کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟نوشته اصلی از سوی سارا
اینها پیشههایی بس فرومایهاند و برای آدمهای سیاهبخت و بیبهره.
کجای پادویی و چاکری و آجر بالا انداختن شریف است و حقیر نیست؟نوشته اصلی از سوی سارا
اینها پیشههایی بس فرومایهاند و برای آدمهای سیاهبخت و بیبهره.
ویرایش از سوی Mehrbod : 10-21-2015 در ساعت 11:52 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
شغل و پیشه ی انسان ها ربطی به چیستی آنها ندارد یکی ممکن است کارگر و فراش باشد اما بسیار انسان مفید و خوش بختی باشد. کارگری و مستخدمی براستی چه فرقی با پزشکی و مهندسی و ......... دارد؟ همه اینها یک پیشه اند و قرار است از طریق آنها امرار معاش صورت گیرد همین! دیده ام چه بسیار افرادی را که در جایگاه مستخدمی و کارگری بوده اند اما روح بزرگ و قلب مهربانشان سبب می شد که در برابرشان احساس حقارت کنم و در مقابل افرادی در بالاترین جایگاه های اجتماعی که عجیب حقیر بودند و خوار.
بنده ترجیح می دهم که یک کارگر و مستخدم باشم ولی از علم عشق سر در بیاورم و خودشیفته نباشم تا اینکه در جایگاه اجتماعی خوبی باشم ولی خودشیفته و بی عشق.
چیستی ≠ کیستی
چاکر و پادو و .. کسی نگفت سودمند نیستند, روشنه اینها برای اربابانشان
بسیار هم سودمندند, ولی این سودمندی نه پیشهیِ ایشان را شریف میسازد نه والا.
اینکه شما چه میپندارید نیز دگرگونیای در این حقیقت نمیدهد که همهیِ این پیشهها فرومایهاند و اگر آنها را در
اجتماعهای امروزین, بویژه غربی نمینکوهند باری دیگر ازینرو نیست که شریف یا والا یا سودمند میباشند, بساکه به
هر روی و در پایان روز یکی باید اینها را بیانجامد و این کار را آسانتر میکند اگر فشار دوچندان دیگر به کننده نیاید,
یعنی برای نمونه رفتگری که ان و گوه سگهای آدمهای پولدارتر را جمع میکند دستکم یک احساس سودمندی و
شرافت بیهودهای میکند و دم بر نخواهد آورد که این دیگر کاریست که او باید برای گذران زندگی انجام دهد.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
منظور بنده همان چیستی بود! ماهیتشان انسان است و بعد وارد چیستی می شویم که زن است یا مرد و مهربان است یا ستمگر و...... شغل و پیشه در چیستی جایگاهی براستی ندارند. می دانم حرف هایم را نخواهید پذیرفت پس توضیح بیشتری نمی دهم فقط همین بس که کسی چون امام محمد غزالی هم روبه فراشی آورد و یا ابراهیم ادهم که از قصر فرار کرد و هیزم شکنی و پادویی به قول شما را پیش گرفت . راستش را بخواهید بنده اشتباه کردم نباید می گفتم این شغل ها شریفند چون هیچ شغلی بذات خود شریف نیست این انسان هست که به آن صفت شرافت را می دهد در حقیقت شرافتِ یک شغل بسته به صاحب آن شغل دارد . از اینرو یک پادو ، یک کارگر می تواند به کارگری و پادویی شرافت دهد یا ندهد.
پ.ن . نگاه شما به انسان و انسانیت براستی غم انگیز است.
چُنانکه پایینتر آمد, «جهان پندار = نرمافزار» آنچُنان شگفتانگیزتر از «جهان ناپندار = سختافزار» نیست.
از جایگاه درست شناختشناسانه, هرکس یک خودآگاهی بیشتر نیست که چشم گشوده و خود را خودآگاه میابد. اکنون اینکه از این
تیل به آنسو چه میتوان برداشت نیاز به بُندارش (axiomatization), نمونهوار یکی از نخستین بُنداشتها این است که ما هستی داریم,
یکی از بُنداشتهایِ ترازبالاتر این است که فرنودسار / منطق راهگشا است — دریافت پسآیه / posteriori و بویژه پیشآیه / a priority و همانند.
ازینرو, در این میان اینکه نمونهوار پیکرتراش میتواند تندیس را پیش از تراشیدن در ذهن خود ببیند همان اندازه جادوئین است که زنده بودن.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
پیش از آنکه جوابتان را بدهم یک خواهشی دارم و آن اینکه فراموش کنید که بنده یک مسلمان هستم یعنی می شود؟! به خدا حسی که در برابر شما دارم مثل حسی است که یک فلسطینی در برابر یک سربازاسرائیلی دارد مثل حسی که عمو تم در برابر آخرین اربابش داشت! و این حس هم برگرفته از همان عالم ِ خیال است!
پیشتر گفته شد که برای عالم معنا مراتبی است و در این میان عرفا به بالاترین حقایق در عالم معنا می رسند. در نمونه ای که شما بیان داشتید یک پیکر تراش در عالم خیال یک پیکره ای را تصور کرده و سپس عین آن را خلق می کند. یک موزیسین یک معمار هم همینطور. اما عرفا قضیه اشان فرق می کند آنها نمی توانند آن حقایقی را که کشف کرده اند و دیده اند را با واژه های موجود در دنیای مادی برای کسی بازگو کنند. همان داستان معروف افلاطون را که حتما خودتان بهتر می دانید داستان آن غار و آدمهایی که به بیرون آن غار می روند و..
حکایت آن غار در حقیقت حکایت همین دنیای مادی ماست و بیرون غار می شود عالم معنا! پس عالم معنا گستره ای بس وسعتر از عالم مادی دارد.
اما عرض کردم عرفا نمی توانند آنچه را که در عالم معنا دیده اند بازگو کنند بعضی از آنان چون حضرت شمس خموشی پیش می گیرند و هیچ نمی گویند و برخی چون حضرت مولانا و حضرت عطار با شاعری سعی در بیان دارند ولی بعد می بینند که هر چه بگویند آنی نیست که در عالم معنا دیده اند ! و در آخر هم مدام بر اینکه باید خموش باشند تاکید می کنند:
حالِ پخته درنیابد هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
(مولوی)
چون عبارت محرمِ رازِ تو نیست
لب فرو بستم قلم کردم زبان
(عطار)
دکتر شفیعی کدکنی شاعری را کیمیا گری دانسته است اینکه شاعر آنچه را که از عالم معنا دریافت کرده است را می آید و با استفاده از همان واژه های دنیای مادی بیان می کند در حقیقت دارد نوعی کیمیاگری انجام می دهد! استفاده از واژه های مادی برای بیان حقایق غیر مادی! مثل استفاده از مس برای رسیدن به زر!
البته باید بگویم منظور استاد کدکنی هر شعری نیست برای نمونه اگر خاطرتان باشد شعری (که شما بسیار از آن خوشتان آمده بود!) چون
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود
در آن دسته از شعرهایی که در آن کیمیاگری رخ داده قرار نمی گیرند! و منظور استاد اشعار عارفانه است!
Mehrbod (11-22-2015)
جهان پندار به هر جهانی راه بدارد, به جهان معنویات و خدا و پیغمبر! راه ندارد.
تا جاییکه تا این اندازه پذیرفته باشد هیچ گرهی در کار نیست, ولی چامهسُرایان و عارفان گاه
یاوهها گفتهاند و گویا از "رازی" بخواهند پرده بردارند, از بهمان و بیسار داستان درست کردهاند.
دریافت اینکه «نیروی گرانش» همان اندازه شگفتانگیز است که پندارهیِ «لامپ سهگوش»,
تنها میگوید که شناختشناسانه هیچ کدام دادهیِ افزودهای دربارهیِ «چرایی» جهان دربر ندارند.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)