هنجارهای اجتماعی همان سیگنالهایی میباشند که ما "ناخودآگاه" به
همدیگر و پیرامون میدهیم و خودمان را به گروههایِ خودی و
ناخودی پیوسته بخش میکنیم; همان کبوتر با کبوتر باز با باز.
اینکه با هنجارها همراهی کنیم, یا نه از بیخ هنجارشکن باشیم هر
دو راهکارهایی برخاسته از تنبلی و آسودهخواهی بیجا اند.
پاسخ درست ولی نه چندان دلپسند این است که بایستی دید با
چه هنجارهایی باید همراهی نمود, با چه هنجارهایی ستیز.
به دیگر زبان, پاسخ دلزننده این است که برخی هنجارها خوب
اند, برخی بد, و نیز کسیکه پیوسته هنجار میشکند براستی
مشکل دارد, کسی هم که هرگز نمیشکند باز مشکل دارد.
اینکه چگونه دربیاوریم یک هنجار خوب است یا بد ولی نیاز به جهانبینی, فلسفه,
خرد و ژرفاندیشی دارد. یک نمونهیِ پیش پاافتاده, من در رد شدن از چراغ قرمز
پیادهروها همیشه هنجارشکن ام, ولی نه بیپروا; نگاه میکنم اگر خودرویی
در چشمانداز نبود رد میشوم و بیخود وانمیایستم, بسیاری ولی, بویژه اروپاییهایِ بیش از
اندازه اجتماعی شده پیدا میشوند که همیشه بی هیچ چون و چرایی میایستند و هنجارهمراهی
میکنند - و ته دلشان هم به خودشان مینازند که ما چه انسانهایِ با فرهنگ و باشعوری
هستیم که به "خرد همگانی" بیشتر از "داوری درونیامان" اعتماد داریم و احترام میگذاریم.
اینجا هنجارشکنی خوب است, یا بد؟
--
یا هنجار دیگر, این روزها اگر کافیشاپها بروید هنجار و نُرم بر این است که هرکس
سرگرم به یک کاری باشد, یا با گوشیاش ور برود (بیشتر از همه), یا با کسی
حرف بزند (بیشتر) و یا کتاب بخواند (کمترین) و رویهمرفته هر کاری میکند بکند, ولی بیکار نباشد.
در اینجا باز من هنجارشکنام و تنها کسیکه پُرگاه میبینید آسوده و بی هیچ دلنگرانیای ژرف در اندیشه آنجا نشسته, من ام.
یا باز نمونه دیگر در بیشتر کشورهای اروپایی — بوارونهیِ آمریکا یا کانادا — اینکه سر گفتگو را با کسی باز کنید
هنجارشکنانه است و بیشتر مردم اروپا جوری رفتار میکنند که گویی نمیخواهند هیچ احدی به حریم
شخصی آنان نزدیک بشود — و بشیوهیِ خندهآوری بیشترشان هم احساس تنهایی میکنند و
همهیِ رفتار و نگاهشان این احساس را پیوسته پرامیکند که تشنهیِ توجه یکی آن بیروناند.
هنجارشکنیهایِ لباس و پوشش از همه گویاترند و بیشتر مردم خودآگاه و ناخودآگاه به این یکی آگاهاند. در اینباره خود
من آزمونهایِ گوناگونی زدهام و همیشه میزنم و نمونهوار دیدهام پوششهای بیش از اندازه هنجارشکنانهام کسانیکه من
میپسندم را دور کرده و ب.ن. دخترکان ١٦ ١٧ ساله را به سویم میکشاند که از همه دلزنندهترند. و بوارونه,
زمانهاییکه لباسهایِ سادهتر ولی شیک و آراسته میپوشم آدمهای سبک دیگر و بسیار گیراتری را نزدیک میکشاند.
خوشپوشی فرااندازه آروینستهام که دیگران را بسیار میترساند و این دربارهیِ دخترها ده برابر
درستتر است, یعنی دخترهایی که بیش از اندازه خوشپوش و زیبااند کمابیش هیچکس به آنها نزدیک هم
نمیشود و تنها همه از دور نگاه میکنند و دریغ میخورند و در پایان روز اینها از همه تنهاتر میشوند.
پس رویهمرفته پاسخ سرراست و آسانی اینجا در کار نیست, ولی همینکه به این چیزها
میاندیشید نشان میدهد که نمیخواهید پیروی گلـّهرانه بوده و در رفتارتان هوشمندی میپسندید.