این دو تا پرسشهایی کاملا متفاوت هستند.
دلیل و فرنود زندگی کردن روشن است، همه چیز در زندگی و زنده بودن کوتاه میشود، در مرگ و نیستی اما هیچ چیز نیست.
چرا کسی باید هیچ و نیستی را به هستی و بودن والایی بدهد؟
آینده تاریک هم اگر تنها چیزی باشد که ببینیم، دستکم هست و وجود دارد، در مرگ همان آینده تاریک هم نیست.
درباره معنای زندگی اما من به شخصه فکر نمیکنم معنای خاصی باشد.
چیزهای بیمعنی میتوانند از کنار هم جا گرفتن چیزهای بامعنی بسازند، ولی معنی آنها تنها به دامنه و context ای که در آن جا گرفتهاند کوتاه میشود و نه فراتر.
---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:36 AM ---------- ارسال قبلی در 02:32 AM ----------
این اندکی بیانصافی است. در بسیاری از دینها زندگی معنای خاص و ویژه خودش را دارد.
برای نمونه در زرتشتیگری معنای زندگی این است که آدمی با خردگرایی و نیکی به جایگاه خدا و اهورامزدا برسد و فرمانروای جهان و هستی شود.
این دیدگاه که همه چیز به جهان پس از مرگ کوتاه میشود بیشتر اسلامی است و در دینهای ابراهیمی بیشتر از همه یافت میشود.