...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
شهریار جان، به نکته ظریفی اشاره کردید!
در اینجا باید به طور شفاف به تشریح و بیان تمایز یک اندیشه و در پی آن، رفتار خردگرایانه؛ با یک اندیشه و رفتاری که حاصل آن فشار هورمون ها( از دید روان شناختی همان غریزه های ناخودآگاه) می باشد؛ بپردازیم.
چنانچه در گذشته نیز به چکیده ی تعریف خردگرایی پرداخته ام:
می توان به گونه ای واضح تر تفاوتِ میان زیستن خردگرایانه و زیستنی متفاوت از آن را دریافت.درک هر چه بیشتر از فربودهای جهان و چشیدن برترین لذت ها در گرو فربودها
برای نمونه: شما در فرهود می دانید که زنان موجوداتی پست،دروغ ستا و احمق اند! و در این میان با دختر زیبا و جذابی آشنا می شوید.
هورمون های جنسی شما، افکار و رفتارهایتان را در گرو جلب نظر آن دختر و ارتباط با او سوق می دهند. اگر همچون بیشینه مردان، خردتان نیز در بردگی غرایزتان باشد، آن را نیز در جهت ارتباط بیشتر با آن دختر به کار می گیرد.
در حالیکه اگر بخواهید خردگرایانه عمل کنید و اجازه دهید خردتان به طور آزادانه و در بلند مدت، لذت و رنج حاصل از جلب نظر و ارتباط با آن دختر را بسنجد و آنچنان خردگرایی را بر وجود خود حاکم کرده باشید که رفتارهایتان هم، هم جهت با آن باشند؛ گمان نمی برم که چندان مایل به ستایش و ارتباط بی محابا با آن دختر باشید!
اشتباه می کنم؟!
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
kourosh_bikhoda (05-21-2014),sonixax (05-20-2014),undead_knight (05-21-2014)
عقلِ مجرد و منفک از هستی هم آیا امکانِ وجود دارد؟ آیا چیزی جز یک توهم نیست؟ به بیانی دیگر آیا من میتوانم با دستانِ خودم خودم را خفه کنم؟
من در یک لحظه و در موردِ یک پدیدهی خاص با بیشمار پرسش مواجه خواهم بود؛ بر خلافِ آنچه عموما اندیشه میشود، نه پاسخهای ما، بلکه این گزینشِ خودِ پرسشهاست که به اندیشهی ما جهت میدهد؛ منشا این پرسشها چیستاند؟ جز طبیعت است؟
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Russell (05-22-2014),sonixax (05-20-2014),undead_knight (05-21-2014)
هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.
اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
Russell (05-22-2014)
sonixax (05-23-2014)
sonixax (05-23-2014)
اگرچه من با رئالیسمِ کلاسیک درگیریهایی دارم، اما از آنجا که در این نوشتههای شما بخشی بدیهی از این تفکر نقض شده، ناچار به یادآوری هستم که خیر! آگاهی در نهایت تماما معنایی طبیعی مییابد؛ خودآگاهی، در واقع نوعی از آگاهیست و از آنجا که آگاهی میتواند ناشی از ارادهی مدرک باشد یا آنکه بدونِ اختیارِ یا انگیزه قبلی او باشد (مثلا من برای آنکه بدانم حافظه دارم، تنها کاری که باید بکنم یادآوری نهاریست که دیروز خوردهام یا به یادآوری ناخودآگاهِ اسمِ دوستم، وقتی که با او مواجه میشوم است و البته که این خود نوعی یا بخشی از خودآگاهی خواهد بود)، و از آنجا که درک هر پدیدهی طبیعی (شامل خودم) الزاما از فیلتر طبیعی میگذرد، نتیجتا من در نهایت چه راهی دارم جز آنکه به همین پردهی طبیعی حاضر و عیان اعتماد کرده و بر اساساش زندگی کنم؟ بر این اساس چرا من این حق را نداشته باشم که هر نوعِ دیگر نگاهِ غیر از این نگرشِ ابتدایی رئالیستی را خرافه و توهم بشمارم از جمله ایدهآلیسم شما را؟ عقلِ نابِ شما آیا چیزی جز یک انتزاع ذهنی از خردهآگاهیهایی از جهانِ بسیط بیرونیست که کاملا مختص به محیط اندیشهی شماست؟
از این منظر همانطور که گفتم من با دستانِ خودم نمیتوانم خودم را خفه کنم (یا در ضربالمثلی سادهتر، چاقو دستهاش را نمیبرد) اگر قبول داریم که ما پدیدههایی طبیعی هستیم، اگر میپذیرید که کنشِ آگاهانهی مطلق و ناب ابدا وجود ندارد (هر کنشی جنبههایی از خودآگاهی و ناخودآگاهی را در نسبتهای مختلف دارد) و اگر میپذیرید آگاهی نیز خود میتواند ناخودآگاهانه باشد، پس باید بپذیرید که آگاهی نیز پدیدهایست تماما طبیعی و با پذیرفتنِ این نتیجه، با این اصل که طبیعت هرگز ضدِ خوش عمل نمیکند، نتیجتا به این میرسیم که خودآگاهی و عقلِ ناب هرگز توانِ تبدیل شدن به یک پدیدهی ضدطبیعی (شامل خودمان و البته خودش، یعنی خودآگاهی) را ندارد. برای نمونه، آیا خودآگاهی میتواند با استدلالِ فرضا درستِ خویش، حکم به نابودیِ خود بدهد؟
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Rationalist (05-26-2014),Russell (05-25-2014),sonixax (05-24-2014),undead_knight (05-24-2014)
دوستان کمی در مورد Euthyphro dilemma - WiKi و پاسخ هایی که بهش داده شده ، روشنگری میکنن ؟
Russell (05-24-2014),sonixax (05-24-2014),undead_knight (05-24-2014)
رفقا یک جایی در این فاروم خوانده بودم که مردان فرانسوی بیشتر از نیمی از زندگی خود را در تنهایی عمر میکنند و از هر سه ازدواج یکی مختوم به طلاق میشود. کسی لینک این نوشته را به خاطر دارد؟ میخواهم ببینم قسمت اولی چه مقدار سندیت دارد.
sonixax (05-24-2014)
هماکنون 2 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 2 مهمان)