• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 24

    جُستار: معنای زندگی

    Threaded View

    1. #24
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Anarchy نمایش پست ها
      @Ouroboros

      خب حالا تا هستی و نرفتی ، اگر دوست داشتی بیا اینجا یک نوشته ای به یادگار بذار چون هیچ وقت در این مورد چیزی ننوشتی .
      این جور پرسشها بسیار دشوارتر از آن هستند که بتوان به این سادگی‌ها به آنها پاسخی سر-راست و به‌جا داد. تودهانی‌های پی‌درپی‌ای هم که از زندگی نوش کرده‌ام به من آموخته‌اند که از کلی‌بافی‌های این چنینی و اساسا پرسش‌هایی عمیق‌تر از «شبا کجایی» بپرهیزم، چراکه بعدتر بدجوری زیر پایمان خالی می‌شود یا عریانی تن ِ جانمان عیان می‌شود. پس از آنجاکه منهم در میانه‌ی راهم دست بالا می‌توانم بگویم برای یافتن پاسخ چنین پرسشهایی از کجا می‌توانیم شروع بکنیم، و تازه این‌هم شاید ارزشی نداشته باشد!‌

      گام نخست خودکاوی و خودنگری به دور از خودفریبی‌ست. چه چیزی در این دنیا برای من از همه مهمتر است؟ داشتن چه چیزی یا نداشتن چه چیز دیگری من را خشنود یا فلک‌زده خواهد کرد؟ آنچه که تاکنون خواسته‌ام و جسته‌ام و یافته‌ام در بطن خود متوجه چه چیزی بوده؟ به چه چیزی نیاز دارم؟ آدمها اغلب یا خودشان را بیش از آنچه که هستند خوار می‌بینند یا بیش از آنچه که هستند بزرگ. هر دوی اینها را باید کنار گذاشت. پرسیدن این سوالات از نفس و پس از آن اندیشیدن به پاسخی که از عمق جانتان برون آمده کار سختی‌ست. در نظر آوردن نیازها وقتی پای خواسته‌های تن و جان در میان است هم کار هرکسی نیست. اندیشیدن هم به معنی مبتذل تعقل صرف نیست، که تعقل اغلب به توجیه پست‌ترین رفتارها که در خدمت رضای نفس هستند در می‌آید، چنانکه خردگرایی مذهب رسمی شهر سودوم است! شاید مراقبه لفظ بهتری باشد؟بعد هم باید مشخص کنیم که اصلا منظور ما از معنی چیست؟ نوشته‌اند که پیلاتس از عیسی پرسید «حقیقت چیست» و عیسی در جواب لبخند زد! چطور می‌شود از این سوال‌ها پرسید وقتی یک سوی بام پرتگاه سوفیسم مبتذل فلسفی ِ «چی یعنی چی» در انتظار ماست و در سوی دیگر ورطه‌ی عرفون‌زدگی «همه‌چی همه‌چی‌ست»؟

      پاسخ من بابت طبع دوستان نبود و هنوز همان است که بود، نگاه به گذشته‌ها. اینهم کار سختی‌ست چراکه جدا کردن نوستالژی مبتذل از تمنای باطنی روان ِ محرومیت‌کشیده آسان نیست. با این حال، آشکار است که پیشینیان ما آدمهای حسابی‌تری بودند، این‌همه رفاه ِ آسان-به-دست-آمده نداشتند و چالشهای زندگی‌شان واقعی‌تر بود. که باعث می‌شد خودشان آدمهای واقعی‌تری باشند. حتی اراذل و اوباش و عوضی قدیم ندیم‌ها بهتر از آدم حسابی‌های ما به نظر می‌رسند، منظورم وقتی‌ست که پای زندگی کردن چنانکه گویا «زندگی واقعا چیز مهم و ارزشمندی‌ است» در میان باشد.

      این به درون نگریستن و به گذشته‌ها نظر کردن به ما می‌آموزد بخش بزرگی از این چیزهایی که گرامی می‌داریم واقعا ارزشی ندارند و صرفا روشهای مختلف دریافت فیکس ِ دوپامین هستند نه آرامش ماندگار و نیک‌بختی مداوم و در یک کلام عاقبت‌به‌خیری. این کارها هم خیلی سخت‌تر از آن هستند که به نظر می‌رسد. اولا که بشر سفیدپوست اروپایی محل گربه هم به این حرفها نمی‌گذارد، پس ما که دست‌بالا مقلدان آنها هستیم چه بسیار سختی باید تا حاضر بشویم نگاهی دوباره این مسائل بیاندازیم. ثانیا، در این ملک فلک‌زده دکان‌دار دین‌فروش چنان در این سالها «روحانیت ما را مجانی کرده» که حتی اشاره‌ای به چیزهای غیرقابل شمارش و جرینگی، باعث رمیدن ذهن بشر ایرانی می‌شود و کهیر می‌زند! ثالثا، هرگونه نگریستن به درون، مستلزم این است که بپذیریم چیزی پیشاپیش و بالذات و درونی در آدمیزاد هست، و این برخلاف مذهب رسمی روز «تخته‌سفید» و «برابری‌طلبی» و ... است. جای جستن و یافتن دانش و آگاهی و بصیرت آن بیرون و لابلای کتاب‌ها و گوش کردن تدتاک و خواندن قرآن و رفتن به دپارتمان علوم‌انسانی و موزه‌ی هنرهای معاصر و غیره است، نه خلوت اتاق با چشمهای بسته!

      از اینها گذشته، درون‌نگری خطرناک و ناراحت‌کننده هم هست، اصلا می‌تواند نابودگر باشد. ۹۹.۹٪ انرژی ذهنی آدم معاصر(عدد مذکور مطابق است با تحقیقات دو-سو-کور اینجانب روی خودم)صرف خودفریبی و فراموش کردن آنچه می‌خواسته داشته باشد و ندارد و آنچه می‌خواسته باشد و نیست می‌شود. این است که میلیاردها دلار هر سال به پای پرت کردن حواس از مغاک وجود هدر می‌رود. اینجور نیست که «بجویید و خواهید یافت»، در بیشتر مواقع اصلا آنچه می‌جستید را نخواهید یافت، شاید بجای آن چیز کژ و کوژ و ناجوری گیرتان بیاید که نداشتن و ندانستنش بهتر باشد.

      اگر پس از دانستن اینها هنوز کسی مشتاق دانستن و دریافتن باشد باید به هفت عصای آهنی و کفش آهنی مجهز بشود و برود به هندوستان شکار طاووس.
      ویرایش از سوی Ouroboros : 03-12-2020 در ساعت 03:30 PM
      Metamorphosis این را پسندید.
      زنده باد زندگی!

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (03-12-2020),Thanks (03-13-2020)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •