ایدئولوژی که برای سرگرمی و اوقات فراغت گذراندن نیست، اهمیت مهادین و نخستین یک ایدئولوژی کاربرد آن در زندگی است.
در جهانبینی خداناباوری، برابر دانستن احتمال بودن خدا همراه با دیگر چیزها نادرست است و موضع خداناباور، باور نداشتن به خدا به شمار میرود. اکنون ما ایدئولوژیای
که برای نمونه کسی در آن خود را «پاستا-ناباور» بنامد نداریم چرا که بودن یا نبودن پاستا برای کسی اهمیت "آنچنانی" ندارد، ولی بودن یا نبودن خدا اهمیت بسیار دارد.
اکنون فرض کنید که ما یک ایدئولوژی داریم که دستهای باورمند میگویند «خوردن پاستا عمر آدم را دقیقا دو برابر میکند». در اینجا، یک شماری «پاستا-باور» هستند و به ویژگیهای
جادویی پاستا باور دارند. یک دستهای «پاستا-ناباور» خواهند بود که میگویند پاستا عمر آدم را زیاد نمیکند و دروغ است. یک دستهای هم آگنوستیک میشوند که میگویند: «ما نمیدانیم پاستا عمر آدم را دو برابر میکند
یا خیر، چراکه آن دستهای که سد سال عمر کردند شاید اگر پاستا نمیخوردند پنجاه سال عمر میکردند و آن دستهای که پنجاه سال عمر کردند اگر میخوردند سد سال و ..» که این هم میشود نداشتن موضع مشخص.
جایگزینی پاستا با خدا به ایدئولوژیهای کنونی میانجامد.
چنانکه گفتیم، نمیتوان عدم وجود هیچ چیز را فهمید. اثبات نبود هری پاتر شدنی نیست، اثبات نبود دراکولا شُدنی نیست و حتی اثبات نادرستی چیزهای بسیار سادهتر مانند ما را آدم فضاییها درست کردهاند هم شدنی نیست.
پس اثبات نشدگی نبود خدا به خودی خود کاملا بیارزش است. هر آینه، یک آگنوستیک میگوید چون کسی نتوانسته اثبات کند که خدا هست، پس او هم باور نمیکند که خدا هست، ولی
احتمال بودن خدا را هم رد نمیکند (که چنانکه گفتیم به خودی خود بدرد نخور است، چنانکه شما میتوانید احتمال بودن دراکولا و واقعی بودن هری پاتر را هم رد نکنید و آب هم از آب تکان نخورد)