• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 594

    جُستار: پدافند از حقوق مردان

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      اما در مورد نکته ی 2 من گفتم قربانی از آن جهت که طبعات این رویداد برای بچه بسیار هزینه آور و استرس زا است.اینکه یک خانمی بیاید آلت تناسلی بچه را لمس کند بدون شک برای بچه لذت بخش است و چنانکه می دانیم لذت بردن بچه از لمس آلت اش به پیش از دوران بلوغ و حتی گاهی اوقات در سنین 2،3 سالگی می رسد.اما در همان لینکی هم که گذاشتم طبعات این موضوع را مورد بررسی قرار داده:
      در واقع من فقط در مورد پسرها حرف نمیزنم ببین من دارم میگم از دید خود شخص وقتی احساس قربانی بودن نداره آیا باید این حسش رو تغییر بده؟
      خب ما میدونیم که آدم ها میتونند به اشتباه حس قربانی بودن داشته باشند ولی برعکس برای من یکم هضمش مشکله.البته چیزی که ما این وسط داریم و البته به حق هم میشه بهش استناد کرد نداشتن توانایی ادراک و استدلال یک شخص بالغه.

      نکته دیگه این هست که همونطور که گفتم داوری اخلاقی یا قانونی ربطی به حس خود شخص نداره، یعنی از دید من اگر خود شخص احساس قربانی بودن نداره نباید وادارش کرد حس قربانی بودن داشته باشه.

      تازه یک چیزی که برای من هنوز مشخص نیست اینه که در موارد کودک آزاری که منجر به اختلالات حاد برای کودک میشه،آیا خشونت تاثیر خاصی داشته یا نه و اینکه تاثیر محیط چقدر بوده؟
      مثلا در یک محیط مذهبی رابطه داشتن دو انسان بالغ هم میتونه استرس زا و دارای تبعات باشه .
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    2. #2
      سخنور یکم
      Points: 18,439, Level: 86
      Level completed: 18%, Points required for next Level: 411
      Overall activity: 12.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      بدون وضعیت
       
      خوشحال
       
      Nevermore آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2012
      نوشته ها
      919
      جُستارها
      5
      امتیازها
      18,439
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,461
      از ایشان 2,490 بار در 877 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      35 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      در واقع من فقط در مورد پسرها حرف نمیزنم ببین من دارم میگم از دید خود شخص وقتی احساس قربانی بودن نداره آیا باید این حسش رو تغییر بده؟
      خب ما میدونیم که آدم ها میتونند به اشتباه حس قربانی بودن داشته باشند ولی برعکس برای من یکم هضمش مشکله.البته چیزی که ما این وسط داریم و البته به حق هم میشه بهش استناد کرد نداشتن توانایی ادراک و استدلال یک شخص بالغه.

      نکته دیگه این هست که همونطور که گفتم داوری اخلاقی یا قانونی ربطی به حس خود شخص نداره، یعنی از دید من اگر خود شخص احساس قربانی بودن نداره نباید وادارش کرد حس قربانی بودن داشته باشه.

      تازه یک چیزی که برای من هنوز مشخص نیست اینه که در موارد کودک آزاری که منجر به اختلالات حاد برای کودک میشه،آیا خشونت تاثیر خاصی داشته یا نه و اینکه تاثیر محیط چقدر بوده؟
      مثلا در یک محیط مذهبی رابطه داشتن دو انسان بالغ هم میتونه استرس زا و دارای تبعات باشه .
      درست است که برخی از این طبعات بواسطه ی محیط اجتماعی و خانوادگی است اما قربانی بودن ِ این بچه ها محرز است و این طبعات بسیار بیش از آن است که گمان می کنیم.نگاهی کنید به این مقاله ی مفصل در این مورد:
      Therapists working with men who were sexually abused in childhood have conducted clinical case studies and consistently reported findings on long-term problems including:

      • Guilt and self-blame
        Lew, 1988; Myers, 1989; Hunter, 1990.
      • Low self-esteem and negative self-image
        Lew, 1988; Myers, 1989.
      • Problems with intimacy
        Bruckner & Johnson, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Krug, 1989; Hunter, 1990.
      • Sexual problems, compulsions, or dysfunctions
        Bruckner & Johnson, 1987; Johnson & Shrier, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Hunter, 1990.
      • Substance abuse and depression
        Krug, 1989.
      • Symptoms of Post-Traumatic Stress Disorder
        Myers, 1989.

      Some of the long-term effects of sexual abuse are related to the development of gender identity. A number of clinicians' case studies indicate that male survivors of childhood sexual abuse may experience:

      • Attempts to "prove" their masculinity by having multiple female sexual partners, sexually victimizing others, and/or engaging in dangerous or violent behaviors
        Bruckner & Johnson, 1987; Lew 1988.
      • Confusion over their gender and sexual identities
        Nasjleti, 1980; Bruckner & Johnson, 1987; Johnson & Shrier, 1987; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Gilgun & Reiser, 1990.
      • Sense of being inadequate as men
        Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Pierce & Pierce, 1985.
      • Sense of lost power, control, and confidence in their manhood
        Myers, 1989.

      Finally, some clinicians have noted that sexually abused males often experience confusion and distress about their sexuality:

      • Confusion about their own sexual orientation
        Nasjleti, 1980; Dimock, 1988; Lew, 1988; Myers, 1989; Gilgun & Reiser, 1990.
      • Fear that the sexual abuse has caused or will cause them to become homosexual
        Nasjleti, 1980; Finkelhor, 1984; Dimock, 1988; Gilgun & Reiser, 1990; Lew, 1988; Myers, 1989.
      • Homophobia, an irrational fear or intolerance of homosexuality
        Gilgun & Reiser, 1990; Lew, 1988; Myers, 1989.



      ُSexual Abuse of Males

    3. یک کاربر برای این پست سودمند از Nevermore گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (11-08-2013)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •