
نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
صادق هدایت و هرکس دیگری که از روی افسردگی خودکشی میکند از دید من از همان سرآغاز هم شایسته زندگی نبوده اند.
از دیگرسو توانایی به خودکشی از آزادی خواست میآید و همینکه این گزینه که هر زمان خواستیم از زندگی دست بکشیم از آزادی
و دلبخواه بودن زندگی میگوید. خود من اگر بخواهم خودم را خواهم کشت و پاسخگو به هیچکس و هیچ چیز نمیدانم. هرآینه، از همینرو
هر دم دارم میگزیرم و میگزینم که زندگی کنم و اکنون که دارم میزیم چرا بیشترین بهره و خوشی را نگیرم؟
شما هم بدید من دارید سخت میگیرید. هر اجتماعی ساختار و قانونهای نوشته و نانوشته خودش را دارد و برای بهره گیری بایستی
به آنها پی ببرید و تا جاییکه میتوانید همراهی و اگرنه دگرگزینه های گیرا بنمایانید. من هم در آغاز نمیدانستم چگونه برقصم یا با الکل
آشنایی نداشتم ولی این روزها از خود غربی ها هم بهتر مینوشم و میرقصم چون دچار خودکوچکبینی نیستم و بساکه بوارونه خودم را باهوشتر
و تیز و بزتر از آنها میدانم و بسیاری جاها نکوهشگر هم میشوم و دگرگزینه های بهتر و بهینه تر میدهم.
راه خوشی بردن در زندگی از یکجا میگذرد و بس آنهم خودآگاهی و خوددوستی است. تا زمانیکه با خودتان در آشتی و آگاهی دوسویه نباشید
نمیتوانید پیشبینیپذیرانه خوشی ببرید.
دیگر اینکه غربی ها را الگو نکنید بهتر است چه که پرگاه آدمهایی از درون تهی و افسرده اند و چرایی آنهم برمیگردد به ساختار اجتماع و
پیشرفت فندآوری و خورد و خوراک و بسیاری فاکتورهای دیگر.
پ.ن.
از گیسوان سپید برداشتم.