Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 17
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 17 از 37 نخستیننخستین 123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536 ... واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 161 به 170 از 390

    جُستار: ساختارشناسی زبان پارسیک

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Alice نمایش پست ها
      نه ، چکیده پُست* من این بود که در آن گزاره واژه «بررسی» از ستون های
      مهادین گزاره می باشد و وندی از "کارواژه" نبود که آن را در گروه کارواژهای
      آمایشی دانستی و یک کارواژه خودسر از آن ساختی ! واژه «بررسی» را در
      دستور "معیار" ، "مسند" میدانند که از پایه های گزاره در گروه نامواژه است !
      ( در گروه فعلی قرار نمی گیرد، گروه اسمی جداگانه ای دارد) کران نمایی کارواژه
      آمایشی را هم که بالاتر روشن ساختم !
      بررسی کنیم = گزاره سه وندی به همراه "مسند" ؛ ساختمان آنرا در زیر میاورم !

      بیاورید تا بررسی کنیم !
      بیاورید = کارواژه پرمانیک ، تا = پیوند وابسته ساز
      ===> بررسی کنیم : نهاد = ما (پنهان) ، بررسی = مسند ، کنیم = کارواژه

      پس امیدوارم هوشیده باشی که وندهای مهادین گزاره را نباید به ایرنگ وندی از
      کارواژه دانست و با کران نمایی نادرست از کارواژه آمایشی، زمینه های بیسامانی
      دستور زبان را فراهم آورد[COLOR=#ff0000][SIZE=4][B] !
      خیر، چیزی برای «هوشیدن» نبود، آلیس جان سخنانت نیز بیش از اندازه گنگ و نادریافتنی هستند.

      روی هم رفته «بررسی کردن» یک کارواژه آموده است، شما میتوانید بگویید «بررسیدن».
      همانگونه که «واکاوی کردن» یک کارواژه آموده است، میتوانید بگویید «واکاویدن / واکافتن».


      گاهی هم نمیتوانید بگویید چون پیشتر کارواژه گرفته شده؛ نمونه «خواب کردن = فریفتن» را نمیشود همیشه به «خوابیدن» کاست، چرا که دومی
      پیشتر گرفته شده و چم دگرسانی دارد. ولی «خواب نمودن»، «خواب گرفتن» و .. را که به کار نمیروند، ولی اگر میرفتند را میشد به «خوابیدن» کاهید.

      «خواب کردن» زمانیکه برای به خواب بردن کسی باشد - که باز بکار نمیرود خوشبختانه- را میتوان به «خواباندن» کاست: او بچه را خواب کرد = او بچه را خواباند.


      بررسیدن . [ ب َرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پرسیدن . (برهان ) (انجمن آرا). سؤال کردن . (آنندراج ). وارسیدن .(انجمن آرا) (آنندراج ). وارسی کردن . فحص کردن . تفتیش کردن . پژوهش کردن . تحقیق کردن . تفحص و تجسس کردن . تعرف . (لغت بیهقی ). جستجو کردن : [ سلیمان بن عبدالملک ] دل در آن بست که برمک را از بلخ بیاوردو وزارت خویش بدو دهد اندیشید که مگر هنوز گبر باشدپس بررسید مسلمان زاده بود شاد شد. (تاریخ بیهقی ).
      بررسیدن

      بررسیدم = I checked
      بررسیدی
      بررسید
      بررسیدیم
      بررسیدید
      بررسیدند
      بررس = check
      ببررس = do check


      برداشتن

      برداشتم = I picked up
      ...
      بردار = pick up
      ببردار = do pick up

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-29-2012),sonixax (11-29-2012)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      چند نکته

      1- در دستور زبان "کنونی" پارسی، برخی چیزها بیراهه رفته‌اند. برای نمونه یک چیزی به نام کارواژگان پیشوندین از خودشان درآورده‌اند و
      میگویند شیوه درست بگوییم صرف کردن «وادادن» این است که بگویید «وا میدهم».
      ما در اینجا کوشیده‌اید این شیوه نادرست را از سر بیاندازیم که سرانجام آن به آلمانی و آشفتگی بسیار ناخواستنی آن میرسد: بازدیسی زبان پارسی

      2- در اینجا ما پیشنهاد داده‌ایم که مانند زبان‌های همخانواده آلمانی/انگلیسی، این ویژگی خواستنی که با چسباندن چندواژه کارواژه میسازند را داشته باشیم.

      برای نمونه در آلمانی بجای "صبحانه خوردن" دو واژه صبحانه+تکه (نان) را به یکدیگر چسبانده و یکجا صرف میکنند:


      frühstücken - Wiktionary

      Das deutsche Wort „Frühstück“ reicht etymologisch bis ins 15. Jahrhundert zurück und bedeutete ursprünglich das frühmorgens gegessene Stück Brot.



      واژه آلمانی «Frühstück» از دیدگاه واژه‌شناسی به سده 15 برگشته و به چم خوردن تکه نان روزانه در پگاه (صبح) زودهنگام است.



      frühstücken = früh (زودهنگام) + stück (تکه نان) en (-ایدن)



      و آنرا اینجور صرف میکنند:

      ich frühstückte = من ناشتاییده‌ام
      du frühstücktest = تو ناشتاییده‌ای
      ..

      پس این تنها یک پیشنهاد است، ولی در فربود (واقعیت) وند‌های کنونی زبان ما مانند «وا، نِ، فرو، فرا، ترا، دگر..» همگی خود در گذشته واژه بوده‌اند که از
      کاربرد بسیار به وند دگریسته‌اند و هنوز گاه جدا بکار میروند. پس ما هم میتوانید یا چندتا وند بیافزاییم، یا واژگان آموده را بریخت کارواژه صرف کنیم و کاری بر پاد آنچه پیشتر شده نکرده‌ایم:

      کاربردن -> می‌کاربرم، می‌کاربری.
      سرُساماندن -> می‌سرُسامانم، می‌سرُسامانی، ...
      خودآگاهیدن -> می‌خودآگاهد (خودآگاه میشود)
      دگرنامیدن -> می‌دگرنامم (change name)

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    4. 3 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),mahtab71 (11-30-2012),sonixax (11-30-2012)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      مهربد گرامی،
      احتمالا این پست یک اسپم به حساب آید، اما جای بهتری برای عنوان کردنش نیافتم
      واژه گزینی های شما در حین نوشتن پستها،قدری باعث تلاشِ منِ خواننده که چندان با پارسی اصیل آشنا نیست یا اینکه تعصب کمتری نسبت به آن دارد، میشود!
      نکته دیگری که البته ربط چندانی به بخش پیشین ندارد،این است که به نظرم در این راه گروهی از پارسی زبانان، دچار نوعی تعصب بی مورد میشوند.به خصوص در مورد زبان عربی.یعنی سعی و تلاشی پیگیر در برگرداندن هرآنچه از عربی به پارسی وارد شده است.البته در خیلی موارد این کار درست است اما بسیاری اوقات به نظرم بی مورد است و همان واژه های عربی بهتر است!به نظر من،عربی زبان بسیار قوی ای است و نباید به سبب تعصباتی که روی زبان پارسی داریم، از ویژگی های خوب زبان عربی که میتوانند زبان پارسی را شکوفاتر کنند بی بهره شویم.
      البته من زبان شناس نیستم بلکه صرفا در حد یک مخاطب برای محتویات زبان پارسی به حساب می آیم.موضوعی که برایم تعجب آور است این است که اینقدر که ما برای پاکسازی زبان خود از واژه های عربی تلاش میکنیم و خود را به رنج می اندازیم، برای زبانهای اروپایی چنین کاری نمیکنیم.این درحالی است که مثلا در هرکدام از زبانها اروپایی که بگردید انبوهی از واژه های وارد شده از زبانهای دیگر می یابید.

    6. 6 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),Mehrbod (11-30-2012),Pazhuhande (12-07-2012),sonixax (11-30-2012),undead_knight (11-30-2012),yasy (11-30-2012)

    7. #4
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      مهربد گرامی،
      احتمالا این پست یک اسپم به حساب آید، اما جای بهتری برای عنوان کردنش نیافتم
      واژه گزینی های شما در حین نوشتن پستها،قدری باعث تلاشِ منِ خواننده که چندان با پارسی اصیل آشنا نیست یا اینکه تعصب کمتری نسبت به آن دارد، میشود!
      نکته دیگری که البته ربط چندانی به بخش پیشین ندارد،این است که به نظرم در این راه گروهی از پارسی زبانان، دچار نوعی تعصب بی مورد میشوند.به خصوص در مورد زبان عربی.یعنی سعی و تلاشی پیگیر در برگرداندن هرآنچه از عربی به پارسی وارد شده است.البته در خیلی موارد این کار درست است اما بسیاری اوقات به نظرم بی مورد است و همان واژه های عربی بهتر است!به نظر من،عربی زبان بسیار قوی ای است و نباید به سبب تعصباتی که روی زبان پارسی داریم، از ویژگی های خوب زبان عربی که میتوانند زبان پارسی را شکوفاتر کنند بی بهره شویم.
      البته من زبان شناس نیستم بلکه صرفا در حد یک مخاطب برای محتویات زبان پارسی به حساب می آیم.موضوعی که برایم تعجب آور است این است که اینقدر که ما برای پاکسازی زبان خود از واژه های عربی تلاش میکنیم و خود را به رنج می اندازیم، برای زبانهای اروپایی چنین کاری نمیکنیم.این درحالی است که مثلا در هرکدام از زبانها اروپایی که بگردید انبوهی از واژه های وارد شده از زبانهای دیگر می یابید.
      من هم تا حدی موافقم،برای نمونه بسیاری از کلمات که در انگلیسی موجوده نه از زبان های هم خانواده بلکه از زبان هایی هست که در ابتدا پیوندهای جغرافیایی یا فرهنگی و حتی زبانی خاصی با انگلیسی نداشتند و نتیجه ارتباط با سرزمین های مستعمره هستند.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    8. 4 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),Mehrbod (11-30-2012),sonixax (11-30-2012),yasy (11-30-2012)

    9. #5
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      مهربد گرامی،
      احتمالا این پست یک اسپم به حساب آید، اما جای بهتری برای عنوان کردنش نیافتم
      واژه گزینی های شما در حین نوشتن پستها،قدری باعث تلاشِ منِ خواننده که چندان با پارسی اصیل آشنا نیست یا اینکه تعصب کمتری نسبت به آن دارد، میشود!
      نکته دیگری که البته ربط چندانی به بخش پیشین ندارد،این است که به نظرم در این راه گروهی از پارسی زبانان، دچار نوعی تعصب بی مورد میشوند.به خصوص در مورد زبان عربی.یعنی سعی و تلاشی پیگیر در برگرداندن هرآنچه از عربی به پارسی وارد شده است.البته در خیلی موارد این کار درست است اما بسیاری اوقات به نظرم بی مورد است و همان واژه های عربی بهتر است!به نظر من،عربی زبان بسیار قوی ای است و نباید به سبب تعصباتی که روی زبان پارسی داریم، از ویژگی های خوب زبان عربی که میتوانند زبان پارسی را شکوفاتر کنند بی بهره شویم.
      البته من زبان شناس نیستم بلکه صرفا در حد یک مخاطب برای محتویات زبان پارسی به حساب می آیم.موضوعی که برایم تعجب آور است این است که اینقدر که ما برای پاکسازی زبان خود از واژه های عربی تلاش میکنیم و خود را به رنج می اندازیم، برای زبانهای اروپایی چنین کاری نمیکنیم.این درحالی است که مثلا در هرکدام از زبانها اروپایی که بگردید انبوهی از واژه های وارد شده از زبانهای دیگر می یابید.
      آری، ما در راستای زبانهای اروپایی آن اندازه پالایش نمیکنیم، چون از زبانهای "همخانواده" ما هستند و میتوان به گاهِ نیاز، از آنها واژه یا هتا ساختار وام گرفت.
      ولی تازی از زبان خانواده‌های هندو-اروپایی نیست و نه ساختار یکسانی که هیچ، نه همسانی با پارسی دارد، نه دستور زبان همسانی دارد و نه هیچ چیز دیگری.

      در کنار آن، من هم در گذر همه این چند ساله که پارسی گویی میکنم شاید کمتر از دو یا سه واژه از خودم ساخته باشم، بیشتر این واژگان را چنانکه پیشتر
      هم گفته‌ام، بشیوه‌ی همتا-به‌-همتا (peer-to-peer) از استادان زبانشناس گوناگون در facebook‌ یا هتا همان فرهنگستان زبان پارسی برداشته‌ام.

      برای نمونه، فرهنگستان زبان پارسی بجای clone (بازگردان نادانشیک: شبیه‌سازی) برابر «تاگ» را از پارسی کهن بیرون کشیده که چمی یکسان دارد و شما
      در زبان روزانه خودتان هم تا امروز به کار برده‌اید بی اینکه به آن بیاندیشید: او دختر بی‌همتایی است —> بی همتا =بی+هم+تاگ (کسی که مانند ندارد).

      سپس از روی آن کارواژه ساخته‌اند: تاگ+یدن = تاگیدن

      تاگیدن = to clone
      تاگش = cloning
      ...


      اکنون شما "تاگیدن" را میپسندید یا "شبیه‌سازی کردن"؟


      Šabihsâzi kardan = 15 letters
      Tâgidan = 6 letters

      Yâxte râ šabihsâzi kardand = 23 letters
      Yâxte râ tâgidand = 15 letters | ⅓ (35%) shorter!



      در اینجا این زبان "کامل" عربی برای ما بهتر بود، یا زبان پارسی خودمان که هم کوتاه‌تر، هم زیباتر و هم کارواژه زایا برایمان آورد؟






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      من هم تا حدی موافقم،برای نمونه بسیاری از کلمات که در انگلیسی موجوده نه از زبان های هم خانواده بلکه از زبان هایی هست که در ابتدا پیوندهای جغرافیایی یا فرهنگی و حتی زبانی خاصی با انگلیسی نداشتند و نتیجه ارتباط با سرزمین های مستعمره هستند.

      نادرست است.

      در زبان انگلیسی واژگان کمابیش همگی از زبان‌های همخانواده انگلیسی - که با ما نیز همریشه و همخانواده هستند - گرفته شده‌اند:


      یونانی: Eukaryote, ..
      لاتین: Aqua, Homosapiens, ...
      آلمانی: Angst, Zeitgeist, Uber, ..
      پارسی (تازیک): Algorithm, Alcohol, Chemistry, ..
      ..




      همچنان که پیشتر هم گفته‌ایم و گفته‌اند، بر ما هم هیچ ننگی نیست که اگر نیاز بود از زبان‌های همریشه و همخانواده پارسیک
      چون تاجیک، پشتو، کوردی و هتا همریشه چون لاتین، واژه و ساختار وام بگیریم چرا که آسیبی بر پیکر زبان نیاورده و آنرا هر چه بیشتر نیز توانمند میکنند: بازدیسی زبان پارسیک





      تبارشناسی زبان‌های هندو-اروپایی
      Anarchy, Dariush and Aria Farbud like this.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    10. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),Dariush (11-30-2012),mahtab71 (11-30-2012),Pazhuhande (12-07-2012),sonixax (11-30-2012)

    11. #6
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      حقیقتش، شاید این از ناتوانی من در شناخت زبانها و ریشه هایشان باشد که نمیتوانم درک کنم که چرا باید یک زبان برای حفظ خودش تلاش کند!
      موضوع این است که حدود یک سال پیش من قصد داشتم یک مقاله فلسفی را ترجمه کنم که در آن مقاله به واژه هایی برخورد میکردم که معادل عربیشان به نظرم خیلی بهتر از معادل فارسیشان می آمدند!یعنی آن استحکامی که واژه های عربی مورد نظر داشتند، در معادلهای پارسی شان نیافتم.پس از اینکه مدتی زیاد در فرهنگ نامه های پارسی به دنبال برگردان آن واژه ها گشتم، در نهایت به این فکر کردم که چه عیبی دارد از همان واژه های عربی استفاده کنم؟حتما میدانید که ترجمه واژه های فلسفی و یافتن واژه ای که حامل دقیقا همان بار معنایی واژه برگزیده توسط نویسنده اصلی باشد، چه کار جانکاهی ست(و گاها غیر ممکن است)!
      مثلا واژه ی "تصور"
      شما چه واژه ای برای جایگزینی پیشنهاد میکنید؟
      با توجه به این چیزهایی که شما فرمودید تا اندازه ای برام توجیه شد که چرا باید سعی کرد از واژه های پارسی استفاده کرد!در واقع از نظر شما این یک تعصب نیست بلکه راه درست و اصولیِ سخن گفتن است!اما با توجه به اینکه زبان بخشی از یک فرهنگ است و از آنجا که فرهنگ عربی و فرهنگ پارسی به شکلهای مختلف، بیش از یک هزاره در تعامل بوده اند آیا نباید پذیرفت که بخشی از این تعامل باید تعامل بین زبانهای ما باشد؟
      بعد اینکه آیا زبان عربی هم به همین اندازه از زبان پارسی تاثیر گرفته است؟من مطلب درخور توجهی در این مورد نیافته ام تا کنون!

    12. 3 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),sonixax (11-30-2012),undead_knight (11-30-2012)

    13. #7
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      حقیقتش، شاید این از ناتوانی من در شناخت زبانها و ریشه هایشان باشد که نمیتوانم درک کنم که چرا باید یک زبان برای حفظ خودش تلاش کند!
      شاید برای این که چندان درباره کارکرد زبان در اندیشه‌اتان نسِگالیده‌اید (فکر نکرده‌اید)؟

      من از روی رشته کاری با بیش از 100 و خورده‌ای زبان‌های ساختگی (programming) سر و کار داشته و چیرگی دارم و چندتایی هم ساخته‌ام، که به آنها DSL یا Domain-specific language - WiKi میگویند.

      اگر مانند من شباروز با زبان‌های برنامه‌ریزی سر و کله زده باشید، یک بینادلی تیز (sharp intuition) درباره کارکرد زبان در چگونگی اندیشیدن و فرجامیابی (نتیجه‌گیری) اتان بدست میاورید.

      در اینباره اینجا اندکی گفتمان کرده‌‌ایم: کارکرد زبان در اندیشه




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      موضوع این است که حدود یک سال پیش من قصد داشتم یک مقاله فلسفی را ترجمه کنم که در آن مقاله به واژه هایی برخورد میکردم که معادل عربیشان به نظرم خیلی بهتر از معادل فارسیشان می آمدند!یعنی آن استحکامی که واژه های عربی مورد نظر داشتند، در معادلهای پارسی شان نیافتم.پس از اینکه مدتی زیاد در فرهنگ نامه های پارسی به دنبال برگردان آن واژه ها گشتم، در نهایت به این فکر کردم که چه عیبی دارد از همان واژه های عربی استفاده کنم؟حتما میدانید که ترجمه واژه های فلسفی و یافتن واژه ای که حامل دقیقا همان بار معنایی واژه برگزیده توسط نویسنده اصلی باشد، چه کار جانکاهی ست(و گاها غیر ممکن است)!
      مثلا واژه ی "تصور"
      شما چه واژه ای برای جایگزینی پیشنهاد میکنید؟
      اینجور نیست. واژگان پارسی همگی ساختاری وند‌وند دارند که آنها را ساده‌تر و دریافتنی‌تر میکند.

      برای نمونه، همین «تصور» که شما میگویید، برابر «انگاشت» آن روی پارسی بسیار بهتر کار میکند، چرا که:

      انگاشتن = تصور کردن
      انگاریدن = فرض کردن
      انگاشت = تصور = imagination
      انگاشتیک = تصوری = imaginary
      انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
      انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
      انگاره = ایده؛ idea

      و ساختاری سراسر یکسان با «پنداشتن» هم دارد:

      پنداشتن / پنداریدن = تخیل کردن
      پندار = تصور، خیال
      پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
      پنداشت = وهم، تخیل
      پیش‌پنداشت = per-conception



      در فرهود (حقیقت) تازیک اندیشه ما را در بند هم کرده، چرا که بجای «انگاشتن» و «پنداشتن» و «گمانیدن» و ...
      تنها میگوییم "تصور کردن". هنگامیکه واژه "تصور کردن" چیزی این نیست که یک چیز نگاره‌ای (تصویری) را "میکنید"!




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      با توجه به این چیزهایی که شما فرمودید تا اندازه ای برام توجیه شد که چرا باید سعی کرد از واژه های پارسی استفاده کرد!در واقع از نظر شما این یک تعصب نیست بلکه راه درست و اصولیِ سخن گفتن است!اما با توجه به اینکه زبان بخشی از یک فرهنگ است و از آنجا که فرهنگ عربی و فرهنگ پارسی به شکلهای مختلف، بیش از یک هزاره در تعامل بوده اند آیا نباید پذیرفت که بخشی از این تعامل باید تعامل بین زبانهای ما باشد؟
      آری، همکنشی و دادوستد میان زبانها و فرهنگها چیزی خواستنی است، ولی در اینجا هم بایستی با نگرشی ژرف و درست به دادوستد پرداخت.
      وامواژه (loanword) چیزی بجاست، ولی همانجور که برخی دوستان گفته‌اند، ما در پارسی از عربی وامواژه نگرفته‌ایم، زورواژه گرفته‌ایم!

      چون برای نمونه، آیا برای «سلام» ما خودمان «درود» نداشته‌ایم که وامواژه بگیریم؟ یا برای «صبح» واژگان «بامداد، پِـگاه و ..» را نداشته‌ایم؟

      یا برای «غذا»، آیا ما خودمان اینها را نداشته‌ایم؟

      خوراک، نوشاک = غذا
      خوراکی = اغذیه
      خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
      ناهار (پارسی است)
      شام (پارسی است)
      ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast


      گاهی زمانها زمانیکه واژه را درست بکار بردید تازه برای خودتان هم چم واژه باز میشود. برای نمونه
      من نخستین بار که «سپارش» را شنیدم بود که تازه دریافتم چه چمی دارد و چرا "سفارش" بدرد نمیخورد:

      سپردن —> سپار
      سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!

      پیش از دانستن این، برای من هیچگاه پیوندی میان "سفارش" و "سپردن" نبود، امروز ولی
      زمانیکه میگویم "بهش سپارشت را میکنم"، میدانم که یک چیزی را دارم به کس دیگری "می‌سِپارم".

      اکنون برخی بنادرستی میگمانند اینجا کسی با عرب دشمنی دارد که میخواهد "سفارش"
      را دوباره "سپارش" بکند، هنگامیکه آماج مَهندتر (مهمتر) ما بهکرد اندیشه خودمان است.

      بهمین ریخت، چم واژه بسیار کهن و باستانی «خواهش» نیز برای من روشن نبود، تا اینکه تازه دریافتم:

      خواستن —> خواه
      خواهش: "خواستن کردن"

      پس ما میتوانیم یک چیزی را از کسی "بخواهیم"، یا اینکه میتوانیم آنرا «خواهش کنیم» و بار ارجمندانه (احترام مند) به آن بدهیم.

      یا به واژه «قانون = داته» بنگرید، سراپای زبان ما را «دات» گرفته:

      داتور = داور = قاضی
      داتگستر = قاضی
      داتگستری = قضاوت خانه
      داتگر = دادگر = عادل
      داتسرا = ؟
      داتخواه = شاکی
      ...
      داته = قانون
      داتیک = قانونی
      ناداتیک = ناقانونی
      داتیکی = حقوقی؟

      ولی ما هیچ آگاهی‌ای به آن نداریم چراکه پی‌ورزانه روی «قانون» پافشاری میکنیم، آنهم زمانیکه خود قانون عربیزه شده canon یونانی است.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      بعد اینکه آیا زبان عربی هم به همین اندازه از زبان پارسی تاثیر گرفته است؟من مطلب درخور توجهی در این مورد نیافته ام تا کنون!
      من در اینباره دانشی ندارم، ولی تا آنجاییکه از گفتگوهای پراکنده گرفته‌ام هنود (اثر) بسیاری روی آن گذاشته.

      شوربختانه کمابیش همه دانشمندانی که بیجا عرب نامیده‌ شده‌اند هم خود ایرانی و پارسی زبان بوده‌اند، مانند خوارزمی (نام 100% پارسی) که
      واژه "الگوریتم - algorithm" را به او داده‌اند، هنگامیکه واژه نیاز به "ال-" عربی ندارد و فرهنگستان زبان پارسی هم از اینرو برابر "خوارزم" را برای algorithm گزیده که بس زیباست:


      خوارزم = algorithm
      خوارزمیک = algorithmic

      ولی باز برخی کوته‌اندیش روی الگوریتم پافشاری میکنند، انگار که بایستی «خوارزم» نخست بشود «الخوارزم»، سپس برود انگلیسی «الگورتیم» شده و سرانجام دوباره به ما برگردد!
      Anarchy and Dariush like this.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    14. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (11-30-2012),Anarchy (11-30-2012),Dariush (11-30-2012),mahtab71 (12-02-2012),sonixax (11-30-2012)

    15. #8
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      شاید برای این که چندان درباره کارکرد زبان در اندیشه‌اتان نسِگالیده‌اید (فکر نکرده‌اید)؟

      من از روی رشته کاری با بیش از 100 و خورده‌ای زبان‌های ساختگی (programming) سر و کار داشته و چیرگی دارم و چندتایی هم ساخته‌ام، که به آنها DSL یا Domain-specific language - WiKi میگویند.

      اگر مانند من شباروز با زبان‌های برنامه‌ریزی سر و کله زده باشید، یک بینادلی تیز (sharp intuition) درباره کارکرد زبان در چگونگی اندیشیدن و فرجامیابی (نتیجه‌گیری) اتان بدست میاورید.

      در اینباره اینجا اندکی گفتمان کرده‌‌ایم: کارکرد زبان در اندیشه






      اینجور نیست. واژگان پارسی همگی ساختاری وند‌وند دارند که آنها را ساده‌تر و دریافتنی‌تر میکند.

      برای نمونه، همین «تصور» که شما میگویید، برابر «انگاشت» آن روی پارسی بسیار بهتر کار میکند، چرا که:

      انگاشتن = تصور کردن
      انگاریدن = فرض کردن
      انگاشت = تصور = imagination
      انگاشتیک = تصوری = imaginary
      انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
      انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
      انگاره = ایده؛ idea

      و ساختاری سراسر یکسان با «پنداشتن» هم دارد:

      پنداشتن / پنداریدن = تخیل کردن
      پندار = تصور، خیال
      پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
      پنداشت = وهم، تخیل
      پیش‌پنداشت = per-conception



      در فرهود (حقیقت) تازیک اندیشه ما را در بند هم کرده، چرا که بجای «انگاشتن» و «پنداشتن» و «گمانیدن» و ...
      تنها میگوییم "تصور کردن". هنگامیکه واژه "تصور کردن" چیزی این نیست که یک چیز نگاره‌ای (تصویری) را "میکنید"!






      آری، همکنشی و دادوستد میان زبانها و فرهنگها چیزی خواستنی است، ولی در اینجا هم بایستی با نگرشی ژرف و درست به دادوستد پرداخت.
      وامواژه (loanword) چیزی بجاست، ولی همانجور که برخی دوستان گفته‌اند، ما در پارسی از عربی وامواژه نگرفته‌ایم، زورواژه گرفته‌ایم!

      چون برای نمونه، آیا برای «سلام» ما خودمان «درود» نداشته‌ایم که وامواژه بگیریم؟ یا برای «صبح» واژگان «بامداد، پِـگاه و ..» را نداشته‌ایم؟

      یا برای «غذا»، آیا ما خودمان اینها را نداشته‌ایم؟

      خوراک، نوشاک = غذا
      خوراکی = اغذیه
      خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
      ناهار (پارسی است)
      شام (پارسی است)
      ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast


      گاهی زمانها زمانیکه واژه را درست بکار بردید تازه برای خودتان هم چم واژه باز میشود. برای نمونه
      من نخستین بار که «سپارش» را شنیدم بود که تازه دریافتم چه چمی دارد و چرا "سفارش" بدرد نمیخورد:

      سپردن —> سپار
      سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!

      پیش از دانستن این، برای من هیچگاه پیوندی میان "سفارش" و "سپردن" نبود، امروز ولی
      زمانیکه میگویم "بهش سپارشت را میکنم"، میدانم که یک چیزی را دارم به کس دیگری "می‌سِپارم".

      اکنون برخی بنادرستی میگمانند اینجا کسی با عرب دشمنی دارد که میخواهد "سفارش"
      را دوباره "سپارش" بکند، هنگامیکه آماج مَهندتر (مهمتر) ما بهکرد اندیشه خودمان است.

      بهمین ریخت، چم واژه بسیار کهن و باستانی «خواهش» نیز برای من روشن نبود، تا اینکه تازه دریافتم:

      خواستن —> خواه
      خواهش: "خواستن کردن"

      پس ما میتوانیم یک چیزی را از کسی "بخواهیم"، یا اینکه میتوانیم آنرا «خواهش کنیم» و بار ارجمندانه (احترام مند) به آن بدهیم.

      یا به واژه «قانون = داته» بنگرید، سراپای زبان ما را «دات» گرفته:

      داتور = داور = قاضی
      داتگستر = قاضی
      داتگستری = قضاوت خانه
      داتگر = دادگر = عادل
      داتسرا = ؟
      داتخواه = شاکی
      ...
      داته = قانون
      داتیک = قانونی
      ناداتیک = ناقانونی
      داتیکی = حقوقی؟

      ولی ما هیچ آگاهی‌ای به آن نداریم چراکه پی‌ورزانه روی «قانون» پافشاری میکنیم، آنهم زمانیکه خود قانون عربیزه شده canon یونانی است.





      من در اینباره دانشی ندارم، ولی تا آنجاییکه از گفتگوهای پراکنده گرفته‌ام هنود (اثر) بسیاری روی آن گذاشته.

      شوربختانه کمابیش همه دانشمندانی که بیجا عرب نامیده‌ شده‌اند هم خود ایرانی و پارسی زبان بوده‌اند، مانند خوارزمی (نام 100% پارسی) که
      واژه "الگوریتم - algorithm" را به او داده‌اند، هنگامیکه واژه نیاز به "ال-" عربی ندارد و فرهنگستان زبان پارسی هم از اینرو برابر "خوارزم" را برای algorithm گزیده که بس زیباست:

      خوارزم = algorithm
      خوارزمیک = algorithmic

      ولی باز برخی کوته‌اندیش روی الگوریتم پافشاری میکنند، انگار که بایستی «خوارزم» نخست بشود «الخوارزم»، سپس برود انگلیسی «الگورتیم» شده و سرانجام دوباره به ما برگردد!
      سپاس از توضیحات شما.
      با این توضیحاتی که فرمودید مرا به رنجهایی انداختید!اکنون در استفاده از هر واژه باید خیلی بیشتر دقت کنم.تا دیروز فکر میکردم که اینها صرفا به دلیل کاربرد و تداعی ای که در ذهن مخاطب ایجاد میکنند قابل تمایز هستند.اما اکنون دانستم که موضوع خیلی پیچیده تر از اینهاست و برای حفظ آبروی خودم که شده باید خیلی بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
      اما در مورد آن واژه تصور، متاسفانه هیچ کدام از آنهایی که پیشنهاد دادید به تنهایی، آنچه که من مدنظر دارم را تداعی نمیکنند.این واژه یکی از کلید واژه های فلسفه شوپنهاور است.حتی همین واژه تصور هم آنچه که میخواستم نبود ولی چون از بقیه کاملتر بود از آن استفاده کردم.واژه ای که شوپنهاور در زبان آلمانی از آن استفاده میکند Vorstellung است که مترجم کتابهای انگلیسی آنرا به Idea برگردانده است اما خود او هم گفته که هنوز از آنچه که برگزیده راضی نیست!داریوش آشوری ، واژه بازنمود را انتخاب کرده است.این واژه خیلی خوب است اما همچنان فکر میکنم همان تصور بهتر است!(البته داریوش آشوری استادی چیره دست و بی نظیر است).با توجه به آنچه از فلسفه شوپنهاور میدانم، کلمه vorstellung ترکیبی ست از واژه هایی چون پندار،پنداره،پنداشت،انگار و انگاره (اینها را از میان آنچه شما پیشنهاد دادید انتخاب کردم).واژه ای که بتواند همه ی این مفاهیم را یکجا در خود داشته باشد، نیافتم و البته واژه تصور هم آنقدرها مرا راضی نکرد!چون این واژه خیلی کلی است.
      لازم به ذکر است که من دیده ام در برگردان واژه Vorstellung از آلمانی به انگلیسی از واژه هایی چون :Idea,Vision,Presentation,Imagination و شکلهای مختلف واژه Concept را استفاده کرده اند.
      به قول هگل، زبان قوی تر، زبانی ست که واژه هایش کلی تر باشند و یک واژه بتواند در معانی گسترده و حتی متضاد به کار رود.
      نکته ای که باید بگویم این است که زبان آلمانی زبان فلسفه است و برگرداندن واژه هایی که کانت ، هگل، شوپنهاور، هایدگر ، نیچه و... در نوشته های خود برای مفاهیم فلسفی استفاده کرده اند، برای مترجمی که قصد برگرداندن آنها به هر زبان دیگری را دارد، بی نهایت دشوار و سخت است.حتی مترجم های انگلیسی هم در این کار در مانده اند.از کسانی که کارهایش خیلی درخشان است داریوش آشوری است و بعضی وقتها واژه هایی که او ساخته و یا انتخاب کرده است، مرا شگفت زده میکند و ضمنا برایم حکایت از دانش و تلاش بالای او دارد.اما متاسفانه در زمینه فلسفه، زبان پارسی قدری مهجور مانده است و با اینکه فیلسوفان بزرگی چون فارابی، ایرانی بوده اند اما از زبان عربی استفاده کرده اند که باعث شده است در این زمینه زبان پارسی در مقابل زبان عربی قدری عقب تر باشد.موضوع این است که شخصی چون که یک مخاطب عام برای نوشته های زبان پارسی هستم، عامل اصلی در انتخاب یک واژه این است که آن واژه در ذهن مخاطب نوشته من، چه مفهومی را تداعی میکند.چون من میخواهم شخص مورد نظر بهترین تداعی ممکن را داشته باشد و منظور من نزدیک ترین باشد.اما فکر میکنم این ، قدری با درست گزینی واژه ها در تعارض باشد!و البته برای مطالب فلسفی، شرط اول الویت بیشتری دارد.
      در ضمن لیستی از واژه هایی که هنوز برایشان معادل مناسبی نیافته ام(عربی، انگلیسی و آلمانی) دارم که احتمالا از شما برای گزینش بهترین جایگزینهایش کمک بخوام!
      بازهم سپاس.

    16. 7 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-01-2012),mahtab71 (12-01-2012),Mehrbod (12-01-2012),Pazhuhande (12-07-2012),Russell (12-01-2012),sonixax (12-01-2012),undead_knight (12-02-2012)

    17. #9
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      سپاس از توضیحات شما.
      با این توضیحاتی که فرمودید مرا به رنجهایی انداختید!اکنون در استفاده از هر واژه باید خیلی بیشتر دقت کنم.تا دیروز فکر میکردم که اینها صرفا به دلیل کاربرد و تداعی ای که در ذهن مخاطب ایجاد میکنند قابل تمایز هستند.اما اکنون دانستم که موضوع خیلی پیچیده تر از اینهاست و برای حفظ آبروی خودم که شده باید خیلی بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
      خواهش میکنم و اینکه آری، مانند هر کاری دیگری در آغاز اندکی رنجآور است، ولی دیر یا زود مغز خودش را سازواریده (adopted) و از پیش هم بسیار آسانتر میشود،
      چون اینبار شما واژگان کمتری را در فرهود (حقیقت) به یاد سپرده و پیوند‌های نیرومند و پایدارتری هم میان واژگان و گنجواژ (thesaurus) ذهنی‌اتان ساخته‌اید.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اما در مورد آن واژه تصور، متاسفانه هیچ کدام از آنهایی که پیشنهاد دادید به تنهایی، آنچه که من مدنظر دارم را تداعی نمیکنند.این واژه یکی از کلید واژه های فلسفه شوپنهاور است.حتی همین واژه تصور هم آنچه که میخواستم نبود ولی چون از بقیه کاملتر بود از آن استفاده کردم.واژه ای که شوپنهاور در زبان آلمانی از آن استفاده میکند Vorstellung است که مترجم کتابهای انگلیسی آنرا به Idea برگردانده است اما خود او هم گفته که هنوز از آنچه که برگزیده راضی نیست!داریوش آشوری ، واژه بازنمود را انتخاب کرده است.این واژه خیلی خوب است اما همچنان فکر میکنم همان تصور بهتر است!(البته داریوش آشوری استادی چیره دست و بی نظیر است).با توجه به آنچه از فلسفه شوپنهاور میدانم، کلمه vorstellung ترکیبی ست از واژه هایی چون پندار،پنداره،پنداشت،انگار و انگاره (اینها را از میان آنچه شما پیشنهاد دادید انتخاب کردم).واژه ای که بتواند همه ی این مفاهیم را یکجا در خود داشته باشد، نیافتم و البته واژه تصور هم آنقدرها مرا راضی نکرد!چون این واژه خیلی کلی است.
      لازم به ذکر است که من دیده ام در برگردان واژه Vorstellung از آلمانی به انگلیسی از واژه هایی چون :Idea,Vision,Presentation,Imagination و شکلهای مختلف واژه Concept را استفاده کرده اند.
      به قول هگل، زبان قوی تر، زبانی ست که واژه هایش کلی تر باشند و یک واژه بتواند در معانی گسترده و حتی متضاد به کار رود.
      نکته ای که باید بگویم این است که زبان آلمانی زبان فلسفه است و برگرداندن واژه هایی که کانت ، هگل، شوپنهاور، هایدگر ، نیچه و... در نوشته های خود برای مفاهیم فلسفی استفاده کرده اند، برای مترجمی که قصد برگرداندن آنها به هر زبان دیگری را دارد، بی نهایت دشوار و سخت است.حتی مترجم های انگلیسی هم در این کار در مانده اند.از کسانی که کارهایش خیلی درخشان است داریوش آشوری است و بعضی وقتها واژه هایی که او ساخته و یا انتخاب کرده است، مرا شگفت زده میکند و ضمنا برایم حکایت از دانش و تلاش بالای او دارد.
      من با هیچکدام از مترجمانی که آوردید آشنایی نداشتم و نوشته‌هایتان بسیار آگاه کننده بودند. مایه‌ی خرسندی است
      دیرتر بیشتر درباره کارهای نوشته شده و ترزبانده ایشان و همچنین واژگان برساخته پیشنهادی‌اشان بنویسد.

      سخنان شما درباره زبان نیز سراسر بجا بودند، هیچ دو زبانی را نمیشود موبه‌مو به یکدیگر ترزبانید، تنها میتوان به یکدیگر نزدیناندشان (approximate).


      درباره واژه Vorstellung نیز من اندکی پژوهیدم، به دور از بافتار (context) فلسفی
      نزدیکترین و باریکترین (دقیق) برابر همان «پنداشت» بود که در "فارسی" میشود "تخیل".


      'پنداشتن = Vorstellen
      پنداشت (نامواژه یا اسم مصدر) = Vorstellung'

      ساختار واژه نیز پیچیدگی چندانی ندارد:

      Vor + Stellen
      پیش + گذاشتن / نهادن

      پس اگر بخواهیم بر پایه‌ی ساختار یکسان پارسی و آلمان واژه برسازیم:

      گذاشتن، نهادن = Stellen / پیش = Vor

      پیش‌گذاشت، پیش‌نهش، پیشگذار، ...

      که در نگاه یکم چنگی به دل نمیزنند، ولی با کمی کندوکاو میان آمایش‌ها (ترکیبها) میتوان واژه درخوری بیرون کشید.

      روی هم رفته ولی فلسفه Vorstellen در آلمانی بر این بوده که یک چیزی را شما پیشِ روی یک چیز دیگر میگذارید.

      این رویکرد بدی در واژه‌سازی نبوده، ولی من برتری بسیار بیشتری به «پنداشتن» پارسی میدهم، چرا که تنها و تنها در
      فرهشتِ (theme) وابسته به اندیشه به کار میرود، هنگامیکه vorstellen برای "دستکم" سه پنداره (concept) گوناگون در آلمانی به کار میرود:

      نمایش یا presentation: یک نویسنده کارش را میتواند به "پیش‌گذاشتن = نمایش" بگذارد.
      گذاشتن یا to put
      پنداشت یا imagination


      در واپسین باره، Vorstellen به چم "پیش روی خود آوردن یک چیز (در ذهن)" به کار میرود؛ خوب، ولی نه آنچنان ویژه.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اما متاسفانه در زمینه فلسفه، زبان پارسی قدری مهجور مانده است و با اینکه فیلسوفان بزرگی چون فارابی، ایرانی بوده اند اما از زبان عربی استفاده کرده اند که باعث شده است در این زمینه زبان پارسی در مقابل زبان عربی قدری عقب تر باشد.موضوع این است که شخصی چون که یک مخاطب عام برای نوشته های زبان پارسی هستم، عامل اصلی در انتخاب یک واژه این است که آن واژه در ذهن مخاطب نوشته من، چه مفهومی را تداعی میکند.چون من میخواهم شخص مورد نظر بهترین تداعی ممکن را داشته باشد و منظور من نزدیک ترین باشد.اما فکر میکنم این ، قدری با درست گزینی واژه ها در تعارض باشد!و البته برای مطالب فلسفی، شرط اول الویت بیشتری دارد.
      من در این زمینه همسو نیستم. خود من دانشی نزدیک به 0 درباره واژگان عربی
      که بنام فلسفه در پارسی برای بکار میروند دارم، ولی برای فلسفیدن پارسی را بسیار کارا میبنیم.

      برای نمونه برخی پنداره‌های فلسفی که میانشان "عربی" بسیاری هم به پارسی راه یافته‌اند:

      قیاس = سنجش
      مع الفارق = نابرابر
      سفسته = کژفرنود
      واجب الوجود = ناچارباش (مانند آماده‌باش)
      موجود = باشنده (bâš+ande مانند guy+ande)
      برهان = پَروهان (برهان عربی شده)
      واقعیت = فربود / فرابود: آنچه فرای ما نیز هست
      حقیقت = فرهود
      معرفت = شناخت
      بینهایت = بی‌کران، بی‌مرز
      dualism = دوگانه‌انگاری / دوگانه‌گِرایی
      مفهوم = پنداره
      مفهوم = فرایافت: چیزهایی که با آمایش (ترکیب) پنداره‌ها بدست میایند.
      ازل = ازل: اَسر / اَ پیشوند نایش (نفی) در پارسی است، پس اَسر میشود چیزی که سر ندارد.
      ابد = ابد: اَپَد: چیزی که پا ندارد!
      عالم = جهان
      جاویدان = eternal
      امرداد = immortal (از پارسیک amertât به انگلیسی)
      فلسفه = جهانبینی
      فلسفه = فرابینی
      [فلسفه] مشاء = راه‌رونده = Peripatetic
      سیر = گذر
      حکمت = فَرزان
      خلق کردن = آفریدن
      تجرید = آهنجش (از آهنجیدن = to abstract)
      جزم = خشک
      پرتاب‌‌شدگی / افکندگی = Thrownness (از هایدگر)






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      در ضمن لیستی از واژه هایی که هنوز برایشان معادل مناسبی نیافته ام(عربی، انگلیسی و آلمانی) دارم که احتمالا از شما برای گزینش بهترین جایگزینهایش کمک بخوام!
      بازهم سپاس.
      به روی چشم

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    18. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-01-2012),Dariush (12-01-2012),Pazhuhande (12-07-2012),sonixax (12-01-2012),undead_knight (12-02-2012)

    19. #10
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      حقیقتش، شاید این از ناتوانی من در شناخت زبانها و ریشه هایشان باشد که نمیتوانم درک کنم که چرا باید یک زبان برای حفظ خودش تلاش کند!
      موضوع این است که حدود یک سال پیش من قصد داشتم یک مقاله فلسفی را ترجمه کنم که در آن مقاله به واژه هایی برخورد میکردم که معادل عربیشان به نظرم خیلی بهتر از معادل فارسیشان می آمدند!یعنی آن استحکامی که واژه های عربی مورد نظر داشتند، در معادلهای پارسی شان نیافتم.پس از اینکه مدتی زیاد در فرهنگ نامه های پارسی به دنبال برگردان آن واژه ها گشتم، در نهایت به این فکر کردم که چه عیبی دارد از همان واژه های عربی استفاده کنم؟حتما میدانید که ترجمه واژه های فلسفی و یافتن واژه ای که حامل دقیقا همان بار معنایی واژه برگزیده توسط نویسنده اصلی باشد، چه کار جانکاهی ست(و گاها غیر ممکن است)!
      مثلا واژه ی "تصور"
      شما چه واژه ای برای جایگزینی پیشنهاد میکنید؟
      با توجه به این چیزهایی که شما فرمودید تا اندازه ای برام توجیه شد که چرا باید سعی کرد از واژه های پارسی استفاده کرد!در واقع از نظر شما این یک تعصب نیست بلکه راه درست و اصولیِ سخن گفتن است!اما با توجه به اینکه زبان بخشی از یک فرهنگ است و از آنجا که فرهنگ عربی و فرهنگ پارسی به شکلهای مختلف، بیش از یک هزاره در تعامل بوده اند آیا نباید پذیرفت که بخشی از این تعامل باید تعامل بین زبانهای ما باشد؟
      بعد اینکه آیا زبان عربی هم به همین اندازه از زبان پارسی تاثیر گرفته است؟من مطلب درخور توجهی در این مورد نیافته ام تا کنون!
      البته به نظر من تاثیر زبان روی تفکر انکار نشدنیه.
      برای مثال این جمله رو در نظر بگیرید"آب مایع است"است در اینجا یک فعل بی زمانه که یکی از کاربردهاش زمانی هست که شما میخواید در مورد ماهیت یک چیز نظر بدید وبرای نمونه عربی چنین فعلی رو نداره(و به همین خاطر برای بیان دقیق همچین چیزی مشکل دارند) ولی معادل های فرانسوی و انگلیسی "est" و "is" هستند(کلا عربی برای شعر گفتن و ادبیات مناسب تره تا فلسفه ورزی،دلیل اینکه لغات فلسفی عربی هم بیشتره یا به ذهن نزدیک تره به خاطر سالها فلسفه ورزی به زبان عربی و آشنایی نسبی ما فارسی زبان ها با اونه)

      نادرست است.

      در زبان انگلیسی واژگان کمابیش همگی از زبان‌های همخانواده انگلیسی - که با ما نیز همریشه و همخانواده هستند - گرفته شده‌اند:
      بعضی اسامی خاص مثل غذاها،سنت ها،مکان ها و...(که فکر میکنم مشخصه نیازی به ترجمه ندارند و در همین انگلیسی هم نمونه هاشون زیاده) بعضی کلمات هم صفت یا اسم های غیر خاص هستند ولی ریشه متفاوت دارند.
      براتون از کلمات انگلسی فعلی نمونه میارم:
      coach ریشه مجار داره،silk,tea,catsuo,tycoon ریشه چینی دارند،lama ریشه تبتی داره،tomato,chocolate ریشه در زبون آزتک ها دارند،bizarre از زبون باسک گرفته شده،samurai,kimono ژاپنی هستند، admiral,Algorithm, Alcohol,mattress,orange,assassin ریشه عربی دارند ( و نه ریشه هندو اروپایی!) و البته لغات با ریشه عربی در انگلیسی کم نیستند(و اتفاقا لغات پرکاربردی هستند)

      در حالت کلی من با شما موافقم که زبان ما در حال حاضر بیش از اندازه وازگان عربی داره،ولی پالایش واژه ها نباید به صورت یک جنگ صلیبی دربیاد که هر لغت عربی رو در دم نابود کنیم! به نظرم باید معیارهایی جز ریشه هم در پالایش باشه تا منطقی ترش کنه.

      پیشاپیش بگم ممکنه در مورد ریشه بعضی اختلاف باشه ولی برای نمونه آورده شدند نه اینکه ریشه ها صد درصد درست باشه :)
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    20. 5 کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (11-30-2012),Dariush (12-01-2012),mahtab71 (12-01-2012),Mehrbod (12-01-2012),sonixax (11-30-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. جداییده: ساختارشناسی زبان پارسیک
      از سوی محمد در تالار ادبسار
      پاسخ: 34
      واپسین پیک: 08-11-2016, 08:11 PM
    2. پاسخ: 22
      واپسین پیک: 04-17-2014, 03:53 PM
    3. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    4. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •