گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی کوشا نمایش پست ها
خب این چه چیزی رو ثابت می کنه؟
اشاره کردم چون قبلا صحبتش شده بود.

این تطابق با عقل من چه نوع استدلال و برهانی است؟
صحت و قوت خود استدلال و برهان رو مگه عقل نمیسنجه؟

چه دلیلی بر صحت و درستی این راهها وجود دارد؟
شما راه بهتری سراغ دارید با صحت و درستی بیشتری؟ دلایل؟
این یک عقبگرد در بحث است.
بحث مشکلات و تناقضات ادیان و مذاهب کلاسیک و عدم اثبات پذیری آنها و تضاد آنها با تجربیات شخصی و دریافتهای مستقیم و نیروهای درونی آدمی را قبلا داشته ایم. سراسر این سالها هم در اینترنت مدام چنین بحثهایی را خوانده ام یا شرکت کرده ام. نتیجه همین است که حال که چیز مطمئن تر و بهتری درکار نیست میتوانیم از عقل و تجربیات و دریافتهای مستقیم و درونی خودمان کمک بگیریم.
هیچ راهی مطلقا ثابت شده نیست، اما من به راهی میروم که احتمال صحت آن را بیشتر دریافته ام و برای خودم شدنی می یابم.

عموم استدلال مخصوص به خودشون رو دارن، شما چی؟
تمام این بحثها رو قبلا کرده بودیم و بقدر کافی توضیح دادم. فکر کردم فهمیدی! شاید هم خودت رو میزنی به نفهمی؟
فکر کردی من علافم بیان با شما که نمیخوای بفهمی و قبول کنی، وقت و انرژیم رو بیش از این تلف کنم.
نه عزیزم اون مغز کوچک و اعتقادات مسخره و حقیر و بزدلانه و ناراست شما برای من ارزشی نداره.
چرا؟
دلیلتان بر این مدعا چیست؟
تجربه+عقل. دریافتهای مستقیم و درونی.
منظورم از تجربه+عقل یعنی تجربه هایی که بوسیلهء عقل تحلیل و از آنها چنین نتیجه گیری شده است.

به چه دلیل؟
بدیهی است.

چرا باید به سرعت حداکثری رسید؟
چون انسان ذاتا پیشرفت کردن و کاملتر شدن را دوست دارد.
پس هرچه سریعتر و بیشتر بهتر.
در نهایت تمامی عقل و نیروهای ما در خدمت منافع شخصی ماست که منافع شخصی ما هم اساسا از دو نیروی بنیادین رنج و لذت، یا دافعه و جاذبه منشاء میگیرند.

چرا مهم نیست؟
مهم نیست چون بقیهء چیزها را هم زیادی برای ما مطلق و تردیدناپذیر نشان داده اند.
درواقع هیچ چیزی آنقدرها روشن و محکم و تغییرناپذیر نیست.
مثلا اعتقاد عوام دربارهء خدا و دین و آخرت و بهشت و جهنم و اینکه انسانها چطور قضاوت میشوند.
اعتقاد و عمل اکثریت مردم بر اساس ضعفهای روانی و چیزهایی مثل ترس است.
اما ما بر اساس ذات و گوهر واقعی خود پیش میرویم، و این ما را به هر راهی بکشاند، همان راه است و اجتناب ناپذیر، پس دیگر نباید نگران بود و غصه اش را خورد و اگر مطلق و چیز ثابتی گیر نیاوردیم نباید ترسید و به خود سخت گرفت. بلکه ما قادریم واقعیت را همانطور که هست ببینیم و بپذیریم.

به چه دلیلی؟
در نقل قول قبلی توضیح دادم.
من از گفتار و رفتار و شخصیت خدامراد و آن مطالب، اینطور برداشت کردم. یعنی تطابق زیادی با نظرات و تجربیات و نگرش خودم دیدم. نشانه های بسیاری بود واضحا. صحبت های خدامراد و نحوهء قضاوت او دربارهء زندگی و خودش و دیگران.


در کدام جهت و تا چه حد و مقدار، چرا کمتر نه و چرا بیشتر نه؟
شکنجه یعنی چه و چرا نباید خود را شکنجه دهیم؟
پایه این استدلال چیست؟
تکراریست.
پاسخ همهء اینها در اظهارات قبلی ام هست.

نخواستید قانع شوید و یا واقعا قانع کننده نبودند؟
براستی برایم قانع کننده نبودند.