
نوشته اصلی از سوی
سارا

نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.
خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!
چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!
هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!
پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.
اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کردهاید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرساناند.
برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافینتی در زمینههایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجوها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچهباز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر
پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که دربارهیِ بچهبازی میپژوهیده است:
assumption ≠ inference
بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشتههایِ من چه برداشتهایی کردهاید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانهیِ منطق بنمایاند که آری, نمونهوار من جایی گفتهام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».