نوشته اصلی از سوی
Alice
اینها که کارواژههای ساختگی نیستند ، فَردید من از «کردن، شدن و ...» کارواژهسازی ِ برساخته بود !
به مهر اگر میتوانید برای آنان پادنمونه بیاورید ! (چون خودم ژرفاندیشی نکردهام و دلاستوار نیستم،
به هر روی اینجا که میدان زورچپانی اندیشهها نیست ، جایگاه هماندیشی است)
گذرا و ناگذرا بودن باز پیوندی ندارد ؛ چون آماج من کارواژههای ساختگی بود !
نه بنواژههایی که از پیش در زبان تنیده شدهاند (جز جداییدن) ؛ چند نمونه باز
برای چنین کارواژههایی :
همه کارواژهها یک زمانی برساخته (جعلی) بودهاند دیگر، کارواژهها را اسپاگتی که فرونفرستاده! (:
نوشته اصلی از سوی
Alice
باوریدن = باورن کردن (آلیسجان بباور که ... => آلیسجان باور کن که...)
واغیدن = واغ واغ کردن (هاپو واغید => هاپو واغ واغ کرد...)
آروینیدن = آروین کردن (و نه آروین شدن، این را خودت پیشنهاد داده بودی)
همآغوشیدن = همآغوشی کردن
خب همه اینها گفتیم با هر همکردی بیشتر به کار میرفتند پیشانگاشت میشوند.
آروینستن = آرویدن کردن / آرویناندن = به آروین واداشتن
واغیدن = واغ کردن / واغانیدن = به واغ واداشتن
برخی مانند همآغوشیدن هم میتواند شدن باشد، هم کردن، هم میتوان دلبخواه همآغوشانیدن گفت:
همآغوشیدن (شدن): من و او همآغوشیدیم = هماغوش شدیم.
همآغوشیدن (کردن): مرا با خود همآغوشید = مرا با خود هماغوش کرد.
همآغوشانیدن (کردن):مرا با خود همآغوشانید = ~
نوشته اصلی از سوی
Alice
جدا از همهی اینها مهربُدجان ؛ کارواژهی «پیرش» برای منی که با زبان پارسی
آشنایی بسنده دارم گنگ است ! نخست که گفتی "پیرش" اگر چم آن را درون
کمانک نمیاوردی به هیچ روی درنمیافتم که پیر شدن، پیر کردن، پیر ماندن و
بر روی هم فردید شما چیست از این واژه ! ( شاید اصلاً درنمیافتم که بنواژنام است)
خب چندبار مانند هر کارواژهی دیگری به کار میبری جا میافتد!
فردید نمیخواهد، eš بیشتر زمانها نمایانگر «فرایند {پیشانگاشت}» است، در پیریدن پیشانگاشت شدن است، پس پیرش = پیریدن:
فزونخواری مایهی پیرش است = فزونخواری مایهی پیریدن است = فزونخواری مایهی پیر شدن است.
همانجور که:
اندوهیدن = اندوهش
ولی،
گفتن ≠ گویش
خواندن ≠ خوانش
خواستن ≈ خواهش
باید اینها را به کار گرفت تا از ناآشنایی در بیایند (: