• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 401

    جُستار: بی خدا بودن چه حسی دارد؟

    Threaded View

    1. #32
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Waffen نمایش پست ها
      همه ی افراد در یک سطح فکری نیستند و شخصیت افراد هم متفاوت است. آیا کسی هست که بتواند بگوید به دید جامع و کاملی از خدا و جهان رسیده؟ ایکه باری بر روی دوش من بود یا خیر را سن تکلیف مشخص نمی کند. به هر حال هر چیزی که بود و به هر شکلی که بود من این حس را داشتم.

      چرا به راحتی و اعتقاد زیاد با هم جور در نمی آید؟ فردی که در چنین سن پایینی بسیار معتقد باشد همانطور که خودتان گفتید زیاد چیزی از بنیان های فلسفی مسئله نمی داند. من هم اینچنین بودم. فقط به چیزی اعتقاد داشتم که فکر میکردم درست است. اعتقاد من بررسی نشده بود. نتیجه ی بررسی و فکر کردن درباره آن به بی خدا شدنم ختم شد.

      دقیقا چیزی که بنده عرض کردم نه تنها عالم درون بلکه همان ساختار روانی و فکری درونی را هم شامل می شود. چیزی هم به نام "آرامش خیلی خیلی درونی" من نمیدانم چیست! من متوجه نیستم که چرا یک فرد باید ناآرامی های خیلی خیلی درونی داشته باشد. مثلا شما یک نمونه از این مسائل خیلی خیلی درونی را برای من می توانید مثال بزنید؟ اگر بگویید من توضیح خواهم داد که چطور در مورد آن فکر میکنم و چطور با آن کنار می آیم.
      همه در زندگی مسائل و مشکلات مخصوص به خود را دارند. بنده هم از نظر بیرونی فرد ناآرامی به نظر نمیرسم. اتفاقا بسیار هم آرام و بی سر و صدا هستم. :دی
      حالا اینکه دیگران از در کنار من بودن چه حسی پیدا می کنند را حقیقتش تا کنون نپرسیدم و به من گفته نشده که به شما بگویم. ولی فکر نمیکنم باعث ناراحتی کسی بشوم. ولی در درون خود هم بسیار آرام هستم.

      با درون پرسشگرتان کار خاصی نکنید. بگذارید پرسش کند! قرار نیست کار خاصی با چیزی انجام شود.
      این احساس حقیقت جویی را هم همینطور. این مسئله ای که من گفتم خودش از همین جا شروع شده و به اینجا رسیده... همین پرسشگری و حس حقیقت جویی بوده که روزی باعث شده من از جایی شردوع کنم و به جایی برسم. از نظر فکری عرض میکنم البته.
      من نمیدانم حقیقت را اینجا چطور دارید معنا می کنید؟ حقیقت به معنای truth اگر منظورتان هست شاید وجود داشته باشد و شاید وجود نداشته باشد. بستگی دارد ما به آن دسترسی داشته باشیم یا خیر که بتوانیم وجود و یا عدم وجود آن را مشخص کنیم و بعد ابزاری برای اندازه گیری آن نیاز داریم. من نمی دانم شما به چه حقیقتی اشاره دارید. حقیقت یک چیز یونیفای شده نیست. منظورتان اگر واقعیت هم باشد می گویم حداقل چیزی که وجود دارد این است که اطلاعات وجود دارند و این کمترین میزان واقعیتی است که ما می توانیم از آن اطمینان داشته باشیم. من هرگز نگفتم حقیقت وجود ندارد و نگفتم واقعیت وجود ندارد. من گفتم معنای نهایی وجود ندارد. یک معنای سرشتی وجود ندارد. essence وجود ندارد در چیزها.
      برای شما این باعث پوچی و بی معنایی میشود و برای من منبع آرامش و آزادی است و شگفتی و لذت بسیار. من هرگز نمی توانستم قبل از این از هوشیاری خودم چنین لذتی ببرم. باورم نمی شود که در گذشته از چه چیزهایی ناراحت می شدم و به چه چیزهای بی ارزشی بها می دادم و نگران چه چیزهای بیهوده ای بودم.

      Indeed life begins beyond despair
      این چیزی هست که دارم سعی میکنم به شما بگم. شما despair رو میبینید.

      همانطور که پیشتر عرض کردم منظورم دیدگاه جامع و منطقی بود و نه کامل ! چون به نظرم تا وقتی که آدمی در این جهان زندگی می کند در آن محاط است و از اینرو نمی تواند به یک دیدگاه کامل برسد! اما "سن" براستی فاکتور مهمی است در شناخت هستی! هر چقدر هم که یک فرد باهوش و فهیم و عاقل و باسواد باشد و اصلا خود ِ ابن سینا هم باشد بازهم نگاهش به هستی و جهان و خدا و.... در کودکی بسیار مبهم است. شما فرمودید 13 سالگی و خب این سن برای خیلی ها از جمله خودِ بنده یک نقطه ی عطفی است . بنده یک پروفسور آلمانی را می شناسم که اتفاقا بسیار هم باهوش و فرهیخته است و ایشان در 13 سالگی تغییر دین داده و مسلمان شده اند . اما بنا به گفته ی خود ایشان اسلامی که در 13 سالگی به آن رسیدند نسبت به اسلامی که 10 سال بعد از آن آنرا درک کردند زمین تا آسمان تفاوت دارد. در حقیقت در 13 سالگی ایشان بطور سطحی احساسی به اسلام گرویدند . با اینکه ایشان در همان سن از تمام همسالانشان در تحصیل جلوتر بودند و بسیار اهل مطالعه بودند و در همان سن با چندین زبان به خوبی آشنایی داشتند که یکی از آنها عربی بود ولی بازهم....و البته ایشان همچنان هم مسلمان هستند مانند شما که همچنان بی خدا هستید که خب این شاید دلیلی بر این باشد که بعدها با مطالعه منابعی که همسو با دیدگاهتان بوده است برای عقایدتان پشتوانه های منطقی فراهم کرده اید و از اینرو هم اکنون در راه خود پایدار و استوارید. اما نمونه های فراوان که در کودکی یک آیین دارند و در جوانی آیین دیگر ،بسیار بسیار فراوانترند. هر چند براستی قابل تقدیر است که آدمی از کودکی به آیینش و اعتقاداتش بنگرد و آن را تغییر دهد همین نشانه ای خردمندی و داشتن درونی جستجوگر است. چرا که بسیاری افراد هیچگاه به آیین و دین و اعتقاداتشان نگاه نقادانه ای ندارند و از اینرو اکثر قریب به اتفاق افراد به آیینی که به آنها به طور وراثتی رسیده حتی به طور شکسته بسته نیز پایبند هستند.


      حقیقت#واقعیت

      حقیقت ریشه در حق دارد ولی واقعیت ریشه در وقع دارد! از اینرو واقعیت را همواره می توان دریافت اما حقیقت را نه! گاهی حقیقت در عالم برون رخ می دهد و نمود می یابد و واقع می شود در این هنگام واقعیت= حقیقت. اما متاسفانه چنین اتفاقاتی خیلی کم رخ می دهد و در اکثر مواقع آن چه در عالم برون واقع می شود حقیقت نیست!
      اما منظور بنده از حقیقت همان نمودی است که در عالم درون رخ می دهد . در حقیقت واقعیتی از جهان درون است! اگر به لینک ذیل عنایت داشته باشید در این جستار یکسری گفتگوهایی در مورد عالم درون و تمایز آن با عالم برون و.. انجام شده است :
      درون و برون - صفحه 9

      در آنجا به آرامش های درونی و برونی هم مفصل پرداخته شده است و اصلا همین حقیقت! متاسفانه حقیقت بسیار کاربرد عامی دارد یعنی هم برای عالم برون و هم برای درون از واژه ی حقیقت استفاده می کنیم. اما حقیقتی که در عالم مادی مد نظر است هماره نمود ظاهری باید داشته باشد چون مادی است و از اینرو می توان آن را مورد بررسی و سنجش قرار داد اما حقیقتی که در عالم درون مد نظر است خب اینگونه نیست و اینورو ما هیچ معیاری محکی برای سنجش آنچه که گمان می بریم حقیقت است نداریم و گاهی و شایدبسیاری از اوقات آنچه که گمان می بریم حقیقت است سرابی بیش نباشد و خب همه ی اینها سبب سرگردانی بیشتر می گردد و نتیجه سرگردانی همان نا آرامی درونی است!

      نه بنده بی خدایی را با نا امیدی و یاس یکسان نمی بینم. پوچی برابر با نا امیدی نیست ! هر چند که با آن همبستگی دارد ولی الزاما هر پوچی به نا امیدی ختم نمی گردد. چه بسیار افراد با ایمان و دیندار که بسیار افسرده و مایوس هستند و چه بسیار افراد بی دین و بی خدا که شاد و سرمست و پر انرژی هستند . آدمی می تواند به بیهودگی و پوچی دنیا و هستی و .. برسد و در همان حال از هستی خویش لذت ببرد در حقیقت هدف و معنای زندگی در این جهان را همان "زندگی کردن" بداند و از اینرو تا می تواند از زندگی و زنده بودنش لذت ببرد.

      نمی دانم چرا شما از گفته هایم نا امیدی را برداشت کرده اید؟! نمی دانم شاید هم نسبت به شما آدم نا امیدی به حساب بیایم :) چون به هر حال همه چیز نسبی است یعنی تاکنون به هر چه رسیده ام نسبی بوده و از اینرو به حقیقتی از جنس عالم درون هنوز نرسیده ام چرا که بر طبق گفته ی آنها که رسیده اند حقیقت مطلق است نه نسبی!
      ویرایش از سوی سارا : 05-17-2016 در ساعت 08:10 PM






    2. یک کاربر برای این پست سودمند از سارا گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Waffen (05-20-2016)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •