نوشته اصلی از سوی
kourosh_iran
حالا شما بگو اصلا همون دوران قدیمش هم مگه افراد عادی اینقدر قدرت داشتن که بتونن به این سادگی ها ساختار و قوانین و حکومت عوض کنن؟ همون موقع هم این چیزا در انحصار عدهء معدودی بوده و تازه اون موقع دموکراسی و اینها کمتر بوده و بجاش زور و ارعاب و مجازات های سخت برای مخالفان و کسانی که سرپیچی میکردن در کار بوده.
ما چندین دوره داریم که به دو پاره بخش میشوند:
١- پیشاتمدن: شکارچیگردآوران (hunter/gatherers)
٢- پساتمدن: کشاورزان و دامداران و سرانجام شهرنشنیان
آزادیهای آدمی از تمدن به آنسو همواره رو به کاهش رفتهاند و در زمانهیِ ما در کمترینهیِ خود میباشند.
شما نمونهوار از دموکراسی نامبردهاید و دکوکراسی نمونهوار در برابر دیکتاتوری آزادی
بیشتری دربر میتواند داشته باشد, ولی در واقعیت یا ندارد, یا هتّا کمتر دارد. در واقعیت ندارد, از چند رو:
١- یک رای در برابر صدمیلیون رای ارزشی ندارد.
٢- شستشوی توده و رسانهها در دست انگشت شماری بیشتر نیستند و همان یک رای هم پُرگاه به شمار نمیاید.
٣- در دموکراسی "ظاهر" کار شسته رفته است, هنگامیکه در دیکتاتوری تکلیف کس روشن است. در دیکتاتوری کس
خودش را محق میداند که برای گرفتن حقوق از دست رفته اش با سیستم بستیزد, در دموکراسی هتّا این اندازه آزادی
را هم یک آدم معمولی ندارد, چون دچار این کژفهمیست که:
a. براستی آزادی دارد.
b. چون سیستم برآمدهیِ رای همگان است, پس درست و بسزا است, هتّا اگر او مخالف باشد.
نوشته اصلی از سوی
kourosh_iran
شما نگاه نکن درسته ضوابط و قوانین و ساختارها و چهارچوب ها در تمدن مدرن زیادتره، ولی خب این بخاطر حفظ نظم و پایداری و منافع عمومی همین اجتماع و امکانات و راحتی های گسترده ای است که به ما میده. بطور مثال اگر اتومبیل وجود نداشت که نیازی به قوانین راهنمایی و رانندگی و گواهینامه رانندگی گرفتن نبود؛ الان شما دوست نداری قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت کنی خب از خیر ماشین داشتن و رانندگی کردن بگذر! پیاده که نمیتونی همیشه راه بری حداقل از تاکسی و اتوبوس و مترو و هواپیما برای جابجا شدن استفاده میکنی. از اینم بدت میاد که چرا شهرها اینقدر بزرگ هستن چرا اینقدر راه باید تا محل کارت بری خسته میشی وقتت میره نمیتونی پیاده بری، خب برو توی همون دهات و زندگی طبیعی تری بکن، ولی همون موقع هم خیلی زود شاید متوجه بشی که اونجا هم خیلی وقتا نیاز پیدا میکنی مسافت های طولانی رو طی کنی!
سخن شما درسته, ولی شما نباید اینگونه هم ببینید که کسی "از روی عمد" دارد آزادیهایِ آدم را
میگیرد, این تنها یک فرایند سرشتین و برخاسته از سازوکارهای درونی سیستم است
که آزادیها آدمی با گسترش تکنولوژیهایِ مدرن خود به خود گرفته میشوند.
در همان نمونهیِ خودروهای سواری که آوردید, اگر خوب نگاه کنید این خودروها روزهای آغازین که ساخته میشدند یک
چیز دلبخواه بودند و نه کسی وادار به سوار شدن آنها بوده, نه کسی وادار به پذیرش آنها. ولی در گذر زمان و با پیشرفت
خودروسازی و راهکشیها و راهسازیها کم کم چیزهایی که پیشتر حق طبیعی یک آدم بودهاند از او گرفته میشوند. برای نمونه
آدمی که میتوانسته راه خودش را بدلخواه از هر سو برود و خانهیِ خودش را هر کجا داشته باشد, با گسترش
راهسازیها وادار میشود که راه خودش را کج کند (و پشت چراغ قرمز بیایستد) و خانه اش را هم بگذارد دولت بگیرد چرا که در برنامهیِ راهکشی افتاده است.
یا آزادی او در اینکه خودرو سوار بشود یا نه با گسترش راهها گرفته میشود, چرا که هر
کسی برای برآوردن هزینههایِ زندگی اش ناچار به کار کردن است و کمتر کاری نیز پیدا
میشود که نیاز به استفاده از خودروی سواری نداشته باشد, و ازینرو کمتر پیدا میشود چون که
راهها وجود دارند و بودن راهها به این معنی است که کارهای دور از خانه هم میتوانند وجود داشته باشند
و این "بودنها" دست در دست هم مایهیِ این میشوند که کس در پایان "وادار" به استفاده و پذیرش ابزار شود.
به همراه این واداشتگی, آلودگیهایِ این خودروها نیز همراه اند. پس, هتّا در نمونهای که شخص زندگی خودش را
از شهر و تمدن هم بریده باشد و در یک نقطهیِ بکر و دوردستی که تکنولوژی هنوز به آن
دست درازی نکرده است نیز زندگی خودش را تک و تنها سپری میکند, هنوز گرمایش زمین و
آلودگیهایِ زیستی که بخشی برآمدهیِ همان خودروهای سواری میباشند گریبانگیر او خواهند بود.
ازینرو, گفتمان تکنولوژی یک گفتمان جهانگستر و همهگیر میباشد و این استدلال که
کسیکه دوست نداشت میتواند برود گوشهای و همهیِ اینها را به دست فراموشی بسپارد, کار نمیکند.