نوشته اصلی از سوی
بهمنیار
خوب البته و صد البته آن اندازه که ساده می پندارید نیست، و حتا به سنگینی بار گفته من، آن جا که می گویم شما بر پایه جهان بینی برگزیده خویش، یکی را پذیرفته اید دقت نمی کنید.
دقت کنید که زمانی که پای اخلاق به میان کشیده می شود، خوبی ها یکسان هستند خداپرست و بیخدا ندارد، آخر سخن ما هم همین است. ما می توانیم بگویم خداپرست در هنگام بررسی فرنودهای بودن خدا منطقی فکر نمی کند و دلایل را درست بررسی نمی کند، ولی زمانی که از اخلاقی و یا ارزش های اخلاقی سخن گفته می شود، چون خود کنش در نگر گرفته شده است بدون این که نگاهی به این که چه چیزی کسی را ناچار ساخته چنین کند، آن گاه دیگر درک جهان تفاوتی میان مردم به وجود نمی آورد. به سخن دیگر میان من و شما در دریافت و درک جهان تفاوت است میان درک خوبی تفاوت نیست.
اکنون، بر پایه جهان بینی شما اگر خدا خواسته باشد که من را هیچ گاه ایمان نیاورم و به وی باور نداشته باشم آن گاه، گناه من چیست که خدا چنین خواسته؟ و سپس در جهنم انداخته می شوم. پاسخ شما روشن است چون یک قادر متعال دانا آفریدگار جهان این را خواسته، بی گمان دانش و حکمتی در آن است. جستار کمک رسانی به دیگران و ایمان آوردن شما نیز همین است اگر خدا خواسته باشد شما به وی باور داشته باشید، خوب باور دارید برای چه برای چیزی که خود اصلا نمی خواسته اید بهشت دریافت می کنید؟
برای انگاره کارامازوف نیز برگ 154 و 155 را بخوانید. ولی به طور کلی، اگر خدا باشد آن گاه ناگزیر هستیم برای نمونه نماز اول وقت بخوانیم که یکی در اندیشه شما یکی از بهترین خوبی هاست، اگر خدا نباشد ما دستوری برای انجام این خوبی نداریم ولی اگر برخی ناگزیرها فراتر از خدا باشند آن گاه این معنا پیدا نمی کند.
[QUOTE
درود فراوان بهمنیار گرامی
ابتدا متذکر شوم که متاسفانه آن کتاب را در اختیار ندارم وگرنه مطالعه برگ 154 و 155 برای دیدن نوع برخورد با قضیه کارامازوف را حتما میخواندم .
حال در مورد این جمله شما که به گمانم در پست مورد نظر نقش اساسی دارد میگویم .
کد HTML:
آن جا که می گویم شما بر پایه جهان بینی برگزیده خویش، یکی را پذیرفته اید دقت نمی کنید
بهمنیار گرامی اگرچه من جهان بینی خاصی را برگزیده ام اما خود را بی نیاز از مطالعه مداوم سایر انواع جهان بینی نیز مقایسه آنها و بررسی نقاط ضعف وقوت هریک نمیدانم (البته در حد فرصت !) و در اینجا فعلا بین دو جهان بینی اصلی مادیگری و الهی مقایسه ای در حال انجام است که با سئوال محوری شما انجام میگیرد که به واقع "اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست"
در اینجا بطور واضح و تاکنون نقصی در پاسخگویی مادیگرایی می بینیم . گفتم بطور واضح چرا که شما و مهربد در پست بعدی اینرا به وضوح گفته اند :"دنبال پاسخ برای پرسشی هستید که وجود ندارد" بعبارتی در جهان بینی مادی پاسخی برای آن پرسش وجود ندارد .
البته شما هم مقایسه جالبی بین دو جهان بینی انجام داده اید و آن پیش کشیدن موضوع جبر و اختیار است ! هرچند این موضوع تا حدی حاشیه ای است و لذا نمیخواهم در اینجا به آن بپردازم اما فقط همینقدر میگویم که جهان بینی مادی هم نمیتواند جبر را نقض و اختیار را نشان دهد و هرگاه موشکافانه به جهان بینی مادی بنگریم میبینیم که انسانی مادی متشکل از مجموعه ای اتمها و تحت تاثیر مجموعه های دیگری مادی است ! در تاپیک دیگری این موضوع توسط سونیاکس از دیدگاه یک مادیگرا به خوبی شرح داده شده .او میگوید :اگر ذهن چیزی غیر از ماده بود ، با چهار تا قرص و دستکاری سیستم عصبی نمیشد کارکردش رو مختل کرد یا تغییری درش ایجاد کرد .
و کاربر دیگری بنام "هواچه خوبه " جبری بودن رفتار آدمی را با این عبارات میاورند : ﮔﻠﺪﺳﺘﯿﻦ
)Goldstein( ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﺨﺸﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﮑﺮﻩ ﭼﭙﯽ ﻣﻐﺰ، ﻣﻮﺟﺐ
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺨﺺ
ﻣﯿﺸﻮﺩ. ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ
ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻐﺰﺷﺎﻥ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﮐﻪ ﺭﺍﺑﺮﺕ ﻫﺎﺭ )19( ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺍﺳﺖ ﻣﻐﺰ
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻣﯿﻦ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﺁﺷﮑﺎﺭﯼ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ
ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ
ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ
ﻣﻬﺎﺭﺗﻬﺎﯼ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻣﻐﺰ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﺎ ﻣﻐﺰ
ﺳﺎﯾﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ
ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﻭ ﮐﻼﻓﻪ
ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ
ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ) .20( ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ
ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﭽﻮﻥ
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ
ﺑﺪﻧﯽ ﺍﻭ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﺩﻗﯿﻘﺘﺮ ﻣﻐﺰ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻐﺰ ﺍﻭ
ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ، ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎ
ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺑﺎﻋﺚ
ﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﻭﺯ ﯾﺎﺑﺪ.
این همه گفتم تا نشان دهم اگر در جهان بینی الهی به جبر و اختیار بعنوان موردی نقص و ابهام نگریسته شود (که البته پاسخ خود را دارد ) همین نقص وابهام در جهان بینی مادی نیز وجود خواهد داشت .به راستی در جهان بینی مادی اختیار چگونه تفسیر میگردد ؟!
اما من فعلا در مقام مقایسه دو جهان بینی در باره " ناچاری ما برای راستگویی " هستم و هرگاه این سئوال پاسخ داده شد و شما گرامی خواستید به موضوع دیگری خواهم پرداخت . بقولی step by step یا همان گاماس گاماس خودمان .!