خیلی بدبینی!
البته آدم در شرایط سخت و تنهایی دچار این تفکرهای افراطی میشه طبیعی است. منم دوران سختی داشتم درکت میکنم، ولی بعدها متوجه شدم که آدمهای خیلی زیادی دچار بدبختی های زیادی هستن به شکلهای مختلف و این مسئله اونقدرها هم استثنایی نیست تازه میشه گفت وضع من نسبت به خیلی ها بهتر بوده که دوران رنج در کودکی و نوجوانی داشتم اما باعث مقاوم شدن من هم شد و فکور شدن و جدی شدن و رشد کردن پایهء یکسری توانایی ها و استعدادها در من، و بعدش هم که اون دوران تموم شد و بقیهء عمرم با آگاهی و جدیت و عمق بیشتری زندگی و عمل میکنم و دست خودمه. ولی خیلی آدمها تا آخر زندگیشون میبینی پپه هستن و بلاهای مختلفی هم به مرور سرشون میاد بازم نمیفهمن چی به چیه!
برای آرامش نیازی به جنس مخالف ندارم. قدرت و تسلط بر زندگی شخصی خودم برام خیلی مهمتره.اما یک نظر شخصی در مورد شما! به نظر من اگه شرایطش رو دارید ازدواج کنید یا به دنبال رابطه عاطفی با جنس مخالف برید حالا با سکس یا بدون سکس. چیزی که این وسط اهمیت داره آرامش روانی هست که به اون میرسید. من هم تا حدی به اون رسیدم طرف مقابلتم میرسه ولی در مورد من دوامی نداشت!
لشکر نمیخوایم همون یدونه هم بسه. ولی موضوع اینه که آرامش من با ازدواج تامین نمیشه، بلکه این قدرت و تسلط بر زندگی و وجود خودمه که به من آرامش میده. اگر همسر داشته باشم ولو خیلی هم زیبا و ایدئال باشه اما قدرت و تسلطی و ویژگیهایی رو که در وجود خودم میخوام نداشته باشم، حالم گرفته میشه، چه بسا که حتی حالم بدتر از موقعی بشه که همسر نداشته باشم، چون وقتی همسر داشته باشم حس مسئولیت و نگرانی بیشتری هم دارم و از طرفی خودم هم کمتر آزادی و وقت و انرژی اضافی دارم که دنبال قدرت و کاملتر کردن خودم برم.اما در مورد شما اراده و اعتماد به نفس بالای شما اگر با اندکی ثروت همراه شود لشگری از دختران را به سوی شما میکشاند!