آلیس گرامی، کارواژه ی "بساودین" و همخانواده هایش برای "لمس کردن" را بسیار پسندیدم!!
درباره ی کارواژه ی "دمیدن" نگرم را پیشتر بازگفتم! شگفت (یا بهتر بگویم، مسخره!!) این است که تارنمای لغت نامه، هم "دردمیدن" و هم "دمیدن" را به چم "فوتیدن/پُفیدن/فوت کردن" آورده است!! سرانجام باید یکی از آنها به تنهایی چم "نفس کشیدن" را بدهد!! راستی درباره ی کارواژه ی دیگری که برای نفس کشیدن می بهرند، می توان "دم برآوردن" هم برشمرد (نام برد). ولی افسوس که تکواژه ای نیست.
سَمکینگ جان درست است! با اندکی چشمپوشی، می توان از "زودرنج/نازک نارنجی" برای "ظریف" بهرید ولی همانگونه که پیشتر هم گفتم، آماج من، بَهرِش (bahresh بهره گیری) از یک برابرواژه ی تکواژه ای است.
,Living in a world which everybody is a sheep or a wolf
...!I'd rather be a shepherd
!Let them shred one-another! ... I do play my own flute
سُتودهی گرامی ؛ با بهرهمندی از فرهنگ پهلوی واژهی شایمند و فراخور "ظریف" به
چم "delicate" ؛ تکواژ «تَنُک» tanok یا «تَنَک» tanak است ؛
«تَنُک» از بیخ و بُن به کَس یا چیزی میگویند که بسادگی آسیبپذیر باشد ، پادسفت
و چیزی که تاب ِ کوبه (ضربه) را نداشته باشد !
---
ظریف = تَنُک ؛ نازمان
![]()
Sotude (02-14-2013)
بسیار هم خوب و دلنشین است!!
به مهر، نام این واژه نامه ای (پهلوی) را که از آن می بهرید، بازگویید.
اگر پیوند آن برای فروبار (داونلود) هم در دسترستان است، که چه بهتر!! بگذارید تا دیگران هم ببرهند!
با سپاس فراوان!
کامیاب باشید!![]()
,Living in a world which everybody is a sheep or a wolf
...!I'd rather be a shepherd
!Let them shred one-another! ... I do play my own flute
Alice(02-15-2013)
شوربختانه لینک این واژهنامه را برای فروبار ندارم ؛ برای فروبار کردن ،
دوستان واژهنامههای خوبی را در جُستار «ساختارشناسی زبان پارسیک»
نهادهاند !
بر روی هم برای واژهی "ظریف" داریم :
ظریف = باریک ؛ نازک ؛ تاژ* ؛ تَنُک ؛ نازمان ؛ نازپرورده
در هر گزاره از روی بافتار سخن میتوانید یکی از واژگان بالا را بکار ببندید ؛
* تاژ نه آن تاژ ِ تاژیک !
تاژ | لغت نامه دهخدا
تاژ || لطیف و نازک . (برهان ). نازک و ظریف و لطیف . (ناظم الاطباء).
![]()
یک چم مهادین واژه تاژ همان "چادر"(خیمه) است و به مردمی که شهر نشین نبوده و چادر نشین بوده ند، به یکسان که ایرانی یا انیرانی بوده باشند، تاژیک میگفتند، که از این واژه، دو واژه ی تازی و تاجیک بجای مانده. در خراسان/ اکنون افغانستان، همواره به کسانی که کوچگر بوده اند، چه زردپوست و چه هندواروپایی، تاجیک میگفته اند و میکوشیده اند که از اینراه به آنها سزامندی های کمتر شهروندی روا دارند.
تاژ | لغت نامه دهخدا
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
مزدك بامداد (09-08-2013)
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟
لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)