Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958

Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
پدافند از حقوق مردان
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 594

    جُستار: پدافند از حقوق مردان

    Threaded View

    1. #9
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی kourosh_bikhoda نمایش پست ها
      حرف من اینه که فمینیسم یه چیز بیخود و الکیه.
      فمنیسم چیز چرندی‌ست، اما کمتر چیز چرندی‌ست که اینچنین تاثیرگذار بوده و همینطور شوخی شوخی، جدی شده که در اثر آن کار به آنجا رسیده که ما باید به خود تعلیم که چرا نباید برای مرد بودنِ خویش شرمنده باشیم. من به شما حق می‌دهم، از این جهت که فمنیسم گفتمانی‌ست بس سخیف و پرداختن به آن اگرچه خود عملی‌ست اخلاقی، اما مستلزم این است که شخص، لجن‌مال شدن را به جان خریده و اغلب با فرومایگان همسخن شود و درگیر گفتگوهای بی‌مایه.( آنقدر که شما می‌بینید در همین انجمن جز دو نفر، که بروشنی خویش را فمنیست معرفی میکنند، دیگرانی که نامستقیم از آن دفاع می‌کنند، شهامت فمنیست خواندنِ خویش را ندارند) من نیز خیلی بیشتر دوست می‌داشتم که اساسا چنین موضوعی نمی‌بود که لازم به نقد داشته باشد. همه‌ی اینها اما هرگز از اهمیت کاری که ما اینجا می‌کنیم نمی‌کاهد.

      ما در اینجا با خروارها پست نشان داده‌ایم که چگونه این جنبش، بارهایی گران بر دوش جامعه نهاده. چگونه خود را در همه‌ی جوامع به انحاء مختلف نفوذ داده و کار به آنجا رسیده که دولت‌های فمنیستی داریم، چگونه جهان در سکوت (و احتمالا بهت) نظاره‌گر تصویب قوانینی هستند که بطور عینی در راستای نژادپرستی جنسیتی‌ست، چگونه برابری جنسیتیِ مورد ادعا باعث تثبیت کهتری تاریخی یک جنسیت شده، چه روشهای غیراخلاقی‌ای برای پیشبرد اهدافِ خود برگزیده، چگونه با دروغ‌ها و فریب‌های گوش‌نواز تمام جریان‌های روشنفکری (از راست‌ترین‌ها تا چپ‌ترین‌ها را) تحت تاثیر خویش برده‌ و موارد پرشمار دیگری که در این یک سال در این انجمن پیرامونش بحث بوده. همه‌ی اینها اگر از سوی جنبشی مهجور و بی‌نام و نشان می‌بود، کسی محلی بدان نمی‌کرد، اما شوربختانه چنین نیست و هتا در پرت‌ترین گوشه ی جهان نیز فمنیست‌هایی یافت می‌شوند که اگر چه شاید خود معنای فمنیسم را ندانند و یا اینکه خود را فمنیست ندانند، اما مشخصا در آن راستا گام برمی‌دارند. چنانکه در همین انجمن اکثر ضدفمنیست‌های امروزی، فمنیست‌های دیروز بوده‌‌اند و برخی نوشته‌هایشان هنوز در اینجا هست ( @Russell ، @Ouroboros،@Mehrbod، و یکی دو تا دیگر). من چند بار نشان داده‌ام که چگونه روشن‌فکرترینِ روشنفکران، در ایران و در غرب تحت تاثیر شعارهای فمنیستی هستند. تمامِ آن نادرستی‌ها و این نفوذ بسیار بالا از نگاهِ شما باعث نمی‌شوند که این موضوع ارزش نقد کردن داشته باشد؟ ندیدنِ آثار نافذ فمنیسم در جهان امروز به چیزی بیش از نابینایی و ناشنوایی نیاز دارد. در یک نمونه بسیار پیش‌پا افتاده و شاید بچه‌گانه، من همین امروز با یکی از دوستان دختر خویش، در مترو وارد بخش میان زن و مرد شدم (بخشی که واسط میانِ بخش زنان و مردان است) دقایقی نگذشت که مورد اعتراض واقع شدم و همینکه با یکی از زنان وارد بحث شدم که چگونه شما به سادگی وارد بخش مردانه می‌شوید (و تقریبا همیشه هم مردی یافت می‌شود که صندلی خویش را به شما بدهد) مردان اما حق وارد شدن به این فضا را ندارند، که ناگهان سه چهار زن دیگر به او پیوستند و در کمالِ ناباوری و بُهت مردان نیز یکی یکی موضع او را تائید کردند و به من تاختند و وقتی من از دیدنِ چنین فضایی عاقلانه دیدم که خاموش شوم، تمامشان شروع کردند برای هم در مورد جامعه‌ی مردسالار و مغزشویی‌هایش، از بهشتی که در اروپا برای زنان فراهم شده، بدبختی‌های زنان در ایران ِ زن‌ستیز و.... برای هم سخنرانی کردن و خاطره تعریف کردن.

      پدافند از حقوق مردان نیز به معنای مقابله‌ به مثل نیست و اگر چه گاها از همان لحن و بیان گروه مقابل استفاده می‌شود، اما هرگز با آن در فقر فلسفی و نبودِ تحلیل واقع‌بینانه اشتراک ندارد. شما وقتی از مردسالاری می‌شنوید، به دنبال نخودسیاه فرستاده می‌شوید، ما اما در اینجا اگر از کهتری ارزش تاریخی مرد سخن می‌گوییم، به استناد شواهدی غیرقابل انکار است و مستدل. اگر از نفرت‌پراکنی وقیحانه‌ای که علیه مردان روزافزون است، از ستیز عینی‌ای که علیه مردان بطور چراغ خاموش در جریان است، از نژادپرستیِ جنستی‌ای که در این گفتمانِ جهانگیر برقرار است، از سوء استفاده‌های بیشرمانه‌ای که از ناآگاهی و سکوتِ لیبرالیستیِ انسانِ مدرنِ قرنِ بیست و یکمی و استقبال و تن‌دادگیِ او به هر چه فریب و دروغ که علیه نیمی از انسانهاست می‌شود، از استانداردهای دوگانه و... سخن می‌گوییم، همگی به رغم جوان بودنِ این سخنان و وجودِ حفره‌ها یا خطاهایی در آنها، آنقدر که بایسته و شایسته‌ی چنین موضوعی‌ست مستدل و مستند هست که شعور مخاطب را به بازی نگیرند. شما اما وقتی از جامعه‌ی مردسالار می‌شنوید، پرسش‌تان در موردِ اینکه این چگونه جامعه‌‌ی مردسالاری‌ست که همه چیز در آن بر پاد مردان است، این چگونه جامعه‌ی مردسالاری‌ست که در آن مردان بیشترین خشونتها را تحمل می‌کنند، بیشترین قربانیان تجاوزهای جنسی هستند، بیشترین قربانیان جنگ‌ها هستند، بیشترین تلفاتِ کارهای طاقت‌فرسا هستند، تبعیض علیه‌شان بطور نامرئی همه جا برقرار است و... هرگز پاسخی نخواهد یافت. اگر از جامعه‌ی زن‌ستیز می‌شنوید، اگر بگویید این چگونه جامعه‌ی زن‌ستیزی‌ست که در آن نیمی از جامعه در خدمت نیمی دیگر است و چطور است که تمام بار امنیت و رفاه زن بر دوش مرد است چه در سطح جزء یعنی خانواده و چه در کل یعنی دولت، هرگز پاسخی نخواهید گرفت.

      در بستر همین گفتمان فریب‌آلود و دروغین است که جامعه در اثر یک نئشگی ناشی از حقوق بشر، خود را در عمقِ یک ناآگاهی و خودفریبی غوطه‌ور می‌سازد و باور می‌کند که مثلا براستی سنگسار حکمی‌ست از سوی جامعه مردسالار و زن‌ستیز علیه زنان جامعه، در حالیکه در تحریم خبری ناشی از همین فمنیسم، مردان یک به یک در ژرفنای سکوتی عظیم سنگسار می‌شوند و آب از آب تکان نمی‌خورد و این در حالی‌ست که هر زنی که خبری در مورد احتمالِ سنگسار شدن‌اش منتشر می‌شود، کمپین‌های بین‌المللی براه می‌افتد تا در نهایت او را از این مهلکه برهانند. چنانکه به تکیه‌ی آماری که قبلا در همین انجمن منتشر کرده‌ام (و احتمالا شما هم مثل دیگر دوستانی که که به ما در مورد پرداختن به اینها خرده می‌گیرند، آنها را نخوانده‌اید)از سال 88 تا کنون 6 مرد سنگسار شده و تنها یک مرد از سنگسار گریخته، در حالیکه به یمن کمپین‌های بین المللی و نهادهای مدافع حقوق زنان 6 زن از سنگسار نجات یافته و تنها یک زن سنگسار شده است. در همین ایرانِ مردسالارِ زن‌ستیز، وقتی خبری در مورد قانونی که در آن ازدواج با فرزندخواندگی را مجاز می‌شمارد، غوغایی برپا می‌شود و این در حالی‌ست که در این قانون هیچ کجا از جنسیت فرزندخوانده‌ی مذکور سخن گفته نشده و هیچ معلوم نیست که فمنیست‌ها چرا از آن پیراهن عثمان ساخته‌اند که این قانون ضدزنان است و اینکه اصلا مگر در کلِ ایران مگر کلا چقدر این مورد احتمال رخ دادن دارد. از آنسو اما در سکوت و آرامش، قانونی شدیدا حمایتی که تقریبا همه‌ی زنان را در بر می‌گیرد تصویب می‌شود که مطلقا در راستای تثبیت زیست انگلی زنانِ ایرانی‌ست : قانون بیمه‌ی زنانِ خانه‌دار! این یعنی اینکه زنی که تا دیروز در خانه می‌ماند و مشغول وقت‌گذرانی و خورد و خواب بود، اگر از لحاظ مالی به مرد خانه وابسته بود و به سبب همان وابستگی گاهی باید یک چایی جلوی مرد خانه می‌گذاشت، امروز دیگر از آن نیز خبری نیست. این در حالی‌ست که مرد کارگر جامعه که پست‌ترین و سخت‌ترین کارها و مسئولیت‌های جامعه بر دوش‌اش است، حق داشتنِ یک نهاد کارگری مستقل و حمایتگر را ندارد و پس از آن که خونش را از کارخانه‌دار و سرمایه‌دار گرفته تا دولت، تا قطره‌ی آخر نوشیدند، فردای بیکاری باید خویش را در آماده‌ی گدایی و زندگی سگی کند. همین جا وقتی مرد داستان از روز نخست انقلاب، انسان حساب شدن‌اش، سفرش به خارج از کشور، ازدواجش و... منوط به 2 سال بیگاری دادن و برده شدن در کثیف‌ترین نظام جهان و تحمل انواع تحقیرها، توهین‌ها و خشونت‌ها در بهترین و باارزش‌ترین سالهای عمرش است، کسی چیزی نمی‌گوید، اما همینکه خبر از قانونی نیم‌بند برای مشروط کردن سفرِ خارجه‌ی دخترانِ مجردِ زیر چهل سال به رضایت پدر انتشار می‌یابد، طوفانی بر پا می‌شود.

      در همین فرهنگِ مردسالار و زن‌ستیزی که در ادبیات‌اش نغزترین و رمانتیک‌ترین شعرها، نثرها و داستان‌های جهان با محوریت زنان یافت می‌شوند و از آنسو مملو است از غلام‌بارگی و شاهدبازی( که نمود بارزی‌ست از فرهنگ ریشه‌دار تجاوز به پسربچه‌ها) ما همچنان خود را شرمنده از فرهنگ زن‌ستیزی می‌یابیم و داوطلبانه به سوی جایگاهِ متهم می‌رویم.

      تمام اینها(که تنها بخشی بس جزئی از آن در اینجا نمایان شد) اگر برای شما کس و شعر محض است، اگر برایتان تبعیض ِ سیستماتیک علیه گروهی از جامعه ، صرف بیشتر منابعِ مادی و معنوی جامعه به نفع یک جنسیت مشخص، بی‌اعتنایی به مصائب و مشکلات یک جنسیت زیر پروپاگاندای فمنیستی و نادرستی‌های منجر شده از آن، آگاهی دادن به جامعه نسبت به این موارد همگی چرند است و مستلزم بی‌خیالی، مشخصا در اینجا ما با یک دشواری اخلاقی مواجه هستیم که ناشی از تمایز و یا هتا تضاد در ایده‌ها و آرمانهای کسی چون من با همانهای شماست.
      ویرایش از سوی Dariush : 01-08-2014 در ساعت 12:11 PM
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (01-08-2014),Russell (01-08-2014),sonixax (01-08-2014),undead_knight (01-08-2014)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •