Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
دفاع مقدس
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 73

    جُستار: دفاع مقدس

    Threaded View

    1. #10
      سخنور سوم
      Points: 6,715, Level: 53
      Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
      Overall activity: 20.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      Sapientiam Discenti
       
      خالی
       
      Kaveh آواتار ها
      تاریخ هموندی
      May 2012
      نوشته ها
      446
      جُستارها
      20
      امتیازها
      6,715
      رنک
      53
      Post Thanks / Like
      سپاس
      339
      از ایشان 1,475 بار در 409 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      بنده قصدم از تاپیک این بحثها نبود. 3 خرداد آمد و رسانه های ایرانی (؟) خارج گویا در خواب بودند. اینجا کمی آدم به فکر می افتد که آیا ایران بعد از 1979 فریز شده است!؟ مسلما نشده و خیلی اتفاقها افتاده. جنگ به هر دلیلی پیش آمد می توانست نتیجه دیگری می داشت. تصور کنید همین خرمشهر و آبادان فقط اگر در دست صدام می ماند. برخی از ما به خوبی از نبرد استالینگراد آگاهیم و برخی روز به روز جنگ جهانی دوم را حفظیم ولی چیز زیادی در مورد محاصره آبادان و خرمشهر نمی دانند. اینها چیزهایی نیست که باید فراموش شود. بحثهای اینجا مرا نگران می کند که گویا بعد جمهوری اسلامی صحبت در مورد جنگ هم به فراموشی سپرده خواهد شد.

      دوستان انصافا به قضیه نگاه کنند. در مورد وجود سربازان زیر 16-18 سال در جنگ شکی نیست. اما نه آن ابعادی را دارد که ادعا می شود و نه روندی سیستمیک بوده. تبلیغات و پروپوگاندای هم برای همه بوده که در این میان نوجوانان هم متاثر می شدند. در این مورد شنیده ها و شایعه ها نمی شود دلیل. هیچ سیستم منظمی برای به کار گیری کودکان در جنگ نبود. تخریب چی به این معنا نیست که بچه جمع کنند و بریزند روی مین. آن اسلحه و آن چند ماه آموزش نمی ارزد که طرف را دود کنند به هوا. کار اینها جمع آوری مینها بوده. در شرایط خاصی افرادی (دلیلی نیست حتما کودک باشند!) خودشان برای پیشبرد عملیات غیر ممکن دست به پریدن روی مین می زدند. هیچ کس را به زور جلوی مین نینداختند. به این کار می گویند فداکاری. اگر اینطور بود و زوری کلی فراری از جبهه داشتیم. ما حق نداریم در کنج آرام خانه خودمان بیاییم شجاعتها و قهرمانیهای آنها را که برای حفظ خاک بوده و حداقل منجر به آن شده را اینطور قضاوت کنیم. آن هم با تبلیغات دو دشمن اصلی ایران در جنگ: صدام و مجاهدین!

      در مورد ویدیوی جمهوری اسلامی من نوجوانی را می بینم که با اراده خود و با اختیار خود اسلحه دستش گرفته و آمده جنگ. همانطور که گفتم اینها همه داوطلبی بوده است. اگر زمان حمله عرب هم چنین هیجانی برای دفاع وجود می داشت الان وضع همگی ما خیلی بهتر بود. فراموش نکنیم صدام برای خلق کردن قادسیه دوم به ایران حمله کرده بود. گفته بود چند شب بعد در تهران با خبرنگاران مصاحبه می کنم. غیر ممکن هم نبود. چون ارتش ایران که دچار آشوب بود بنابر این تنها چیزی که جلوی این پیشروی را گرفت مقاومت داوطلبانه ملت و مردم ایران بود. چه آنها که از تهران و شهرهای دیگر بسیج می شدند چه محلیها و یا سربازان کم پستهای ژاندارمری و مرزبانی. در سالهای بعد جنگ بود که جنگ از طرف ایران سر و سامان گرفت و سربازگیری منظم شد و ارتش وارد عمل شد و غیره که باز هم با نبود تجهیزات نظامی همان اسلحه بود و سرباز!


      Sticky حمید شمس‌اللهی، آزاده دفاع مقدس که هشت سال از عمر خود را در اسارتگاه‌های تنگ و تاریک بعثی‌ها روزگار را با آموزش زبان فرانسوی به اسرا گذراند و امروز با گذشت 30 سال خاطرات شیرین خود را از آن روزها بازگو می‌کند.

      وی خاطره‌ای به یادماندنی از کم سن و سال‌ترین آزاده دفاع مقدس روایت می‌کند: «علیرضا احمدی» نوجوان 10 ساله‌ای بود که در عملیات «رمضان» به همراه پدرش از مشهد برای درست کردن شربت به منطقه آمده بود. در پنجمین روز این عملیات که تعداد زیادی از رزمندگان به اسارت بعثی‌ها درآمدند، این پدر و پسر نیز اسیر می‌شوند.

      نیروهای بعثی عراق می‌خواستنداز این نوجوان به عنوان سوژه تبلیغاتی بهره‌برداری کنند؛ بنابراین این او را در اسارتگاه از پدرش جدا کردند و به کاخ صدام بردند. از سویی دیگر تمام لحظاتی که علیرضا و پدرش از هم دور بود، پدر چنان در اسارتگاه اشک می‌ریخت، با سوز دل دعای توسل می‌خواند و بهانه علیرضا را می‌گرفت، که هنوز هم آن لحظات از یادم نرفته است.

      بعثی‌ها، علیرضا را به بغداد و پادگان‌های مختلف بردند؛ آنها می‌خواستند با این کار بگویند که امام خمینی(ره) بچه‌ها را به جبهه می‌فرستد!

      علیرضا در مقابل دوربین‌های داخلی و خارجی عراق قرار گرفت؛ افسران عراقی با زبان کودکانه از علیرضا ‌پرسیدند «آیا پشیمان نیستی که به مناطق جنگی آمدی؟ الان تو باید پیش مادرت بودی‌، بگو چه می‌خواهی؟ اسباب‌بازی می‌خواهی، برایت بیاوریم؟» آنها می‌خواستند علیرضا را تحت‌ تأثیر قرار داده و با احساسات او بازی کنند اما علیرضا این نوجوان 10 ساله در مقابل این هجمه‌ها تنها سخنی که گفت این بود «آیا می‌توانید یک قرآن برایم بیاورید؟» با همین چند کلمه نگاه بلند و روح بزرگ این نوجوان عیان شد و بعثی‌ها نتوانستند به اهداف خودشان دست پیدا کنند لذا بیش از یک ماه بعد علیرضا را پیش پدرش بازگرداندند. لحظات وصال این پدر و پسر صحنه تماشایی بود که جای دوربین‌ها برای ثبت این لحظات خالی بود.

      در اسارتگاه «موصل دو» باز شد؛ علیرضای کوچک که مرد بزرگ این امتحان بود، با قد کوتاهش از بین سربازان عراقی عبور کرد و وارد اسارتگاه شد و درآغوش پدرش آرام شد؛ اسرای دیگر که از پشت سیم‌ خاردارها و نرده‌ها شاهد این صحنه بودند با صدای بلند این بیت را زمزمه کردند که «یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور/کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور». روز وصال این پدر و پسر حال و هوای خاصی داشت به طوری که حتی برخی سربازان و فرماندهان عراقی با دیدن این صحنه گریه کردند؛ علیرضا در بدو وارد به اسارتگاه اذان زیبایی سر داد که یکی از دلنشین‌ترین اذان‌هایی بود که در طول عمرم شنیدم.


    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Kaveh گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (05-31-2012),Mehrbod (05-31-2012),sonixax (05-31-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •