گفتگویهایِ کناری به جستار جداییده: پدافند از حقوق مردان جابهجا شدند.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بله درست است غریزهی قدرتمند جهت مراقبت کردن از زنان دربرابر تمامی خطراتی که ممکن است از آن رنج ببرند گاهی(نه اغلب، فقط گاهی، اما با تداوم و پیوستگی نامنقطع در تاریخ)به بسته شدن دست و پای آنها و محدود کردن حق انتخاب در ایشان انجامیده، اما این به دو معنی نیست، اول آنکه به معنی نداشتن قدرت توسط زنان نیست: آنها در سرتاسر تاریخ همواره قدرت عینی بیشتری از مردان داشتهاند و در زندگی خود نقشی فعال، توام با رضایتمندی و اختیار کامل ایفا کردهاند. از زمانی که ما شروع به ثبت رکورد کردهایم، همواره اکثریتی مطلق از زنان از زندگی خود رضایت داشتهاند و اکثریت مطلقی از مردان ناراضی بودهاند، چون برخلاف آنچه فمینیسم و درک فمینیستی مایل است ما باور بکنیم، درآوردن پول بیشتر توسط مرد برای مثال، وقتی تمام مازاد آن درآمد در اختیار همسر او قرار میگیرد به معنای قدرت کمتر است نه بیشتر. پس افزون بر آنکه تمامی ساز و کار جامعهی بشری جهت حداکثری کردن امنیت و آسایش و بقای بیدغدغهی زنان تنظیم و پیریزی شده، محدودیتهای طبیعی که ممکن است از چنان مراقبتهایی منتج بشوندنیز بطور دائم از نظر زمانی و با گسترش و پدید آمدن امکان(تکنولوژیک و اقتصادی و ...)، روبه کاهش بوده.
دیگر چیزی که این محدودیتهای برآمده از نیازهای عینی معنا نمیدهند، اینست که مردان از آنها نفع خاصی میبردهاند! تصور بکنید مردی هستید حاضر در یکی از امواج انسانی بسیج، در شب عملیات کربلا که طی آن ظرف چند ساعت سیهزار مرد جوان ایرانی زیر آتش توپخانهی عراق تکهتکه شدند، ترجیح میدادید در رختخواب، و کنج امن خانه «محدود» شده باشید، یا چند ساعت دیگر زیر بارانی از آتش کشته بشوید؟ در سرتاسر تاریخ بشر این تفاوت میان زن و مرد بوده، و وظیفهی زن سنتی اگر به پختن و شستن و زاییدن محدود میشده، همان مرد سنتی به نوکری ِ تقریبا مفت برای طبقهی حاکم، کشته شدن در جنگهایی که هیچ نقشی در آنها نداشته و کشتن آدمهایی که آنها را نمیشناخته برای دفاع از «زن و فرزند» خود(یا حتی در مواردی که نداشته، همان ِ دیگران)بوده. حال اگر بنا بود یکی از این دو نقش را انتخاب بکنید، اگر میتوانستید میان تبدیل شدن به یک شیء جنسی که تنها ارزش او به دنیا آوردن و بزرگ کردن بچههاست و یا یک شیء غیرجنسی که هیچ ارزشی ندارد یکی را انتخاب بکنید کدامیک میبود؟
بله در جوامع سنتی زن و بچههای او به نوعی دارایی مرد هستند. شکی در این نیست، اما دلیل این چیست؟ توطئهای اثبات نشدنی که مردان برای اعمال سلطه و کنترل زنانگی پی ریختهاند و تکتک آنها در آن شریک هستند؟ یا تنها بهایی که مرد در برابر سرویس خود به عنوان مراقب و محافظ و بانک دریافت میکند؟ تمامی شواهد به صحت دومی گواهی میدهند. مرد با پرداخت بهایی گزاف، آغشته به عرق و خون خود از بهروزی همسر/فرزندانش اطمینان کسب میکند و در مقابل از خودی بودن آن فرزندان، از طریق مالکیت بر دستگاه تولید مثل زن اطمینان کسب میکند: ده تا بده، یکی بگیر. اینست که مردان در جوامع سنتی بازندگان بده بستان جنسیتی بودهاند، چراکه همواره نیازها، آسایش، امنیت، رفاه و سلامت زنان و کودکان بر ایشان ارجحیت داده میشده، و مراقبت و تامین دیگران به قیمت بهایی مستقیم بر خودشان وظیفهی اخلاقی، شرعی، قانونی و اجتماعی آنها تلقی میشده.
مرد هم میشود مرد عزب که زمینی که بر آن خوابیده هرشب هزار بار او را لعنت میکند و ناقص است و لابد عیبی داشته و حتما خواجه بوده و شاید مفعول است. متحیرم از این قیاس شما، چون از نزدیک چند نفر مرد هرگز ازدواج نکرده میشناختم و دیدهام چه تحقیری از سوی «زنان» خانوادهی خود متحمل میشوند، اما آنچه برای من بیشتر از این قیاس شگفت انگیز است روش شماست، که من آنرا پیشتر به عنوان نگرشی توام با ایراد منطقی
و درکی تقلیلگرایانه رد کردهام:
اگرهم این ادعا را بپذیریم که مرد عزب به اندازهی دختر ترشیده تف و لعنت نمیشنود(که من گمان میکنم حتی بیشتر هم بشنود)، آیا زن بیکار به اندازهی مرد بیکاره با مقاومت و سرزنش روبرو میشود؟ نابرابری در یک عرصهی اجتماعی برعلیه زنان، با نابرابری در یک عرصهی اجتماعی دیگر برعلیه مردان جبران میشود، در پایان کار هم زنان با اختلافی بسیار فاحش برندهی بازی هستند، زیرا بدترین و پستترین وظایف یک جامعه همواره برعهدهی مردان بوده و اکنون نیز هست و بدترین انواع متصور نابرابری بر ایشان روا داشته میشود.
اشتباه میکنید، دلیل اشتباهتان هم اینجاست که باز فقط یک جنبه از مشکل را میبینید، حجاب اجباری را برای مثال در نظر بگیرید. نمودیست از تلاش جامعهی سنتی جهت کنترل وجوه جلوهآمیز جنسی در افراد. اینرا مشکلی فراگیر برپاد زنان جلوه میدهند و میخواهند از طریق آن جامعهی ایرانی را ضدزن جلوه بدهند. واقعیت اما اینست که نوبت مردان که میشود نیز، خوشپوشی و آنچه مرد را برای زن خواستنی میکند(=برخورداری از ردهی اجتماعی بالا و توانایی برای مراقبت/محافظت از او)برای مردان همانقدر محدود میشود: مثل حرام بودن طلا(که آشکارا نشاندهندهی ثروت و مکنت و «سکسی» بودن مرد است).
یک مثال دیگر: خشونت برپاد زنان. با آنکه اکثریت مطلق تمام انواع خشونت، از جمله تجاوز جنسی در جامعه مردان هستند، تمام توجه روی اقلیت ناچیزیست و مشکلات اکثریت قربانیان با چیزهایی از قبیل «آنها هم قربانی دیگر مردان هستند» و «اینها به ما ربطی ندارد» و «خُب به همدیگر تجاوز نکنند» پاسخ داده میشوند. حتی خشونت خانوادگی که همه وانمود میکنند چیزیست از ازل تا ابد در همه جای جهان برضد زنان، قربانیان اول آن کودکان هستند، و مرتکبین اول آن زنان(برپاد اول کودکان، و سپس مردان).
پس چیزی که هست اینست که مشکلات زنان بزرگنمایی میشوند، بیهوده جنسی جلوه داده میشوند و حساسیت غریزی شما به آنها هزار برابر شدیدتر است(به دلایلی که پیشتر آمد)، اگرنه آمار و دادهها همگی نشان میدهند که فراگیری یا عمق مشکلات و مصائب زنان در کم و بیش همهی زمینهها به مراتب درجات کمتر از همانهای مردهاست.
چندی پیش در میان خانواده و دوستان بحث کار کردن بود و اینکه مردانی که به زنان شان میگویندبروکار کن چه مایه پست و حقیر هستندو زمانی که با مخالفت من مواجه شدند واکنش ها بسیار دیدنی بود.
اینکه همان زنانی که تا دیروز ناله و فغان میکردند که" شوهران مان یا پدران مان اجازه کار کردن به ما نمیدهند" چگونه ادعا می کردند که زن هیچ مسئولیتی در پول در آوردن ندارد و چشم مرد کور و دنده اش نرم باید پول در آورد و اگر این میان زنی پیدا شد که کار میکرد و درآمد داشت مرد حق ندارد از او بخواهد که این درآمد را خرج هزینه های زندگی کند و این پول" برای زن است".
جالب اینست، پس از اینکه من گفتم درصورتی که روزی بخواهم ازدواج کنم همانطور که طرف مقابلم از من انتظار کار کردن و پول در آوردن دارد من هم همین انتظار را دارم، با جملات و نگاه تحقیر آمیز مردان! و زنان فامیل مواجه شدم.
و اینکه بیشتر مردان می گفتند زنان لطیف و ظریف اند و کار کردن برایشان سخت است و اگر زن کار کند دیگر چه کسی زمانی که به خانه می آییم به ما برسد.بیچاره ها خبر نداشتند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته.
پ.ن:
خنده دارترین واکنش این بود:"دلم برای مادرت می سوزد با این پسرش".
Ouroboros (03-14-2013)
یک چیز دیگرهم هست: ناتوانی فمینیسم و جهانبینی مبتنی بر درک فمینیستی در شناخت «مزیت زنی»، که به عنوان «زنستیزی خیرخواهانه» رد میشود: چون زنان قدرت «واقعی» نداشتهاند تمام مزایایی که در یک جامعهی سنتی از آنها بهره میبرند بر ایشان در مقام یک گروه اجتماعی تحمیل شده بوده، و مردان از آنجاکه تمام قدرت «واقعی» را در اختیار داشتهاند هر امتیازی که داشتهاند انتخاب خودشان و «مزیت» بوده. طبق همان منطق است که تمام مصائب زنان به گردن مردها، و هر کاستیها و فلاکتی که مردان متحمل میشدهاند انتخاب خودشان تلقی میشود.
پ.ن: این پست به طرز عجیبی به نوشتهی شهریار هم مربوط میشود!
همینجا هم نخستین پاسخ زنان به اینکه مرد در مدل سنتی خانواده باید تمام مصائب بازار را به جان بخرد و با نوسانات اقتصادی به تنهایی دست و پنجه نرم بکند این بود «خیلی بیجا کردهاید، مگر ما از شما خواستهایم». مسئول موقعیت بد خودم، من هستم، مسئول موقعیت بد تمام زنان دیگر، من هستم، مسئول موقعیت بد مردان دیگر، گاهی من هستم، گاهی خودشان، مسئول موقعیت خوب من،یا مزیت مردی و مردسالاریست یا آن «زنی»ست که همواره پشت سر مردان موفق هست، مسئول موقعیت خوب زنان هم ارادهی استوار و شخصیت مستقل و روحیهی مدرن خودشان است، مسئول موقعیت خوب مردان دیگر هم تحقیر و سرکوب و سواری از زنان دیگر است.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
این برآمده از قابلیت منحصر بفرد زنان در جلب کردن و بسیج احساسات به نفع خود است . این راهکاری که شما میفرمایید اگرچه ضروری و قابل دستیابی است ، اما موثر نیست (یا به عبارت بهتر عقیم میماند) چرا که آنقدر که دستگاه پروپاگاندای فمینسیتها قدرتمند است ، مردانی چون من و شما یا آنقدر انگشتشمار هستیم که فریادمان به جایی نمیرسد یا اینکه معمولا با بیخیالی از کنارشان رد میشویم و میگوییم «بگذار اینقدر قُر بزنند تا بترکند!» غافل از اینکه اینها آنقدر با بیشرمی یک به یک دارند سنگرها را تصرف میکنند که در نهایت هیچ معلوم نیست که به کجا قرار است برسیم . بعضی از چیزهایی که میبینم و میشنوم دیگر شگفتآور که نه ؛ وحشتزا هستند ؛ در آینده بیشتر در این مورد حرف میزنم .
آیا جایی گوش مردان و مردمان زنگ خواهد زد و این انفعالشان در قبال این تحرکات و تحریکات جایی متوقف میشود؟ به نظرم اگر هم اتفاق بیافتد ، خیلی دیر چنین چیزی پیش میآید.
بنظر من فمینیستها اگر بیایند بیرون واقعا آن تئوزیهایشان را در معرض عموم مورد نقد و مناظره قرار دهند و مردم بدانند واقعا چه میگویند ضربه بزرگی میخورند.آنقدرها هم ضربه ناپذیر نیستند.اساسا با این مزخرفاتی که سر هم میکنند و توهمات هم خودشان بجایی نمیرسند و یکجا بالاخره این سرباز میکند.یک جنبش پادسکسیسم واقعی لازم است،حداقلش اینست که راه را برای حرکتهای بعدی باز میکند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
راسل جان همه چیز در اختیار فمینیستهاست و هرگز اجازهی شنیده شدن صدای مخالف را نمیدهند، اسلامگرایان ِ جهان مدرن هستند به نوعی و هر نقدی به مقدسات خود را با ترور شخصیت(برابر مدرن تکفیر)پاسخ میدهند. راههایی که وجود دارند:
1. نقد دگمها، خطاها و اشتباهات این ایدئولوژی بدون اشارهای به مردان:
- نقد ادعاهای مهمل و اثباتنشدنی و غیرعلمی همچون مردسالاری، مزیت مردی، فرهنگ تجاوز و اینها از طریق اشاره به کاستیهای منطقیشان نه خطاهای عینی آنها. برای مثال اشاره بکنید که تئوری مردسالاری با درک دانشیک از سوژهی تحقیق تضاد دارد زیرا نظریه را قبل از مشاهده ارائه میکند و سپس در جهان واقعی به دنبال مصداق یابی میرود، بجای آنکه با برسی جهان واقعی به تئوری برسد(قانون شرلوک هلمز). یا اشاره بکنید که از چند جوک مهجور پیرامون تجاوز جنسی نتیجه گرفتن که در جامعهی کنونی تجاوز امریست پسندیده و پذیرفته تعمیم نادرست و نابحای جزء به کل است. خلاصه بجای آنکه همچون من عدم تطابق فمینیسم و واقعیت را نقد بکنید، روششناسی آنها را هدف بگیرید که همان اندازه حقیر، سخیف و پُرحفره است، و باعث بوجود آمدن مقاومت چندانی هم نمیشود.
- تا واپسین نفس از فضای مردانه دفاع بکنید و تا میتوانید خواستار حضور در فضای زنانه بشوید.
2. نقد دستاوردهای درخشان این فرقه، که از همانهای آپارتاید دستکمی ندارند :
- تبعیض مثبت
- ضایع شدن تمامی حق و حقوق پدران
- دادگاههای خانوادهی فاسد و ناکارآمد و ضدمرد، که در بیش از هشتاد درصد پروندهها بچه را به مادر میدهند
- «وزارت زنان» درحالی که وزارتی برای مردان وجود ندارد
- مردستیزی افسارگسیخته در ادبیات، رسانههای عمومی و جامعه
- محروم کردن مردان از هرگونه حمایت به هنگام اذیت و آزار خانگی، با آنکه بیش از چهل درصد قربانیان خشونتهای خانگی مرد هستند
- دفاع سازمانیافته از زنانی که به دروغ تهمت تجاوز میزنند، طرح اینکه تمام مردان متجاوزان در انتظار هستند، اینکه مردان مورد تجاوز قرار نمیگیرند و ..
- بهتر نشدن(و گاهی حتی تشدید)هیچکدام از شرایط نابرابر مردان، از عمر کمتر، تا سن بالاتر بازنشستگی، تا اشغال تمام مشاغل پست، تا خدمت سربازی و ...
- مجازات نابرابر زن و مرد بخاطر جرم یکسان، مردان چهار برابر احتمال محکوم شدن بالاتری دارند
- صدها میلیون یورو پولی که به «انجمنهای زنان» داده میشود، در برابر «هیچ» پولی که به انجمنهای مردان تعلق میگیرد
- دهها برابر پولی که برای یافتن درمان سرطان پستان و آگاهی دربارهی آن هزینه میشود، در برابر همانی که برای سرطان پروستات خرج میکنند. با آنکه دومی قربانیان بیشتری میگیرد، و اکثریت قربانیان همهی انواع سرطان بصورت تکتک، و نیز بیشینهی تمامی قربانیان سرطان، مردان هستند(حتی زمانی که سرطان پستان را هم اضافه میکنیم)
و ...
3 آگاهی عمومی پیرامون مسائل و مشکلات مردان را بالا ببرید، با تاکید بر مرد بودن قربانیان:
- اینکه ۹۸٪ بیشتر ِ قربانیان سوانح کاری مرد هستند
- اینکه ۹۸٪ بیشتر ِ معتادان حرفهای مرد هستند
- اینکه ۹۵٪ بیشتر ِزندانیان سیاسی و غیرسیاسی مرد هستند
- اینکه ۹۰٪ بیشتر قربانیان جمهوری اسلامی مرد هستند
- اینکه ختنهی پسران باید انتخاب خودشان باشد
- اینکه خدمت سربازی عادلانه نیست
- اینکه دهها هزار نفر مرد بیگناه بخاطر مهریه در زندان هستند
و ...
Russell (03-14-2013)
مشکلی که اینجا هست نوعی پذیرش ناخودآگاه و سنتی مظلومیت ذاتی زنان توسط بخشهای وسیعی از جامعه، از جمله بخش قابل توجهی از مردان . چنان که امیر هم در پست پیشین خود به خوبی آنرا نمایاند و من هم به طور تلویحی به آن اشاره کردم : مرد = کوه درد ، زن = بهشت زیرپایش است . یعنی هتا در مثلها و سخنان روزمره و عادی هم چنین چیزهایی رواج دارند. از این گذشته ، شما فکر میکنید مردم به استدلال و شواهد تاریخی گوش فرا میدهند؟ مردان باید «مرد» باشند و جایی هم حقش زیر پا گذاشته شد ، اشکالی ندارد، این زن است که همه جا مورد توجه است. امیر درست میگوید که ما قربانی نوعی نگاه تبعیض آمیز و مضحک بوده و هستیم که انگار مرد باید یک روئینتن باشد و زن همچون گلی که اگر برای حفظش جانمان را از دست بدهیم، باید افتخار کنیم . این اگر تبعیض علیه مردان نیست پس چیست؟ حال میدانید چه چیزی در این نمایش وقیحانه به شدت مضحک است؟ اینکه همهی اینها به کلی دگرگون نمایانده میشود . و برای اینکه این طنزِ آمیخته با عوامفریبیِ بیشرمانه غنیتر شود، مردان هم با این جریان همدست شده و خودشان توی سر خودشان میزنند. چند مرد را دیدهاید که حالا یا به خاطر *لیسی یا به خاطر ناآگاهی و یا به سبب خاکبرسری سرشان را پائین گرفتهاند تا فمنیستها چپ و راست به آنها پسگردنی بزنند؟
نیاز است تا قدری با خود تامل کنیم تا دریابیم که چرا این سخنان گوشهای بیشتری را به خود جلب میکنند و برای من و شما کسی تره هم خرد نمیکند که هیچ متهم دوباره زنستیزی نیز میشویم و سخنانمان نیز در حد همین فرومها و وبلاگ و ... بیشتر نمیرود در حالیکه آنان کرسیها و کلاسهای زنشناسی و فمنیستی دارند، سایتها و رسانههای جمعی کثیر دارند، گروههای متحد و منسجم دارند و... . واقعا چرا؟
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)