درست است, ولی انگیزهیِ همهیِ چپها همیشه بد نیست و بایستی مانند کسانی به ایشان نگاه کرد
که از یک راهی میخواهند
کنترل از دست رفته روی زندگیاشان را بازبیابند. پیوستن به جنبشهایِ
گیاهخواری, آزاردادن و سختی دادن بالا به خود برای پیشگیری از خوردن بهمان و بیسار مادّهیِ خوراکی, راهپیمایی
کردن و امضاء گرفتن و یکشنبهها از تعطیلی خود زدن و سر خیابان ایستادن و با این و آن گفتگو کردن
و رای گرفتن و ... اینها کوششهایی [ناکارآمد] در راستای بازپسگرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن میباشند.
در نمونههایی این کوششها به بهکرد سیستم میانجامند و برای نمونه نژادپرستی ورمیافتد, در نمونههایی
هم زیادهروی میشوند و به ابراز قدرت ناب بدل میگردند, مانند زورچپاندن همجنسگرایی به کشیشان مسیحی.
نکوهش این رفتارها نه در برآیند آنها, بساکه در
کژروی ِ بُنیادین آنها است:
سرپوشاندن نیاز, که بازپسگرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن باشد, با چیزی دیگر, که فعّالیت اجتماعی باشد.