• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 329

    جُستار: گفتگوهایی پیرامون مدرنیته و سنت

    Threaded View

    1. #11
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      آغازگر جُستار
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      اشتراک همه دیدگاه های فلسفی که قدرت پرستی دارند این هست که هر جا یک سیستم مبتنی بر قدرت شکست میخوره،این انسان ها هستند که مقصرند و نه قدرت،قدرت همیشه بی گناه هست.
      «سیستم مبتنی بر قدرت» شکست نمی‌خورد مگر از سیستمی قوی‌تر، پس این «ایرادی» که پیدا کرده‌اید چندان معتبر نیست. انقلاب فرانسه پیروز نشد چون شعارهای آن بر حق بود، پیروز شد چون قوی‌تر از اپوزیسیون خود بود. یا این است، یا آنکه سیستم شکست‌خورده «واقعا» مبتنی بر قدرت نبوده و از روح «قدرت‌پرست» آن شبحی بیشتر باقی نمانده بوده. سیستم پادشاهی در ایران در سال ۱۲۸۵ به پایان رسید نه در سال ۱۳۵۷.

      بعدش برایم جالب است که شما چه ایده‌ای از «گناه» می‌توانید داشته باشید و هنگامی که این واژه را بکار می‌برید دقیقا چه منظوری دارید؟ گناه خطایی‌ست برپاد خداوند. «تقصیر» خطایی‌ست در فاعل. سیستمهای مبتنی بر قدرت همگی گناه‌کارند اما هیچکدام تقصیری ندارند. در این بازی، مثل بازی‌های دیگر، شما یا قواعد درست را می‌آموزید و بر اساس آنها عمل می‌کنید یا آنرا به حریفی که چنان کرده می‌بازید. رجوع شود به تاپیک خشونتهای پاریس.

      ضمن اینکه لازم می‌بینیم به شما یادآوری بکنم که برتری برابر با قدرت نیست، برتری وابسته به پایبندی به حقیقت است، قدرت صرفا لازمه‌ی ثانویه‌ی آنست. اگرنه گله‌ی برابری‌طلب ِ دموکرات و آزادی‌خواه خیلی «قوی‌تر» از افراد مرتجع و واپسگرایی مثل من هستند، این الزاما آنها را برتر نمی‌کند. قوی‌تر چرا، محق در نابود کردن من هم چرا، اما «برتر» نه. انسان، ایده و منش پست همواره چنان باقی خواهد ماند فارغ از قدرت، نفوذ، گستره و فراوانی که پیدا می‌کند. کل مشکل من با مدرنیته اینست که در آن بالا پائین کشیده شده و پائین بالانمایی می‌کند.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      مشکل اینجاست که قدرت طرف قوی بدون طرف ضعیف معنایی نداره.ارباب افریدگار توانای مطلق نیست،هر کاری که ارباب فرای توانایی جسمی یک انسان انجام میده ناشی از وجود برده هاست.به فعل رسیدن توانایی های روانی ارباب هم بدون وجود برده ها ممکن نیست.بله ارباب برای زنده موندن ممکن هست نیازی به برده نداشته باشه ولی لیست کارهایی که بدون برده ها میتونه انجام بده تفاوت عمده ای با لیست کارهای برده ها نداره.
      شما مدلول ذهنی خودتان از دال را معیار سنجش رابط واقعی آن کرده‌اید و گمان می‌کنید اگر عملی الزاما با ایده‌آل شما از نام آن سازگار نبود پس الزاما فاقد وجاهت اخلاقی لازم برای جزئی از ان تلقی شدن است. حقیقت نیازی به ایمان شما ندارد، و هر قدر جاذبه را انکار بکنید همچنان قادر به پرواز نخواهید بود. قدرت نیازی به ضعف ندارد و این تعابیر ادبی که «طرف قوی بدون طرف ضعیف معنایی نداره» واقعا بی‌معناست. من چه نیازی دارم دوست کم‌تجربه‌تری را با خودم ببرم دختربازی، او را به جلو پیش برانم، به هنگام موفقیت تشویق و به هنگام اشتباه توبیخ و به هنگام تعلل تحریکش بکنم؟ شاید یک نیاز روانی خفیف باشد، برای احساس مفید واقع شدن، به درد خوردن... اما نیازی که او به من دارد خیلی عمیق‌تر از همان ِ منست، او بدون من خانه می‌نشست و پای کامپیوتر جلق می‌زد!

      در باقی روابط انسانی نیز همین قاعده حاکم است. «لطف» اینجا مبادله‌ای یکطرفه و از سر نیات خیر، یا برداشت چپی و منحرف شما از آن نیست. لطف بده بستانی‌ست که یک طرف در آن سود مستقیم بیشتری می‌برد اما طرف دیگر همچنان به آن قرارداد پایبند می‌ماند.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      خب من انکار کننده این نوع حقیقت نیستم ولی مشکلش رو قبلا مطرح کردم،اگر تجربه دست اول و شهودی ما رو به حقایقی برسونه که با هم تفاوت یا مهمتر از اون تضاد دارند، چه کار باید کرد؟!
      خب این یعنی آنچه گفتم را متوجه نشده‌اید.
      یک بار دیگر بخوانید، یا بهتر از آن، هرچه زودتر بروید به پارک!

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      من این همه از برده ها مثال زدم،حالا باید از نمونه های تاریخیشون هم استفاده کنم(مگر اینکه اساسا انقلاب های مدرن رو تنها نمونه معتبر بدونی! که خب بخش قابل توجهی از تاریخ رو نادیده میگیره) شورش های بیشمار بردگان در طول تاریخ،اون هم در حکومت هایی که نه تنها بردگی امری پذیرفته شده بوده بلکه با مجازات های سخت و سنگین تلاش میشده جلوی این شورش ها گرفته بشه،رخ میدادند.
      نکته این هست که برخلاف انقلاب مدرن هیچ خبری از تغییر از بالا نیست،هیچ جریان روشنفکری وجود نداره که بخواد قدرت رو به زیر بکشه،برده ها فلسفه ورزی نمیکردند! صرفا به خاطر تجربه دست اول و شرایط سختشون(و نه کاهش شایستگی اربابان!) دست به شورش میزدند.
      استدلالی که شما برای ادعای مذکور می‌کنید چیست؟ من استدلالی نمی‌بینم. دلیل من آنست که می‌گویم شما با مطالعه‌ی تاریخ موجود بیشتر «جنبشها» می‌توانید ببینید که اول فساد اخلاقی در قالب بی‌بند و باری جنسی و مذهبی فرادستان آمد، بعد «شورش» و «انقلاب» و «خیزش» و ... دگم اخلاقی بسته از پائین به بالا دیکته می‌شود نه بالعکس، فساد هم از بالا به پائین رخ می‌دهد نه بالعکس. منظور من از «بالا» روشنفکر نیست، روشنفکر در هرم اجتماعی جایگاهی ندارد صرفا مفسر وقایع است نه موثر بر آنها. منظورم طبقه‌ی حاکم است. تضاد میان حقیقت حاکم و سوژه‌های آن اغلب از قدرت سلب مشروعیت می‌کند و ارباب را در چشم بنده‌اش تحقیر می‌کند. من اگر به جای دختربازی از فردا رفیقم را ببرم والیبال قطعا نمی‌توانم توقع میزان یکسانی از وفاداری، فرمان‌برداری و احترام را از او داشته باشم. محمدرضا پهلوی، تزار نیکلای دوم، لویی شانزدهم... همه‌ی اینها مردانی بودند که به «حقیقت» خیانت کرده بودند.

      شما می‌گویید رفیق من ممکن است امروز تصمیم بگیرد دلش می‌خواهد برود والیبال و نه دختربازی، و ناتوانی من در هماهنگی با درخواست اوست که باعث بی‌اعتباری‌ام خواهد شد. من به شما می‌گویم که او هر وقت دلش می‌خواست بدون کمک من می‌توانست برود والیبال، و اساسا والیبال بازی کردن در پارک کاری نیست که بابت آن به کمک من نیازی داشته باشد چون من والیبال‌باز قهاری نیستم و اساسا رفاقت ما از آغاز بنا بر والیبال بازی کردن نبوده.

      برابر بودن با انسان‌های دیگر هدف انسان فرومایه‌ی ضعیف و کهتر است، برتر بودن از دیگران است که ارباب می‌طلبد. شما از مردی برجسته پیروی نمی‌کنید که با دیگران مثل خودتان برابر بشوید، از او پیروی می‌کنید تا با دیگران مثل او برابر بشوید و از دیگران مثل خودتان برتر.
      زنده باد زندگی!

    2. 3 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (02-19-2015),sonixax (02-19-2015),undead_knight (02-19-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. گفتگوهایی پیرامون خردگرایی
      از سوی Dariush در تالار فلسفه و منطق
      پاسخ: 68
      واپسین پیک: 03-10-2017, 01:54 AM
    2. پاسخ: 200
      واپسین پیک: 12-07-2015, 12:19 AM
    3. گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک
      از سوی Mehrbod در تالار ادبسار
      پاسخ: 129
      واپسین پیک: 11-30-2013, 12:15 PM
    4. هم‌اندیشی پیرامون گسترش خردگرایی
      از سوی Mehrbod در تالار هماندیشی
      پاسخ: 69
      واپسین پیک: 04-05-2013, 08:46 PM
    5. پاسخ: 44
      واپسین پیک: 03-20-2013, 11:51 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •