ویرایش از سوی Mehrbod : 12-04-2013 در ساعت 09:25 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
متوجه منظور شما هستم. من نیز معمولا میکوشم آدمها را با پیش زمینه های ذهنی و فرهنگی شان قضاوت کنم. با اینحال همه تلاش انسانها در این است(یا به نظرم باید باشد) که زبانی مشترک و همگانی برای گفتگو پیرامون آنچه که نمیتوان تنها با احساسات و گرایشات روانی در موردشان آگاهی یافت و استنباط کرد، ساخته شود و این زبان یکجا میتواند علم باشد، یکجا منطق و یکجا هم اخلاق. سعی ما باید این باشد که اینها آنقدر جهانشمول باشد که بحث کردن در مورد نتایج ثانویه آنها ، نیازی به بحث در مورد درستی خود منطق یا اخلاق نداشته باشد. در اینحالت وقتی کسی تمام اینها را نمیپذیرد یا توان دریافتنشان را ندارد، بحث قدری کسل کننده و خستگی زا است و آدم نمیتواند کاری کند جز اینکه آرزوی موفقیت و رستگاری برای طرف مقابل کند!
من چندی پیش با کسی پیرامون آنارشیسم گفتگو میکردم. با اینکه انسان باسوادی بود، هرچه کوشیدم نتوانستم مفهوم آتوریته و سازوکار آن (به ویژه آنگاه که با سرمایه داری درمی آمیزد) را به او بفهمانم. یعنی او انسانها را شایسته سرکوب میدانست و ذهنش آنچنان در حدود پیشینه زندگی اش گیر کرده بود که هرگز شرایطی جز آن را نمیتوانست تصور کند. همدردی در این مواقع آخرین راهکاری است که برای تسکین خود میتوانیم بیابیم وقتی که تمام تیرهای ما به سنگ میخورند.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)