رایانِ[1] ذوب شده.
شما هم یکبار دربارهیِ دگرسانی[2] میان متافیزیک و ماورالطبیعه روشنگری کردید و مرا از لغزش درآوردید.
مزدک گرامی کاربر کوروش را نمیدانم, ولی خود من هم پرسشهایِ گوناگونی پیرامون[3] کمونیسم دارم.
در این سخنگاه دوست ناپیدایمان امیر برای دیرزمانی دربارهیِ آنارشیسم مینوشتند و بیشتر هموندان[4]
اینجا به آنارشیسم گرویدند و رویهمرفته کمتر کسی اینجا به دولت و سامانهیِ[5] آژگاهیده[6] اعتماد دارد!
----
1. ^ râyân+tan::Râyântan <— Râyânidan || رایانتن: محاسبه کردن to compute
2. ^ digar+sân+i::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari difference
3. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ around
4. ^ ham+vand::Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En, Dehxodâ member
5. ^ Sâmâne || سامانه: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En system
6. ^ âž+gâh+idan::žgâhidan || آژگاهیدن: مرکزی کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to centralize
خوشبختانه اینروز ها ، فندآوری رسانه ای راه را برای آگاه ساختن خود باز کرده ولی من هم در تراز دان و توان خود، پاسخ پرسشهارا خواهم داد.
----
نه من با آنارشیسم میانه ای ندارم، نه انیکه جویایی یک سرور در بالای سر خود باشم، ولی روشن است که فرادستان، اندک شمار اند و با پول و توانگری خود سامانه هایی برای پیشبرد آماج خود و سرکوب فرودستان فراهم میکنند (دولت، پلیس، ارتش، سپاه پاسداران!) و این به بیزاری فرودستان از سامانه های آژگاهی انجامیده است. ولی با اینهمه، یک سامانه ی آژگاهی هم یک ابزار است که میتوان از ان برای نیکی یا بدی سود برد. تنها شانس فرودستان ، از بیشینگی شمار انهاست که یک همدستی و یگانگی سازماندهی شده را برای پیروزی نیاز دارد. برای همین فرادستان همواره در پی جدایی افکنی میان فرودستان هستند.
چکیده ی سخن اینکه، سازماندهی و سامانه ای آژگاهی ابزار خوبی برای پیروزی است و انیرا مارکس در گزاره پرآوازه ی خود در آرماننامه ی انبازگرایان چنین نوشت:کارگران جهان، یکانه شوید!
آرماننامه ی انبازگرایان The Communist Manifesto
آیا این نوشته درست است یا خیر؟
خط فارسی، بازماندۀ خطهای کهن ایرانی | سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
گفتآورد:
دیدگاه برخی دربارۀ خط پارسی اینست که، “این خط بازماندهایست از خطی که آن را عربی میخوانند”، و شگفت آنکه برین باورند، “خط عربی، بازماندۀ خط نبطی یا کوفی است!”.
حال آنکه وجود خطی با نام «خط عربی!» خود جای پرسش دارد. چرا که تا پیش از اسلام نشانی از وجود خط و دیوان و آموزش در میان عربها به ویژه در میان عربهای حجاز دیده نشده است. هر چند از عربهای شمال عربستان(حیره و غسان که یکی زیر فرمان شاهنشاهی ایران و دیگری زیر فرمان امپراطوری روم بود)، پنج مدرک که کهنترین آنها به ۱۵۰۰ سال پیش باز میگردد، به دست آمده است.
از عربهای جنوب نیز آثاری به دست آمده که پیوند با مردمان یمن دارند و آنان نیز همانند مردم حیره زیر فرمان شاهنشاهی ایران بودهاند.
http://www.daftarche.com/images/impo...size=300%2c112
دکتر رکنالدین همایونفرخ در کتاب «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان» میگوید:
“مردم حجاز بر اثر صحرانشینی از نوشتن و خط بیبهره ماندند، اما کمی پیش از اسلام، برخی که به عراق و شام(حیره و غسان) میرفتند، نوشتن را از آنها آموختند و [زبان] عربی خود را به خط نبطی و سُریانی و عبرانی مینوشتند.برای نمونه «سفیان بن امیه» که از بازرگانان آن دوره بود، از کسانی بود که خط سریانی را به حجاز آورد”.
به هر روی، از مجموعۀ روایات چنین بر میآید که خود عربها نیز نخستین مرکز انتشار خط را شهر حیره و انبار(پیروزشاپور) میدانستهاند(۱) و شاید آنکه رواج خطهای ایرانی غربی در میانرودان(بینالنهرین) چنین احساسی را در میان آنان به وجود آورده باشد(۲)، و به ویژه انتشار خط سریانی در میان نسطوریان ایران، این احساس را تقویت مینموده است.
خطی که امروزه «کوفی» مینامندش، نخست به خط «حیری» مشهور بود و پس از آنکه مسلمانان، کوفه را در کنار شهر حیره بنا نهادند، این خط، نام کوفی به خود گرفت. نکتهای هست که میبایست بدان توجه داشت، خطی که امروزه «کوفی» نامیده میشود؛ صد سال پیش از پیدایی شهر کوفه، در حیره و انبار شناخته شده بود.(۳)
اما این نوشتار بر آن است تا روشن نماید که خط پارسی، نه برآمده از خط نبطی و نه برآمده از خط کوفی است، بلکه گونۀ تکامل یافتۀ خطهای رایج در پیشینۀ دراز آهنگ دیوان و دفتر در ایران است. برای روشن شدن این گفتار، نخست به پیشینۀ «خط نبطی» نگاهی میافکنیم.
زبان نبطی در واقع زبان پادشاهی «پترا» است. این پادشاهی، زمانی چند از سوریه تا حجاز و از اردن تا صحرای سینا در مصر گسترده بود(۴). طبیعیست که آثاری به خط و زبان نبطی در شمال عربستان امروزی نیز که زمانی بخشی از پادشاهی نبطیان بوده است، بدست بیاید.
اسناد بدست آمده در شمال عربستان امروزی عموماً در درازای سه سده، بین دو هزار تا هزار و هفتصد سال پیش پدید آمدهاند و به خط و زبان نبطی – و نه زبان عربی- نوشته شدهاند. البته میبایست یادآور شد که از ۱۶۰۰ سال پیش اثری در دست است که امروزه کتیبۀ «النّماره»* نامیده میشود و تقریباً به زبان عربی خالص است، اما باز هم به خط نبطی.
از سالهای نزدیک به ظهور اسلام(حدود ۱۴۵۰ سال پیش)، تنها دو نوشتۀ گُزیده(کمتر از دو رج) در دست است که در یکی از آنها که کتیبۀ «حرّان» نامیده میشود و به سال ۵۶۸ میلادی [هنگام شاهنشاهی انوشهروان ساسانی] باز میگردد، خط به کار رفته در آن با خطی که عربی نامیده میشود، همانندیهایی دارد(۵).
اما اینکه در این گسستِ تقریباً دویست ساله، یعنی از هنگام نگارش کتیبۀ «النّماره» که نخستین اثر به زبان عربی و خط نبطی میباشد تا زمان کتیبۀ «حرّان»، چه بر خط و دگرگونی آن گذشته است، بر کسی آشکار نیست؛ و جای بسی شگفتی است که این پژوهشگران بدون هیچ سند و مدرکی، خط کتیبۀ حرّان را با خط نبطی کتیبۀ «النّماره» پیوند میدهند! و نیز به باور استاد آذرنوش در کتاب «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» خلاء شگفتآوری که در آخرین قرنهای جاهلیت عرب به وجود آمده، بررسی تحول خط نبطی به عربی را دشوار میسازد(۶). پس بسیار دور مینماید که خطی چون خط امروز ما، بازمانده از خط موجود در دو کتیبهای باشد که به باور این پژوهشگران از خط نبطی به جای مانده است.
خط کوفی نیز آنچنان که پیشتر گفته شد، به باور پیشینهنگارانِ عربزبان نیز، خط مردم حیره و انبار(میانرودان) بوده است و شمار اندکی از عربها، که عموما از بازرگانان عرب بودهاند، آن را شناخته و با خود به حجاز بردهاند، چنانکه بلاذری مینویسد: «آن زمان که اسلام در رسید، هفده تن از قریشیان نوشتن میدانستند».(۷)
نکتۀ بسیار جالب در این زمینه، اشارههایی است که در اشعار و اخبار موجود به زبان عربی دربارۀ خط و نوشتار، به یادگار مانده است. به گفتۀ استاد آذرنوش «اشعار عربیای که در آنها به کتابت اشاره شده است، مانند دیگر اشعار جاهلی به هیچ وجه تاریخ معینی ندارند و در اصالت بسیاری از آنها تردید کردهاند و اعتبار زمانی و تاریخی آنها از قرن نخست اسلام عقبتر نمیتواند رفت، یعنی زمانی که میدانیم به سبب پیدایش اسلام، خط و نگارش رونقی یافته بود».(۸)
جالب اینجاست، در اشعاری که شاعران عرب در آنها به خط و کتابت اشاره میکنند نیز پای ایرانیان در میان است. برای نمونه، در اشعار جاهلی به واژۀ «مهارق» که جمع واژۀ «مْهرق» می باشد، اشاره شده است و این واژه را که به معنی «عهدنامهها، پیماننامهها، کاغذها» است، دلیلی میدانند بر وجود خط و نوشته در میان اعراب(!). حال آنکه این واژه، معربِ(عربی شدۀ) واژۀ «مهرک» پهلوی میباشد. بدینگونه که کاغذ و نامۀ مهر زده را «مهرق» مینامیدند. و حتا شاعران عرب، خود به پیوند واژۀ «مهرق» به ایرانیان اشاره کردهاند، برای نمونه به بیتی از حارث بن الحلزه بنگرید: «این خانهها که در حبس رو به نیستی نهادهاند از آن کیست؟ آثار و نشانههای آنها همانند «مهارق» پارسیان است».(۹)
“رجیس بلاشر” معتقد است که وجود ابیاتی در اشعار شاعران عرب که در آنها به نگارش اشاره شده است، دلیل بر اندکی نگارش در میان عربهاست. زیرا شاعر در برابر نوشتههای راهبان مسیحی و یهودی یا بازرگانان، چنان دچار شگفتی میشده که از آن به عنوان موضوع شاعرانه و تازهای استفاده میکرده است.(۱۰)
در این بخش، با گفتهای از «زیگموند فرنکل» سخن دربارۀ نبودن خط و کتابت در میان اعراب را به پایان میبریم. فرنکل میگوید: «تقریباً تمام واژگانی که در زبان عربی با نگارش رابطه دارند، از زبانهای بیگانه گرفته شدهاند، از آن جمله است: … «قلم» که تا دیرزمانی از واژههای اصیل سامی تصور میشد، در حقیقت یونانی است،(khalamos) و اصل هند و اروپایی [ایرانی] دارد. دوات، به گفتۀ «لاگارد» از زبانهای ایرانی گرفته شده است. «حِبر» با همین تلفظ سُریانی و «سفر» به معنی کتاب آرامی است…»(۱۱)
امروزه از بسیاری پژوهشگران میشنویم و میخوانیم که: «پس از آنکه تازیان ایران را تسخیر کردند، چون بیشتر تازیان خواندن و نوشتن نمیدانستند، ایرانیان را برای کارهای دیوانی استخدام کردند. ایرانیانِ دیوانسالار نیز که پی به مشکلات «خط عربی»[!] برده بودند تلاش کردند شیوۀ نگارش آن را بهبود بخشند».(۱۲)
اما باید اندیشید این خط که پژوهشگران آن را «خط عربی» مینامند، چگونه خطی بوده است که چند سالی پیش از اسلام از مرزهای خارج از سرزمین حجاز(عموماً از مرزهای ایران) به وسیلۀ برخی بازرگانان وارد سرزمین عربها شده است و خود عربها آن را نمیدانستهاند و نمیتوانستند بدان بنویسند و بخوانند، و از سوی دیگر دبیران و دیوانسالاران ایرانی آن را به نیکی میشناختند و میتوانستند بدان بنویسند و بخوانند و در آن دگرگونی نیز پدید آورند و بهبودش بخشند؟
باید یادآور شد که پیشینۀ خط امروز ما(به هر نامی که آن را بخوانند، خط پارسی یا عربی) بیگمان همان خطهای رایج در ایران کهن بوده است.
http://www.daftarche.com/images/impo...size=296%2c300
در ایرانزمین از گونههای مختلف خطهای ایرانی، نوشتههای بیشماری به دست آمده است و هر یک از آن خطها در حوزۀ جغرافیایی ایران و به همت ایرانیان به وجود آمده و کاملکنندۀ خط و نگارشِ پیش از خود بوده است.(بهترین نمونۀ ابداع خط موسوم به اَوستایی به وسیله دانشمندان ایرانیست. خطی بسیار کامل و دقیق که نگارش همه واکهای -حروف- زبان به درستی و روشنی بدان امکانپذیر است).
اما باید دانست که تاکنون هیچ اثر و نوشتهای از هیچ خطی که زادگاه آن سرزمین اعراب باشد، به دست نیامده است. پس چگونه میتوان پذیرفت که خط فارسی امروز که آشکارا پیوندش را با خطهای موجود در ایران از روزگار کهن تا امروز پاس داشته، در سرزمینی به وجود آمده باشد که به زحمت، تنها چند نمونۀ انگشتشمار از خط نبطی و کوفی در آن یافت شده است.
اما خط پارسی در کجا و چگونه به وجود آمد؟
برای پاسخ به این پرسش میبایست به نزدیک به سه هزارسال پیش بازگردیم. باور برخی بر اینست که، “گونهای از الفبای سامی که آن را «خط آرامی»(۱۴) میخوانند نزدیک به سه هزارسال پیش، از «الفبای فنیقی» پدید آمد! این پژوهشگران بر این باورند که این خط در پهنۀ غربی سرزمین ایران به وجود آمد، به ویژه پس از روی کار آمدن شاهنشاهی هخامنشی که سرزمینی گسترده از ماوراءالنهر(فرارود) تا میانرودان را در بر میگرفت، رواج بسیار یافت و نامبردار شد. [بنابراین] نیاز به یک خط و زبان ارتباطی یگانه در شاهنشاهی پهناور هخامنشی، بر گسترش خط و زبانِ آرامی در پهنۀ ایرانزمین افزود”.
گرچه به نیکی میدانیم در کتیبۀ بیستون- ستون چهارم- بندهای ۷۰-۸۸، دربارۀ خط و زبان ایرانی چنین آمده است، «داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این است کتیبهای که من برساختم. علاوه بر این به «ایرانی» بود، و در روی الواح گلین و روی چرم تصنیف شده بود. علاوه بر این پیکرهام را نیز بر ساختم … و آن نوشته شد و خوانده شد پیش من. پس از آن، من این کتیبه را در همۀ ایالت فرستادم. مردم همکاری کردند».(۱۵)
آشکار است، خطی که روی چرم نوشته میشده است خط میخی نبوده، بلکه خطی بوده است که امروزه آن را البته به نادرست «آرامی» مینامند. این خط را میتوان خط رایج در غرب ایران خواند، چرا که مردم میانرودان از تیرههای نژاد ایرانی بوده و پیوستگی نژادی و فرهنگی این مردمان به سرزمین مادری امری آشکار میباشد. خط ایرانیای که بر پایۀ کتیبۀ بیستون روی چرم نوشته شده بود، خطی بود که در درازنای تاریخ ایران، دبیران ایرانی در آن دگرگونیهایی پدید آوردند و به یاری آن خطهای پارتی، پهلوی کتیبهای، پهلوی کتابی، سُغدی، مانَوی، سُریانی، پهلوی مسیحی و اَوستایی و بسیاری خطهای دیگر که امروزه دیگر جز نامی از آنها نمیدانیم را پدید آوردند، و خط فارسی امروز، ادامۀ همین روند تکامل خط در ایران بوده و این موضوع آشکارا در جدول مربوط به سیر تکامل خط در ایران(پیوست) نیز دیده میشود.
دبیران دانشمند و هوشمند ایرانی که معمولاً با یک یا چند الفبای زمان خود مانند پهلوی، سریانی، سغدی، مانوی و اوستایی آشنایی داشتهاند، میتوانستند بهتر از هر کس دیگر خط فارسی امروز را پدید آورده و قانونمند ساخته باشند.
منابع:
۱) برزین، پروین، نگاهی به سابقۀ تاریخی کتابت قرآن، مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی.
۲) راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، آذرتاش آذرنوش، توس ۱۳۷۴٫
۳) www.siddiqi.at
4) www.ancientscripts.com
5) راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، آذرتاش آذرنوش، توس ۱۳۷۴٫
۶- ۱۳) همان
۱۴) در اینجا میبایست به چند پرسش «مهرداد معمارزاده(ایرانمهر)» در مقالۀ «خط و زبان هخامنشیان، ایرانی است» اشاره کرد. در مقالۀ نامبرده شده، نویسنده میپرسد: «آرامیها که بودند؟ جایگاهشان کجا بود، همدوره با کدام دورۀ تاریخی بوده و در کجا میزیستند، و پادشاههایشان که بودند؟» بیگمان بر پژوهشگران است که پاسخی روشن برای این پرسشهای مطرح شده دربارۀ آرامیها، به دست دهند.
خط و زبان هخامنشیان، ایرانی است - ایران آینده
15) فارسی باستان، رولاند، ج، کنت، ترجمه و تحقیق: سعید عریان، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، ۱۳۷۸٫
منبع: ایران آینده
This is not right!
The Arabic alphabet is derived from Aramaic via Nabatean , and
Pahlavi/Avestan alphabet is also derived from
Aramaic , but in an other branch.
These are facts which you can read
, also in Encyclopedia Iranica pages.
فایل پیوست 2969فایل پیوست 2968
http://www.iranicaonline.org/articles/aramaic-
این به کار میاید؟گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی مزدك بامداد
PN2
!Take'em with a grain of salt
همهیِ واژههایی که آنجا فهرست شدهاند درست نیستند و گاهی هم نوآوریهایِ من و کسان دیگر آنجا راه گشوده.
این دسته از کارواژههایی که گفتی هم ناروال نیستند, کارواژههایی به -ختن میرسند روالمند اینجور گردانیده میشوند:
ساختن: ساز
پختن: پز
سپوختن: پز
...
ولی:
واختن: واژ; این یکی از کارواژههایِ بسیار کهنِ پارسیکه که به زمان پارتها برمیگردد و گویا به «گفتن» امروزین دگرسته (Gramer Zazaki: Die historische Entwicklung der Zaza-Sprache (Aus: Ware 10), Prof. Dr. Jost Gippert tarix, roce u saete : 02.8.2000 20:05), در زبان زازاکی - WiKi هنوز میگویند "مای وات" = " گفتم"; پس اینجا بهتره که ما چهرهیِ برساختهیِ "واژیدن" آنرا ببهریم.
یا:
بهریستن: بهر
توانستن: توان
نگریستن: نگر
...
کارواژهیِ "آغاختن" را هم من بر پایهیِ همین روال آوردهام, در بنمایهها چیزی بجز "آغازیدن" نداریم, ولی
چون چنین روالی در دستور زبان پارسیک هست که -زیدن به -ختن بکوتاهد, پس کاربرد اش روا ست.
در فرهود من از این روش برای پیچاندن و ساخت کارواژههایِ دیگری هم بهریستهام, ب.ن. در انگلیسی دو کارواژهیِ to use و to utilize داریم که دومی میشودو بهرهبردنی که راستا داشته باشد:
بهریستن = to use
بهریختن (نوآوریده) = to utilize
در "پارسی" امروزین بجای بهریختن میشود گفت بهرهبرداشتن (بهرهبرداری کردن) که میبینیم چیز درازی در میاید:
از این پروژه بهرهبرداری کردند —> از این پروژه بهریختند.
چهرهیِ کنون هم کارواژه هم بد نیست آنجا برود, دیرتر برای کارواژههایِ ناروال/سخت میگذارم که همراه با بنواژه بیایند.
پارسیگر
اگر دوستان میپذیرند تاپیکی بزنیم به نام گسترش زبان پارسیک
و در آن دست به کارهایی مانند ترزبانیدن نوشته ها به پارسیک بزنیم
یا هتا فیلم یا زیرنویس پارسیک (دست کم خودمان بخوانیم) و کارهای دیگر.
2. این که مهربد گفت این شیوه برداشتن می در 800 سال پیش بوده. مانند گویم به جای میگویم
من شنیده ام برخی برخی د مازندران یا گیلان به جای میخواهم میگویند خایم.
ب.ن. من لیوان میخواهم = لیوان خایم!
پارسیگر
خوب بگویید چرا پارسیک را پارسیگ کردید؟
پرسش خوبیه هر دو پسوند درست هستند. در گذشتهیِ دورتر همهیِ این واژگان -یگ میگرفتهاند, در درازایِ
زمان برخی به -یک ورتیدهاند, مانند تاریگ به تاریک و بسیاری جاها این -گها هم افتادهاند, مانند داروگ (drug) به دارو.
برخی واژهها با -یگ آسانتر خوانده میشوند, مانند گیتیگ یا فرگشتیگ, برخی هم دگرسانی چندانی ندارند, همچون پارسیگ یا پارسیک.
پارسیگر
خوب آن که که میدانستم... آلمانی هم یگ میگویند و لاتین و فرانسه باید یک باشد...ولی نون که ما میگویم تاریک...
بهتر نیست اینهمه واژگان را دور نکنید؟ به گداشتن من به جای گذاشتن گیر میدادید... با اینکه این د به ذ به زور تازیان بوده...
خودتان میتوانید هرگونه دوست دارید بگویید... ولی ما در پی بازسازی زبانمان هستیم...
نمیاندیشد اینگونه نو یگ خوب نیست؟
پارسیگر
بازسازی ≠ کینهتوزی از عربها
-یگ هم پیشنهادی بیشتر نیست, هتّا خود پسوند -یک هم
پیشنهاد بیشتر نیست, هر چه باشد هر دو کمابیش مردهاند.
اینکه اینها چند هوادار میابند و چه اندازه مردم کارکرد و سودمندی آنها را درمیابند
از توان من بیرون است, خویشکاری در اینجا آشناسازیِ مردم به بود و بهرهیِ این وندها ست.
پس هر دگرشی شایستهیِ بازگردانی نیست, بنواژنام سفارش را سپارش نمودن سودمنده, زیرا یادآور بنواژهیِ سپردن خود خواهد بود,
ولی 'پیغام' را 'پیگام' کردن هیچ سودی امروز ندارد, یا دارو را از نو داروگ خواندن هم بهرهیِ چندانی دربر ندارد, مگر شاید ساخت کارواژهیِ داروگیدن (to drug).
پارسیگر
اگر ما همه ی می و ب هارا در آغاز کارواژگان بزداییم چه میشود؟
گویم سخن فراوان با آنکه بی زبان ام.
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
پارسیگر