• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 238

    جُستار: رهایی از اسارت (یک)

    Threaded View

    1. #11
      سخنور یکم
      Points: 9,302, Level: 64
      Level completed: 84%, Points required for next Level: 48
      Overall activity: 90.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      folaani آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      نوشته ها
      673
      جُستارها
      44
      امتیازها
      9,302
      رنک
      64
      Post Thanks / Like
      سپاس
      380
      از ایشان 567 بار در 352 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      2 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      میدونی در اون درسی که خدامراد به بدون قالب بودن اشاره میکنه.
      من فکر میکنم بیشتر از شما بدون قالب هستم!
      شما از خدا و معنویت و رستگاری و چیزی که باید باشی، برای خودت یک قالب محدود و مشخص تعیین کردی، و میخوای حتی دیگران رو هم به زور داخل اون ارزیابی کنی و اگر بتونی به همون شکل دربیاری، برای توجیه درستی قالب خودت.

      اما منهم مثل خدامراد، از قالب ها فراترم.
      من نیازی به هیچ قالبی نمی بینم.

      جای تعجب است که مطالبی که داری میخونی و برای ما گذاشتی، اول با باورهای خودت ناسازگاری ایجاد میکنن.

      حالا اینکه میگم «از قالب ها فراترم» الان شما باز تفسیر و حمل بر خودستایی و غرور میکنی.
      اما من از قالب غرور و خودستایی هم مدتهاست که دیگر بیگانه ام.
      من خودم شده ام.

      بسادگی، اینطور راحت بودم، اینطور میخواستم.
      بزرگ یا کوچک.
      اگر هم دنبال قدرتمند شدن هستم، فقط بخاطر یک خوشبختی بیشتر است، وگرنه ادعایی ندارم.
      چون دیدم بدون قدرت نمیشود خوشبخت بود.
      یک موجود ضعیف، بدبخت و پایمال است.
      اگر من تا ابد کوچک باشم، ولی خداوند خوشبختی را به من میدهد، تمام کارها را خودش انجام میدهد، و از من چیزی نمیخواهد، خب من راضی خواهم بود، اعتراضی ندارم، دیگر چه میخواهم؟ خدا خودش کافیست. نیازی نیست من هم خدایی چیزی باشم.
      ولی گویا برای رسیدن به نهایت خوشبختی که خداوند خواسته به ما بدهد، باید به مقام خدایی (خداگونگی) رسید.

      از پیشرفت کردن، قدرتمند شدن، احساس شکوه و لذت میکنم؛ علاوه بر رنج هایی که از من دور میکند و لذت های دیگری که برای دستیابی بدانها نیاز به قدرت است.
      خودم را بزرگ نمیبینم. یعنی نیازی نمیبینم که اینطور باشد.
      وقتی قدرت در من جاری میشود، حتی اگر از من نباشد، و آنست که از من چیز دیگری میسازد، خوشنود میشوم.
      برایم مهم نیست این قدرت را چه کسی چطور به من بدهد.
      اگر خدا مفتی میداد، پاچه خاری اش را هم میکردم.
      چه فرقی میکند؟
      مهم نتیجه است.
      خوشبختی!
      بنظرم خدا نداد! در نتیجه من مجبور شدم خودم تلاش کنم و سعی کنم بدست بیاورمش.
      ویرایش از سوی folaani : 12-15-2013 در ساعت 09:54 AM

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 38
      واپسین پیک: 07-10-2015, 04:13 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •