تا اینجا تمام آنچه گفته شد درباره ی وحدت وجود بود، باور به وحدت تنها شرط لازم برای عرفانی بودن یک ایدئولوژی ست، شرط کافی ست یا چه؟
تا اینجا تمام آنچه گفته شد درباره ی وحدت وجود بود، باور به وحدت تنها شرط لازم برای عرفانی بودن یک ایدئولوژی ست، شرط کافی ست یا چه؟
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Rationalist (12-15-2013)
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Anarchy (12-15-2013),Rationalist (12-15-2013),Russell (12-14-2013),sonixax (12-15-2013)
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Anarchy (12-15-2013),Dariush (12-14-2013),Rationalist (12-15-2013)
آری، البته در نظر داشته باش راسل جان که عرفان مجموعا چیز مهملیست و سخنِ اسلوبمند گفتن پیراموش سختتر از پریدن از ارتفاع 200 متری روی یک فضای نیممتری است. خود واژهی عرفان از عرف میآید که بیشتر به شناخت و این چیزها اشاره دارد، اما این واژه آنقدر معنایی عام یافته است که به هر مسلکِ رازگونِ شبهدینی آمیخته با سیر و سلوک و این چیزها عرفان میگویند.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Anarchy (12-15-2013),Rationalist (12-15-2013),Russell (12-14-2013)
منظورم تصور شما از "وحدت وجود" در نگرش عرفانی تان بود. اینکه به طور ذاتی در وجود میان ما و
موجودات، فارغ از نمود و کیفیت ها، وحدت وجودی در میان است؛ چه معنا و درک عرفانی نهفته است؟
اما در توصیفی که بیان نمودید، چه طور کل هستی در صفات انسان بیان می گردد؟!
لطفا کامل توضیح دهید.
چه طور از زنده بودن برخی موجودات، به زنده بودن تمام هستی رسیدید؟!
چه طور از تفاوت میان زنده بودن انسان نسبت به سایر موجودات، به معنای روح الهی رسیدید؟
لطفا آسمان و ریسمان را به هم نبافید!متاسفانه نمی توانیم چنین کنیم
آنچه در معارف دینی آمده است از سوی موجوداتی از جهان دیگر ارائه نشده است آنها هم کسانی هستند از جنس ما
اینکه دانسته های خود را با زبان آکادمیک و علم رسمی بیان نکرده اند دلیل بی اعتبار بودن این دانسته ها نیست خصوصا اگر تضادی با عقل و منطق نداشته باشد.
این گفتگوی فلسفی در تراز هستی شناسی محض صورت می گیرد؛ و در این تراز معارف دینی جایی ندارند.
چه طور است در تبیین سخنانتان آیه ای از قرآن برایم بیاورید؟ یا حدیثی از امام صادق؟!
برای درک "ذات وجود" نیازی نیست بر تمام موجودات جهان احاطه داشته باشیم؛ بلکه ذات وجودخیر، محال بودن ادراک ذات وجود و دلیل آن بیان شد.
منظور از وجود همه آنچه در محدوده درک ما و در غیر محدوده آن است، می باشد.
بر اساس نظر بعضی از عارفان نه تنها درک ذات وجود ممکن نیست بلکه ذات هیچ موجودی قابل دریافت و درک نیست، ذات طلا، آب، خاک، فلزات دیگر و همه آنچه موجود است مجهول است و ما تنها درکی از آنچه تاکنون شناخته ایم داریم اما کنه حقیقت آنها برایمان روشن نیست.
همان است که میان همه ی موجودات مشترک است و چیزی فراتر(ذاتی تر) از خود وجود نیست.
"ذات موجودات" دیگر چیست؟!!! اگر منظورتان حقیقت داشتن یا نداشتن آن موجودات خارج از
پندار انسان می باشد، نیک تر است که بیخود سخنتان را مرموز و غریب بیان نفرمایید.
لازم نیست کاری انجام دهید اشاره کردید که اگر امکان استدلال رسمی و منطقی بر چیزی نباشد جهت پذیرش آن لااقل باید خرد گریز نباشد
و عمل پورسینا نوعی از این عملکرد است؛ معاد جسمانی هر چند با دو دو تای علمی که او آموخته است نمی سازد اما از چارچوب خرد او نیز بیرون نیست لذا آن را می پذیرد.
مقصودم چنین بود که این مثال شما به درد خودتان می خورد و در مورد من صدق نمی کند!
من در فلسفه پیرامون اسلام به نتیجه ای کاملا متضاد با عرفانی که می خواهید برایم بیان
نمایید رسیده ام. با این مشکل چه باید کرد؟
لطفا به خودتان شک نکنید!1-من دختر نیستم.
2-روشنفکر هم نیستم.
3-این به قول شما چرندیات را نیز برای کسی نفرستاده ام.
4-نیازمند جلب توجه کسی هم نیستم.
آواتار شما تنها تداعی کننده آن شخص برای من بود؛ نه اینکه شما را همان شخص بدانم.
در این انجمن کاربران زیادی هستند که به گمانم بتوانند به سادگی فرنودِ اشتباه بودن متن آن فرتور رادلیل انتخاب این عکس و نوشته زیر آن این است که نشان دهم وزن ادعای مدعیان ناباوری چیزی در همین حد است !
برایتان تبیین کنند. از آنجاییکه هدف من از این گفتگو چیز دیگری می باشد، بدان نمی پردازم.
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
شوربختانه به پرسش هایم پاسخ سر راست و شفافی ندادید!
ماه هاست که چنین روشی را برای درک مستقیم اشیاء به کار می گیرم. و موفق بوده ام مفهوم آنها را
به طور مستقیم درک کنم و اندیشه آن مفهوم را در ذهن نداشته باشم.
از این روش هنگامی که لازم است به ارتباط و تلفیق مفاهیم مختلف بپردازید و تصمیمی اتخاذ نمایید چه طور سود می برید؟ در محاسبات ریاضی چه طور؟اگر با دید مراقبه ای و نگریستن، به آن بنگرید ، مثلا وقتی آلفا سراغتان می آید ، با نگاه کردن به آن آلفا متوقف می شود و به بتا تبدیل نمی شود.
این میشود دید خودآگاهی و عرفانی.
البته درک مستقیم "خودآگاهی" با سایر آبجکت های اعتباری متفاوت است.دیریازود ویرتان آرام میگیرد. و با چیزها ارتباط مستقیمی خواهید داشت.
و آیا همه ی آنچه شما عرفان می خوانید؛ چنین چیزی است؟ و یا ادراکی فراتر نیز می باشد؟
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
Russell (12-16-2013)
درک این مطالب برایم آسان است؛ ولی هیچ درک فربودینی نسبت به وحدت وجود الهی، آنطور که در عرفان اسلامی توصیف شده، نمی بینم. چه طور من هم می توانم چنین چیزی را در یابم؟
(((( تا همینجا اگر دقت کرده باشی، اسلام دین عجیبیه. بر سر چه چیزهایی داره بحث میکنه! اسلام خواستار تفکر انسان هاست. خواستار به چالش کشیدن مغزهاشون هست ))))
اسلام
ذات مطلق چیست؟ خدا؟ آن هم از ورژن اسلامی آن؟عرفان یعنی :اعتقاد کامل به ذات مطلق.
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
امروز، عصر حاضر، زمانی که در آن فلسفه در چرخهی مابعدالطبیعه نبوده و از دگمهای فلسفی سنتی خارج شده.
یعنی امکانِ گفتگوی من با شما در اینجا مشروط به کیفیتِ پاسخهای من در آن جستار است؟!
من پرسشهای شما را در آنجا ندیدهام، اکنون بدانها نگاهی خواهم کرد.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
این معنا که ما و سایر موجودات آنطور که در ظاهر به نظر می رسد آزاد و رها نیستیم و تحت فرماندهی نیروی هوشمند واحدی روزگار می گذرانیم و این تقلا کردن های ما بر خلاف خواست او راه به جایی نخواهد برد، پس چاره ای جز تسلیم نیست؛ راه تنها از این سو باز است.
این تنها یک تشبیه برای نزدیک شدن به ذهن است.اما در توصیفی که بیان نمودید، چه طور کل هستی در صفات انسان بیان می گردد؟!
لطفا کامل توضیح دهید.
همانطور که انسان به عنوان یک موجود دارای هویتی است که از تحلیل اجزاء آن به صورت جداگانه نمی توان آن هویت را کشف کرد و به دست آورد، کل هستی نیز هویتی اینچنین دارد.
از اصل علیتچه طور از زنده بودن برخی موجودات، به زنده بودن تمام هستی رسیدید؟!
چه طور از تفاوت میان زنده بودن انسان نسبت به سایر موجودات، به معنای روح الهی رسیدید؟
و
از اینکه معطی یک چیز نمی تواند فاقد آن باشد؛ اگر انسان حاصل دست پخت فرگشت باشد و مانند آن باشد باید موجوداتی با صفات انسانی در میان موجودات به فور یافت شود
چه اشکالی دارد بعضی از بزغاله ها بتوانند به راحتی مانند انسان صحبت کنند؟
از دید من کاملا در اشتباه هستید.لطفا آسمان و ریسمان را به هم نبافید!
این گفتگوی فلسفی در تراز هستی شناسی محض صورت می گیرد؛ و در این تراز معارف دینی جایی ندارند.
چه طور است در تبیین سخنانتان آیه ای از قرآن برایم بیاورید؟ یا حدیثی از امام صادق؟!
بله اگر بخواهیم معارف دینی را به عنوان یک پیش فرض مسلم مبنا قرار دهیم و بر اساس آن قضاوت کنیم
حق با شماست
اما همانطور که گفتم این معارف توسط انسانهایی بیان شده اند که اتفاقا عرفان (حداقل نوع اسلامی آن) بدون وجود آنها معنا و مفهومی ندارد و این افراد کسانی هستند که بدون هیچ استثنایی همه عارفان بزرگ افتخار مریدی آنها را داشته و در یک کلام از اقطاب عارفان محسوب و سرسلسله آنها هستند.
قرآن دو وجهه دارد
یکی تلقی وحی بودن آن و تسلیم بی چون و چرا بودن آن به این دلیل است
دیگری کتابی در عرض سایر کتابها که مولفی به نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد و حاوی افکار اوست
در این کتاب مبانی عرفان بیان شده
از این جهت چیزی از سایر گفته های عرفانی کم نداشته و جای بررسی دارد، حدیث نیز همین قصه را دارد
و حب و بغض من یا شما یا دیگران تاثیری در این موضوع ندارد
احاطه بر وجود نه موجوداتبرای درک "ذات وجود" نیازی نیست بر تمام موجودات جهان احاطه داشته باشیم؛ بلکه ذات وجود
همان است که میان همه ی موجودات مشترک است و چیزی فراتر(ذاتی تر) از خود وجود نیست.
بدون تشبیه تصور کنید یکی از سلولهای ریشه یکی از موهای پای انسان بخواهد به ادراک کلی از انسان دست پیدا کند بدون اینکه
بتواند از وجود انسان خارج شده و بر او احاطه پیدا کند.
نه، منظور شناخت موجود بدون وجود هیچ مجهولی است."ذات موجودات" دیگر چیست؟!!! اگر منظورتان حقیقت داشتن یا نداشتن آن موجودات خارج از
پندار انسان می باشد، نیک تر است که بیخود سخنتان را مرموز و غریب بیان نفرمایید.
یکی دو نمونه از این تضاد را بیان کنید.مقصودم چنین بود که این مثال شما به درد خودتان می خورد و در مورد من صدق نمی کند!
من در فلسفه پیرامون اسلام به نتیجه ای کاملا متضاد با عرفانی که می خواهید برایم بیان
نمایید رسیده ام. با این مشکل چه باید کرد؟
بعید می دانم از آن جهتی که مقصود من است کسی بتواند خلاف آن را ثابت کند.در این انجمن کاربران زیادی هستند که به گمانم بتوانند به سادگی فرنودِ اشتباه بودن متن آن فرتور را
برایتان تبیین کنند. از آنجاییکه هدف من از این گفتگو چیز دیگری می باشد، بدان نمی پردازم.
تاکنون چندین بار سوال کرده ام اما کسی جواب نداده است.
Rationalist (12-24-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)