• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 390

    جُستار: ساختارشناسی زبان پارسیک

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      حقیقتش، شاید این از ناتوانی من در شناخت زبانها و ریشه هایشان باشد که نمیتوانم درک کنم که چرا باید یک زبان برای حفظ خودش تلاش کند!
      شاید برای این که چندان درباره کارکرد زبان در اندیشه‌اتان نسِگالیده‌اید (فکر نکرده‌اید)؟

      من از روی رشته کاری با بیش از 100 و خورده‌ای زبان‌های ساختگی (programming) سر و کار داشته و چیرگی دارم و چندتایی هم ساخته‌ام، که به آنها DSL یا Domain-specific language - WiKi میگویند.

      اگر مانند من شباروز با زبان‌های برنامه‌ریزی سر و کله زده باشید، یک بینادلی تیز (sharp intuition) درباره کارکرد زبان در چگونگی اندیشیدن و فرجامیابی (نتیجه‌گیری) اتان بدست میاورید.

      در اینباره اینجا اندکی گفتمان کرده‌‌ایم: کارکرد زبان در اندیشه




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      موضوع این است که حدود یک سال پیش من قصد داشتم یک مقاله فلسفی را ترجمه کنم که در آن مقاله به واژه هایی برخورد میکردم که معادل عربیشان به نظرم خیلی بهتر از معادل فارسیشان می آمدند!یعنی آن استحکامی که واژه های عربی مورد نظر داشتند، در معادلهای پارسی شان نیافتم.پس از اینکه مدتی زیاد در فرهنگ نامه های پارسی به دنبال برگردان آن واژه ها گشتم، در نهایت به این فکر کردم که چه عیبی دارد از همان واژه های عربی استفاده کنم؟حتما میدانید که ترجمه واژه های فلسفی و یافتن واژه ای که حامل دقیقا همان بار معنایی واژه برگزیده توسط نویسنده اصلی باشد، چه کار جانکاهی ست(و گاها غیر ممکن است)!
      مثلا واژه ی "تصور"
      شما چه واژه ای برای جایگزینی پیشنهاد میکنید؟
      اینجور نیست. واژگان پارسی همگی ساختاری وند‌وند دارند که آنها را ساده‌تر و دریافتنی‌تر میکند.

      برای نمونه، همین «تصور» که شما میگویید، برابر «انگاشت» آن روی پارسی بسیار بهتر کار میکند، چرا که:

      انگاشتن = تصور کردن
      انگاریدن = فرض کردن
      انگاشت = تصور = imagination
      انگاشتیک = تصوری = imaginary
      انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
      انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
      انگاره = ایده؛ idea

      و ساختاری سراسر یکسان با «پنداشتن» هم دارد:

      پنداشتن / پنداریدن = تخیل کردن
      پندار = تصور، خیال
      پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
      پنداشت = وهم، تخیل
      پیش‌پنداشت = per-conception



      در فرهود (حقیقت) تازیک اندیشه ما را در بند هم کرده، چرا که بجای «انگاشتن» و «پنداشتن» و «گمانیدن» و ...
      تنها میگوییم "تصور کردن". هنگامیکه واژه "تصور کردن" چیزی این نیست که یک چیز نگاره‌ای (تصویری) را "میکنید"!




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      با توجه به این چیزهایی که شما فرمودید تا اندازه ای برام توجیه شد که چرا باید سعی کرد از واژه های پارسی استفاده کرد!در واقع از نظر شما این یک تعصب نیست بلکه راه درست و اصولیِ سخن گفتن است!اما با توجه به اینکه زبان بخشی از یک فرهنگ است و از آنجا که فرهنگ عربی و فرهنگ پارسی به شکلهای مختلف، بیش از یک هزاره در تعامل بوده اند آیا نباید پذیرفت که بخشی از این تعامل باید تعامل بین زبانهای ما باشد؟
      آری، همکنشی و دادوستد میان زبانها و فرهنگها چیزی خواستنی است، ولی در اینجا هم بایستی با نگرشی ژرف و درست به دادوستد پرداخت.
      وامواژه (loanword) چیزی بجاست، ولی همانجور که برخی دوستان گفته‌اند، ما در پارسی از عربی وامواژه نگرفته‌ایم، زورواژه گرفته‌ایم!

      چون برای نمونه، آیا برای «سلام» ما خودمان «درود» نداشته‌ایم که وامواژه بگیریم؟ یا برای «صبح» واژگان «بامداد، پِـگاه و ..» را نداشته‌ایم؟

      یا برای «غذا»، آیا ما خودمان اینها را نداشته‌ایم؟

      خوراک، نوشاک = غذا
      خوراکی = اغذیه
      خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
      ناهار (پارسی است)
      شام (پارسی است)
      ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast


      گاهی زمانها زمانیکه واژه را درست بکار بردید تازه برای خودتان هم چم واژه باز میشود. برای نمونه
      من نخستین بار که «سپارش» را شنیدم بود که تازه دریافتم چه چمی دارد و چرا "سفارش" بدرد نمیخورد:

      سپردن —> سپار
      سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!

      پیش از دانستن این، برای من هیچگاه پیوندی میان "سفارش" و "سپردن" نبود، امروز ولی
      زمانیکه میگویم "بهش سپارشت را میکنم"، میدانم که یک چیزی را دارم به کس دیگری "می‌سِپارم".

      اکنون برخی بنادرستی میگمانند اینجا کسی با عرب دشمنی دارد که میخواهد "سفارش"
      را دوباره "سپارش" بکند، هنگامیکه آماج مَهندتر (مهمتر) ما بهکرد اندیشه خودمان است.

      بهمین ریخت، چم واژه بسیار کهن و باستانی «خواهش» نیز برای من روشن نبود، تا اینکه تازه دریافتم:

      خواستن —> خواه
      خواهش: "خواستن کردن"

      پس ما میتوانیم یک چیزی را از کسی "بخواهیم"، یا اینکه میتوانیم آنرا «خواهش کنیم» و بار ارجمندانه (احترام مند) به آن بدهیم.

      یا به واژه «قانون = داته» بنگرید، سراپای زبان ما را «دات» گرفته:

      داتور = داور = قاضی
      داتگستر = قاضی
      داتگستری = قضاوت خانه
      داتگر = دادگر = عادل
      داتسرا = ؟
      داتخواه = شاکی
      ...
      داته = قانون
      داتیک = قانونی
      ناداتیک = ناقانونی
      داتیکی = حقوقی؟

      ولی ما هیچ آگاهی‌ای به آن نداریم چراکه پی‌ورزانه روی «قانون» پافشاری میکنیم، آنهم زمانیکه خود قانون عربیزه شده canon یونانی است.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      بعد اینکه آیا زبان عربی هم به همین اندازه از زبان پارسی تاثیر گرفته است؟من مطلب درخور توجهی در این مورد نیافته ام تا کنون!
      من در اینباره دانشی ندارم، ولی تا آنجاییکه از گفتگوهای پراکنده گرفته‌ام هنود (اثر) بسیاری روی آن گذاشته.

      شوربختانه کمابیش همه دانشمندانی که بیجا عرب نامیده‌ شده‌اند هم خود ایرانی و پارسی زبان بوده‌اند، مانند خوارزمی (نام 100% پارسی) که
      واژه "الگوریتم - algorithm" را به او داده‌اند، هنگامیکه واژه نیاز به "ال-" عربی ندارد و فرهنگستان زبان پارسی هم از اینرو برابر "خوارزم" را برای algorithm گزیده که بس زیباست:


      خوارزم = algorithm
      خوارزمیک = algorithmic

      ولی باز برخی کوته‌اندیش روی الگوریتم پافشاری میکنند، انگار که بایستی «خوارزم» نخست بشود «الخوارزم»، سپس برود انگلیسی «الگورتیم» شده و سرانجام دوباره به ما برگردد!
      Anarchy and Dariush like this.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (11-30-2012),Anarchy (11-30-2012),Dariush (11-30-2012),mahtab71 (12-02-2012),sonixax (11-30-2012)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      شاید برای این که چندان درباره کارکرد زبان در اندیشه‌اتان نسِگالیده‌اید (فکر نکرده‌اید)؟

      من از روی رشته کاری با بیش از 100 و خورده‌ای زبان‌های ساختگی (programming) سر و کار داشته و چیرگی دارم و چندتایی هم ساخته‌ام، که به آنها DSL یا Domain-specific language - WiKi میگویند.

      اگر مانند من شباروز با زبان‌های برنامه‌ریزی سر و کله زده باشید، یک بینادلی تیز (sharp intuition) درباره کارکرد زبان در چگونگی اندیشیدن و فرجامیابی (نتیجه‌گیری) اتان بدست میاورید.

      در اینباره اینجا اندکی گفتمان کرده‌‌ایم: کارکرد زبان در اندیشه






      اینجور نیست. واژگان پارسی همگی ساختاری وند‌وند دارند که آنها را ساده‌تر و دریافتنی‌تر میکند.

      برای نمونه، همین «تصور» که شما میگویید، برابر «انگاشت» آن روی پارسی بسیار بهتر کار میکند، چرا که:

      انگاشتن = تصور کردن
      انگاریدن = فرض کردن
      انگاشت = تصور = imagination
      انگاشتیک = تصوری = imaginary
      انگارش = تصور کردن، فرض کردن؛ به مزداهیک (mathematic) انگارش نیز میگویند، چرا که دانش «فروض» است.
      انگار = فرض، حالت: انگار که این واژه زیباتر است.
      انگاره = ایده؛ idea

      و ساختاری سراسر یکسان با «پنداشتن» هم دارد:

      پنداشتن / پنداریدن = تخیل کردن
      پندار = تصور، خیال
      پنداره = مفهوم، اندیشه، concept
      پنداشت = وهم، تخیل
      پیش‌پنداشت = per-conception



      در فرهود (حقیقت) تازیک اندیشه ما را در بند هم کرده، چرا که بجای «انگاشتن» و «پنداشتن» و «گمانیدن» و ...
      تنها میگوییم "تصور کردن". هنگامیکه واژه "تصور کردن" چیزی این نیست که یک چیز نگاره‌ای (تصویری) را "میکنید"!






      آری، همکنشی و دادوستد میان زبانها و فرهنگها چیزی خواستنی است، ولی در اینجا هم بایستی با نگرشی ژرف و درست به دادوستد پرداخت.
      وامواژه (loanword) چیزی بجاست، ولی همانجور که برخی دوستان گفته‌اند، ما در پارسی از عربی وامواژه نگرفته‌ایم، زورواژه گرفته‌ایم!

      چون برای نمونه، آیا برای «سلام» ما خودمان «درود» نداشته‌ایم که وامواژه بگیریم؟ یا برای «صبح» واژگان «بامداد، پِـگاه و ..» را نداشته‌ایم؟

      یا برای «غذا»، آیا ما خودمان اینها را نداشته‌ایم؟

      خوراک، نوشاک = غذا
      خوراکی = اغذیه
      خوردنی، نوشیدنی = food, drinks
      ناهار (پارسی است)
      شام (پارسی است)
      ناشتا، پِگاهیک = صبحانه؛ ناشتا = شکستن روزه، چنانکه در انگلیسی میگویند breakfast = breaking the [night's] fast


      گاهی زمانها زمانیکه واژه را درست بکار بردید تازه برای خودتان هم چم واژه باز میشود. برای نمونه
      من نخستین بار که «سپارش» را شنیدم بود که تازه دریافتم چه چمی دارد و چرا "سفارش" بدرد نمیخورد:

      سپردن —> سپار
      سپارش: آنچه که به کسی میسپرند!

      پیش از دانستن این، برای من هیچگاه پیوندی میان "سفارش" و "سپردن" نبود، امروز ولی
      زمانیکه میگویم "بهش سپارشت را میکنم"، میدانم که یک چیزی را دارم به کس دیگری "می‌سِپارم".

      اکنون برخی بنادرستی میگمانند اینجا کسی با عرب دشمنی دارد که میخواهد "سفارش"
      را دوباره "سپارش" بکند، هنگامیکه آماج مَهندتر (مهمتر) ما بهکرد اندیشه خودمان است.

      بهمین ریخت، چم واژه بسیار کهن و باستانی «خواهش» نیز برای من روشن نبود، تا اینکه تازه دریافتم:

      خواستن —> خواه
      خواهش: "خواستن کردن"

      پس ما میتوانیم یک چیزی را از کسی "بخواهیم"، یا اینکه میتوانیم آنرا «خواهش کنیم» و بار ارجمندانه (احترام مند) به آن بدهیم.

      یا به واژه «قانون = داته» بنگرید، سراپای زبان ما را «دات» گرفته:

      داتور = داور = قاضی
      داتگستر = قاضی
      داتگستری = قضاوت خانه
      داتگر = دادگر = عادل
      داتسرا = ؟
      داتخواه = شاکی
      ...
      داته = قانون
      داتیک = قانونی
      ناداتیک = ناقانونی
      داتیکی = حقوقی؟

      ولی ما هیچ آگاهی‌ای به آن نداریم چراکه پی‌ورزانه روی «قانون» پافشاری میکنیم، آنهم زمانیکه خود قانون عربیزه شده canon یونانی است.





      من در اینباره دانشی ندارم، ولی تا آنجاییکه از گفتگوهای پراکنده گرفته‌ام هنود (اثر) بسیاری روی آن گذاشته.

      شوربختانه کمابیش همه دانشمندانی که بیجا عرب نامیده‌ شده‌اند هم خود ایرانی و پارسی زبان بوده‌اند، مانند خوارزمی (نام 100% پارسی) که
      واژه "الگوریتم - algorithm" را به او داده‌اند، هنگامیکه واژه نیاز به "ال-" عربی ندارد و فرهنگستان زبان پارسی هم از اینرو برابر "خوارزم" را برای algorithm گزیده که بس زیباست:

      خوارزم = algorithm
      خوارزمیک = algorithmic

      ولی باز برخی کوته‌اندیش روی الگوریتم پافشاری میکنند، انگار که بایستی «خوارزم» نخست بشود «الخوارزم»، سپس برود انگلیسی «الگورتیم» شده و سرانجام دوباره به ما برگردد!
      سپاس از توضیحات شما.
      با این توضیحاتی که فرمودید مرا به رنجهایی انداختید!اکنون در استفاده از هر واژه باید خیلی بیشتر دقت کنم.تا دیروز فکر میکردم که اینها صرفا به دلیل کاربرد و تداعی ای که در ذهن مخاطب ایجاد میکنند قابل تمایز هستند.اما اکنون دانستم که موضوع خیلی پیچیده تر از اینهاست و برای حفظ آبروی خودم که شده باید خیلی بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
      اما در مورد آن واژه تصور، متاسفانه هیچ کدام از آنهایی که پیشنهاد دادید به تنهایی، آنچه که من مدنظر دارم را تداعی نمیکنند.این واژه یکی از کلید واژه های فلسفه شوپنهاور است.حتی همین واژه تصور هم آنچه که میخواستم نبود ولی چون از بقیه کاملتر بود از آن استفاده کردم.واژه ای که شوپنهاور در زبان آلمانی از آن استفاده میکند Vorstellung است که مترجم کتابهای انگلیسی آنرا به Idea برگردانده است اما خود او هم گفته که هنوز از آنچه که برگزیده راضی نیست!داریوش آشوری ، واژه بازنمود را انتخاب کرده است.این واژه خیلی خوب است اما همچنان فکر میکنم همان تصور بهتر است!(البته داریوش آشوری استادی چیره دست و بی نظیر است).با توجه به آنچه از فلسفه شوپنهاور میدانم، کلمه vorstellung ترکیبی ست از واژه هایی چون پندار،پنداره،پنداشت،انگار و انگاره (اینها را از میان آنچه شما پیشنهاد دادید انتخاب کردم).واژه ای که بتواند همه ی این مفاهیم را یکجا در خود داشته باشد، نیافتم و البته واژه تصور هم آنقدرها مرا راضی نکرد!چون این واژه خیلی کلی است.
      لازم به ذکر است که من دیده ام در برگردان واژه Vorstellung از آلمانی به انگلیسی از واژه هایی چون :Idea,Vision,Presentation,Imagination و شکلهای مختلف واژه Concept را استفاده کرده اند.
      به قول هگل، زبان قوی تر، زبانی ست که واژه هایش کلی تر باشند و یک واژه بتواند در معانی گسترده و حتی متضاد به کار رود.
      نکته ای که باید بگویم این است که زبان آلمانی زبان فلسفه است و برگرداندن واژه هایی که کانت ، هگل، شوپنهاور، هایدگر ، نیچه و... در نوشته های خود برای مفاهیم فلسفی استفاده کرده اند، برای مترجمی که قصد برگرداندن آنها به هر زبان دیگری را دارد، بی نهایت دشوار و سخت است.حتی مترجم های انگلیسی هم در این کار در مانده اند.از کسانی که کارهایش خیلی درخشان است داریوش آشوری است و بعضی وقتها واژه هایی که او ساخته و یا انتخاب کرده است، مرا شگفت زده میکند و ضمنا برایم حکایت از دانش و تلاش بالای او دارد.اما متاسفانه در زمینه فلسفه، زبان پارسی قدری مهجور مانده است و با اینکه فیلسوفان بزرگی چون فارابی، ایرانی بوده اند اما از زبان عربی استفاده کرده اند که باعث شده است در این زمینه زبان پارسی در مقابل زبان عربی قدری عقب تر باشد.موضوع این است که شخصی چون که یک مخاطب عام برای نوشته های زبان پارسی هستم، عامل اصلی در انتخاب یک واژه این است که آن واژه در ذهن مخاطب نوشته من، چه مفهومی را تداعی میکند.چون من میخواهم شخص مورد نظر بهترین تداعی ممکن را داشته باشد و منظور من نزدیک ترین باشد.اما فکر میکنم این ، قدری با درست گزینی واژه ها در تعارض باشد!و البته برای مطالب فلسفی، شرط اول الویت بیشتری دارد.
      در ضمن لیستی از واژه هایی که هنوز برایشان معادل مناسبی نیافته ام(عربی، انگلیسی و آلمانی) دارم که احتمالا از شما برای گزینش بهترین جایگزینهایش کمک بخوام!
      بازهم سپاس.

    4. 7 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-01-2012),mahtab71 (12-01-2012),Mehrbod (12-01-2012),Pazhuhande (12-07-2012),Russell (12-01-2012),sonixax (12-01-2012),undead_knight (12-02-2012)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      سپاس از توضیحات شما.
      با این توضیحاتی که فرمودید مرا به رنجهایی انداختید!اکنون در استفاده از هر واژه باید خیلی بیشتر دقت کنم.تا دیروز فکر میکردم که اینها صرفا به دلیل کاربرد و تداعی ای که در ذهن مخاطب ایجاد میکنند قابل تمایز هستند.اما اکنون دانستم که موضوع خیلی پیچیده تر از اینهاست و برای حفظ آبروی خودم که شده باید خیلی بیشتر در این مورد مطالعه کنم.
      خواهش میکنم و اینکه آری، مانند هر کاری دیگری در آغاز اندکی رنجآور است، ولی دیر یا زود مغز خودش را سازواریده (adopted) و از پیش هم بسیار آسانتر میشود،
      چون اینبار شما واژگان کمتری را در فرهود (حقیقت) به یاد سپرده و پیوند‌های نیرومند و پایدارتری هم میان واژگان و گنجواژ (thesaurus) ذهنی‌اتان ساخته‌اید.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اما در مورد آن واژه تصور، متاسفانه هیچ کدام از آنهایی که پیشنهاد دادید به تنهایی، آنچه که من مدنظر دارم را تداعی نمیکنند.این واژه یکی از کلید واژه های فلسفه شوپنهاور است.حتی همین واژه تصور هم آنچه که میخواستم نبود ولی چون از بقیه کاملتر بود از آن استفاده کردم.واژه ای که شوپنهاور در زبان آلمانی از آن استفاده میکند Vorstellung است که مترجم کتابهای انگلیسی آنرا به Idea برگردانده است اما خود او هم گفته که هنوز از آنچه که برگزیده راضی نیست!داریوش آشوری ، واژه بازنمود را انتخاب کرده است.این واژه خیلی خوب است اما همچنان فکر میکنم همان تصور بهتر است!(البته داریوش آشوری استادی چیره دست و بی نظیر است).با توجه به آنچه از فلسفه شوپنهاور میدانم، کلمه vorstellung ترکیبی ست از واژه هایی چون پندار،پنداره،پنداشت،انگار و انگاره (اینها را از میان آنچه شما پیشنهاد دادید انتخاب کردم).واژه ای که بتواند همه ی این مفاهیم را یکجا در خود داشته باشد، نیافتم و البته واژه تصور هم آنقدرها مرا راضی نکرد!چون این واژه خیلی کلی است.
      لازم به ذکر است که من دیده ام در برگردان واژه Vorstellung از آلمانی به انگلیسی از واژه هایی چون :Idea,Vision,Presentation,Imagination و شکلهای مختلف واژه Concept را استفاده کرده اند.
      به قول هگل، زبان قوی تر، زبانی ست که واژه هایش کلی تر باشند و یک واژه بتواند در معانی گسترده و حتی متضاد به کار رود.
      نکته ای که باید بگویم این است که زبان آلمانی زبان فلسفه است و برگرداندن واژه هایی که کانت ، هگل، شوپنهاور، هایدگر ، نیچه و... در نوشته های خود برای مفاهیم فلسفی استفاده کرده اند، برای مترجمی که قصد برگرداندن آنها به هر زبان دیگری را دارد، بی نهایت دشوار و سخت است.حتی مترجم های انگلیسی هم در این کار در مانده اند.از کسانی که کارهایش خیلی درخشان است داریوش آشوری است و بعضی وقتها واژه هایی که او ساخته و یا انتخاب کرده است، مرا شگفت زده میکند و ضمنا برایم حکایت از دانش و تلاش بالای او دارد.
      من با هیچکدام از مترجمانی که آوردید آشنایی نداشتم و نوشته‌هایتان بسیار آگاه کننده بودند. مایه‌ی خرسندی است
      دیرتر بیشتر درباره کارهای نوشته شده و ترزبانده ایشان و همچنین واژگان برساخته پیشنهادی‌اشان بنویسد.

      سخنان شما درباره زبان نیز سراسر بجا بودند، هیچ دو زبانی را نمیشود موبه‌مو به یکدیگر ترزبانید، تنها میتوان به یکدیگر نزدیناندشان (approximate).


      درباره واژه Vorstellung نیز من اندکی پژوهیدم، به دور از بافتار (context) فلسفی
      نزدیکترین و باریکترین (دقیق) برابر همان «پنداشت» بود که در "فارسی" میشود "تخیل".


      'پنداشتن = Vorstellen
      پنداشت (نامواژه یا اسم مصدر) = Vorstellung'

      ساختار واژه نیز پیچیدگی چندانی ندارد:

      Vor + Stellen
      پیش + گذاشتن / نهادن

      پس اگر بخواهیم بر پایه‌ی ساختار یکسان پارسی و آلمان واژه برسازیم:

      گذاشتن، نهادن = Stellen / پیش = Vor

      پیش‌گذاشت، پیش‌نهش، پیشگذار، ...

      که در نگاه یکم چنگی به دل نمیزنند، ولی با کمی کندوکاو میان آمایش‌ها (ترکیبها) میتوان واژه درخوری بیرون کشید.

      روی هم رفته ولی فلسفه Vorstellen در آلمانی بر این بوده که یک چیزی را شما پیشِ روی یک چیز دیگر میگذارید.

      این رویکرد بدی در واژه‌سازی نبوده، ولی من برتری بسیار بیشتری به «پنداشتن» پارسی میدهم، چرا که تنها و تنها در
      فرهشتِ (theme) وابسته به اندیشه به کار میرود، هنگامیکه vorstellen برای "دستکم" سه پنداره (concept) گوناگون در آلمانی به کار میرود:

      نمایش یا presentation: یک نویسنده کارش را میتواند به "پیش‌گذاشتن = نمایش" بگذارد.
      گذاشتن یا to put
      پنداشت یا imagination


      در واپسین باره، Vorstellen به چم "پیش روی خود آوردن یک چیز (در ذهن)" به کار میرود؛ خوب، ولی نه آنچنان ویژه.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اما متاسفانه در زمینه فلسفه، زبان پارسی قدری مهجور مانده است و با اینکه فیلسوفان بزرگی چون فارابی، ایرانی بوده اند اما از زبان عربی استفاده کرده اند که باعث شده است در این زمینه زبان پارسی در مقابل زبان عربی قدری عقب تر باشد.موضوع این است که شخصی چون که یک مخاطب عام برای نوشته های زبان پارسی هستم، عامل اصلی در انتخاب یک واژه این است که آن واژه در ذهن مخاطب نوشته من، چه مفهومی را تداعی میکند.چون من میخواهم شخص مورد نظر بهترین تداعی ممکن را داشته باشد و منظور من نزدیک ترین باشد.اما فکر میکنم این ، قدری با درست گزینی واژه ها در تعارض باشد!و البته برای مطالب فلسفی، شرط اول الویت بیشتری دارد.
      من در این زمینه همسو نیستم. خود من دانشی نزدیک به 0 درباره واژگان عربی
      که بنام فلسفه در پارسی برای بکار میروند دارم، ولی برای فلسفیدن پارسی را بسیار کارا میبنیم.

      برای نمونه برخی پنداره‌های فلسفی که میانشان "عربی" بسیاری هم به پارسی راه یافته‌اند:

      قیاس = سنجش
      مع الفارق = نابرابر
      سفسته = کژفرنود
      واجب الوجود = ناچارباش (مانند آماده‌باش)
      موجود = باشنده (bâš+ande مانند guy+ande)
      برهان = پَروهان (برهان عربی شده)
      واقعیت = فربود / فرابود: آنچه فرای ما نیز هست
      حقیقت = فرهود
      معرفت = شناخت
      بینهایت = بی‌کران، بی‌مرز
      dualism = دوگانه‌انگاری / دوگانه‌گِرایی
      مفهوم = پنداره
      مفهوم = فرایافت: چیزهایی که با آمایش (ترکیب) پنداره‌ها بدست میایند.
      ازل = ازل: اَسر / اَ پیشوند نایش (نفی) در پارسی است، پس اَسر میشود چیزی که سر ندارد.
      ابد = ابد: اَپَد: چیزی که پا ندارد!
      عالم = جهان
      جاویدان = eternal
      امرداد = immortal (از پارسیک amertât به انگلیسی)
      فلسفه = جهانبینی
      فلسفه = فرابینی
      [فلسفه] مشاء = راه‌رونده = Peripatetic
      سیر = گذر
      حکمت = فَرزان
      خلق کردن = آفریدن
      تجرید = آهنجش (از آهنجیدن = to abstract)
      جزم = خشک
      پرتاب‌‌شدگی / افکندگی = Thrownness (از هایدگر)






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      در ضمن لیستی از واژه هایی که هنوز برایشان معادل مناسبی نیافته ام(عربی، انگلیسی و آلمانی) دارم که احتمالا از شما برای گزینش بهترین جایگزینهایش کمک بخوام!
      بازهم سپاس.
      به روی چشم

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    6. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-01-2012),Dariush (12-01-2012),Pazhuhande (12-07-2012),sonixax (12-01-2012),undead_knight (12-02-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. جداییده: ساختارشناسی زبان پارسیک
      از سوی محمد در تالار ادبسار
      پاسخ: 34
      واپسین پیک: 08-11-2016, 08:11 PM
    2. پاسخ: 22
      واپسین پیک: 04-17-2014, 03:53 PM
    3. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    4. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •