نوشته اصلی از سوی
Rationalist
دوست گرامی، نوشتار و استفاده ی مناسب از شعرها در آن خیلی زیبا بود!تبریک می گویم اگر آن را خودتان نگاشته ایجوابسپاس از عنایت شما اصل متن مربوط به بنده بود ولی چنان که بیان شد اشعار از خواجه حافظ است شما من هم معتقدم که سرآمد تمامی ارزشهای اخلاقی، زیبایی ها، ادراک و معنا در نهایت «عشق» است.اما چند مورد در ارتباط با نوشتار شما لازم دانستم که مطرح کنم: یعنی منظور این است که خدا عاشق خود شده و نتیجه ی این عشق، تجلی خودش در جهان است؟پس از بازگشت به «اصل خود» چه می شود؟آیا با عقلانیت می توان به این موضوع نگریست؟ و به پرسش هایی که مطرح کردم پاسخی منطقی داد؟جواب ببینید چنان که بیان شد عشق مراتب مختلف دارد که در تمام انها حرکت به سوی اصل وجود است و نیروی است که به طور فطری به سمت دیگر خواهی سوق دارد ودر هر مرتبه به نوعی جلوه میکند ولی در اصل وجود به همان ذات هستی برمیگردد که ذاتا فیاض و هستی بخش مطلق است و این که میفرمایید عاشق خود شده به درک ما از عشق در مرتبه انسانیت برمیگردد ولی عقل حکم میکنده هر چه به مراتب بالاتر برویم به تناسب افزایش مرتبه وجودی ماهیت و حقیقت عشق نیز دگر گون میشود همان طور که عشق در مرتبه حیوانی با عشق در مرتبه انسانی تفاوت مرتبه ای دارد لذا عشق در مرتبه اصل وجود همان هستی بخشی مطلق و بی منت است .اما اینکه فرمودید بعد از بازگشت به خود چه اتفاقی میافتد جواب این است که این یک سیر گردشی و همیشگی است که مدام تکرار میشود و در این تکررات این فرصت برای انسان که خود تکامل یافته عالم ماده است فراهم میشود که بتواند به خوداگاهی و سپس با اتصال به اصل وجود به درک حقیقت هستی نائل شود و بعد از ان دیگر از محدوده تصورات بشر خارج است و تا نرسی نمی توانی درک کنی .اما ما با توجه به حاصل علوم تجربی و فلسفه و عرفان میتوانیم دور نمایی از این مسیر افرینش ترسیم کنیم که تا حدودی مقبول علم و تعقل باشد به این ترتیب اصل وجود بنا به خاصیت ذاتی خود هستی بخش است و از انجا که اصل وجود هستی مطلق و مجرد محض است تنها از خود امور مجرد ولی با مرتبه وجودی نازل تری خلق میکند ان مرتبه نازل نیز بنا به همان خاصیت ذاتی امر مجرد نازل تری و همیت طور سلسله وار این تجلیات ادامه دارد تا جایی که به امور نیمه مجرد می رسیم که برزخ بین ماده و فرا ماده هست که به حتمال بسیار زیاد میتواند عالم کوانتوم باشد که از طرفی خاصیت ماده دارد و از طرف دیگر تابع قوانین متعارف فیزیک نیست وسپس از این عالم به عالم و مرتبه ریز اتمها و سپس عناصر بسیار ساده و سپس عالم مواد و عناصر پیچیده تا برسیم به گیاهان و سپس حیوانات و نهایتا انسان که خود عالمی نیمه مجرد است که هم دارای خواص مادی است و هم دارای خواص فرا مادی (عقل و اخلاق ) و در مراتب بالاتر عالم معقولات است که شامل قوانین هستی هستند که باز هم با اینکه خود مجرد هستند ولی تنها با عالم ماده تجلی می یابند و این سلسله مراتب وجود مجددا سیر صعودی داشته و مجددا به اصل وجود باز خواهد گشت بنابر این کل عالم هستی از ان نظر که وابسته به تجلی و عنایت اصل وجود است در کلیت قدیم و ازلی و ابدی است ولی اگر با چشم جزئی بین و موردی به عالم هستی نگاه شود عالم یکسره حادث است و مدام د رحال تغییر و تحول و حرکت است پس عالم هستی هم قدیم است و هم حادث .اما قدیم بودن ان به معنی این نیست که قائم به نفس است و بی علت بلکه از ان نظر که تماما وابسته و تجلی حضرت حق است به تبع قدیم بودن اصل وجود در کلیت قدیم است .و حادث است نه به ان معنی که از عدم به وجود امده باشد بلکه از نظر اینکه هر مرتبه ای مدام در حال تبدیل به مرتبه دیگر است یعنی مثلا دیروز حسن نبود و امروز به دنیا امد ولی نه اینکه او عدم بود و امروز خلق شد بلکه به این معنی که این شکل و صورت و قالب وجودی اول نبود ولی بعدا خلق شد ولی عناصر و مواد تشکیل دهنده وسازنده او هواره بوده و خواهد بود .برای جا افتادن بهتر مطلب مثالی از عالم ماه میزنم :شما اقیانوس بیکرانی را در نظر بگیر که در حقیقت جز آب نیست وبر اثر حرارت مقداری از این اب تبخیر شده و به بخار تبدیل میشود و از تجمع این ابها ابر تشکیل میشود و از ابر برف و باران تولید شده و در نقاط دیگری به زمین نازل میشود که مقداری از این ابها تبخیر و مقداری در زمین نفوذ کرده و به رشه گیاهان میرسد یا حیوانات از ان میاشامند و خود به خود جزئی از عالم حیوانات یا گیاهان و یا انسان میشوند و مقداری دیگر با تجمع با هم تشکیل نهرهای کوچک و از اتصال نهرهای کوچک نهرهای بزرگتر و از تشکیل انها رود و رودخانه تشکیل شده و این رود ها به دریاچه و سپس دریا و نهایتا مقدار ی از اب های تبخیر شد مجددا به اقیانوس بر میگردند میشوند .البته این مثال نمی تواند در تمام جهات تمثیل درستی برای چرخه هستی باشد ولی دو نکته مهم را به ما تفهیم میکند یکی اینکه اب حقیقت واحدی است که میتواند بینهایت مراتب داشته باشد ولی این اب در هر مرتبه قدرت و توانایی مخصوص به خود را دارد لذا ما میتوانیم بگوییم قطره و باران هر دو در حقیقت اب بودن و به عبارتی در ذات یکی هستند ولی هر گز نمی توان گفت قطره و دریا چون ذات یکسانی دارند پس در خصوصیات هم یکی هستند پس به همین قیاس میتوان گفت وجود و موجود (خدا و مخلوقات ) در ذات یعنی نفس بودن یکی هستند ولی در قدرت حاصل از مرتبه وجودی بسیار متفاوت هستند و این است معنی دقیق وحدت اندر کثرت یعنی وحدت در وجود و کثرت در مراتب وجود نکته دیگر درک چرخه گردش اب است که میتواند ازلی و ابدی باشد و به صورت چرخشی مدام در حال تگرار باشد امید که مطلب را تا حدودی منتقل کرده باشم شماممکن است در این باره و منظورتان از "تزکیه نفس" بیشتر توضیح بدهید؟