این موضوع را از دو جنبه می توان مورد بررسی قرار داد:
نخست آن ویژگی هایی شخصی و منحصربه فرد که موجب احساس و اداراکی متفاوت از پدیده ها(بعضا یکسان) در افراد مختلف شوند. ویژگی هایی منحصر به فرد همچون جنسیت،فیزیولوژی، غرایز ژنتیکی،محیط و ...
اما جنبه ی دوم که در اساس، همین گفتگو نیز در بستر آن جریان دارد، پرداختن و بررسی پدیده ها و
مفاهیم از جنبه ی حقیقت شناسی و ادراکی فراتر و گسترده تر از موارد مطرح شده در حالت نخست می باشد.
در این جنبه از ادراک و شناخت جهان، که می توان آن را شیوه ای فیلسوف مابانه خواند، با معیارهای معرفت شناسانه ای جامع و حساس، به کندو کاو جهان پرداخته می شود. واضح است که در مورد این جنبه از به قول شما مختصات فکری، می توان به گستردگی تاریخ اندیشه ی فلسفی بشر، به بحث و گمانه زنی پرداخت. اما در اینجا به گمانم مشخص شده که دغدغه ی من نیز پرداختن از جنبه ی دوم(مختصات فکری فیلسوف مابانه) به موضوعات است. چنانچه در ادامه ی گفتگو، هدف، معیارها و روش های معرفت شناسانه ی موردنظر را به شکلی واضح می توان شاهد بود:
پس بر اساس توضیحاتی که در بالا بیان داشتم، مساله فقط لذت بردن شخصی از فلان شاعر نیست! بلکه کنکاش حساس و دقیق تر در اشعار آن شاعر جهت ارزیابی بهتر و درک بهتر آن است.
من افراد زیادی را می شناسم که اشعار حافظ را مقدس می دانند و او را فردی آسمانی(!) حتی برخی بر اساس رجوع به اشعار او، سرنوشت خویش را می خوانند و به شکلی عجیب از حافظ و اشعارش یاد می کنند. پس در اینجا من بر خود می دانم، تمجیدهایی که از حافظ می شود را بررسی کرده و در جهت درک بهتر او و اشعارش تلاش کنم.
و اما در راستای پاسخ به سخنتان، باید ابتدا ببینیم هدف از سراییدن شعر چیست؟آیا بیشتر سرگرمی و چیدن واژگان در کنار یکدیگر همراه با صنایع ادبی پیچیده با وزنی موزون مورد نظر است؟چنانچه ممکن است از آن شعر برداشت هایی بسیار متفاوت صورت گیرد؛ و یا حتی اصلا قابل فهم و برداشت نباشد!
و یا اینکه هدف اساسی بیانِ قابل درک و فهمِ یکسان از سخنی مهند و جدی با استفاده از ابزاری هنری همچون شعر، جهت بیان پرحرارت و برانگیزاننده ی آن است؟