• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 17

    جُستار: هنجارشکنی

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      در یک اطاقی که همه نسبت به چیزی اتفاق نظر دارند مردی که ساز مخالف کوک می‌کند علاوه بر بازخورد منفی که بدیهی و شناخته‌شده است، میزان مشخصی هم فیدبک مثبت دریافت می‌کند. واکنش منفی که آشکار است برآمده از تضعیف اتحاد درون‌گروهی و تهدید اصولی که گروه مذکور بر مبنی آن شکل گرفته‌اند، یا حداقل از طریق آن روابط خود را تحکیم می‌کنند است. بازخورد مثبت اما باز پاسخی‌ست نهادینه در نوع بشر که همه‌ی راه‌های متصور را نیازموده باقی نگذارد، و ممکن است دیوانه‌ی شهر هم یکبار حقیقتی را آشکار بکند که پیشتر بر ملای شهر پنهان بوده. پس مخالفت با نرم جمعی میزان مشخص و اغلب قابل پیش‌بینی از عواقب مثبت و منفی برای شخص به همراه دارد. زمانی که وزن نتایج مثبت این مخالفت به همان نتایج منفی می‌چربد، یا زمانی که اساسا شما آدم معتبری نیستید و چیزی برای از دست دادن ندارید(اما ممکن است از طریق مخالفت چیزی بدست بیاورید)هنجارشکنی جایگزین هنجارپذیری می‌شود.

      این هنجارشکنی‌ها اما در صورت یافتن هرگونه بختی و اقبالی خودشان خیلی زود تبدیل به یک نظام منسجم فرهنگی می‌شوند که افراد باورمند به آن شروع به هنجارسازی از هنجارستیزی و ارزش‌سازی از ضدارزش‌ها می‌کنند. هنجارشکنی پس از آنجاکه همه‌ی ارزش خود را مدیون تقدس‌زدایی‌ست، و تقدس‌زدایی خیلی زود تکراری و ملال‌آور و خمیازه‌برانگیز می‌شود برای بهره‌برداری بلندمدت یا استراتژی اجتماعی یک جمع بزرگ چندان کارآمد نیست. رقابت هنجارستیزان برای تازه ماندن و نگندیدن آنها را به ورطه‌ی جنون دسته جمعی فرو می‌افکند. هنجارپذیری اما از آنجاکه از پذیرش ارزشهای تثبیت‌شده‌ی یک جامعه و نمایش خلوص نیت در این پذیرش فرد را به قدرت می‌رساند و به قولی اثری «مثبت» و «سازنده» دارد

      در اینجا متن ارزشها مهم نیست، درک ما از آنها اهمیت دارد. یک مثال سوپر-مبتذل که کمی هم بامزه است و هر وقت آنرا در جمع دوستانم تعریف می‌کنم باعث خنده‌ می‌شود : شهری را فرض بکنید که در آن خودارضایی پیش انظار عمومی یک ارزش معنوی‌ست. افراد نرمال این جامعه برای پیشرفت در طبقات نامرئی این جامعه شمار دفعات خوداراضایی در ملاء عام را معیار قرار داده‌اند، شاه این شهر روزی پنجاه بار جلق می‌زند، اما برخی هستند که به هر دلیلی(کمر سفتی ندارند، زنشان زیادی حشری‌ست، غذای خوبی گیرشان نمی‌آید...)، روزی سه چهار کله بیشتر نمی‌توانند در مراسم کف‌دستی عمومی شرکت بکنند، اینها بازندگان جامعه هستند، هیچ‌کس به آنها نزدیک نمی‌شود مبادا با آنها اشتباه گرفته بشوند.

      اکنون در این شهر شخصی هنجارستیز پیدا می‌شود که خودارضایی خود را به پشت درهای بسته‌ی خانه‌ی شخصی خود می‌برد. این شخص احتمالا پیش از این کنش انقلابی، در میانه‌های بالایی هرم قدرت شهر جلقی‌ها بوده، زیرا هیچکس به هنجارشکنی‌های یک بازنده‌ی تمام‌عیار اهمیتی نمی‌دهد، برای کودتا برپاد نظام حاکم باید حتما ژنرالی، افسری چیزی باشید، مستراح شور سربازخانه توانایی جسمانی و نفوذ اجتماعی پیاده کردن یک کودتا را ندارد.

      عمل این مرد برای عموم مردم در آغاز شوک‌آور، کفرآلود، بهت‌آور و خارق‌العاده است، پس شمار زیادی او را محکوم می‌کنند که قصد براندازی جامعه‌ی خودارضای ما را دارد، هیات منه ذله، اما شمار اندکی نیز او را پیروی می‌کنند زیرا شهامت او در به چالش کشیدن ارزشهای تثبیت‌شده را می‌ستایند و بی‌اختیار به کارکتر زورمندی که به مقام و جایگاه نه گفته و به راه خود رفته جذب می‌شوند. این گروه دوم به مرد خوداراضای داستان ما را به نوعی معتاد می‌کنند. معتاد به احساس خوب و تناقض‌آلودی که مقبولیت اجتماعی برآمده از تفاوت با گله در خود دارد، من و توی متفاوت از بقیه با هم دوست می‌شویم و دوستی‌مان عمیق‌تر، جدی‌تر و بادوام‌تر از دوستی آنهای دیگرست. من نمی‌گویم واقعا چنین است، این احساسی‌ست که ما درباره‌ی موضوع داریم، به دلیلی، دوستی آدم‌های تحت فلاکت مشترک عمیق‌تر و پردوام‌تر از دوستی‌های دیگر است. علاوه بر این احساس، جایگاه اجتماعی او نیز ارتقاء می‌یابد، زیرا در یک سوی جامعه او مرد منحرف و بیمار و فاسدی‌ست که نظم دیرین را نمی‌پذیرد، در سوی دیگر اما او شورشی یاغی ِ دلیری‌ست که پیشگام راه‌های پیشتر نپیموده شده و ما را به دروازه‌های رستگاری رهنمون خواهد شد.

      پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغی‌گری اثر روان‌ضربه‌ای خود را از دست می‌دهد و عادی می‌شود و تازه‌گی خود را از دست می‌دهد، خوداراضایی در خلوت می‌شود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوه‌هایی به تازگی و خوشمزگی آن میوه‌ی آغازین هستند چاره‌ای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا می‌شوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق می‌زنند. گروه دیگری سر بر می‌آورد که کلا جلق زدن را ترک می‌کنند، «کف‌دستی چه کاری‌ست؟ فقط کُس بازی» اینها می‌گویند. برخی یک گام فراتر می‌روند و می‌گویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی می‌گوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلق‌زنی به جان هم نمی‌پریدیم و جلق‌زنی دسته‌جمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیک‌تر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری می‌گوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشسته‌ایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگ‌تر می‌شود و سطح انتظارات بالاتر می‌رود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال می‌ستیزند و همه‌ی خلاقیت عمومی پای یافتن راه‌هایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی می‌شود.

      این روند را در جوامع مدرن به سختی می‌توان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلال‌طلبی، متفاوت‌نمایی و یاغی‌گری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شده‌اند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم می‌شوند، و همه‌ی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمع‌آوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارت‌های شخصی. ذره‌ای اصالت در اینها نیست، ذره‌ای صداقت در اینها نیست.



      راه گریز از این حلقه‌ی باطل درگیری عمیق با عمل به جای اندیشه است. مرد عمل از این اوهام به دور است، آنچه را لازم است آن زمان که لازم است به آن نحوی که لازم است انجام می‌دهد.
      Amir.Aria این را پسندید.
      زنده باد زندگی!

    2. 6 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (09-12-2015),Amir.Aria (09-13-2015),Dariush (09-14-2015),Mehrbod (09-14-2015),sara (09-13-2015),sonixax (09-12-2015)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      .....
      چرا این اندازه شخصیت‌های دنیای ساختگی شما تک‌بعدی و
      احمق و یکسان انگاشته شده‌اند؟ چرا تصور نمی‌کنید هیچ گونه
      عقلانیتی هرگز وارد پروسه‌ی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
      اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟

      اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز می‌شود درست است، اما
      هنجارشکنی بی‌شک اولین چیزی نیست که رخ می‌دهد؛ در آن
      سلسه رویداد‌ها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
      بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانه‌ها جای دارد. آبجکت‌های
      موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیه‌سازی
      ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازه‌‌ای حداقلی
      از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
      و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
      چنین هنجارشکنی‌هایی (تابوشکنی) هزینه‌ای بس گران برای شخص
      دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
      داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
      آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمی‌توانم تشریح بکنم
      (فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنت‌های گذشتگان؟
      ترقی‌خواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
      «یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).


      ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
      به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
      که تبدیل به هنجار بشود.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    4. 5 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (09-14-2015),iranbanoo (11-26-2015),Ouroboros (09-15-2015),sonixax (09-15-2015),undead_knight (09-26-2015)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز می‌شود درست است، اما
      هنجارشکنی بی‌شک اولین چیزی نیست که رخ می‌دهد؛ در آن
      سلسه رویداد‌ها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
      بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانه‌ها جای دارد. آبجکت‌های
      موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیه‌سازی
      ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازه‌‌ای حداقلی
      از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
      و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
      چنین هنجارشکنی‌هایی (تابوشکنی) هزینه‌ای بس گران برای شخص
      دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
      داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
      آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمی‌توانم تشریح بکنم
      (فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنت‌های گذشتگان؟
      ترقی‌خواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
      «یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).
      من همانطورکه گفتم به چرایی یا حتی چیستی هنجارشکنی اهمیتی نمی‌دهم، برای من عواقب عینی و قابل اندازه‌گیری پدیده مهم است. بحث کردن درباره‌ی چرایی و چیستی به داوری‌های اخلاقی می‌انجامد که همدلی‌برانگیز نیستند و هرکس موضعی درباره‌ی آنها دارد.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      چرا این اندازه شخصیت‌های دنیای ساختگی شما تک‌بعدی و
      احمق و یکسان انگاشته شده‌اند؟ چرا تصور نمی‌کنید هیچ گونه
      عقلانیتی هرگز وارد پروسه‌ی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
      اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟
      عقلانیت در خدمت غرایز است نه سوار به آنها. شما می‌توانید با بهره از عقلانیت بازی بیاموزید و دسترسی خود به روابط جنسی پرشمارتر و بهتر را افزایش بدهید، اما نمی‌توانید اشتیاق خود به آن روابط را با فرمان عقلانیت از خود برانید. چه توضیح دیگری می‌توانید بیابید برای فروغلطیدن عقلانیت‌پرستی روشنگری به بی‌خردی پسامدرن دوران ما؟ ضمن آنکه اگر گمان می‌کنید آگاهی می‌تواند تغییری در سرنوشت این قبیل کنشگری‌ها ایفا بکند، توضیح بدهید دقیقا بناست چه بکند. با یا بدون عقلانیت، هنجارهای اجتماعی کارکرد مشخصی دارند و بی‌اعتنا به آن کارکردها تغییر دادن آنها عواقبی کاملا قابل پیشبینی.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
      به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
      که تبدیل به هنجار بشود.
      باز بستگی به منظور شما از هنجار دارد. منظور من : Norm (social) - WiKi
      که آشکارا قابل تغییر و تثبیت است و ما خودمان در دو دهه‌ی اخیر شاهد تغییرات انقلابی در آنها بوده‌ایم(هم در ایران و هم در خارجه).
      زنده باد زندگی!

    6. #4
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      باز بستگی به منظور شما از هنجار دارد. منظور من : Norm (social) - WiKi
      که آشکارا قابل تغییر و تثبیت است و ما خودمان در دو دهه‌ی اخیر شاهد تغییرات انقلابی در آنها بوده‌ایم(هم در ایران و هم در خارجه).
      اجازه بدهید جور دیگری بگویم:
      در جایی که هنجارشکنی تبدیل به عادت می‌شود،
      هنجارنشکستن خود تبدیل به نوعی هنجارشکنی
      می‌شود.

      من این را می‌گویم تنها به عنوان یکی از آن موارد
      پرشماری که شما در نوشته‌تان نادیده گذاشته‌ایدشان.
      البته که بسیار اهمیت دارد که بدانیم چرا هنجارشکنی
      پدید می‌آید؛ بی‌شک یکی از مواردش ناتوانی سنت در پاسخگویی
      به نیازهای نوی جامعه که در اثر دگرگونی‌های گوناگون
      رخ بوجود می‌آیند. یک مورد خاص‌اش زن بدکاره است
      که آلیس مثال آورده؛ در جامعه‌ی امروزی زن ِ بدکاره
      نمادی‌ست تمام‌قد و بارز از محصولی پدیدآمده بر اساس نیازهای
      زندگی مدرن. زن ِ فاحشه، البته مصادیقی در اعصار گذشته
      نیز دارد، اما شکل امروزین‌اش خواص ویژه‌ای دارد که به
      آن هویتی امروزی می‌دهد؛ مهم‌ترین خصیصه‌اش
      پست و مترود نبودن است، همان که شما در جستار
      آزاد زنامرد بدان اشاره کردید.

      بنابراین هنجارشکنی می‌تواند هدفی کاملا کارکردگرایانه
      داشته باشد، نه صرفا میل به کسب اعتبار.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    7. 2 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (09-16-2015),undead_knight (09-26-2015)

    8. #5
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      در جایی که هنجارشکنی تبدیل به عادت می‌شود،
      هنجارنشکستن خود تبدیل به نوعی هنجارشکنی
      می‌شود.
      این چه مشکلی برای تحلیل من می‌آفریند!؟ و من چگونه این را «نادیده» گرفته‌ام؟!

      پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغی‌گری اثر روان‌ضربه‌ای خود را از دست می‌دهد و عادی می‌شود و تازه‌گی خود را از دست می‌دهد، خوداراضایی در خلوت می‌شود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوه‌هایی به تازگی و خوشمزگی آن میوه‌ی آغازین هستند چاره‌ای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا می‌شوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق می‌زنند. گروه دیگری سر بر می‌آورد که کلا جلق زدن را ترک می‌کنند، «کف‌دستی چه کاری‌ست؟ فقط کُس بازی» اینها می‌گویند. برخی یک گام فراتر می‌روند و می‌گویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی می‌گوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلق‌زنی به جان هم نمی‌پریدیم و جلق‌زنی دسته‌جمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیک‌تر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری می‌گوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشسته‌ایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگ‌تر می‌شود و سطح انتظارات بالاتر می‌رود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال می‌ستیزند و همه‌ی خلاقیت عمومی پای یافتن راه‌هایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی می‌شود.

      این روند را در جوامع مدرن به سختی می‌توان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلال‌طلبی، متفاوت‌نمایی و یاغی‌گری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شده‌اند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم می‌شوند، و همه‌ی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمع‌آوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارت‌های شخصی. ذره‌ای اصالت در اینها نیست، ذره‌ای صداقت در اینها نیست.
      دلیل اصلی ناکارآمدی هنجارسازی از هنجارستیزی عدم ثبات اخلاقی و مرکزیت روحانی جامعه‌ای هست که والاترین هدف کنش اجتماعی خود را نابود کردن ارزشهای جامعه‌ی پیشین قرار داده. این خیلی زود به نسبی‌گرایی مبتذلی منتهی می‌شود که در آن پائین‌ترین میزان از آگاهی غریزی می‌شود سیستم اخلاقی جامعه(جامعه‌ی مدرن).

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      البته که بسیار اهمیت دارد که بدانیم چرا هنجارشکنی
      پدید می‌آید؛ بی‌شک یکی از مواردش ناتوانی سنت در پاسخگویی
      به نیازهای نوی جامعه که در اثر دگرگونی‌های گوناگون
      رخ بوجود می‌آیند.
      یک مورد خاص‌اش زن بدکاره است
      که آلیس مثال آورده؛ در جامعه‌ی امروزی زن ِ بدکاره
      نمادی‌ست تمام‌قد و بارز از محصولی پدیدآمده بر اساس نیازهای
      زندگی مدرن.
      هر نیازی شایسته‌ی پاسخ دیدن نیست، بعضی‌ها را حتی نمی‌توان پاسخ داد. باید دید بهای پاسخ دادن به یک نیاز سنگین‌تر است یا بی‌پاسخ گذاشن آن، خصوصا که هیچ سیستمی نمی‌تواند وجود داشته باشد قادر به پاسخگویی به تمامی نیازهای فرد یا جامعه‌ی انسانی، زیرا بسیاری از این نیازها با هم در تعارض هستند.

      مشکل اصلی فعلا این نیست که برخی امور نابهنجار بدل به اصول جامعه‌ی ما شده‌اند، مشکل اینست که هنجارستیزی بدل به نرم شده. در چنین شرایطی هیچ میزانی از قطعیت و ثبات ممکن نیست و شاخص اعتماد عمومی به صفر نزدیک می‌شود. در جامعه‌ای که میزان فاصله‌ی فرد از نرم‌های اجتماعی معیار سنجش جایگاه اجتماعی اوست هر اندازه همکاری میان اعضا که نیاز به اعتماد متقابل دارد غیرممکن می‌شود(و نیازمند دخالت دولتی)، دولت در این جوامع نقش میانجی تضمین کننده را ایفا می‌کند که پلی باشد میان دره‌ی عمیق اعضای جامعه. در جامعه‌ای که ارزش فرد برآمده از میزان پایبندی او به دستگاه اخلاقی مستقر است و افراد به روی توافقات و تشابهاتشان تمرکز می‌کنند(نه اختلافات و تفاوتهایشان)، مرجعیت اخلاقی مشترک وجود دارد و بی‌اعتنایی به این مرجعیت باعث سقوط جایگاه اجتماعی، یعنی تحمیل هزینه‌ی شخصی به فرد خطاکار می‌شود.


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      بنابراین هنجارشکنی می‌تواند هدفی کاملا کارکردگرایانه
      داشته باشد، نه صرفا میل به کسب اعتبار.
      نتیجه‌ی عملی داشتن برابر با نقش مثبتی ایفا کردن نیست.
      وانگهی ما زمانی می‌توانیم درباره‌ی این جزئیات صحبت بکنیم که معیارهای اخلاقی مشترکی داشته باشیم، برای من هنجار «ازدواج کن - طلاق بگیر» فروتر از هنجار «بسوز و بساز» است چون اولی به تضعیف نهاد خانواده که سنگ بنای تمدن است می‌انجامد و برای من تمدن مهمترین دارایی نوع بشر است. برای یک لیبرال‌دموکرات حق انتخاب دادن به آدم‌ها حتی در شرایطی که انتخاب آنها خودویرانگری‌ست دگم دینی‌ست و تمدن پشیزی نمی‌ارزد، اینست که مدل اول را بسیار اخلاقی‌تر تلقی می‌کند چون در آن به سوژه «حق انتخاب» داده شده(ولو موقتا).

      فعلا شما همین عواقب مستقیم و درخود-محدود هنجارستیزی را توجیه بکنید، توجیه اینکه فاحشگی زن بهتر از مادر شدن اوست بماند.
      زنده باد زندگی!

    9. #6
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      این چه مشکلی برای تحلیل من می‌آفریند!؟ و من چگونه این را «نادیده» گرفته‌ام؟!
      در تعارض است با این:
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      مشکل اصلی فعلا این نیست که برخی امور نابهنجار بدل به اصول جامعه‌ی ما شده‌اند، مشکل اینست که هنجارستیزی بدل به نرم شده.

      ببینید همانطور که گفتم شما ظرفیت‌ها و پویایی فرهنگی جوامع
      بخصوص در ایران را به کلی نادیده می‌گذارید و در مدل‌های خود
      موجوداتی را به تصویر می‌کشید که از یک مسیر خطی پیروی
      می‌کنند، این کاملا خلاف واقع است. در جامعه‌ای نزدیک به
      صد میلیون نفر که دوره‌های مختف تاریخی و رویدادهای متنوع
      اجتماعی را پشت سر گذاشته‌اند، نمی‌توان به این راحتی
      تعمیم به خرج داد. بیشمار آدم هستند که در مقابل هنجارشکن
      جور دیگری فکر می‌کنند و فقط به کنش هنجارشکنانه‌ی او توجه
      نمی‌کنند بلکه به محتوای عمل‌اش نیز نگاه می‌کنند. آدمهای
      بسیاری هستند که قضیه مورد قضاوت منتطقی و عقلانی
      قرار می‌دهند و ... . در اینجا در واقع همان سندرومی که به گفته‌ی
      شما مهربد بدان مبتلا است دیده می‌شود؛ این اندازه زحمت به
      خرج دادن برای بیرون کشیدن قوانین و قواعد از جامعه و بعد
      پیش‌بینی کردن رفتارها در آینده با استفاده از آنها، اینها
      از علائم همان سندروم است. نتایج‌اش هم در سطح کلان قبلا بارها دیده
      شده.

      از این گذشته، شما باید بدانید که رشد جمعیت در جهان
      غیرقابل کنترل و تصاعدی‌ست. در جهان سنتی نیز همین
      طور بوده. هیچ جنگی توان کاهش قابل توجه در جمعیت جهان
      را نداشته است(جنگ چند دهه‌ای اسرائیل و فلسطین
      نمونه‌اش). در اثر رشد روزافزون جمعیت، ظهور ابرمدنیت‌ها
      و کلان‌شهرها امری‌ست غیرقابل اجتناب. کارکردگرایی در
      چنین مدنیت‌هایی اصل ذاتی خواهد بود. بنابراین در جامعه‌ای
      با چند ده میلیون جمعیت، این شما هستید که با ممنوعیت
      جنده‌بازی و سکس ِ آزاد، جامعه را به سوی هنجارشکنی
      سوق می‌دهید. در واقع در نگاه اولیه شخص هنجارشکن اولین
      کسی‌ست که شما میل دارید او را مجازات کنید؛ اما
      این نگاهی کودکانه به قضیه است، او تنها معلولی وضعی‌ست
      که شما پدید آورده‌اید و او را سوق داده‌اید به شکستن هنجاری
      که خودتان از بالا به جامعه تحمیل کرده‌اید. و خیلی
      زود اقتدار شما بر سر قماری بیخود بر هم خواهد خورد.
      چرا که جامعه‌ای در این وسعت،که در آن حتما بیشمار
      انسان هستند که دقیقا مخالف شما فکر می‌کنند،
      بیشمار آدم دیگر هستند که در عقیده با شما موافق
      اما در عمل مخالف کنترل دیگران هستند و...، هرگز تن
      به کنترل و قواعد اخلاقی شما نخواهد داد و از هر
      فرصتی برای برهم زدن نظمی که شما می‌کوشید
      برپا دارید استفاده می‌کند. و دقیقابه همین خاطر
      است که عقلانیت در امر سیاسی و مدیریت اجتماعی،
      امری لازم و ضروری‌ست. لازم است شخص حاکم
      بداند نفوذ و سرمایه و اقتدار سیاسی-اجتماعی خویش را روی چه چیز
      باید هزینه کند. رهبری یک جمعیت یکصد میلیونی
      را نباید با کدخدایی یک روستا اشتباه بگیرد.
      ویرایش از سوی Dariush : 09-17-2015 در ساعت 01:46 PM
      Alice این را پسندید.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    10. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (09-17-2015),Ouroboros (09-18-2015),undead_knight (09-26-2015)

    11. #7
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      در تعارض است با این:
      من که تعارضی نمی‌بینم داریوش جان. شما گمان می‌کنید هنجار شدن ِ هنجارشکنی از مشکل بودن آن می‌کاهد، که درست است، اما «مشکل» بودن آن را برطرف نمی‌کند، چراکه مشکل عدم ثبات اخلاقی، کاهش اعتماد عمومی و سقوط نظم، فرهنگ و خودآگاهی در جامعه است. زمانی که نمایش ِ نوگرایی و هنجارشکنی و آنچه در انگلیسی edgy بودن لقب داده‌اند مهمتر از مسئولیت‌پذیری، وظیفه‌شناسی و نمایش ایمان به ارزشهای مشترک در جامعه می‌شود یک مشکل بوجود می‌آید. این مشکل بیرون از پروسه‌ی مورد بررسی ماست ولی به آن وابستگی دارد.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      ببینید همانطور که گفتم شما ظرفیت‌ها و پویایی فرهنگی جوامع
      بخصوص در ایران را به کلی نادیده می‌گذارید و در مدل‌های خود
      موجوداتی را به تصویر می‌کشید که از یک مسیر خطی پیروی
      می‌کنند، این کاملا خلاف واقع است. در جامعه‌ای نزدیک به
      صد میلیون نفر که دوره‌های مختف تاریخی و رویدادهای متنوع
      اجتماعی را پشت سر گذاشته‌اند، نمی‌توان به این راحتی
      تعمیم به خرج داد. بیشمار آدم هستند که در مقابل هنجارشکن
      جور دیگری فکر می‌کنند و فقط به کنش هنجارشکنانه‌ی او توجه
      نمی‌کنند بلکه به محتوای عمل‌اش نیز نگاه می‌کنند. آدمهای
      بسیاری هستند که قضیه مورد قضاوت منتطقی و عقلانی
      قرار می‌دهند و ... .
      کنش خودآگاه قطعا رخ می‌دهد، احتمالا آن پیشگامان هنجارشکنی در آغاز راه چنین مردانی بوده‌اند. پس از نرمال شدن این کنش اما دیگر روش کار مهم نیست، خود آن اهمیت پیدا می‌کند. ممکن است شما پس از اندیشیدن و تعمق و آزمایش و خطا و بررسی علمی و ... به یک فقره ارزش اخلاقی خوب برسید(فرض بگیرید که از چنین راهی می‌شود به چنان چیزی رسید و ... برای خاطر استدلال)، و آنرا به جامعه‌ی میزبان معرفی می‌کنید. فارغ از کارکردی که ممکن است هنجار شما داشته باشد و خاستگاه آن و ارزش حقیقی آن و ... کسی پیدا می‌شود که به آن بی‌اعتنایی می‌کند و عملکرد آنرا مختل می‌کند. این مشکلی نیست که به این سادگی‌ها قابل حل باشد. مخالفان آغازین سیستم‌های کلاسیک همگی آدم‌های والامنش ِ بسیار باشعوری بودند که می‌پرسیدند چرا به مردان دلیر و عالم و مومن مشتی شاهزاده‌ی خرفت ِ زورگوی ِ تن‌پرور و فاسد باید حکومت بکنند. راه‌کار آنها هم ولی قربانی همین مکانیزم شد. پس هر سیستم بهنجار اجتماعی نیازمند راه‌هایی برای جلوگیری از بروز این مشکلات است.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      در اینجا در واقع همان سندرومی که به گفته‌ی
      شما مهربد بدان مبتلا است دیده می‌شود؛ این اندازه زحمت به
      خرج دادن برای بیرون کشیدن قوانین و قواعد از جامعه و بعد
      پیش‌بینی کردن رفتارها در آینده با استفاده از آنها، اینها
      از علائم همان سندروم است. نتایج‌اش هم در سطح کلان قبلا بارها دیده
      شده.
      من آنچه رخ داده را توصیف می‌کنم، آنچه می‌تواند یا ممکن است رخ بدهد برای من مهم نیست.


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      از این گذشته، شما باید بدانید که رشد جمعیت در جهان
      غیرقابل کنترل و تصاعدی‌ست.
      نه.
      اینرا من دیدم جای دیگری هم به طور تلویحی بیان کرده‌اید که خیلی ساده اشتباه است. جمعیت جهان رو به پیری‌ست، افزایش آن به دلیل پیشرفت تکنولوژی و پزشکی بوده که از سوی دیگر مانع مرگ و میر شده‌ایم، و نه افزایش زاد و ولد. این آماری‌ست از میزان زاد و ولد کشورهای مختلف. «شاخص بازسازی جمعیت» در کشورهای پیشرفته ۲.۱ و در ایران به گمانم ۲.۳ است:

      List of sovereign states and dependent territories by fertility rate - WiKi

      این ترند در تمام کشورهایی که «مدرن» می‌شود بوجود می‌آید و به نوعی بیماری مدرنیته است. بحث درباره‌ی دلیل آن مفصل و نامرتبط به موضوع مورد گفتگوی ماست، اما جالب است نگاهی به جایگاه ایران در میان کشورهای جهان، و به خصوص در مقایسه با آمار چهل سال پیش آن بیاندازید. آمار ایران از ۶.۴ در سال ۱۹۷۰ به ۱.۸ در سال ۲۰۱۵ رسیده و پائین‌تر از کشورهایی مثل سوئد، فنلاند، نروژ، بلژیک و فرانسه قرار گرفته. افزون بر این، ما فقط با کاهش زاد و ولد روبرو نیستیم، مشکل حتی بزرگتر دیسژنی‌ست، هرچه ضریب‌هوشی، میزان تحصیلات، درآمد ناخالص ملی و بی‌دینی بالاتر می‌رود احتمال بچه‌دار شدن کمتر می‌شود!

      مدرنیته که بناست «کارآمد» باشد هنوز مشکل را به درستی تشخیص نداده و درپی کنترل جمعیت و «گرمایش زمین» و ... برچسب زدن به زخم از طریق وارد کردن مهاجر جهان‌سومی به درد نخور و ... است. چرا؟ چون مدرنیته برخلاف تصور شما یک جنبش غیرایدئولوژیک نیست، و فقط پیرامون یکسری «هنجارها» هنجارستیز است، و فقط در یک جهت حرکت می‌کند. مشکلاتی که نیازمند هرگونه اتحاد(به جای فردیت)، ایمان(به جای تفکر انتقادی)، جنگاوری(به جای صلح‌طلبی) و دیگر ارزشهای «بدوی» باشند لاینحل می‌مانند. این درباره‌ی تمام جنبشهای مدرن، از جمله فاشیسم و نازیسم هم صادق است. آنها در ظاهر و در باطن درپی نظم و اتحاد و دلیری و مردانگی و ... بودند، اما به دلیل ذات مدرنیته نتیجه‌ی عمل چیزی متفاوت از آب در می‌آمد(که غیرقابل تفکیک و شناسایی از اعمال مثلا استالین و مائو بود).
      زنده باد زندگی!

    12. یک کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (12-07-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •