
ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
آغازگر جُستار

خب فکر کنید خدا نیست مثلا شما نمیتوانید بگید "من"؟! شاید این حرف آخوندها را شنیده اید که در طول 7 سال سلولهای بدن همگی عوض میشوند و هویت "من" به این دلیل پایدار است که روح وجود دارد و روح را خدا ساخته پس خدا هست! اگر منظورتان این است که جواب در این است که سلولهای جدید براساس DNA (حافظه) سلول های قبلی ساخته میشوند پس نیازی به روح و خدا نیست.
"من" چه تکیه گاهی میخواهد؟!
اینکه میگویید بدون "من" چه فرقی میکند که هستی موجود باشد یا معدوم منظورتان چیست؟ خب اگر "من" نباشم هرگونه اتفاقی که در جهان بیفتد برای "من" بی معنی است ولی این باعث این نمیشود که جهان از حرکت بایستد! واقعیت ادامه پیدا میکند حتی اگر "من" نباشم.
البته من بهجبر باور دارم تحت تاثیر پست اول تاپیک زیر:
http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%8...B1%D8%9F-1100/
فکر من بیشتر به این سمت میرود که چون زمان بی ابتدا و بی انتهاست پس هیچ چیز اول و آخر نداره و همانطور که انفجار بزرگ رخ داده دوباره همه چیز سر جای اولش برمیگردد و این روند تکرار میشه و زندگی هر شخص بعد از مرگش بینهایت بار قبل تکرار شده و بینهایت بعد تکرار میشه.
sonixax (12-16-2014)

ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
آغازگر جُستار


ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني

و عدم و نیستی = پوچی نیست!
به فرض که خدا هم ثابت شود باز از وجود خدا ثابت نمیشود که مرگ برابر با عدم و نیستی نیست!!! میتواند خدایی باشد و پس از مرگ هم عدم و نیستی باشد.
در عین حال تعریفی که از برهان بیان شده اشتباه و ناقصه، تعریف درست :
(روحالله عالمی. منطق. چاپ دوم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی، ۱۳۸۹.)
به عبارت ساده تر شما نمیتوانید وجود خدا را به عنوان یک مساله قطعی به خورد ما بدهید! (که پیشتر سعی داشتید بدهید) از وجود خورشید و ماه و ستاره و ... هم نمیتوانید به وجود خدا برسید.
همچنین براهینی که برای اثبات خدا مطرح شده اند همگی پیشتر رد شده اند! مگر اینکه یک برهان جدید بیاورید که هنوز نقدی بر آن وارد نشده باشد که تازه باز هم آن برهان چیزی را ثابت نمیکند.
همان طور که پیشتر هم گفته شده وجود خدا از بدیهیات نیست! و برای ثابت کردن وجود خدا هست که شما آویزون بدیهیات میشید! که تازه از همان راه هم تا کنون نتوانسته اید وجود خدا را ثابت کنید!
حالا من نمیخوام بیسوادی و مزخرف نویسی مطهری رو اینجا باز کنم! چرا که مشخص این آدم سواد و دانش درست و حسابی نداشته و حتا نمیتونسته از فلسفه درست استفاده کنه!
من پیشتر هم گفته ام فلسفه علم نیست! بلکه ابزاره! پس اگر داده های ورودی به این ابزار اشتباه باشه خروجی هم مزخرف خواهد بود. متریال و داده اولیه رو علمه که تامین میکنه . یعنی اینجا این علمه که میگه زمین صاف نیست!!! پس اگر مطهری بیاد با فرض اینکه زمین صافه! یا پنی سیلین (به قول خودش) وظیفه اش از بین بردن کانون چرکیست!!!! (که مشخصه این آدم نه میدونسته کار پنیسیلین چیه و نه چرک چیه!!!) استدلال کنه نتیجه میشه همان چرندی که بالاتر کپی کرده اید! که نه بار علمی دارد و نه فلسفی.
بگذریم.
پس تا اینجا رسیده ایم به اینکه پس از اثبات خدا شما باید ثابت کنید که :
1 - حتمن پس از مرگ دنیایی و زندگی و جهانی دیگر هست!
2 - حتمن این جهان برای زندگی پس از مرگ انسان در نظر گرفته شده!
که در صورت پایور نشدن این دو مورد با فرض وجود خدا هم مرگ = عدم و نیستی!
تا اینجا که زیر بار اثبات اینها :
مانده اید و دست به دامن نوشتار مطهری شده اید!
اینکه دست بیخدا به جایی بند باشد یا نباشد پوچی را نتیجه نمیدهد! چرا که عدم و نیستی پوچی را نتیجه نمیدهد و درک کردن این مساله برای ذهنِ شما ثقیله .
نه مطهری کارش درسته که فکر میکرده پنی سیلین برای از بین بردن چرک درست شده و نمیدونسته وظیفه اش مقابله و نابودی برخی از انواع باکتریست (Gram-positive bacteria) نه خشک کردن چرک :))) و از روی اسم عامیانه اش نتیجه گرفته چه کار میکند
پس ابتدا بروید یاد بگیرید کار آنتی بیوتیک ها چیست! تا دست کم زیر استدلالهای اشتباه مطهری خط قرمز برای جلب توجه نکشید جانم.
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
Anarchy (12-20-2014)

چرا هست، تجربه به ما ثابت کرده که تاکنون هیچ مرده ای زنده نشده و تبدیل به عدم و نیستی شده است و اگر خدا ثابت شود خودبخود ثابت می شود که عدم مساوی نیستی نیست چرا؟
زیرا اینکه خدایی باشد و پس از مرگ هم عدم و نیستی باشد تنها یک فرض محض است که هیچ دلیلی از آن حمایت نمی کند چرا که چنین خدایی هنوز خود را به ما معرفی نکرده و ما هیچ تکلیفی در مورد او نداریم اما در مقابل خدای شناخته شده، حتی جزئیات زندگی بعد از مرگ را نیز بیان کرده و از ما تکالیفی نسبت به این زندگی خواسته است.
چرا؟در عین حال تعریفی که از برهان بیان شده اشتباه و ناقصه، تعریف درست :
(روحالله عالمی. منطق. چاپ دوم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی، ۱۳۸۹.)
حتما به این دلیل که روح الله عالمی گفته و مثلا مطهری نگفته و آنچه عالمی گفته وحی منزل است و مطهر از شیطان الهام گرفته است، در ضمن من اصلا اطلاعی نداشتم که تعریف ذکر شده از شهید مطهری است البته هنوز هم یقین ندارم و از روی گفته شما می گویم.
تعریف برهان از اولیات مباحث منطقی است و فرق اساسی بین این دو تعریف نیست
اصلا لازم نیست وجود خدا قطعی باشد وجود احتمالی او هم برای انسان عاقل کافی است که احتیاط کندبه عبارت ساده تر شما نمیتوانید وجود خدا را به عنوان یک مساله قطعی به خورد ما بدهید! (که پیشتر سعی داشتید بدهید) از وجود خورشید و ماه و ستاره و ... هم نمیتوانید به وجود خدا برسید.
یکی از اشکالات اساسی شما کافر جماعت این است فکر می کنید اگر چند سطر در برابر حرف و استدلال خداباور نوشتید و تایپ کردید این می شود جواب!همچنین براهینی که برای اثبات خدا مطرح شده اند همگی پیشتر رد شده اند! مگر اینکه یک برهان جدید بیاورید که هنوز نقدی بر آن وارد نشده باشد که تازه باز هم آن برهان چیزی را ثابت نمیکند.
نه عزیز جان این گونه نیست برای نمونه مراجعه کن به رد برهان علیت از اردشیر پاینده در سایت زندیق و با انصاف اون رو بخون ببین جفنگ تر از کلماتی که این شازده سر هم کرده می شه حرف زد یا نه !
بدیهیات نیاز به اثبات ندارند بلکه بدیهیات پل قرار می گیرند برای رسیدن به امور غیر بدیهی و آویزون شد من به بدیهیات تنها برای اثبات پوچی دنیا بود که اثبات هم شد.همان طور که پیشتر هم گفته شده وجود خدا از بدیهیات نیست! و برای ثابت کردن وجود خدا هست که شما آویزون بدیهیات میشید! که تازه از همان راه هم تا کنون نتوانسته اید وجود خدا را ثابت کنید!
شکسته نفسی می فرمایید استاد !حالا من نمیخوام بیسوادی و مزخرف نویسی مطهری رو اینجا باز کنم! چرا که مشخص این آدم سواد و دانش درست و حسابی نداشته و حتا نمیتونسته از فلسفه درست استفاده کنه!
من پیشتر هم گفته ام فلسفه علم نیست! بلکه ابزاره! پس اگر داده های ورودی به این ابزار اشتباه باشه خروجی هم مزخرف خواهد بود. متریال و داده اولیه رو علمه که تامین میکنه . یعنی اینجا این علمه که میگه زمین صاف نیست!!! پس اگر مطهری بیاد با فرض اینکه زمین صافه! یا پنی سیلین (به قول خودش) وظیفه اش از بین بردن کانون چرکیست!!!! (که مشخصه این آدم نه میدونسته کار پنیسیلین چیه و نه چرک چیه!!!) استدلال کنه نتیجه میشه همان چرندی که بالاتر کپی کرده اید! که نه بار علمی دارد و نه فلسفی.
بگذریم.
پگفته شد که مقصود از این بحث اثبات مطالب فوق نیستس تا اینجا رسیده ایم به اینکه پس از اثبات خدا شما باید ثابت کنید که :
1 - حتمن پس از مرگ دنیایی و زندگی و جهانی دیگر هست!
2 - حتمن این جهان برای زندگی پس از مرگ انسان در نظر گرفته شده!
که در صورت پایور نشدن این دو مورد با فرض وجود خدا هم مرگ = عدم و نیستی!
تا اینجا که زیر بار اثبات اینها :
مانده اید و دست به دامن نوشتار مطهری شده اید!
به همین علت است که ما دست به دامان استاد گرانقدر و بلند پایه ای چون شما شدیم که این مطلب ثقیل را با بیان شیوایتان قدری فهمش را برای ما آسان کنید و توضیح دهید که اگر سرنوشت محتوم هر موجود زنده ای در پایان مرگ و نابودی است، هدف از زندگی چیست و چرا زندگی پوچ نیست.اینکه دست بیخدا به جایی بند باشد یا نباشد پوچی را نتیجه نمیدهد! چرا که عدم و نیستی پوچی را نتیجه نمیدهد و درک کردن این مساله برای ذهنِ شما ثقیله .
اولا که خودتان هم معترفید که عملکرد عامیانه پنی سلین همین است که در متن آمده است و قصد نویسنده بحث علمی پیرامون این موضوع نبوده و برای درست کردن ماده برهان همین مقدار کافی است و الا مثلا در قضیه اینکه خورشید منبع نور است نیز اگر دقت علمی کنیم می توان در آن خدشه کرد چرا که از نظر علمی نور آن چیزی که عامه مردم فکر می کنند نور است، نیست.نه مطهری کارش درسته که فکر میکرده پنی سیلین برای از بین بردن چرک درست شده و نمیدونسته وظیفه اش مقابله و نابودی برخی از انواع باکتریست (Gram-positive bacteria) نه خشک کردن چرک :))) و از روی اسم عامیانه اش نتیجه گرفته چه کار میکند
پس ابتدا بروید یاد بگیرید کار آنتی بیوتیک ها چیست! تا دست کم زیر استدلالهای اشتباه مطهری خط قرمز برای جلب توجه نکشید جانم.
از استادی مثل شما بعید بود که در مثال مناقشه کنید !
ما در عالمي زندگي ميكنيم كه جلوهگاه خداوند متعال است و جاذبه او اعماق وجود هر موجودي را فرا گرفته است و در پرتو همين جاذبه، از بزرگترين پديدههاي عالم تا كوچكترين ذره آن، ميل دروني به سوي مبدأ اعلا دارند. بزرگان عرفان و حكيمان هستيشناس نام اين ميل را ابتهاج و شوق معشوقي يا عشق نهادهاند. يعني خداوند متعال با شوق باطني صبغه عاشقي را همراه صبغه معشوقي دارد. خداست كه اول عاشق ما شده است و عشق او هم خالص است، اما عشقبازيهاي ما عموماً با غرض و منافع ما همراه است. دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)