• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 238

    جُستار: رهایی از اسارت (یک)

    Threaded View

    1. #11
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      راستی این داستان خدامراد هم واقعا جالبه ها. ولی یجورایی دیگه خیلی فضایی شده و مشکوک هم میزنه!
      البته من ظرفیت اینو دارم که هرچیزی رو باور کنم (و هیچ قالب از پیش تعریف شده و مطلقی ندارم که جلوی این رو بگیره؛ منجمله قالب مذهب!). به شرطی که دلیلی براش باشه.
      عقاید خدامراد خیلی هاش با عقاید من شباهت زیادی داره و حتما تقریبا بطور کامل مطابقت میکنه. هرچند شاید حکایت هرکسی از ظن خود شد یار من باشه. بهرحال من برداشت خودم رو دارم و از دریچهء دید و تجربیات خودم میبینم.

      ولی اینکه میگم مشکوک میزنه خب مثلا بخاطر اینکه اون یارو شاگردش زیادی خنگ بازی درمیاره. یا خیلی نکات دیگه توی این داستان اغراق آمیز و با هدف قانع کردن مخاطب بنظر میان. یا اصلا کلیت متنش. طرف خدامراد خیلی با جزییات همه چیز فکر و سوالات طرف رو میخونه و توضیح کامل و دقیقی میده. یا مثلا اونجا که اون پسره نره غول کنگفو کار کیمیا رو کتک میزنه بحد مرگ، با همچون بهانه ای و به اون شدت، خب یکم غیرعادیه. بعد این کیمیا داستانش چیه قضیه چیه چرا این آدم که ظاهرا هیچ چیز متفاوتی نداره اینطور لقمه رو براش خدامراد میجوه و با دست هم فرو میکنه که زحمت قورت دادن هم نداشته باشه؛ چرا این موهبت به این مفتی و یجورایی اصلا زوری بهش داده میشه؟ البته من میتونم اینو به زندگی های قبلی افراد ربط بدم. شاید مثلا در زندگیهای قبلیش این شایستگی رو طوری بدست آورده. ولی بهرحال، من فکر میکنم خودم الان از کیمیا چیزی کم ندارم، تازه باهوش تر هم هستم ، چرا امثال خدامراد نمیان سراغ من مفتی بهم نمیدن این چیزا رو؟ اتفاقا من حوصلم سررفته از این چیزا هم دوست دارم.
      ولی خب شاید من فعلا باید راه خودم رو طی کنم و این برام بهتر باشه. شاید کیمیا بیشتر به این چیزا نیاز داشته تا من. همونطور که خیلی از این مسائل برای من از قبل تقریبا حل شده هستن.

      خلاصه یه نکاتی متعدد بود توی این داستان که من به واقعیتش یخورده شک کردم، ولی در کل حرفا و ایده های خوب و مواردی که بنظر من کاملا درست هستن و اینا توش زیاد داره.
      ویرایش از سوی folaani : 12-17-2013 در ساعت 10:00 AM

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •